سردار شهید حسین علی قجهای، برای شرکت در عملیات فتحالمبین با سمت فرمانده گردان سلمان فارسی لشکر 27 محمدرسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سّلم ـ به جبهه جنوب رفت. عملیات بیتالمقدس و جاده اهواز ـ خرمشهر در تاریخ 15 /2/ 1362 جایگاه عروج این سردار ملی و افتخارآفرین ایران بزرگ است. او در 25 سالگی شربت شهادت را نوشید و بر اثر اصابت گلوله به سرش به دیدار معبودش شتافت.
آثار باقی مانده از شهید
او دفترچه یادداشتی با جلد آبی داشت که بیشتر دوستانش آن را به یاد دارند. صفحات درون آن را به جدولهای محاسبه نفس و گناهان روزانه تبدیل کرده بود. او هر روز کارهای خود را بررسی میکرد و از نفس خویش حساب میکشید. به محض این که بحثی پیش میآمد، سریع جدولها را علامت میزد و شب که میشد، با بررسی آنها تلاش میکرد در روزهای بعد میزان کارهای نیکش را بالا ببرد.
با نگاه به این دفتر، برخی از اعمال او را از دیده میگذرانیم:
سکوت در برابر باطل! شب 1 /10/ 58 در تاکسی سوار شدم، ترانه گذاشته بود. اخطار نکردم که راننده ضبط را خاموش کند.
شهید قجهای سعی میکرد از ساعات کار به نحو احسن استفاده کند. او به نظم و انضباط توجه بسیار داشت و همین توجه به نظم بود که از او در میدانهای نبرد فردی پیشرو ساخت.
در یکی از صفحات دفترچه او میخوانیم:
بینطمی در کار: روز شنبه، بدون اینکه کار مثبتی انجام دهم گذشت. از همان اول صبح، کارم با برنامه و نظم پیش نرفت؛ برای صرف صبحانه خیلی وقت تلف کردیم.
شهید قجهای در روزگاری که بسیاری برای راحت زیستن، مصلحت اندیشی، تنبلی و... در انجام فرائض دینی خود کوتاهی میکنند، نسبت به نماز خویش اهمیت بسیاری قائل بود. او نمازی را خوشایند پروردگار میدانست که روح بندگی و کوچکی در برابر پروردگار در آن جلوهگر باشد. از یادداشتهای او میشود فهمید که در زندگی خویش چه اندازه در برابر خدای خویش اخلاص داشت و نماز را چگونه به پا میداشته و او خود را مقید کرده بود که با شنیدن صدای اذان، نماز به پا داشته و از انجام هر کار دیگری بپرهیزد.
نماز بدون دقت: شب هنگامی که اذان میگفتند، چون در جایی مستقر نبودم، نتوانستم نمازم را سر وقت بجا بیاورم.
شنبه ظهر خیلی ناراحت بودم، هر شخص آگاه و فهمیده در اوج ناراحتی به نماز میایستد تا آرامش پیدا کند، ولی چون من این شناخت را ندارم، ناراحتیام باعث شد که نماز بیروح بخوانم.
چهارشنبه، نماز بدون وقت: ظهر چون سرپرست نگهبانی بودم، نتوانستم سر وقت نماز بخوانم.
نماز بدون وقت مغرب: چون برای آموزش به پادگان رفته بودم، هنگام برگشتن، اذان گفته بودند، نمازم دیر شد.
نماز بیروح: روز چهارشنبه به قدری گرفته و در خود فرو رفته بودم که یادم رفت رکعت چندم را میخوانم.
حسین همواره سعی میکرد اخلاق حسنه اسلامی را رعایت کند و از برخوردهای تند بپرهیزد.
برخورد با مردم: 8 /2/ 58 به علت تأثیر ناراحتی از زخمی بودن هاشم سلیمیان و حرف گوش نکردن او کمی در خانه ناراحتی کردم.
روز چهارشنبه برخورد با مردم: چون یکی از دوستان روی عهد و پیمان خود سستی کرده بود، ناراحت بودم و حتی وقتی سعی کردم، نتوانستم بخندم، چون حق داشتم و رنج میبردم.
اخلاق و رفتار. روز دوشنبه. با مادرم سر اشتباهی که کرده بود، ناراحتی کردم و بعد از یکی دو ساعت معذرت خواستم و با بچه برادرم هم تند صحبت کردم. باید سعی کنم تکرار نشود. سردار شهیدحسین قجهای برای لحظه لحظه خویش برنامه گذاشته بود تا از اتلاف وقت و بطالت جلوگیری کند. او در 24 ساعت، شش ساعت میخوابید و برای تفکر ارزش بسیاری قائل بود.
در جایی از دفترچه آبی او میخوانیم:
شنبه درباره تفکر: به هیچ وجه کار فکری پیش نیامد و دلیل آن این است که نظم در کارم نبود.
تفکر: روز پنجشنبه فکر کردم، حتی از یک ساعت هم خیلی زیادتر، البته فکر نبود، خودخوری بود. در کنار پرورش روح و روان، پرورش جسم نیز جایی خاص در برنامه روزانه او داشت. غالبا صبحهای زود، پس از نماز ورزش میکرد، با کوهستان و کوههای سر به فلک کشیده مأنوس بود.
در سطوری از دفترچهاش میخوانیم: «... شنبه درباره ورزش: امروز ورزش نکردم و دلیلش هم تنبلی است.
پرهیز از بیهودهگویی، یکی از دیگر اموری بود که شهید قجهای به آن توجه داشت.
روز پنجشنبه بیهودهگویی: طی روز چند مورد تقریبا سخنان کوتاه و بیهودهای به زبان آوردم.
او خود را مقید کرده بود که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه بگیرد و تا هنگام شهادت نیز بر این امر پایدار بود. شهید قجهای از غیبت کردن حتی پشت سر دشمنان نیز پرهیز میکرد. هنگامی که مجبور شده بود به قول خودش غیبتی بکند، در دفترچه آن را این گونه عنوان میکند:
روز پنجشنبه، غیبت: بنا به وظیفه شرعی لازم دانستم برای لوث کردن بعضی از منافقان غیبت کنم. چون روز جمعه روز رأی گیری بود، مجبور شدم برای لوث کردن بعضی چهرهها، افشایشان کنم. ولی در برخی موارد بیخود بود، چون شنوندگان خود اطلاع داشتند.
مطالعه از جمله کارهایی بود که شهید قجهای برای آن، جایگاهی ویژه در برنامهریزیاش قرار داده بود. اگر روزی موفق نمیشد، مطالعه کند، به سادگی از آن نمیگذشت و به خود گوشزد میکرد که روز بعد کمبود آن را جبران کند.
مطالعه: در روز شنبه مطالعه نکردم.
روز دوشنبه: نه کار مثبتی انجام دادم، نه مطالعه کردم. وقتی هم که خواستم مطالعه کنم خوابم برد.
شهید قجهای که خود از خانوادهای مستضعف بود، هیچ گاه گرسنگان و مستمندان را از یاد نمیبرد. او برای هر لقمهای که میخورد، محاسبه داشت. در حالی که عدهای به آنچه میخوردند و اسراف و تبذیری که میکنند، هیچ اهمیتی نمیدهند، او برای کمترین چیزها از خود بازخواست میکرد:
اسراف در غذا: روز چهارشنبه در خوردن نارنگی زیاده روی کردم و به آنهایی که ندارند بخورند، فکر نکردم.
او مصداق بارز «حاسبو اقبل آن تحاسبو» و «موتو اقبل آن تموتوا» بود. او پیش از آنکه دچار محاسبه آخرت شود، کردار خویش را در دنیا به محاسبه کشید و پیش از آنکه مرگ به سراغش بیاید، عاشقانه مرگی سرخ را برگزید.
در ابتدای دفترچه آبی او سه جمله نوشته است:
ـ پایههای اسلام چیست؟
ـ چگونه میتوان زیست؟
ـ بخش به یاد ماندنی
نامهای از شهید حسین قجهای
سلام و درود به تمام شهیدان صدر اسلام تاکنون. عزیزانم چند روز دیگر به عاشورا مانده است؛ به روزی که به انسان درس آزادگی و درس شهادت میدهد و میآموزد که بهترین و عزیزترین و پاکترین رهبران اسلامی که لیاقت داشتند در آن و برای آن به شهادت رسیدند و این را صریحاً بگویم هیچ ناراحت نباشید و ناراحتی شما به جز کفر و گناه چیز دیگری ندارد. آیا فقط من جگرگوشه پدر و مادرم هستم؟! در صورتی که اسلام در خطر است آیا حضرت علیاکبر (ع)، حضرت قاسم (ع)، و غیرهها جگرگوشه مادرشان نبودند؟ آیا من از تمامی آنهایی که هر روز بمبهای متجاوزان، باعث میشود تا به شهادت برسند و نهال اسلام را آبیاری کنند، عزیزترم؟!
آیا زندگی را دوست دارید که فرزندتان در کنارتان باشد و به حریم اسلام تجاوز کنند و به نوامیس ملت دست درازی کنند؟آن چنان که در شهرهای مرزی خرمشهر و غیره میکنند؟ کمی به خود آیید و خیلی گستردهتر فکر کنید. خداوند انشاءالله به همه? برادرانم، خواهرانم، اقوام نزدیکم و همه و همه? همشهریانم شناخت بیشتر و پاکی و تقوا عنایت کند و صبر و استقامت را به تمام مسلمانان اعطا کند. خانواده? عزیزم و اقوام مهربانم، آرزو دارم طوری پرورش پیدا کنید و در راه خدا و جامعه باشید که از وجود همه? شما من افتخار کنم.