در ادامه به شرح مزاحهای پیامبر از زبان آیتالله مجتهدی که در کتاب «آداب الطلاب» بیان شده است، اشاره میشود:
*پیرزن وارد بهشت نمیشود
روزی پیرزنی به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد، دعا فرمایید که خداوند مرا اهل بهشت قرار دهد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: پیرزن وارد بهشت نمیشود! آن پیرزن گریه کرد، پیامبر اکرم(ص) خندید و به او فرمودند: آیا نشنیدهای که خداوند میفرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَآءً، فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً»(2)، یعنی ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم و همه را دوشیزه قرار دادیم. (3)
*ماجرای خرما خوردن پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع)
یک روز پیامبر(ص) با امیرمؤمنان(ع) خرما میخوردند، پیامبر(ص) از روی مزاح و شوخی، هستههای خرماهایی را که میخورد، پیشروی امیرمؤمنان(ع) میگذاشت، وقتی که از خوردن خرما فارغ شدند، همه هستهها نزد امام علی(ع) جمع شده بود، پیامبر(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «یا عَلِیُّ اِنَّکَ لَاَکُولٌ»، ای علی! تو پرخور هستی، امام در پاسخ (مزاح و شوخی آن حضرت) عرض کردند: «اَلْاَکُولُ مَن یَأْکُلُ الرُّطَبَ وَالنَّوا»، پرخور کسی است که خرما را با هستهاش میخورد! (4)
*پیرزن بیدندان
پیرزنی بر اثر پیری، دندانهایش افتاده بود، پیامبر(ص) او را دید و فرمودند: پیرزن بیدندان، به بهشت نمیرود.
پیرزن گریه کرد، پیغمبر(ص) به او فرمودند: چرا گریه میکنی؟ او عرض کرد: ای رسول خدا! من بیدندان هستم، پیامبر(ص) خندید و فرمودند: «لاتَدْخُلینَ الْجَنَةَ عَلی حالِکِ»، تو با این حال وارد بهشت نخواهی شد،(5) بلکه دوشیزه و جوان خواهی شد سپس وارد میشوی.
*ماجرای عسل هدیهای که پیامبر(ص) مجبور به خرید آن شد
روزی پیامبر اکرم(ص) با اصحاب در مسجد نشسته بودند که شخصی وارد شد و عرض کرد: یا رسولالله! هدیهای برای شما آوردهام، چون آن را تقدیم کرد، حضرت(ص) متوجه شدند که عسل است، با انگشت مقداری از عسل را میل کردند، آن مرد عرض کرد: آیا خوشتان آمد، پیامبر(ص) فرمود: آری!
آن مرد عرض کرد: حال که چنین است لطف بکنید، پول آن را لطف کنید، پیامبر(ص) فرمود: مگر نگفتی هدیه است؟ عرض کرد: چرا هدیه است، منتها از آن هدیههایی است که پولش را هم باید بدهید!
پیامبر تبسمی کرد و سپس پول عسل را دادند، هر وقت ناراحت میشدند، به یاد آن مردم میافتادند و میفرمودند: آن عرب بیابانی چه شد کاش نزد ما میآمد و ما را خوشحال میکرد.(7)
*این پا شبیه چیست؟
روزی پیامبر اکرم(ص) در مسجد و با حضور اصحاب و یاران نشسته بودند، پس از مدتی پای آن حضرت خسته میشود و پیامبر(ص) حیا میکند که پایش را دراز کند، چرا که قرآن میفرماید: «فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ ? إِنَّ ذَ?لِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ»(8)، چون غذا تناول کردید، زود از پی کار خود بروید و متفرق شوید و به سرگرمی و انس به سخنرانی نپردازید، چرا که این کار پیامبر را آزار میدهد و از شما خجالت میکشد و حیا میکند که اظهار کند.
ولی بر اثر شدت خستگی پا، آن حضرت یاران و اصحاب مزاح میکنند و پا را دراز کرده و میپرسند: به نظر شما این پای من، شبیه چیست؟
حاضران در مجلس هر کدام چیزی میگویند و هر یک پا را به چیزی تشبیه میکنند. چون خستگی، از پای آن حضرت رفع شد، اشاره به آن یکی پایشان کرده و فرمودند: این پا، شبیه این پای دیگر من است.
*پینوشتها:
1- بحار جلد 16 صفحه 194
2- سوره واقعه آیه 35 و 36
3- بحار جلد 16 صفحه 195 و شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید جلد 6، صفحه 330.
4- زهرالربیع صفحه 7.
5- بحار جلد 16 صفحه 298.
6- بحار جلد 16 صفحه 298.
7- اصول کافی جلد 4 صفحه 485 با مختصر تفاوت.
8- سوره احزاب آیه 53.
منبع: فارس
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، حجتالاسلام والمسلمین حمید احمدی جلفایی در تازهترین اثر خود با نام «مثنوی محمد رسول رحمت» زندگانی پیامبر ختمی مرتبت را به شعر در آورده است. احمدی جلفایی در کتاب «مثنوی محمد رسول رحمت» به شیوه تقریب مذاهبی در قالب مثنوی در 826 بیت شعر درباره زندگانی پیغمبر سروده است. در این کتاب بخشهایی نظیر شرح شمایل حضرت(ص)، اخلاق نبوی، مواردی از کرامت رسول رحمت(ص)، بیانات حضرت، فرزندان و فضیلت دختر پیامبر بیان شده است، در ادامه به ماجرای «رحم کردن شیر درنده در جنگل به نماینده حضرت(ص) و کمک کردن شیر به او» از این کتاب اشاره میشود: همچنین نقل است از اهل خبر با سندهای زیاد معتبر بندهای(1) از بندگان مصطفی با وقار و رادمرد و باصفا نام او بوده «سفینه» یا لقب؟ من ندانم، لیک داند این عرب گرچه از لطف نبی، آزاد بود لیک دایم، در رکابش راد(2) بود گفت(3): روزی سید و سالار من کرد از روی کردم، احضار من سوی جنگی کرد چاکر را روان با گروهی، دست شستیم از جهان ناخدا کشتی خود را ساز کرد سوی مقصد، بند لنگر، باز کرد القضا، کشتی ما در بین راه سر به سنگی کوفت، شد یکسر تباه عدهای را شد شهادت بهرشان عدهای گویا رهانیدند جان لطف حق، چوبی به دستم بند کرد روی دریا ساعتی خُرسند کرد تا رسیدم بیشهای(4) در آن گُذار با مشقت، خود رسانیدم کنار ناگهان شیری ز کنجی برجهید تیز و برُان شد، امان از من بُرید دست بر دامان حق آویختم اشک ناچاری به دامن ریختم عرض کردم: ای خدای آسمان! خالق ارواح و اَبدان و زمان! کرد آزادم حبیبت، عادلا(5) وا رهیدی خود ز طوفان بلا آن کجا و این کجا؟ ای پادشاه! سوی این مُضطر، کنون بنما نگاه جرأت آمد اندکی در دل به بار گفتم: ای سلطان جنگل! دست دار دانی آیا من که هستم در اَمام(6) بنده آزاده خیرالأنام حرمتش گر میشناسی، دل سپار بگذار از من تا شوی ذو افتخار بر خداوندیش! تا گفتم چنین نعره و فریاد او شد تهنشین سر به زیر انداخت، خشکید او به جا رام شد، چون گربه میسودی(7) به پا عاقبت خوابید او در پیش رو ایده فهمیدم،(8) نشستم پشت او خیز بِگرفت آن شجاع خوش سرشت تا رسانیدم به جایی چون بهشت هر چه خواهی، بود آن جا از نعم(9) خوان حق، گسترده بودند از کرم سیر چون گشتم، سوارم کرد باز سوی دریا رهسپارم کرد باز کشتی قومی از آن جا میگذشت تا تکانیدم علامت، بازگشت چون مرا دیدند بر شیری سوار از تعجب، خشکشان زد چون چنار قصه را بنهادمی چون در میان رحمت و تعظیمشان، ناید بیان وقت رفتن، نزد آن حیوان شدم شکردار یار همپیمان شدم گفتمش: حق، یاور و یارت شود! با جزای خیر، دلدارت شود! اشک، در چشمان او آمد به جوش قلب من، افتاد در تاب و خروش دل گسستن بود کاری سخت سخت تا نشد کشتی ما پنهان، نرفت «خاک» گوید با دلی اندوهگین آفرین بر این ادب، صد آفرین! کاش انسان، نکتهها برداشتی(10) این چنین حرمت، نگه میداشتی! حرمت اهل ولایت، واجب است هر که این حرمت نداند، ناصب است *پینوشتها: 1-غلامی 2- جوانمرد، همچنان رادمرد و آماده به خدمت، با اینکه حضرت حتی او را آزاده کرده بود 3- گوینده، غلام پیامبر است 4-جنگل 5-ای خداوند عادل 6- مقابل، پیشرو 7-سرش را به پاهایم کوبید 8-منظور او را فهمیدم 9-نعمتها 10- برداشت میکرد
به گزارش خبرگزاری فارس، پس از اعلام «هفته برائت»، عدهای از مقلدان آیتالله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید نسبت به برپایی این هفته استفتاء کردند که این مرجع شیعیان جهان بر دوری «از کارهایی که باعث تفرقه صفوف و ایجاد شکاف بین مسلمانان میشود» تاکید کردند.
متن این استفتاء به شرح زیر است:
مرجع عالیقدر؛ حضرت آیت الله مکارم شیرازی (دام ظله)
سلام علیکم
با توجه به تاکیدات فراوان ائمه اطهار و علمای شیعه از صدر اسلام تاکنون بر اصل وحدت اسلامی و پرهیز از شعلهور کردن تعصبات مذهبی میان فرقههای مسلمین و ضرورت مضاعف این امر پس از انقلاب اسلامی و تلاش دشمنان اسلام در دمیدن آتش فتنه و اختلاف، این روزها شاهد هستیم که عدهای درست در آستانه هفته وحدت، نهم تا 15 ربیع الاول را هفته برائت نامگذاری کردهاند و به لعن مقدسات اهلسنت میپردازند. خواهشمند است نظر خود را راجع به اهمیت حفظ وحدت اسلامی و این اقدام (اعلام هفته برائت و لعن خلفا) اعلام بفرمائید. با تشکر
بسم الله الرحمن الرحیم
با اهداء سلام و تحیت؛
پاسخ : لازم است از کارهایی که باعث تفرقه صفوف و ایجاد شکاف بین مسلمانان میشود خودداری شود، و همه مسلمین در برابر دشمنان اسلام متّحد شوند.
همیشه موفق باشید
دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی/ بخش استفتائات
رسا نوشت:
آیتالله سیستانی در پیامی که در سالهای اوج تنش و نزاع مذهبی در عراق به همایش علمای شیعه و سنی ارسال کرد با اشاره به اینکه هیچ اختلاف واقعی میان سنی و شیعه وجود ندارد، اهل تسنن را نفس و جان خود خواند.
اختلاف یک هفتهای شیعیان و اهل تسنن در تاریخ میلاد پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) بهانه برای نامگذاری این هفته به نام هفته وحدت شده است.
امام خمینی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی ایران که از منادیان راستین وحدت در جهان اسلام است در اقدامی حکیمانه این هفته را " هفته وحدت" نامگذاری کرد تا این اختلاف یک هفتهای نه تنها به عاملی برای نزاع میان مسلمانان مبدل نشود بلکه علما، اندیشمندان و مسلمانان به فکر تحکیم وحدت باشند.
مراجع تقلید شیعه خصوصا آیت الله خامنهای و آیت الله سیستانی در این برهه بسیار حساس تلاش کردهاند تا اختلافات مذهبی میان مسلمانان که برگ برنده دشمنان اسلام است را از بین برده و اقدامهای شایان توجهی برای وحدت مسلمانان انجام می دهند.
آیت الله سید علی سیستانی در سال 2007 میلادی که عراق در اوج اختلافات مذهبی به سر می برد و این کشور را در آستانه جنگی مذهبی و داخلی تمام عیار قرار داده بود در همایش علمای سنی و شیعه که در نجف اشرف برگزار شد پیامی حاوی مطالب بسیار ارزشمندی در راستای وحدت اسلامی صادر کرد.
با توجه به اینکه در آستانه هفته وحدت قرار داریم و عراق به دلیل دخالت آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه نظیر عربستان، قطر و ترکیه در تنش و بحران به سر میبرد و نگرانیهایی درباره بازگشت دوران فتنه مذهبی به این کشور وجود دارد، برآن شدیم تا متن این پیام را بار دیگر منتشر کنیم.
در این پیام که در پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی منتشر شده، آمده است: هیچ اختلاف واقعی میان شیعیان و سنیها وجود ندارد و بنده خادم همه عراقیها هستم. بنده همه مردم را دوست دارم، دین اسلام دین محبت است و از اینکه دشمنان توانستند میان مذاهب اسلامی تفرقه بیندازند شگفت زدهام.
آیت الله سیستانی در ادامه افزود: برگزاری چنین مراسم و نشستهایی بسیار مهم و مفید است و همگان به این نکته پی میبرند که اختلاف واقعی میان مسلمانان وجود ندارد. اختلاف میان شیعه و سنی تنها در مسائل فقهی منحصر است.
این مرجع تقلید تصریح کرد: شیعیان باید پیش از اهل تسنن به دفاع از حقوق اجتماعی و سیاسی سنیها بپردازند. گفتمان ما بر دعوت به وحدت استوار است و بنده بارها گفته و باز هم می گویم که نگویید سنیها برادرانمان هستند بلکه آنها نفس و جان ما هستند. من به خطبههای نماز جمعه اهل سنت بیشتر از خطبههای شیعیان گوش می دهم.
آیت الله سیستانی با اشاره به اینکه هیچ تفاوتی میان شهروند عرب و کرد وجود ندارد، اظهار داشت: بنده در پژوهشهای فقهی از فتوای اهل سنت یاد می کنم، ما در کعبه و نماز و روزه متحد هستیم. زمانی که سنیها در دوران دیکتاتوری به من میگفتند که شیعه شدهاند علت تشیع را از آنان می پرسیدم که تاکید می کردند ولایت اهل بیت(ع) را پذیرفتهاند. من به آنها میگفتم که علمای سنی از ولایت اهل بیت(ع) دفاع کردهاند.
در بخش پایانی این پیام آمده است: شهروندان سنی همانند شیعیان در قبرهای دسته جمعی زنده به گور شدند. من از همه کسانی که در پی حقوق خود هستند حمایت خواهم کرد.
حجت الاسلام و المسلمین صدیقی، خطیب موقت جمعه تهران در نماز جمعه هفته گذشته پایتخت راجع به مسائل پیشآمده در روزهای اخیر سخنرانی کرده و در بخشی از اظهارات خویش با اشاره به شایعه استنکاف محمود احمدی نژاد از پذیرش حکم حکومتی، به نقل از یکی از وزرای دولت آورده است: «یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا حکم طلاق همسر آقای رئیس جمهور را بدهد، همسر رئیس جمهور برایش حرام میشود و رئیس جمهور نمیتواند به او دست بزند».
بعد از فروکش کردن گرد و غبار چالش اخیر در صحنه سیاسی کشور، به نظر می رسد موقعیت مناسبی برای واکاوی و بررسی این اظهار نظر تقریبا بی سابقه آقای صدیقی فراهم شده باشد.
به گزارش پارسینه، اظهارات حجت الاسلام صدیقی، تصریح در پذیرش چنین دیدگاهی ندارد و شاید ایشان تنها به منظور بیان میزان ولایتمداری دولت محترم و وزرای محترم کابینه دهم به بیان چنین اظهاراتی پرداخته اند. اما نقل بینقد این اظهارات چنین شائبهای را پدید آورده است که خود نیز با چنین نگاهی همدلی دارد. اگرچه با گذشت چند روز و به رغم آن که رسانه ها چنین دیدگاهی را به ایشان نسبت دادند، ایشان درباره این مسئله هیچ توضیحی ارائه نکرده و به نوعی موید این مسئله شدند که به گمان ایشان ولی فقیه قادر است حکم به طلاق زن از شوهر بدهد و حتی بالاتر از آن زن و شوهر را بر یکدیگر حرام نماید.
آیا دکترین ولایت مطلقه فقیه در نظام حقوقی ایران و حتی در سیاق فقهای معتقد به آن متضمن ولایت بر روابط خصوصی شهروندان است؟ مطمح نظر این نوشته بررسی همین مسئله است. آیا ولی فقیه میتواند زن و شوهر را بر یکدیگر حرام کند یا این صرفاً یک سهو البیان یا خلط مفهوم توسط خطیب محترم جمعه است؟
الف- بررسی حقوقی: اصل تفکیک خصوصی و عمومی
دولت یک پدیده ازلی-ابدی حاکم بر جوامع انسانی نیست. دولتسازی بشر، چیزی است از سنخ ساختن چرخ و وسائل زندگی؛ هرچند این ابزار از تمامی ابزارهای دیگر تاریخ بشریت پیچیده تر و عظیمتر و از تمامی دستاوردهای تمدنی آن برتر باشد. غایت اصلی و اساسی این ابزار چه بوده است؟
قرنها و قرنها «مالکیت» جوهره توجیه وجودی دولت بوده است. البته به نظر میرسد که این گزاره در سالهای اخیر تغییر پیدا کرده است و کرامت ذاتی انسان در حال گرفتن جای مالکیت است. فهم انگیزه تاسیس دولتها کمک شایانی به فهم این مسئله میکند که دایره اختیار یک دولت تا کجاست و به تبع آن ولایت فقیه، به عنوان نظریه دولت مختار در نظام جمهوری اسلامی به چه قیدهای پیشینی از این حیث که نظریه دولت است، مقید میباشد.
فهم این مسئله که دولت برای اهداف مشخصی تشکیل شده است موجب وضع یک قاعده ابتدایی میگردد و آن این است که اختیارات دولت مقید به اهداف آن است و نمیتوان برای دولت اختیاری وضع کرد که با اهداف آن ناهمخوان باشد. اصل اولیه، محدودیت دولت است و گسترش دامنه قدرت دولت، تنها مشروط به ضرورت و توجیه پذیری آن است. این گزاره ریشه تفکیکی است که به تفکیک عمومی-خصوصی شهرت یافته است. این تفکیک اگرچه تا حدی مناقشه برانگیز نیز هست، اما کمابیش جای خود را در ذهنیت حقوقی باز کرده است.
اختیار دولت تنها به حوزه هایی از زندگی بشر محدود میشود که در محدوده امور عمومی باشد. امور عمومی، اموری هستند که به عموم شهروندان فارغ از تبعیضهای فردی و جزئی مربوط میشوند. اصل بر آزادی افراد در حوزه خصوصی است، کسی نمیتواند برای حوزه خصوصی آنان تعیین تکلیف کند و عمومی شدن امور نیز استثنا و محتاج دلیل است. دخالت دولت در زندگی شهروندان در حقیقت حالت استثنایی و غیرمعمول دارد.
همه این فروض پیشینی را در مسئله مورد بحث خود تطبیق دهیم. ولایت فقیه یک نظریه دولت است و طبیعتاً همچون دیگر نظریه های دولت ابدی-ازلی نیست. در قانون اساسی ایران فصل سوم به بیان ارزشهایی میپردازد که دولت جمهوری اسلامی برای تحقق آنها تشکیل شده است و ولایت فقیه نیز ساز و کار تعریف شده برای تحقق اهداف قانون اساسی در اصلهای نخست آن و اصول فصل سوم است. به عبارت دقیقتر، دولت ولایت مطلقه فقیه یا همان جمهوری اسلامی نیز همچون دیگر نظریه های دولت مقید به مرزهای عمومی و خصوصی است.
دولت نمیتواند در زندگی خصوصی افراد و قراردادهای خصوصی آنان دخالت کند. این قرارداد هرچه میخواهد باشد خواه قرارداد خرید و فروش یک قرص نان، یا خواه قرارداد زندگی مشترک و ازدواج. دولت تنها برخی از تشریفات این روابط را به صورت کلی و غیرمعین مشخص میکند و به همین دلیل چنین امری که ولی فقیه زن کسی را بر شوهرش حرام کند در حقیقت امری ممتنع و غیرمربوط به ولایت فقیه است، اگر نگوییم به نوعی کاستن از شان ولایت فقیه به عنوان نظریه دولت به شمار میرود.
ب- بررسی فقهی: اصل عدم ولایت و تقید به امور عمومی
ممکن است برخی معتقد باشند که پای حقوق در زمینه فهم و تفسیر نظریه ولایت مطلقه فقیه چوبین است. اما آیا رجوع به مبانی فقهی نظریه ولایت فقیه موید وجود مجوزی در خصوص حرام اعلام کردن زن بر شوهر است؟
بر خلاف آنچه گمان میشود ولایت مطلقه فقیه به معنای ولایت تام و تمام بر جان و مال و عرض و ناموس مومنین نیست. این از مشهورات است که مطلق من جمیع جهات خداوند است و هرگاه در جایی صحبت از امری مطلق میشود آن امر از جهتی مقید و از جهتی مطلق است. ولایت مطلقه فقیه، مقید به امور عمومی و مشروط به رعایت مصالح است. البته معنایی که در سیاق فقهی از امر عمومی اراده میگردد با آنچه در سیاق حقوقی گفته شد متفاوت است؛ اما در نهایت معنای این دو چندان از یکدیگر دور نیست.
مفهوم "ولایت فقیه" تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و قرارگرفتن به عنوان محور جمهوری اسلامی، به صورت سنتی مقید به امور حسبیه بود. اموری که شارع تحت هیچ شرایطی به تعطیل آنها رضایت ندارد از قبیل امر افتا، سرپرستی کودکان بدون سرپرست و دیگر محجورین و... بر اساس یک قاعده فقهی اصل عدم ولایت است، مگر آن که بر اساس دلیلی امری از این عدم ولایت خارج شود.
یکی از مهمترین تحولاتی که امام خمینی (ره) در زمینه تعریف و توسع در مفهوم ولایت فقیه ایجاد کردند؛ اقامه دلیل بر این بود که شارع راضی به تعطیل امر حکومت نیز نیست. این یعنی گسترش دایره ولایت مطلقه فقیه از امور حسبیه به امور عمومی. این امر سبب نشده است تا اصل عدم ولایت تغییری کند.
ولایت فقیه علی ای حال شامل اموری نظیر دخالت در زندگی خصوصی افراد نمیشود. این امور تنها زمانی در دایره شمول نظریه ولایت فقیه-چه از حیث حقوقی و چه از حیث فقهی- قرار میگیرند که ارتباط تنگاتنگی با امر عمومی بیابند و حکومت معطل این دخالت شود.
دنیا مار خوش خط و خالی است؛ به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمتهای خداوند مسئولیت سنگینتری است... !
شهید عباس تیماجی، از جمله شهدای بزرگواری است که با علم به شهادت به راهی که در آن پای گذاشته است ، نامه نامهای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دستونشته که اکنون به عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و جوانان امروز می توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند.
این شهید بزرگوار در مطلع نامه خود می نویسد : یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .
به گزارش «تابناک» ،متن این نامه به شرح زیر است :
خدمت نور چشمم و عصاره جانم زینب
دخترم نمیدانم از کجا برایت بگویم؛ از روزهای جنگ و جنایات صدام و یا از ایثار و فداکاری امت که هر روز گلهای پرپر شده خود را روی دوش خود قرار میدهند و یا از اماممان همچون کوهی استوار در مقابل مکر و حیله دشمنان و همچون پدری دلسوز که هر روز با رهنمودهای پیامبر گونهاش، نور امید را در دل فرد فرد این ملت میتاباند.
حالا که این نامه را میخوانی نمیدانم چگونه هستی. انشاءالله که خداوند عمر اماممان را به بلندی آفتاب قرار دهد و اگر ما در زندگیمان حکومت اسلامی را درک نمودیم، تو در زندگیت حکومت مهدی را درک نمایی، زینبم، بابا در شرایطی به جبهه رفت که جنایتکاران هر روز و شب بدون هیچ عذر و بهانهای و تنها به جرم مسلمان بودن شهرهای مرزی ما را موشک باران مینمودند و هر روز تعدادی از مردم بیدفاع ایران و کودکان را به خاک و خون میکشیدند یا در جبهههای جنگ، هنگامی که ایستادگی و پایداری فرزندان اسلام را میدیدند به ستوه میآمدند و توان جنگیدن را نداشتند. بر سر سربازان امام زمان بمبهای شیمیایی اهدایی ابرجنایتکاران را میریختند و باکی هم از این کار نداشتند.
من هم مانند هزاران جوان دیگر تاب و توان دیدن این همه جنایات را نداشتم و خداوند به ما لیاقت داد و ما را در جبهه پذیرفت و آنچنان پذیرفت که با همه دلبستگیها به زندگی و به تو دختر خردسالم که تازه زبان گشوده بودی و مادرت با هزاران امید و آرزو به یکباره رها کردم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفتم.
زینبم من در حالی برایت این نامه را مینویسم که تا عملیات چند روزی باقی نمانده، خواستم در این لحظات آخر سخنی با میوه دلم بگویم:
دنیا مار خوش خط و خالی است. به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمتهای خداوند مسئولیت سنگین تری است.
مبادا به حال دنیا فریب بخوری ـ که دنیا مار خوش خط و خالی است ـ که دنیا چه بسا انسان را به یک انگشتر یا گلوبندی بفریبد و آخرت را به دنیا بفروشد.
مادرت زنی مهربان و با کفایت است و ارادت خاصی به امام زمان دارد. بیاموز آنچه را به تو میآموزد. مادرت را دستگیری کن.
این جنگی را که دشمن بر ما و ملت تحمیل کرد و کشتههای فراوان داد، فقط و فقط به خاطر خدا و اسلام است، نه غیره.
از پیروان ولایت فقیه باش و خدای ناخواسته گرایش به گروههای التقاطی و انحرافی پیدا نکنی. همیشه از خدا کمک بگیر که خداوند بهترین یار و راهنماست (دخترم در زندگیت آنچنان باش که موجب افتخار بابا باشی).
در رعایت حجاب و موازین اسلامی همین بس که مادری همچون فاطمه داری که خود را در رعایت احکام و ضوابط اسلام و حجاب متعهد است. بابا را از دعای خیر فراموش نکن.
شیعیان این خانه و این سرداب را محترم می دارند؛ زیرا امامانشان در این خانه زندگی می کردند، و در همین خانه، امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و نیز امام مهدی(ع) خداوند سبحان را عبادت می کردند .
بر اساس تاریخ و روایات، امام مهدی(ع) از هنگام ولادت در اختفا به سر می برد و بنا به مصالحی تولد و زندگی او آشکار نبود و بعد از رحلت پدر گرامیشان، غیبت صغرای آن حضرت، آغاز شد. امام مهدی(ع) بعد از نماز گزاردن بر پیکر پاک پدر و تدفین آن حضرت، وارد منزل شد و دیگر کسی آن حضرت را در اجتماع و در میان مردم ندید.
خانه پدر بزرگوار آن حضرت در سامرا، دو قسمت داشت؛ یک سمت برای مردان و قسمت دیگر برای زنان، یک سرداب هم زیر اتاقها قرار داشت. که در روزهای گرم، اهل خانه در آن سرداب زندگی می کردند.
این سرداب، امروز در ضلع شمال غربی صحنهای عسکریین علیهم السلام و در پانزدهمتری بقعه و حرم مطهر قرار دارد. این صحن، به طول شصت و عرض بیست متر و دارای ایوان و شبستان میباشد. روی سرداب، مسجدی وجود دارد که به مسجد صاحب مشهور است. بر فراز سرداب، گنبدی کاشیکاری قرار دارد. بر مدخل ورودی سرداب، دری نصب شده که به «باب الغیبة» معروف میباشد و پشت آن، اتاق کوچکی به طول 2 متر عرض 5/1 متر وجود دارد که به محل غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مشهور است.
چاهی معروف به «چاه غیبت» نیز در گوشه همین اتاق وجود دارد؛ ولی در متون معتبر شیعی، به چاه غیبت یا محل غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره نشده است و بزرگان شیعه نیز به انکار آن پرداختهاند.
علت این نامگذاری این است که چون عدهای از زائران در داخل سرداب، از حوضی که محل وضوی امام هادی و عسکری علیهم السلام بوده به عنوان تبرک خاک بر میداشتند کم کم به چاه غیبت معروف شد.
داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب «سامرا» و زندگی کردن آن حضرت در این مکان، دروغ و بهتانی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه، چنین باوری ندارند.
آن حضرت بنا به روایات در میان مردم زندگی می کند و در موسم حج حاضر می شود، ولی مردم او را نمی شناسند.
مسلمانان هم اکنون این خانه و این سرداب را محترم می دارد؛ زیرا امامانشان در این خانه زندگی می کردند، و در همین خانه، امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و نیز امام مهدی(ع) خداوند سبحان را عبادت می کردند.
این یک امر معقول و طبیعی است که به جهت علاقه مندی به پیشوا و رهبر دینی، آنچه متعلق به او است محترم داشته شود، در میان تمامی ادیان و مذاهب چنین است و شیعه از این عشق و احترام به مکانهای مقدس و مشاهد مشرفه دفاع می کند و آن را از مصادیق «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ » می داند.
سلام به همه همشهری های مینودشتی عزیز امروزها دیده میشه که پیامکهایی با محتوای شوخی و مزاح با اقوام شهر و منطقه میکنند(خیلی هم زیاد شده) . امیدوارم که این موج ایجاد شده یک برنامه ریزی قبلی بوده باشه چون که اگر یک شبکه تعلیم دیده باشند حتما دستشون رو میشه ولی اگر این پیامکها از درون مردم عادی شهر مشتق شده باشه ( که بنده شک دارم )خیلی حرکت خطرناکیه و و عاقبت اون هم به رخ رکشیدن قوم و قبیله مونه که اون هم آخر عاقبتش باعث کاهش وحدت مردم شهر و مشکلات مربوط به خودش میشه . به نظر اصلا این شوخی ها جالب به نظر نمیرسه (حالا اگه یکی دو تا باشه میگیم اشکال نداره) و در صورت دیدن این پیامک ها وظیفه ماست که بهترین کار رو انجام بدیم.