دختران امام موسی کاظم(ع) از بغداد رو به ری مینهند و چون به تهران میرسند آنها را شهید میکنند و به روایتی دیگر، هفت دختر ایرانی در جنگ با ترکمنها لباس مردانه میپوشند و پس از کشته شدن، جنسیتشان مشخص میشود و در محله عودلاجان تهران به خاک سپرده میشوند.
به گزارش خبرنگار جامعه فارس، محرم امسال بود که در مسیر بازدید از تکیه های تاریخی تهران در محله عودلاجان برای رسیدن به تکیه «رضاقلی خان» باید از کوچه باریک شهید درویش نوری عبور می کردیم. چند قدمی که وارد کوچه شدیم گنبد آجری و چند ضلعی که سوره قدر روی قسمت کاشی کاری آن نوشته شده بود، به ما رخ نشان داد.
با چشم، مسیر گنبد را تا زمین دنبال کردیم و به یک در آهنی مشبک سبز رنگ رسیدیم، سعید روشن، تهران شناسی که ما را برای دیدن تکیه های تاریخی همراهی می کرد، کنجکاوی مشهودمان را بیپاسخ نگذاشت و گفت: اینجا امامزاده «هفت دختران» است.
نام امامزاده، بسیار جذاب بود، وجه تسمیه اش را پرسیدیم که توضیح داد: «حکایت های مختلفی در تاریخ برای این امامزاده وجود دارد اما آنچه بیشتر در بین مردم، معروف است این است که این بزرگواران، 7 دختری بوده اند که پیش از دوران صفویه در جنگ با ترکمن ها، لباس رزم مردانه می پوشند و پس از شهید شدن، دیگران متوجه می شوند که دختر بودهاند و مدفنشان نیز در اینجا مورد عنایت مردم قرار می گیرد.»
در کوچک و آهنی امامزاده قفل بود، مردم محل می گفتند که باید صبر کرد، متولی امامزاده هر جا که باشد خیلی نیاز نیست زمان زیادی به انتظار نشست چون خیلی زود خودش یا پسرش می آیند و در را باز می کنند. اما ما زمانمان برای بازدید از تکیه های تاریخی هم کم بود و از بیرون در سلامی دادیم و آن روز، همه چیز را گذاشتیم پای اینکه «امامزاده هفت دختران، ما را نطلبیده است.»
کمتر از یک ماه از آن روز می گذرد و امروز بالاخره در ماه صفر قسمت ما شد تا برنامه ای بریزیم و راهی زیارت امامزاده هفت دختران شویم. خیابان شهید مصطفی خمینی را به سمت جنوب آمدیم و پمپ بنزین را که بار قبل، نشان، کرده بودیم پیدا کردیم و کوچه روبروی پمپ بنزین، کوچه شهید درویش نوری بود، باز هم که وارد کوچه شدیم، گنبد امامزاده ما را کشاند تا در ورودی، باز هم در بسته بود اما قفلی روی آن نبود.
پیرمرد دست فروشی که کنار ساختمان چسبیده به امامزاده، بساطش، آفتاب می خورد بلافاصله با دیدن صورت ناامید ما گفت: حاج آقا هر جا که باشد الآن می آید، صبر کنید.
محلی ها راست می گفتند. جمله پیرمرد که تمام شد، با دست به ما متولی امامزاده را نشان داد که از کنار کوچه باریک، در حال عبور بود و در جستجوی کلید.
این بار امامزاده ما را طلبید و پیرمرد متولی، در سبز آهنی را همزمان با اذان ظهر، باز کرد، 3 پله مرمر را بالا رفتیم و در طبقه همکف با اولین نگاه، چشممان به ضریح کوچک وسط اتاق افتاد.
فضای امامزاده، یک اتاق حدوداً 6 متر در 3 متر بود که جاکفشی سمت راست اتاق، نشان می داد که باید کفش ها را دربیاوریم و در آنجا قرار دهیم. با اینکه قبل از ورود ما در امامزاده بسته بود اما آقایی در کنار ضریح، مشغول نماز خواندن بود.
ما هنوز، متحیر از آرامش فضای داخل این امامزاده در وسط هیاهوی کسبه و بازاری ها در این محله بودیم، که متولی امامزاده به ما گفت می توانیم سرداب را هم زیارت کنیم. جایی که حس و حال زیارت را دو چندان می کند و دل کندن را مشکل.
ضریح را زیارت کردیم و دست چپ، تنها یک در سبز رنگ آهنی دیگر وجود داشت که باز بود و معلوم بود که راه سرداب است. 8 پله گرد فلزی را در یک مسیر بسیار باریک به زیرزمین رفتیم، اتاقی به اندازه همان بالا اما این بار وسط آن به جای ضریح، یک قبر گرانیتی وجود داشت که از زیر پارچه های سبز روی آن معلوم بود.
از یک طرف سادگی و آرامش وصف ناپذیر فضا و از طرف دیگر، پیرزنی که دخیل، بسته بود برای شفا، ناخودآگاه ما را به سجده انداخت و دعا. پیرزن اشک می ریخت و به جای خودش برای ما دعا می کرد و می گفت: «انشاءالله حاجت روا شوید، هر چه بخواهید دختران امام موسی کاظم (ع) می دهند.»
از او پرسیدیم که چند سال است که به این امامزاده برای زیارت می آید که به 30 تا 40 سال پیش اشاره کرد که امامزاده، بنای خاصی نداشته و تنها زیرزمین آن وجود داشته است.
پیرزن می گوید: این امامزاده تنها همین سرداب بوده است و 7 دختر، درون همین قبر هستند. رفته رفته، طبقه بالای آن ضریح کار گذاشتند و آینه کاری شد و به این شکل فعلی درآمد.
وی از کرامات این امامزاده می گوید که خیلی ها از این امامزاده شفا گرفته اند و خیلی ها، گره گرفتاری هایشان به واسطه این بزرگواران، باز شده است.
پیرزن که یک بار سکته کرده است پارچه سبزی را به دور گردنش گره زده و با وصل کردن آن به پارچه روی قبر، دخیل بسته تا این بارپ شفای لمس شدن نیمه راست بدنش را بگیرد.
مرد حدوداً 40 ساله ای هم که طبقه بالا مشغول خواندن نماز بود به سرداب آمد و با بغض و اشک از پیرزن خواست که دعایش کند و چند دقیقه ای پای مزار، نشست و آماده رفتن شد.
از او پرسیدیم که شما هم اهل همین محله هستید و این امامزاده را می شناسید که پاسخ داد: کاسب هستم و چندین سال است که محل کارم همین اطراف است اما اصلاً این امامزاده را نمی شناختم و دقت نکرده بودم، تا اینکه برج 6 بود که با موتورسیکلت آمدم این طرف ها و موتورم خراب شد، دنبال راه انداختن موتور بودم که به این امامزاده رسیدم و داخل شدم تا زیارتی کنم، آن روز لطفی به ما کردند و چیزی را که می خواستم به من دادند.
این زائر امامزاده هفت دختران ادامه می دهد که این موضوع را برای یک سید و بزرگی تعریف کردم و به من گفتند که برای حل شدن کامل مشکل، باید نذر این امامزاده کنم، که از برج 6 نذر کردم که هر روز، نماز ظهر و عصرم را در این امامزاده بخوانم. برای همین ظهرها هر روز همین جا هستم.
دوباره به سراغ پیرزن می روم و می پرسم که همیشه این امامزاده این قدر خلوت است؟ که او در جوابم می گوید: من تقریباً هفته ای 2 تا 3 بار اینجا می آیم، چون امامزاده در کوچه فرعی قرار دارد و خیلی ها آن را نمی شناسند زیاد شلوغ نمی شود و بیشتر پنجشنبه ها که اینجا زیارت عاشورا می خوانند خانوم ها جمع می شوند. البته متولی قبلی امامزاده هم یک خانومی بود که همه با اسم «خاله» صدایش می زدند.
پیرزن کم کم پارچه سبز دور گردنش را باز می کند و زیر لب زمزمه می کند: «شفا، شفا، شفا و...» آماده خداحافظی می شود و پارچه روی مزار را مرتب می کند و می گوید: مردم نذر می کنند و علاوه بر پولی که در ضریح می ریزند، پارچه جدید برای روی قبر می آورند.
در حین مرتب کردن پارچه ها کاغذی تا شده از زیر آنها روی زمین می افتد که پیرزن درباره آن این گونه توضیح می دهد که هر کسی اینجا به یک طریقی درد دل می کند، بعضی ها خواسته هایشان را برای هفت دختران این طور، نامه می نویسند.
پیرزن، آهسته پله های سرداب را بالا می رود و ما هم همراهش با سرداب، خداحافظی می کنیم، سردابی که با سادگی و بی آلایشیاش، گرمای یک ارتباط عمیق و فطری را در دلمان زنده کرد.
طبقه بالا حاج آقا محمدی، متولی امامزاده تنها نشسته است رو به روی ضریح، ما و پیرزن را که می بیند دعوتمان می کند به خوردن چای داغ یک سماور و قوری قدیمی که کنار همین اتاق امامزاده، جا گرفته است.
حاج آقا می گوید که بیشتر از 12 سال است که مسئولیت این امامزاده را برعهده دارد و قبل از این فضای امامزاده این طور نبوده است و حتی برای رفتن به سرداب، پله ای نبوده و مردم باید از نردبان پایین می رفتند تا اینکه مردم، بانیان خیر و سازمان اوقاف دست به کار شدند و این امامزاده به وضعیت فعلی رسید.
وی ادامه می دهد: البته بیشتر اقدامات از سوی بانی ها صورت گرفت و سازمان اوقاف هم مسئولیت تهیه و نصب ضریح را به عهده گرفت.
متولی امامزاده درباره اینکه بیشتر زائران امامزاده، مردم خود همین محله هستند هم می گوید: نه، هر کسی که اینجا را بشناسد به زیارت می آید، از همه جا هستند.
حاج آقا محمدی هم درباره حکایت هفت دختران همان موضوع حضور آنها در جنگ را تعریف می کند اما روایت ها مختلف است به طور مثال در کتاب کنزالانساب آمده است که دختران سواد بن امام موسی کاظم(ع) به نام های « حبیبه، رقیه، فاطمه، ساره، هاجر و تاجر»، از بغداد روی به ولایت ری نهادند، چون به موضع تهران رسیدند ایشان را شهید کردند.( کنزالانساب، ص68) و از آنجایی که در تهران و اطراف آن بقعه دیگری به نام هفت دختران وجود ندارد، احتمال دارد این بقعه به یادبود آنها بنا شده باشد.
روایت های محلی هم تصریح دارند که هفت دختران از نوادگان موسی بن جعفر (ع) هستند.
اما حکایت دیگر همین است که « هفت دختران امامزاده کوچکی نزدیک تکیه بود که در آن هفت دختر ایرانی از خانواده بزرگان که به تقدیس معروف است که قبل از دوران صفویه که اجداد ما با ترکمن ها جنگ می کردند، این هفت خواهر خواستار اجازه جنگ شدند، با اینکه مرسوم روز نبود و چون با مخالفت رو به رو شدند لباس مردانه پوشیده و صورت ها را بسته به جنگ رفتند. هنگامی که پدرشان به خانه بازگشت آنان را در منزل نیافت به محل جنگ رفت و اجساد دختران خود را پیدا کرد. آنان را در این محل دفن کرد و مدفنشان کم کم بدل به امامزاده شد که مورد توجه زنان تهران است هر شب جمعه خانواده ها هفت شمع بر روی مقبره روشن می کردند» ( معتمدی، ص 42).
متولی امامزاده می گوید که تمام نذورات و کمک های مردم، خرج خود همین امامزاده می شود که هر کسی بنا به کرمش اینجا کمک می کند مثلاً هیأت جوانان محبین الزهرا (س) خزانه بخارایی 13 ماه رمضان 1382 این امامزاده را مرمت کردند.
گرم صحبت بودیم که پیرزن دفترچه تلفنش را درآورد و از ما خواست شماره تلفن صحن امام رضا(ع) را از لابلای شماره هایش پیدا کنیم تا از مقابل ضریح هفت دختران، به ساحت مقدس امام هشتم (ع)، عرض سلام و ارادتی کند و راهی خانه اش در کوچه ای آن طرف تر شود.
همزمان با خداحافظی پیرزن ما هم آماده شدیم برای دل کندن، اما به ناچار باید خداحافظی می کردیم و دعا برای زیارتی دیگر با مروری بر شعری که در کتیبه امامزاده نقش بسته است:
این کاخ پرشکوه که به چشمان مصور است آرامگاه دختر موسیبن جعفر است
زین جا طلب هر آنچه تمنا کند دلت دولت در این سرا و گشایش در این در است
نظر |
درباره حضور حضرت رقیه(س) در واقعه عاشورا سخن بسیار است. گروهی از تاریخ نگاران منکر بودنش در واقعه کربلا شده و عده ای مهر تائید بر حضور دردانه حضرت سیدالشهداء در قافله عاشورائیان زده اند. برای آشنایی بیشتر با دلایل کسانی که معتقدند چنین شخصیتی در واقعه عاشورا نبوده اینجا را کلیک کنید.
آیا امام حسین(ع) دختری به نام رقیه داشته است؟ این سوال، موضوع مهمی است که درباره حضرت رقیه(س) مطرح می شود. در میان چهره ها و اندیشمندان معاصر، اوج اختلاف درباره فاطمه بنت الحسین(س) ، بین نظر استاد مرتضی مطهری و استاد فاطمی نیا به وجود آمده است. جناب استاد فاطمی نیا می گوید اسناد و روایاتی درباره حضر ت رقیه وجود دارد اما شهید مطهری در تحلیل خود می گوید این روایات با تحلیل تاریخی هماهنگ نیست و نمی تواند واقعیت داشته باشد. مصاحبه خبرآنلاین با دکتر محمدمهدی جعفری، از چهره های مطرح حوزه پژوهشگری متون دینی را اینجا بخوانید.
همچنین آیت الله امجد در گفت وگو با خبرآنلاین، نگاه و تحلیل شهید مطهری را نقد کرده است که با عنوان «شهید مطهری به سندیت وجود حضرت رقیه نرسیده بود ولی ما رسیدیم» منتشر شده است.
در این باره آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله نوری همدانی به این شبهه پاسخ گفته اند که برای مشاهده ی دست خط این مراجع به لینک «نظر دو تن از مراجع تقلید درباره دختر سه ساله امام حسین(ع)» مراجعه کنید.
دکتر محمدرضا سنگری نیز کتابی با موضوع مجموعه گفت و گوهای حضرت رقیه(س) با امام حسین(ع) را با زبانی عاطفی در توصیف عاشورا و حماسه سیدالشهداء(ع) به چاپ رسانده است. برای آشنایی بیشتر با کتاب وی، اینجا را کلیک کنید.
شهادت حضرت رقیه علیها سلام بر اساس سه منبع
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.[1]
[1]شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141
به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی اسراء، در این دیدار آیت الله جوادی آملی با بیان این مطلب که خداوند در قرآن می فرماید: هر نعمتی که به شما رسیده از جانب خدای سبحان است، اذعان داشت: بزرگان ما توصیه کرده اند بعد از نمازها و در دعاهایمان به خداوند عرض کنیم خدایا هر نعمتی که هست از طرف توست.
وی با تاکید بر این نکته که انسان باید حافظ و قدردان نعمات الهی باشد، خاطرنشان کرد: برای حفظ نعمات الهی حق شناسی لازم است و حق شناسی این است که بدانیم این نعمات را در چه راهی مصرف کنیم چرا که هر نعمت باید در جای خود و به درستی استفاده شود.
آیت الله جوادی آملی با بیان این مطلب که نظام اسلامی حق حیات بر گردن ما دارد،گفت: کسانی که واقعا احساس دین به این نظام می کنند باید ادای دین کنند و هر کس به هر طریق که قادر است باید در حفظ خون پاک شهدا بکوشد و ورزش یکی از این راه هاست.
وی علاقه عده کثیری از مردم در داخل و خارج از کشور را به ورزش متذکر شد و افزود: ما برای اینکه بتوانیم کسانی که به ورزش علاقمند هستند را به نظام اسلامی، اخلاق و دین جذب کنیم از ورزشکاران عزیز پاکدامنی، ادب و دینداری می خواهیم. تفاوت احتزار پرچم جمهوری اسلامی در میادین ورزشی با احتزاز پرچم دیگر کشورها در این است که پرچم جمهوری اسلامی پرچمی الهی، توحیدی و مزین به نام "الله" است و نیز سرود ملی ما پیام شهدا است و احتزار این پرچم همراه با سرود ملی جمهوری اسلامی ایران نام خدا و پیام امام و شهدا را احیاء می کند.
در پایان این دیدار آیت الله جوادی آملی با اهداء تابلو فرش نفیسی مزین به آیه ای نورانی از قرآن کریم از بهدا سلیمی قدردانی کرد.
مدیرشبکه شبکه وهابی وصال حق مدعی شد هیچ کدام از بزرگان اهل سنت درباره ابعاد معنوی امام رضا(ع) سخنی به میان نیاورده اند.
محمد انصاری کارشناس و مدیر شبکه وهابی وصال حق با پخش کلیپ هایی گفت: شیعه معتقد است که امام رضا(ع) دارای فضایل و کرامات و ابعاد معنوی بی شمار است این در حالی است که در منابع اهل سنت هیچ روایتی در ارتباط با فضایل وکرامات امام رضا(ع) به چشم نمی خورد.
در جواب این ادعا باید گفت که بزرگان اهل سنت با اعتراف به جایگاه والای امام رضا(ع)، سخنان بسیاری درباره ابعاد معنوی آن حضرت داشته اند.
به عنوان نمونه مجدالدین ابن اثیر در«تتمی جامع الاصول، ج2، ص715» آورده است: «ابوالحسن علی بن موسی(ع) معروف به رضا(ع)، مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسی بن جعفر(ع) است، امامت شیعه در زمان علی بن موسی(ع) به ایشان منتهی می شد، فضایل وی قابل شمارش نیست، خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد».
همچنین محمد بن طلحه شافعی در«مطالب السؤول، ص295» گفته است: «سخن در امیرمؤمنان علی(ع) و زین العابدین علی(ع) گذشت و ایشان علی الرضا(ع) سومین آنهاست، کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، در می یابد که علی بن موسی(ع) وارث امیرمؤمنان علی(ع) و زین العابدین علی(ع) است، و حکم می کند که ایشان سومین علی(ع) است، ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانی اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به ایشان بسپارد».
در جای دیگر عبدالله بن اسعد یافعی شافعی در«مرآه الجنان، ج2، ص10» گفته است: «وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن علی بن موسی الکاظم(ع) است، وی یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظریات ایشان است، وی صاحب مناقب و فضایل است».
به نقل از بعضی از اهل علم ابن صبّاغ مالکی در«الفصول المهمی، ص263» می گوید: «علی بن موسی الرضا(ع) دارای والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است».
مطلب دیگری را عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی در«الاتحاف بحب الاشراف» آورده است: «هشتمین امام علی بن موسی الرضاست که مناقب والا و صفات اولیا و کرامت نبوی وی قابل شمارش و توصیف نیست».
در منقبت امام هشتم یوسف بن اسماعیل نبهانی در کتاب«جامع کرامات الاولیاء، ص312و313» گفته است: «علی بن موسی(ع) از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردی بود، وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و کرامات زیادی دارد».
یکی دیگر از علمای اهل تسنن به نام شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی در«الانوار القدسیه، ص39» نوشته است: «امام علی بن موسی الرضا(ع) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردی قدرت خود را به نمایش گذاشته، هیچ فردی علی بن موسی(ع) را نمی تواند درک کند، وی والا مقام و در فضایل شهره است و کرامات بسیاری دارد».
در ادامه مطالب گفته شده ابوالفوز محمد بن امین بغدادی سُوِیدی در«سبائک الذهب، ص334» در مورد امام رضا(ع) چنین نوشته است: «ایشان در مدینه به دنیا آمد و کرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است؛ به گونه ای که قلم از وصف تمامی آن عاجز است».
در جایی دیگر عباس بن علی بن نور الدین مکّی در کتاب«نزهه الجلیس، ج2، ص105» اشاره کرده است: «فضایل علی بن موسی(ع) هیچ حد و حصری نداشته...».
حال به گوشه ای از کرامات امام رضا(ع) که توسط علمای اهل سنت نقل شده اند اشاره می کنیم:
نخست عطاء الله بن فضل الله شیرازی در«روضه الاحباب، ص176»، چنین نقل کرده است: «زمانی که حمیده مادر امام کاظم(ع)، کنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری کرد، پیامبر(ص) را در خواب دید که به ایشان فرمود«این کنیز را به فرزندت(امام کاظم(ع)) هدیه کن؛ همانا از این کنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است»، حمیده نیز چنین کرد و امام(ع)، نام نجمه را به طاهره تغییر داد.
دوباره در«روضه الاحباب، ج4، ص43» آمده است: مادر بزرگوار ایشان می فرماید«هنگام حاملگی، سنگینی حمل را احساس نکردم و هنگام خواب، صدای تسبیح و تهلیل و تقدیس وی را می شنیدم».
در ادامه قاضی نور الله شوشتری در کتاب«احقاق الحق، ج12، ص343» به نقل از محمد خواجه پارسی بخاری، می نویسد: مادر بزرگوار امام(ع) می فرماید«زمانی که ایشان به دنیا آمد، در حالی که دستانش را روی زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان می خورد، گویا مناجات خدا می کرد، در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت: «هنیئا لک کرامه ربَّکِ عزّوجل؛ مبارک باد بر تو کرامت خداوند»، در این حال فرزند را به ایشان داد و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات کام دهانش را برداشت.
باز در این مورد در کتاب های«الفصول المهمی، ص245» و«نور الابصار،ص243»نقل شده است: بعد از شهادت امام کاظم(ع) و امامت علی بن موسی الرضا(ع) از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا(ع) می ترسیدیم، موضوع را به امام(ع) گفتیم، امام(ع) فرمود«هارون تلاش خود را انجام می دهد، ولی کاری از پیش نمی برد»، صفوان می گوید«یکی از معتمدین برایم نقل کرد که یحیی بن خالد برمکی به هارون الرشید گفت«علی بن موسی(ع) ادعای امامت می کند(و با این سخن قصد تحریک هارون را داشت)»، هارون در جواب گفت«آنچه با پدرش انجام دادیم، بس است، آیا می خواهیم همه آن ها را بکشیم؟!»
بار دیگر در این کتاب های اهل سنت یعنی«الفصول المهمه، ص246» و در کتاب«نور الابصار، ص244» نوشته شده است: روزی علی بن موسی الرضا(ع) را در مسجد مدینه، در حالی دیدم که هارون مشغول سخنرانی بوده امام(ع) به من فرمود«روزی را خواهی دید که من و هارون در یک جا به خاک سپرده می شویم».
پیش گویی امام رضا درباره قتل محمد امین
این کرامت امام رضا(ع) را در«الفصول المهمه، ص247» و در«نورالابصار، ص243» چنین نقل کرده اند: روزی علی بن موسی الرضا(ع) به من فرمود«همانا عبدالله(مأمون) برادرش محمد(امین) را خواهد کشت»، از امام(ع) پرسیدم«یعنی عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟»، امام فرمودند«بله، عبدالله مأمون، محمد امین را خواهد کشت»، طبق پیش گویی امام این اتفاق افتاد.
ابن حجر هیثمی در«الصواعق المحرقه، ص122» آورده است: روزی امام رضا(ع) به مردی نگاهی کرد و به او فرمود«ای بنده خدا! وصیت خود را بکن و خود را برای چیزی که گریزی از آن نیست (مرگ)، آماده کن»، راوی می گوید«آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت».
دوباره نیز در«الصواعق المحرقه، ص122» و در«الفصول المهمه، ص246» می خوانیم: روزی رسول الله(ص) را در خواب، در منزلی که حجاج در آن اتراق می کنند، دیدم، به ایشان سلام کردم، نزد ایشان ظرفی از خرمای مدینه، که خرمای صیحانی نام داشت، بود، ایشان به من هیجده خرما دادند و من خوردم، پس از پایدار شدن مزه خرما در دهانم بود و آرزو می کردم دوباره از آن بخورم، پس از بیست روز ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم برای دیدار وی شتافتند، من نیز به آنجا رفتم و دیدم ایشان در همان جایی که پیامبر(ص) را در خواب دیدم، نشسته است، در حالی که ظرفی پر از خرماهای مدینه و خرمای صیحانی نزد او بود؛ به امام(ع) سلام کردم و ایشان مرا نزد خود فراخواند و مشتی از خرما به همان مقداری که پیامبر(ص) در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد، به ایشان عرض کردم«زیادتر خرما بدهید»، امام(ع) فرمود«اگر رسول الله(ص) زیادتر می داد، من هم به تو زیادتر می دادم».
عاقبت برمکیان به روایت امام رضا(ع)
همان گونه که در«الفصول المهمه، ص245» و در«نورالابصار، ص243» آمده است، مسافر می گوید: در سرزمین منی نزد امام نشسته بودیم، ناگهان یحیی بن خالد برمکی، در حالی که صورتش پوشیده و گرد و غبار بر آن نشسته بود، وارد مجلس شد، امام(ع) خطاب به ما فرمود«این ها بیچارگانی هستند که نمی دانند در این سال چه اتفاقی بری آن ها رخ خواهد داد»، مسافر می گوید«در همان سال برمکیان سقوط کردند و پیشگویی امام محقق شد»، مسافر در ادامه می گوید که امام فرمودند«و ازین عجیب تر من و هارون هستیم که شبیه این دو انگشت هستیم(و امام انگشت سبابه و انگشت وسط را کنار هم گذاشتند)»، مسافر گفت«معنی سخن امام در مورد هارون را نفهمیدم؛ تا اینکه امام رضا(ع) رحلت کرد و کنار هارون به خاک سپرده شد».
مطلب دیگری در«الفصول المهمه، ص256» و در«مفتاح النجاه، ص178» آمده است که در آن مدینی می گوید: هنگامی که امام رضا(ع) در مجلس بیعت ولیعهدی با لباس مخصوص نشسته بودند و سخنرانان صحبت می کردند، نگاهی به بعضی از اصحاب خود کردند و دیدند یکی از اصحابشان از این جریان(ولایت عهدی امام) بسیار خرسند و خوشحال است، امام(ع) به وی اشاره کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشی فرمودند«قلب خود را به این ولیعهدی مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالی نکن؛ چرا که این امر باقی نمی ماند».
قضیه زن کذاب مورد اتفاق ناقلان شیعه و سنی است و گوشه ای از عظمت و مقام والای امامت و ولایت تکوینی را به نمایش می گذارد، در نقل این جریان اختلافاتی وجود دارد که به اصل آن لطمه وارد نمی کند، اختلاف در این است که یا این جریان در دوران امام رضا(ع) رخ داده یا امام هادی(ع).
در کتاب«مطالب السؤول، ص297» آمده است: در خراسان زنی ادعا می کرد که علوی و از نسل فاطمه زهرا(س) است، این خبر به امام رضا(ع) رسید، امام(ع) آن زن را احضار کرد و علوی بودن وی را تأیید نفرمود، آن زن امام(ع) را مسخره کرد و با کمال بی ادبی به امام(ع) گفت«تو نسب مرا زیر سؤال بردی، من نیز نسب تو را زیر سؤال می برم»، در آن دوران سلطان مکانی داشت که در آن درندگان بودند، آن مکان برای انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود، امام رضا(ع) آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمود« این زن دروغگوست و بر علی(ع) و فاطمه(س) دروغ می بندد و از نسل این دو نیست، اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه(س) و علی(ع) باشد، بدنش بر درندگان حرام است، پس او را در میان درندگان بیندازید، اگر راستگو باشد، درندگان به وی نزدیک نمی شوند و اگر دروغگو باشد، وی را می درند»، وقتی که زن کذاب این سخن را شنید، پیش دستی کرد و به امام(ع) گفت«اگر راست می گویی، خود تو داخل این گودال شو»، امام(ع) نیز بی هیچ سخنی وارد گودال شد، مردم و سلطان از بالا نظاره گر این جریان بودند، زمانی که امام(ع) وارد گودال شد، گویا درندگان رام شدند و یک یک نزد امام(ع) آمدند و دم های خودشان را به نشانه تسلیم در برابر امام(ع) به زمین گذاشتند و دست و پا و صورت امام(ع) را بوسیدند، امام(ع) از آن جا بیرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بیندازند، زن امتناع کرد، سلطان دستور داد تا وی را داخل گودال بیندازند و طعمه درندگان شود.
مسعودی همان گونه که در«مروج الذهب، ج4، ص86» آمده، معتقد است: این قضیه برای امام هادی(ع) اتفاق افتاده است، با این حال این واقعه به تعبیر اهل سنت در«الفرج بعد الشده، ج4، ص172» خبر مشهور نزد شیعه است.
بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هیثمی در«الصواعق المحرقه، ص205»، این قضیه را از بعضی حفاظ اهل سنت نقل کرده است و ابو علی عمر بن یحیی علوی نیز در«الفرج بعد الشده، ج4، ص173» این جریان را قطعی دانسته و نقل آن از طریق اهل سنت را تأیید کرده است.
البته با توجه به بعضی قرائن ممکن است گفته شود این جریان دو مرتبه(هم در زمان امام رضا(ع) و هم در زمان امام هادی(ع)) اتفاق افتاده است.
روایت امام رضا(ع) از شهادتش
پیش گویی چگونگی شهادت امام رضا(ع) توسط خود ایشان در کتاب های«الفصول المهمه، ص261؛ نورالابصار، ص244؛ مطالب السؤول، ص300» که ازمنابع اهل تسنن است این گونه آمده است:
زمانی که مأمون به سبب بیماری نتوانست نماز عید را بخواند، از امام رضا(ع) درخواست کرد تا نماز را اقامه کند، امام(ع) در حالی که پیراهن کوتاه سفید و عمامه سفید پوشیده و در دستش عصا بود، روانه نماز شد و در میان راه با صدای بلند می فرمود:«السلام علی ابوی آدم و نوح، السلام علی ابوی ابراهیم و اسماعیل، السلام علی ابوی محمد(ص) و علی(ع)، السلام علی عباد الله الصالحین»، مردم به طرف امام(ع) هجوم می آوردند و دست ایشان را می بوسیدند و از ایشان تجلیل می کردند، در این هنگام به خلیفه خبر رسید که اگر این وضعیت ادامه یابد، خلافت از دست تو خارج می شود، مأمون خود را به سرعت به امام(ع) رسانید و نگذاشت امام(ع) نماز را بخواند، آن گاه امام(ع) مطالبی مهم به هرثمه بن اعین، که از خادمان مأمون، اما محب اهل بیت و در خدمت امام رضا(ع) بود، فرمود.
هرثمه می گوید: روزی سرورم ابوالحسن رضا(ع) مرا طلبید و فرمود«ای هرثمه! می خواهم تو را از مطلبی آگاه سازم که باید نزد تو پنهان بماند و تا زمانی که زنده هستم، آن را برای کسی فاش نکنی، اگر فاش کنی، من دشمن تو پیش خدا خواهم بود»، هرثمه گفت«قسم خوردم که تا او زنده است، سخنی نگویم».
امام(ع) فرمود: ای هرثمه! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزدیک شده، همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنیا خواهم رفت، خلیفه می خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشید قرار دهد، اما خداوند نمی گذارد و زمین اجازه چنین کاری را نمی دهد و هر چه بکوشند تا زمین را حفر کنند(و مرا پشت قبر هارون دفن کنند)، نمی توانند و این مطلب را بعد خواهی دید، ای هرثمه! همانا محل دفن من در فلان جهت است، پس بعد از وفات و تجهیز من برای دفن، مأمون را از این مسائلی که گفتم، آگاه کن تا مرا بیشتر بشناسد و به مأمون بگو که هر گاه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز کردند، کسی بر من نماز نخواند؛ تا این که عرب ناشناسی به سرعت از صحرا به طرف جنازه من دوید و در حالی که گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مرکبش ناله می زند، بر جنازه من نماز می خواند، شما نیز با او به نماز بایستید و پس از نماز مرا در مکانی که مشخص کرده ام، دفن کنید، ای هرثمه! وای بر تو که این مطالب را قبل از وفاتم به کسی بگویی.
هرثمه می گوید: مدتی نگذشت که تمامی این جریانات اتفاق افتاد و(امام) رضا(ع) نزد خلیفه انگور و انار مسموم خورد و از دنیا رفت.
باز هرثمه می گوید: طبق فرمایش امام رضا(ع) (که فرمود بعد از وفات و تجهیز جنازه ام این مطالب را به مأمون بگو) بر مأمون وارد شده، دیدم که وی در فراق امام رضا(ع) دستمال در دست دارد و گریه می کند، به وی گفتم«ای خلیفه! اجازه می دهید مطلبی را بگویم؟» مأمون اجازه سخن گفتن داد، گفتم«(امام)رضا(ع) سرّی را در دوران حیاتش به من فرمود و از من عهد گرفت که آن را تا هنگامی که زنده است، برای کسی بازگو نکنم»، آن گاه قضیه را برای مأمون تعریف کردم، وقتی که مأمون از این قضیه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور داد جنازه امام تجهیز و آماده شود و همراه وی آماده خواندن نماز بر ایشان شدیم، در این هنگام فردی ناشناس با همان مشخصاتی که امام(ع) گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هیچ کس صحبتی نکرد و بر امام(ع) نماز خواند و مردم نیز با وی نماز خواندند، خلیفه دستور داد که وی را شناسایی کنند و نزد وی بیاورند، اما اثری از وی و شتر او نبود، سپس خلیفه دستور داد پشت قبر هارون الرشید قبری حفر کنند، هرثمه به خلیفه گفت«آیا شما را به سخنان علی بن موسی الرضا(ع) آگاه نساختم؟»، مأمون گفت«می خواهم ببینم سخن وی راست است یا خیر».
در این هنگام نتوانستند قبر را حفر کنند و گویا زمین از صخره سخت تر شده بود؛ به گونه ای که تعجب حاضران را برانگیخت، مأمون به صدق سخن علی بن موسی الرضا(ع) پی برد و به من گفت: مکانی را که علی بن موسی الرضا(ع) از آن خبر داده، به من نشان بده، محل را به وی نشان دادم و همین که خاک را کنار زدیم، قبرهای طبقه بندی شده و آماده را دیدیم، با همان مشخصاتی که علی بن موسی الرضا(ع) فرموده بود.
زمانی که مأمون این وضعیت را دید، بسیار شگفت زده شد، ناگهان آب به اعماق زمین فرو رفت و آن مکان خشکید، سپس امام(ع) را داخل قبر گذاشتیم و خاک روی آن ریختیم.
بعد از این جریان خلیفه همیشه از چیزی که دیده و از من شنیده بود، با شگفتی یاد می کرد و تأسف و حسرت می خورد و هر گاه با وی خلوت می کردم، از من تقاضا می کرد تا قضیه را تعریف کنم و با تأسف می گفت:«انا لله و انا الیه راجعون».
تعداد شهروندان فرانسوی عرب تبار سیاه پوست در فرانسه هشت میلیون نفر تخمین زده شده است در حالی که تعداد اتباع مذهب جعفری در فرانسه 100 هزار نفر است و نیمی از آنها در پاریس و حاشیه آن اقامت دارند اما نیمی دیگر در بقیه بخشهای فرانسه به ویژه در شهرها و حومه لیون، تولوز، منبلی، مرسیلیا، دنکیرک و دیگر شهرهای کوچک زندگی میکنند.
اکثر جمعیتهای اسلامی شیعه با بحرانهای متعددی روبرو هستند که مانع شده بعضا مردم از برگزاری مراسم معصومین(ع) باز بمانند آن هم با وجود حدود 10 حسینیه دایمی یا موقت در فرانسه. این حسینیهها بعضا نمیدانند چطور نسل جوان را که تشنه معارف دینی و ولایی هستند را هدایت کنند این امر موجب انزوای خیل عظیم طرفداران اهل بیت شده است و همین امر موجب افتتاح شعبه حوزه فرانسوی-نجفی شد که شامل یک مسجد بزرگ است که شیعیان را در یک جمع کرده است.
در این راستا حسین اثنا عشری، شیعه فرانسوی که قبلا نامش «وارتون کرباسی» بود، گفت: بعد از اینکه تحصیلم را در انگلیس تمام کردم به ایران رفتم تا به عنوان مهندس مکانیک در فرودگاه تهران کار کنم و آنجا بود که فرصتی یافتم تا اسلام را بیشتر بشناسم.
وی افزود: ترجیح دادم بعد از پایان کارم در ایران به فرانسه باز گردم اما به بیماری سینوزیت مبتلا شدم که باعث شد در بیمارستان بستری شوم و این بیماری من در ماه محرم بود به طوری که شب های محرم را به بهترین شکل شاهد بودم. یکی از خادمان مراسم سوگواری حسین(ع) به من چای داد و من زمانی که آن را نوشیدم فهمیدم که خدا به حرمت امام حسین(ع) من را از این بیماری شفا داد و من روز دوم حالم بهتر شد لذا تصمیم گرفتم به اسلام بگروم و مذهب تشیع را برگزیدم و نامم را حسین اثناعشری قرار دادم و آن به دلیل این بود که من از اولین کسانی بودم که در فرانسه شیعه شدم.
بر اساس گزارش الابحاث العقائدیه، در حال حاضر تعداد زیادی شیعه در پاریس، بوردو، مرسیلیا و دیگر شهرها هستند و سالانه مراسم سوگواری امام حسین(ع) را برگزار میکنند و در قالب دستههای بزرگ عزاداری شبیه آنچه که در انگلیس است به خیابانها می آیند و آدم فکر میکند دنباله رو خانواده امام حسین(ع) در شام است نه در پاریس. این امر یک دید مثبتی از شیعیان و تشیع در فرانسه میدهد و موجب گرویدن تعداد زیادی از فرانسویهای مسلمان به مذهب شیعه شده است.
به گزارش مینو خبر به نقل از گلستان ما سیدابوالحسن میرکریمی عصر امروز در جمع بسیجیان شهر گرگان در موردتدفین شهدای گمنام در مینودشت گفت : با بازدیدهایی که به اتفاق سردار سعیدی معاون هماهنگکننده بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس کشور از مینودشت داشتیم به این نتیجه رسیدیم که مکان چراغتپه این شهر برجستگیهای فوقالعادهای دارد و نظر ما این است که در این مکان شهدای گمنام دفن شوند.
وی افزود: اما در این مرحله به نظر نمیرسد که بتوانیم شهید گمنام را در مینودشت تدفین کنیم لذا قول مساعد گرفتیم که در مراحل بعد حتما شهدای گمنام به مینودشت برسند.
میرکریمی خاطرنشان کرد: با موافقت مسئولان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در مرحله بعد تدفین شهدای گمنام دانشگاه آزاد مینودشت در اولویت نخست قرار دارد.
گفتنی است مدتی است که مناقشه برای ساخت موزه دفاع مقدس در منطقه نهارخوران گلستان سخن محفلهاست و برخی که خود را طرفداران دفاع از محیط زیست میدانند علم مخالفت با ساختن این موزه را بلند کردهاند و در طرف دیگر عدهای قرار دارند که خود را طرفدار دفاع از فرهنگ ایثار و شهادت میدانند و اصرار برای اجرای این کار دارند.
هر کدام از این دو گروه منطق خاص خود را در این خصوص دارند، کسانی که برای ارزشها به ساخت این مکان در این محل اقدام کردهاند، هدف از این کار را در این میدانند که ارزشهای دفاع مقدس و ساخت چنین موزهای باید در مکانی قرار گیرد که مورد رفت و آمد مردم است.
آنان بر این باورند که هدف از ساخت این موزه دفاع از ارزشها و حفظ و پاسداری از آن برای نسلی است که در مرور زمان با فاصله گرفتن بیشتر از جنگ و دفاع مقدس با فرهنگ شهادت بیگانه میشوند.
این طرفداران دفاع مقدس این را هم بیان میدارند که ساخت این بنا فقط در یکهزار متر از محدوده است که در آن مکان نیز هیچ پوشش درختی وجود نداشته و ما با این کار نفس درختی را نگرفتهایم.
اما طرفداران محیط زیست معتقدند با این کار جنگل به نابودی کشیده میشود، آنها معتقدند که حتی درختی نیز قطع نشود این خاکبرداریها به منابع طبیعی لطمه وارد میکند.
همچنین چندی پیش نیز این مناقشه در صحن علنی شورا مطرح شد و مجریان طرح با اعضای شورا که اغلب آنها مخالف با ساخت این پارک موزه در آن محل هستند نظرات خود را بیان داشتند.
اما هر چه هست به باور صاحبنظران آنچه از این مناقشات بر میخواست، حاکی از این بود که برخی تنها نگران یک چیز هستند که با ساخت پارک موزه دفاع مقدس، مکان تفریحی نهارخوران نظامی شود!!! و بعد از آن دستگاههای اجرایی دیگر خواهان ساخت اماکن خود در آن محل شوند!
و اینجاست که میشود کمی تأمل کرد، کسانی که مسئله نظامی شدن منطقه را مطرح میسازند به نظر میرسد باید کسانی باشند که با این فرهنگ بیگانه و حتی به قول ابوالحسن میرکریمی مدیرکل حفظ و آثار دفاع مقدس استان گلستان در تقابل فرهنگ شهادت قرار دارند.
به گفته میرکریمی مدیرکل حفظ و آثار دفاع مقدس استان گلستان در آن مکان دامداری نیز وجود دارد که با وجود طرح خروج مسئله دام از اراضی ملی در این مکان دامها از درختان جنگلی تغذیه میکنند، چه جالب است که صدایی برای این موضوع برخاسته نشده، اما چطور میشود که امروز صداها و فریادها برای ساخت موزه دفاع مقدس بلند شده و حتی تا شبکه ماهوارهای نیز رسیده است!!!
قرائت فوق العاده زیبا از عبدالباسط
فتح 27 – آخر، نبأ 31 - آخر ، شمس ، حمد
برای دانلود ان قرائت کلیک کنید
سوال ها:
1- با توجه به اینکه در شرع مقدس آمده که پرداخت مهریه از سوی زوج به زوجه عندالمطالبه است، آیا تعیین مهریههای سنگین که ازدواج جوانان را دچار صعوبت مینماید، به لحاظ شرعی مجاز است یا خیر و چه حکمی دارد؟
2- از آنجایی که در عرف جامعه بسیاری از زوجات مهریه خود را مطالبه نمینمایند، در میان برخی خانوادهها رایج شده که به منظور توجیه تعیین مهریههای سنگین، عبارت "چه کسی مهریه را داده و چه کسی گرفته؟!" را به کار میبرند و به نوعی پرداخت و مطالبه مهریه را در تردید قرار میدهند. نظر به قطعی بودن حق زوجه در مطالبه مهریه، آیا به کار بردن این عبارت در زمان تعیین مهریه، در عقد ازدواج خدشه وارد مینماید یا خیر و از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
مراجع
|
پاسخ ها
|
آیت الله سید علی خامنه ای
|
میزان مهریه بستگی به توافق طرفین دارد و در شرع مقدس اسلام سفارش به تقلیل آن شده و مهرالسنه مستحب است و عبارت مذکور موجب خدشه در صحت عقد ازدواج نمی شود. |
آیت الله صافی گلپایگانی
|
1- تعیین مهریه های سنگین اگر از طرف زوج با قصد جدی باشد که زوج خود را بدهکار بداند اشکال ندارد ولی اگر زوج معسر باشد زوجه حق مطالبه ندارد.
2- میزان همان است که در پاسخ سؤال اول بیان شد پس اگر قصد جدی در تعیین مهریه نباشد به طوری که فقط صورت سازی باشد و زوج خود را مدیون نداند آنچه با این حال به عنوان مهریه تعیین شده مهریه محسوب نمی شود و قهراً مهریه مهرالمثل می شود.
|
آیت الله مکارم شیرازی
|
1- مهریه های فوق العاده سنگین که نشان از سفاهت زوج می دهد یا قرینه بر عدم قصد جدی نسبت به آن است باطل است و تبدیل به مهرالمثل می شود ولی اصل عقد در هر حال صحیح است.
2- این مطلب ضرری به عقد و مهریه نمی زند و در واقع نوعی تعارف است نه واقعیت زیرا مهریه را در زمان ما تقریباً همه گرفته اند و همه داده اند.
|
آیت الله شبیری زنجانی
|
1- قرار دادن مهر سنگین، اگرچه خللی به عقد وارد نمی کند، اما مستحب است مهریه بیش از مهر السنه نباشد.
2- این عبارات خللی به انشای عقد وارد نمی کند.
|
آیت الله سیستانی
|
1- مجاز است اگرچه کار خوبی نیست.
2- ازدواج، صحیح است. |
آیت الله موسوی اردبیلی
|
1- از نظر شرعی حد خاصی برای مهریه قرار داده نشده است اگرچه کم قرار دادن مهریه تشویق شده و بدان سفارش شده است.
از نبی مکرم اسلام (ص) نقل است که می فرمایند «پر برکت ترین زنان آنانی هستند که مهرشان از دیگران کمتر باشد» البته چنانچه مقدار مهریه به قدری زیاد باشد که طرفین بدانند که زوج عادتاً هیچ گاه قادر به پرداخت آن نخواهد بود، در حقیقت طرفین قصد آن مهریه را نکرده اند و در نتیجه مهریه مذکور باطل است و زوج باید مهرالمثل به زوجه بپردازد.
1- صرف مطلب مذکور خدشه ای در مهریه وارد نمی کند.
|
آیت الله سبحانی
|
هر نوع تکلیف حوزه پرداخت مهریه باشد یا غیر آن مشروط به قدرت و توان است بنابراین مقید کردن پرداخت مهریه به کلمه "عندالمطالبه" صحیح نیست مگر اینکه مقصود از آن عند القدره باشد.
از این جهت باید زوجین را تفهیم کرد هر نوع مهریه خواه سبک و خواه سنگین لزوم پرداخت آن مشروط به قدرت زوج است.
از این جواب سؤال دوم نیز روشن شد زیرا اساس سؤال را این تشکیل می دهد که خیال می کنند زوج ملزم به پرداخت است عندالمطالبه هر چند فقیر و بی چیز باشد ولی این مطالب صحیح نیست.
|
نزدیک به سی سال از صدور فرمان هشت مادهای حضرت امام خمینی (ره) میگذرد؛ فرمانی که عمدتا به مباحثی در حوزه حقوق شهروندی و حریم خصوصی افراد در درون جمهوری اسلامی ایران میپردازد و با این که نزدیک به سی سال از آن گذشته، همچنان لزوم توجه به این فرمان تازه و ضروری است.
به گزارش «تابناک» در این فرمان هشت مادهای، حضرت امام (ره) چهارچوبهای کلیدی حریم خصوصی مردم و رفتار مسلمانانه با آنان را خطاب به مسئولان قضایی و اجرایی، تشریح میکند و مینویسد:
«هیچ کس حق ندارد کسى را بدون حکم قاضى که از روى موازین شرعیه باید باشد توقیف کند یا احضار نماید، هر چند مدت توقیف کم باشد. توقیف یا احضار به عنف، جرم است و موجب تعزیر شرعى است».
«هیچ کس حق ندارد در مالِ کسى چه منقول و چه غیر منقول، و در مورد حق کسى دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید مگر به حکم حاکم شرع، آن هم پس از بررسى دقیق و ثبوت حکم از نظر شرعى».
این دو مورد، مواد پنجم و ششم، فرمان هشت مادهای امام خمینی (ره) خطاب به مسئولان قضایی و اجرایی است و هم برای جوانانی که تازه به عرصه سیاست روی آوردهاند و کمتر اهل مطالعه هستند، قابل بهرهبرداری است و هم برای مسئولانی که از وجود چنین فرمانی اطلاع دارند و هنوز پس از سی سال نسبت به آن بیتفاوت هستند، قابل یادآوری است.
جوانان نسل چهارم انقلاب با مرور چنین فرمانی یاد خواهند گرفت که بنیان و اساس جمهوری اسلامی که بنا بود در سالها و تا کنون به اجرا دربیاید، نظرات مترقی و البته شرعی بوده که امام خمینی مرجع تقلید شیعیان، رهبر انقلاب اسلامی و مؤسس جمهوری اسلامی ایران به مردم و مسئولان ارائه کرده است و مسئولان هم باید بدانند که اگر کارگزار نظام اسلامی هستند و اگر در سخنرانیهای خود، بارها نام امام ملت را بر زبان میآورند، این فرمان از محکمات نظریه سیاسی امام خمینی (ره) است؛ نظریاتی که در دل و در زمان تأسیس جمهوری اسلامی ارائه شده و مجموعهای تئوری برای لازمان و لامکان نیست، بلکه امام خمینی در زمان زندگی خود و جمهوری اسلامی برای عملیاتی شدن چنین فرمانی را صادر کردهاند.
آنچه در ادامه میآید، مواد ششم، هفتم و هشتم، فرمان هشت مادهای حضرت امام (ره) است:
* هیچ کس حق ندارد براى کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد.
* هیچ کس حق ندارد تجسس از گناهان غیر نماید یا اسرارى که از غیر به او رسیده ولو براى یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است.
* هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصى کسى بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسى را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید، و یا نسبت به فردى اهانت نموده و اعمال غیر انسانى ـ اسلامى مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند، و یا براى کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسرارى که از غیر به او رسیده ولو براى یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضى از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعى هستند و بعضى از آنها موجب حد شرعى میباشد.
آنچه آمد و ممنوع اعلام شد، در غیر مواردى است که در رابطه با دسیسهها و گروهکهاى مخالف اسلام و نظام جمهورى اسلامى است که در خانههاى امن و تیمى براى براندازى نظام جمهورى اسلامى و ترور شخصیتهاى مجاهد و مردم بیگناه کوچه و بازار و براى نقشههاى خرابکارى و افساد فىالأرض اجتماع مىکنند و محارب خدا و رسول میباشند، که با آنان در هر نقطه که باشند و همچنین در جمیع ارگانهاى دولتى و دستگاههاى قضایى و دانشگاهها و دانشکدهها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدت عمل، ولى با احتیاط کامل باید عمل شود، لکن تحت ضوابط شرعیه و موافق دستور دادستانها و دادگاهها، چرا که تعدى از حدود شرعیه حتى نسبت به آنان نیز جایز نیست، چنانچه مسامحه و سهل انگارى نیز نباید شود.
اشاعه فحشا از بزرگترین گناهان کبیره است و هیچ کس حق ندارد، هتک حرمت مسلمان و تعدى از ضوابط شرعیه نماید.
و در عین حال مأمورین باید خارج از حدود مأموریت که آن هم منحصر است به محدوده سرکوبى آنان حسب ضوابط مقرره و جهات شرعیه، عملى انجام ندهند و مؤکداً تذکر داده مىشود که اگر براى کشف خانههاى تیمى و مراکز جاسوسى و افساد علیه نظام جمهورى اسلامى از روى خطا و اشتباه به منزل شخصى یا محل کار کسى وارد شدند و در آنجا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایر جهات انحرافى مثل مواد مخدره برخورد کردند، حق ندارند آن را پیش دیگران افشا کنند، چرا که اشاعه فحشا از بزرگترین گناهان کبیره است و هیچ کس حق ندارد هتک حرمت مسلمان و تعدى از ضوابط شرعیه نماید.
هیچ یک از قضات حق ندارند ابتدا حکمى صادر نمایند که به وسیله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محلهاى کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمى است و نه محل توطئههاى دیگر علیه نظام جمهورى اسلامى.
فقط باید به وظیفه نهى از منکر به نحوى که در اسلام مقرر است، عمل نمایند و حق جلب یا بازداشت یا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساکنان آن را ندارند، و تعدى از حدود الهى ظلم است و موجب تعزیر و گاهى تقاص مىباشد. و اما کسانى که معلوم شود شغل آنان جمع مواد مخدره و پخش بین مردم است، در حکم مفسد فى الأرض و مصداق ساعى در ارض براى فساد و هلاک حرث و نسل است و باید علاوه بر ضبط آنچه از این قبیل موجود است آنان را به مقامات قضایى معرفى کنند. و همچنین هیچ یک از قضات حق ندارند ابتدا حکمى صادر نمایند که به وسیله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محلهاى کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمى است و نه محل توطئههاى دیگر علیه نظام جمهورى اسلامى، که صادرکننده و اجراکننده چنین حکمى مورد تعقیب قانونى و شرعى است.
این موارد در فرمان هشت مادهای حضرت امام (ره) آنقدر روشن است که جای توضیح دیگری نمیماند. تنها باید پرسید چرا این فرمان آنقدر که باید در معرض دید جوانان و نسل امروز قرار نگرفته است؟ چه کسی یا کسانی کوتاهی میکنند؟
و اینکه چرا مسئولان گوناگون، رفتار خود را با محکی چنین روشن و دقیق نمیسنجند؟ چرا سی سال پس از صدور این فرمان، هنوز میتوان گفت رعایت نکردن این موارد از مشکلات اساسی سیستم قضایی و اجرایی کشور است؟