عبیدالله بن زیاد که استاندار کوفه و بصره و عامل یزید بن معاویه در عراق و فتنهگر اصلى واقعه کربلا و از دشمنان سرسخت اهلبیت(ع) بود، دستور داد اسیران را با همان حالت اسارت و در پوشش نامناسب وارد مجلس کنند تا به خیال خود خدشه ای به جایگاه والای اهل بیت وارد کند .
پس از چند روز اقامت اسیران در کوفه آنان را روانه شام کردند تا در مجلس یزید بن معاویه حاضر کنند.
کاروان اسرا هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور کردند و در بسیارى از این مناطق مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسین(ع) و اسارت خانواده آن حضرت سوگوارى و قاتلان آن حضرت را لعنت می کردند.
اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسیران و سرهاى شهیدان واقعه کربلا وارد دمشق، مقر حکومت یزید بن معاویه شدند.
مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسین(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(س) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد(ع) در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود.
این افشاگریها و مبارزههاى پنهان و آشکار اهلبیت در حالت اسیرى، یزید را نزد مسلمانان بىمقدار و بىاعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین(ع) تغییر داد.
یزید ناچار شد به جرم و جنایت خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه اعتراف کرده، از امام زینالعابدین(ع) عذرخواهى و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره عودت دهد.
منابع: الارشاد (شیخ مفید)، منتهىالآمال (شیخ عباس قمی)، زندگانى چهارده معصوم (ع) ترجمه اعلامالورى و لهوف سید بن طاووس
نظر بدهید |
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر میکنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه میشوند، هیچ کاری را آغاز نمیکنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد! به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه میشود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع میکنیم. *معنای لغوی سعد و نحس «سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته میشود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی میشود. *نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟ در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است: 1- آنجا که میفرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آنها فرستادیم که مردم را همچون تنههای نخل ریشهکن شده از جا بر میکند». (3) 2- در آیهای دیگر میفرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم». در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده میشود، چنان که درباره شب قدر میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم». (5) به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربستهای به این مسئله دارد، پس میتوان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است. *دیدگاه علامه طباطبایی و آیتالله مکارم درباره نحسی ایام نظر مفسران در این باره خواندنی است: - علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر میفرمایند: «از نظر عقلی نمیتوان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آنها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (7 شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بودهاند، ولی دیگر نمیرساند که حتی همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و ... ایام نحس هستند. چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمهاش این است که تمام زمانها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات... و اخبار هم نتیجهاش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعهای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6) - آیتالله ناصر مکارم شیرازی: از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگیهای نحوست و بعضی ویژگیهای ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست». بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار میدهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این میداند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بینیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7) *آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آوردهاند: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آوردهاند، این چنین پاسخ میدهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد میکنیم که هر چند بسیاری از آنها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آنها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره میکنیم: -از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن میزند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهارشنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس میدانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر میکنند، یعنی چهارشنبهای که تکرار نمیشود. -در بعضی دیگر از روایات میخوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت. (9) - امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بتهای کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود. (10) * چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟ علل این امر را چند چیز میتوان دانست: 1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر میخوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد (11)و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد. (12) 2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیانگذاران آنها فاصله گیرند. لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند میدهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنیامیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهلبیت آن روز مسعود و مبارکی میشمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور دادهاند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنیامیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود. 3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید. 4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را میتوان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد. *نتیجهگیری در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درسها و عبرتها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد. هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیتها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکستها را به گردن شومی ایام اندازد، بیتردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست. اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست. *پینوشتها: 1- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404) صفحه 232. 2- همان، صفحه 485. 3- سوره قمر، آیه 19ـ20. 4- سوره فصلت،آیه 16. 5- سوره دخان، آیه 3. 6- علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1362،جلد 19، صفحات 79ـ83 با تلخیص. 7- تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 41 و 47 با تلخیص. 8- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 183، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه جلد 23، صفحه 43. 9- تفسیر نورالثقلین، صفحه 105، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ه ، 1982 م ح 5، صفحات 101ـ102. 10- بحارالانوار، جلد 59، صفحه 92. 11- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 58، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43. 12- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 61، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43. *منابع برای مطالعه بیشتر 1. ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 19، ذیل آیه 19 قمر. 2. ترجمه تفسیر صافی، جلد دوم، ذیل آیه 19 قمر. 3. تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی، جلدهای 23ـ37ـ47 و جلد 20، صفحه 240.
در هفته گذشته گروه اندیشه خبرآنلاین با نقد مطلبی که اخیرا در شبکه های اجتماعی و مجازی مطرح شده پرداخت. این موضوع به نقل از تاریخ طبری در کتاب «موسوعه کلمات الإمام الحسین(ع)» منتشر شده که در آن درباره ماجرای معاهده صلح امام حسین با معاویه آمده است حسین بن علی مخالف صلح بود و خطاب به امام حسن تأکید کرد: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!» این مطلب در کتابی که دفتر تبلیغات اسلامی به نام «محرم الحرام؛ ره توشه رهیان نور» اخیراً منتشر کرده نیز به نقل از منبع مذکور ذکر شده است.
چرا با وجود این که پیمان صلح عملاً از طرف معاویه از اعتبار افتاده بود و لازم الوفاء نبود، امام حسین علیه معاویه قیام نکرده و معاهده صلح را نقض نکرد؟در پاسخ به این سوال که چرا امام حسین(ع) در دوران امامت ده ساله خویش، در عصر معاویه، علیه او اقدام به حرکت و قیام مسلحانه نکرد، میتوان سه دلیل بیان کرد:
1. منش و روش حکومتی معاویه
2. پیمان صلح امام حسن با معاویه
3ـ حاکمیت روحیه سازش و عافیتطلبی در جامعه اسلامی (به ویژه عراق)
در این مطلب، به بررسی دلیل دوم، یعنی « پیمان صلح امام حسن با معاویه» میپردازیم.
پیمان صلح امام حسن با معاویه، دومین مانع مهم قیام مسلّحانه اباعبداللّه علیه نظام طاغوتی معاویه بود؛ زیرا بر اساس این معاهده، امام حسین نیز مانند برادر بزرگوارش، امام مجتبی ، متعهد به پایبندی به آن شده بود. بنابراین، اگر امام حسین در عصر معاویه نهضت خویش را بر پا میداشت، معاویه به راحتی میتوانست افکار عمومی مردم را علیه قیام امام حسین بسیج کند؛ چون همه مردم میدانستند که امام حسن و امام حسین متعهد شدهاند که تا معاویه زنده است، به حکومت وی تن دهند. از اینرو، هرگونه حرکت از جانب امام حسین موجب میشد که از یک سو، معاویه حضرت را شخصی فرصتطلب، آشوبگر و تفرقهانداز معرفی نماید؛ چنانکه وقتی به معاویه خبر دادند که حسین بن علی در تدارک قیام علیه اوست، وی طی نامهای خطاب به حضرت نوشت:
«اما بعد، گزارش پارهای از کارهای تو به من رسیده است؛ اگر صحّت داشته باشد، من آنها را شایسته تو نمیدانم. همانا هر کس پیمان و معاهدهای ببندد، باید به آن وفا کند، به ویژه شخص بزرگ و شریفی مثل تو، با آن مقام و منزلتی که نزد خدا داری. اینک مواظب خود باش و به عهد خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی، با تو مخالفت میکنم و اگر بدی کنی، بدی میبینی.»(1)
از سوی دیگر، قیام امام حسین در روزگار معاویه، این ذهنیت را در مردم ایجاد میکرد که آن بزرگوار با صلح برادرش، امام حسن، موافق نبوده است، در حالی که امام حسین همواره اصرار داشت نشان دهد با این صلح کاملاً موافق بوده و هیچگونه ناخشنودی از این نظر نداشته است. شاهد بر این مطلب، جواب امام حسین به علی بن محمد بن بشیر همدانی و سفیان بن لیلی است. آن دو در زمان حیات امام حسن به حسین بن علی گفتند: گروهی از طرفداران قیام، نزد امام حسن رفته، از آن حضرت تقاضا کردهاند که بر ضد معاویه قیام کند، ولی امام حسن از قبول پیشنهاد آنها خودداری کرده، به آنها فهمانده است که جامعه اسلامی برای چنین قیامی آمادگی ندارد.
حسین بن علی در جواب فرمودند:«ابومحمّد(حسن بن علی ) راست گفته است؛ مادامی که این شخص(معاویه) زنده است،باید هر یک از شما شیعیان ملازم خانه خود باشید.»(2)
البته باید توجه داشت که امام حسین معاهده خود با معاویه را معاهدهای لازمالوفاء نمیدانست: چرا که اولاً، پذیرش پیمان از سوی امام حسن و امام حسین از روی رغبت و میل نبود، بلکه شرایط حاکم آنان را مجبور به پذیرش آن کرده بود. ثانیا، تاریخ گواهی میدهد که معاویه نه تنها به هیچ کدام از مواد پیماننامه عمل نکرد، بلکه در نقض هر یک از مواد آن، از هیچ کوششی فروگذار نکرد؛ چنانکه خود قبل از عمل به مواد پیمان نامه، از نقض آن خبر داد. معاویه در محلی به نام نخیله، نزدیک کوفه، ضمن خطبهای، در این باره چنین گفت: «آگاه باشید! هر شرط و پیمانی که با حسن بن علی بستهام، زیر پاهای من است و به هیچکدام از آنها وفا نخواهم کرد.»(3)
بنابراین، پیمان صلح عملاً از طرف معاویه از اعتبار افتاده بود و لازمالوفاء نبود، اما اگر امام حسین قیام میکرد، معاویه میتوانست دستاویز تبلیغاتی مناسبی علیه آن حضرت پیدا کند. از اینرو، آن بزرگوار مقیّد بود که چنین بهانهای را به دست معاویه ندهد. در نتیجه، هر زمان بعضی از شیعیان به وی پیشنهاد قیام مسلّحانه میدادند، حضرت آنان را دعوت به صبر و شکیبایی میکرد و وعده نهضت را بعد از مرگ معاویه میداد.
پی نوشت:
1ـ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج 1، ص201 / ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره، داراحیاءالکتبالعربیة، 1960 م، ص 224ـ 225
2ـ ابوحنیفه دینوری، همان، 220ـ221
3ـ ابوالفرج اصفهانی، همان، ص77 / محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1417 ه، ج2، ص14
گزیدهای از مقاله مواضع امام حسین (ع) در برابر حکومت معاویه، محسن رنجبر، مجله معرفت، شماره 52
در پاسخ به این سوال که چرا امام حسین(ع) در دوران امامت ده ساله خویش، در عصر معاویه، علیه او اقدام به حرکت و قیام مسلحانه نکرد، میتوان سه دلیل بیان کرد:
1. منش و روش حکومتی معاویه
2. پیمان صلح امام حسن با معاویه
3ـ حاکمیت روحیه سازش و عافیتطلبی در جامعه اسلامی (به ویژه عراق)
در این مطلب به دلیل سوم یعنی «حاکمیت روحیه عافیتطلبی و سازش در جامعه اسلامی» میپردازیم.
یکی از موانع مهم قیام امام حسین در عصر معاویه، حاکمیت روحیه صلح و سازش و عافیتطلبی و در نتیجه، عدم آمادگی جامعه اسلامی برای قیام بود. همین امر نیز موجب شد که امام حسن مجبور به صلح با معاویه شود.
جامعه آن روز عراق در اثر جنگهای داخلی عصر امام علی و امام حسن (35ـ41 ه) کاملاً خسته شده بود؛ چرا که از یک سو، کشتهها و تلفات طرفین و جوّ ناامنی که در جامعه پدید آمده بود جان و مال و ناموس مسلمانان را به خطر انداخته و خاطره بدی در اذهان آنان به جای گذاشته بود، به ویژه پس از ماجرای حکمیت که معاویه خود را شایستهتر برای امر خلافت میدانست و برای تضعیف حکومت امام علی توسط عوامل مزدور خویش همچون بسربن ارطاة، ضحّاک بن قیس و سفیان بن عوف غامدی دست به کشتار، غارت و ناامنیهای زیادی در قلمرو حکومت امام علی بویژه عراق زد. از سوی دیگر، نبردهای دوران امام علی با جنگهای عصر پیامبر(ص) تفاوت داشت. هر قدر جنگهای عصر پیامبر همچون جنگ بدر، احزاب و خیبر، شیرین و به یادماندنی بودند و مسلمانان شهدای خود را با افتخار تشییع و دفن میکردند، جنگهای جمل، صفیّن، و نهروان، تلخ و فرساینده بودند. در روزگار پیامبر، تقابل آشکار ایمان و شرک بود، ولی در دوران حکومت امام علی، فتنه و برادرکشی بود که سایهاش بر جامعه سنگینی میکرد؛ آن هم فتنهای فرساینده و تلخ که در میان مسلمانان شکل گرفته بود. آنانی که در جنگهای داخلی کشته میشدند، غیر از حسرتی عمیق و اندوهی ناتمام برای بازماندگان و جامعه، چیزی دیگری بر جای نمیگذاشتند. از اینرو، علی بر کشته شدن امثال طلحه و زبیر شادمان و راضی نبود. افزون بر این، در نبردهای زمان پیامبر، در صورت پیروزی مسلمانان، غنایمی نصیب آنان میگشت، بر خلاف نبردهای دوران امیرالمؤمنین که چون طرف مقابل نیز مسلمان بود، از غنایم خبری نبود. مجموعه این عوامل باعث گردیده بود که بیشتر عراقیها نظر مساعدی درباره جنگ و مبارزه نداشته باشند.
البته اقدامات دیگر معاویه همچون ترویج اندیشه اِرجاء و جبر، که مسلمانان را به پیروی بیچون و چرا از خلیفه و عدم انتقاد از خلفا دعوت میکرد و هر درگیری و قیامی را منفور و مطرود جامعه اسلامی تلقی میکرد و نیز دیگر ابزارهای قدرت معاویه و ترفندهای مختلف وی ذکر شد، هر یک در ایجاد روحیه سازش و راحتطلبی و کشاندن جامعه به سکوت و تسلیم بی تأثیر نبود. همین روحیه موجب گردید که بارها امام علی در اواخر عمرش، در خطبهها و سخنانش، از یاران خود انتقاد کند و آنان را «مرد نمایان نامرد» بخواند(1) و اعلان نماید که حاضر است ده تن از آنان را با یکی از یاران معاویه مبادله کند،(2) اگرچه از ضعف ایمان و اراده و سستی اعتقادات آنان به عنوان عامل مهمتر در عدم همراهیشان با آن حضرت، نباید غفلت کرد.
به هر حال، نتیجه حاکمیت چنین روحیهای آن بود که اگر حرکت و قیامی علیه حاکمیت بنیامیّه صورت میگرفت، در همان آغاز، در نطفه خفه میشد؛ چنانکه قیام حجربن عدی، که در راستای احقاق حقوق الهی و اهل بیت بود، به راحتی سرکوب شد، بدون آنکه جامعه اسلامی بتواند واکنش قابل توجهی از خود نشان دهد، در حالی که حجر مسلمانی پارسا و وارسته و از شبزندهداران و روزهداران و حتی مستجابالدعوه بود و از بزرگان اصحاب پیامبر و امام علی به شمار میآمد. او از شخصیتهای برجسته و با نفوذ قبیله کِنده بود، تا آنجا که امام علی میخواست او را به سالاری این قبیله بگمارد.(3)
بنابراین، با عنایت به وجود موانعی که ذکر شد، قیام مسلّحانه از سوی امام حسین در روزگار معاویه، نه مفید بود و نه مقدور، و صبر و انتظار اعتراضآمیز آن بزرگوار بسیار حکیمانه و حساب شده بود. از اینرو، اگر نهضت آن حضرت در عصر معاویه به وقوع میپیوست، با ترسیمی که از شخصیت معاویه و روش حکومتداریاش گردید، معاویه با حیلهها و ترفندهایی که به کار میبست، به راحتی میتوانست، چهره نهضت را در انظار و اذهان عمومی مخدوش جلوه دهد و آن را از ارزش و اعتبار لازم ساقط نماید، سپس با شیوه ترور خاموش و بی سر و صدا، آن حضرت را از میان بردارد، و اگر با این شیوه نمیتوانست موفقیت لازم را کسب کند، در جامعه اسلامی چنین تبلیغ میکرد که حرکت حسینبن علی ناقض پیمان صلح است؛ چرا که طبق معاهده صلح، او میبایست تا زمان حیات من پیمان شکنی نکند، در حالی که حسین با این کار، پایبندی به پیمان صلح را نقض کرده است. اگر معاویه از این راه نیز موفق نمیشد، با توجه به حاکمیت روحیه صلح و سازش در جامعه اسلامی، به ویژه عراق، و مبغوض بودن تفرقهافکنی و ایجاد اختلاف و آشوب در جامعه اسلامی، معاویه به سادگی میتوانست نهضت امام حسین را حرکتی آشوبگرانه و مخلّ نظام و امنیت عمومی جامعه اسلامی و نیز خروج علیه خلیفه بر حق (!) مسلمین قلمداد نموده با اقتدار روزافزون و بهتآوری که پس از جریان حکمیت و صلح امام حسن برای وی در جهان اسلام پدیدار گشته بود، با به شهادت رساندن امام ، نهضت آن حضرت را سرکوب نماید و متعاقب آن، تمام بنیهاشم را قلع و قمع کند، بدون آنکه در جهان اسلام، ندای کوچکترین اعتراضی علیه وی شنیده شود؛ چنانکه همین برخورد را با حرکت حجر بن عدی و یارانش انجام داد و جامعه اسلامی چندان واکنشی از خود نشان نداد.
حال با توجه به چنین اوضاع و شرایطی و حاکمیت چنین روحیه و نگرشی نسبت به قیام، لازم بود که امام حسین پیس از هر اقدام مسلّحانهای، جامعه را برای قیام و انقلاب آماده سازد. از اینرو، فکر انقلاب بر ضد حکومت اموی در طول حکومت معاویه با موفقیت و کامیابی گسترش یافت و سرانجام، نظریه لزوم قیام و انقلاب علیه حاکمیت بنیامیّه به پیروزی رسید.
دکتر طه حسین، دانشمند بزرگ مصری، در این باره مینویسد: «کار شیعه در ده سال آخر حکومت معاویه، بزرگ و به شکل عجیبی در خاور دولت اسلامی و در جنوب بلاد غربی انتشار پیدا کرد. هنگام مرگ معاویه، بسیاری از مسلمانان، به ویژه مردم عراق، دشمنی بنیامیّه و دوستی اهلبیت علیهمالسلام را جزئی از دین و آییـن خـویش میدانستند.»(4)
آمادگی مردم برای قیام تا آنجا پیش رفت که تنها دو ماه پس از مرگ معاویه، (در ایّام اقامت امام حسین در مکّه) دو خورجین پر از نامه برای حسین بن علی آمد که همگی خواهان قیام علیه امویان بودند.(5) برخی از آنان نوشتند صد هزار نفر با تو همراهی خواهند کرد.(6)
چنین حرکتهایی نشانگر آن است که اقدامات و فعالیتهای امام مجتبی و امام حسین در جهت بیدار نمودن و آگاه ساختن افکار و اذهان جامعه اسلامی نسبت به جنایات و فجایع امویان و ضرورت نهضت و انقلاب بر ضد آنان، بسیار مؤثر بوده و زمینه را کاملاً برای انقلاب عاشورا فراهم ساخت.
پی نوشت:
1 و 2ـ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، بیروت [بیجا]،1378،خطبه 27/ خطبه 97.
3ـ ابوحنیفه دینوری، همان، ص224 / ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، ج1، ص391 / ابن اثیر، همان، ج 1، ص 461ـ462
4ـ طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، [بی جا ] چاپخانه و انتشارات علمی، 1363 ش، ص 216
5ـ ابو حنیفه دینوری، همان، ص229.
6ـ شیخ مفید، همان، ج2، ص71.
به گزارش خبرگزاری دانشجو، سیدمحمد جوزی، برادر شهیدان جوزی در اعتراض به وضعیت فعلی سینما، خاطرات خود در بازرسی از یکی از مراکز فیلمسازی را بیان کرد.
وی به خاطرهای از سالهای مدیریت علی لاریجانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد و گفت: در دو نوبت به عنوان ناظر به مرکز تولید فیلم اسلامی در خیابان ولیعصر رفتیم؛ در بار دوم که به صورت سرزده بود، دیدیم در یکی از اتاقها یک فیلم مستهجن به نمایش گذاشتهاند.
دختر و پسر به اسم کلاس درس در آن اتاق حضور داشتند؛ این فیلم را از مسئول پخش گرفتیم، اما قبل از اینکه گزارش را تحویل وزیر بدهیم، علیه ما حرف درست کردند که اینها کلاس مقدس درس را بر هم زده و مانع تدریس شدهاند.
زمانی که فیلم را به علی لاریجانی نشان دادیم، وی پس از دیدن تصویر اول حاضر نشد، ادامه فیلم را ببیند.
متاسفانه مدیر آن دستگاه هنوز هم در مسئولیتهای فرهنگی کشور حضور دارد و همانها که در آن کلاس حضور داشتند هنرمندان سینمای امروز ما هستند؛ با این اوضاع نمیتوان توقعی از این گونه سینما داشت.
وی به اوضاع فساد در سینما اشاره کرد و گفت: اوضاع آنقدر خراب است که محمدعلی کشاورز گفته اگر دخترم هنرپیشه می شد، سرش را میبریدم.
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «شمر بن ذیالجوشن» این جانی شماره یک حادثه کربلا، در رأس لیست سیاه مختار بود، باید به هر قیمتی این جنایتکار دستگیر و مجازات میشد. وی پس از واقعه جنگ شورشیان کوفه با مختار که فرماندهی چند گروه را به عهده داشت، متواری شد.
*سوابق و پرونده سیاه «شمر»
شمر بن ذیالجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار میآمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه میکشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حملهور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالیکه رجز میخواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب میشناخت و در حالیکه او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.
اما شمر هم همانند بسیاری از مردم کوفه، در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد، کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجتالاسلام سید ابوفاضل رضوی درباره جرمهای شمر و نحوه کشته شدن او توسط مختار چنین مینویسد:
* جُرمهایی که شمر مرتکب شد
-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.
-هنگامی که عمر سعد از کربلا نامهای مسالمتآمیز برای ابن زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمیشود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.
-شمر نامهای از ابن زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.
-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.
-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.
-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با 12 نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمهگاه امام حسین(ع) حملهور شد و امام خطاب به آنان، این جمله معروف را فرمود: که «اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید (لااقل) آزادمرد باشید»! چرا به طرف زن و بچههایم حمله میکنید.
-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.
*ماجرای تعقیب شمر و کشته شدن او
شمر توانست از معرکه کوفه، جان سالمی به در برد و از شهر کوفه خارج شود، مختار غلامی به نام «زربی» داشت، این شخص ظاهراً ایرانی الاصل و از هواداران اهلبیت(ع) و از شیعیان بود، وی جوانی زیرک و باهوش بود. مختار، زربی را همراه گروهی که حدود 10 نفر میشدند، مأمور پیدا کردن شمر کرد.
مسلم بن عبدالله ضبابی میگوید: من نیز جزو فراریان، همراه شمر، از کوفه متواری شدم و زربی همچنان به دنبال ما بود تا از کوفه خارج شدیم و اسبهای ما لاغر و ناتوان بودند، ولی اسب زربی چابک و زیرک بود. بالاخره خود را به ما رساند، هنگامی که او نزدیک ما شد، شمر به ما گفت: شما از من دور شوید، شاید منظور این غلام کسی جز من نباشد.
ما اسبهایمان را تاختیم و دور شدیم و زربی به قصد جان شمر به سوی او تاخت، شمر با تاکتیکی خاص او را به دنبال خود کشاند تا او از یارانش جدا شد. شمر، هنگامی که زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی محکم بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و زربی به شهادت رسید و به این ترتیب، شمر از مهلکه جان سالم به در برد، خبر ناکام ماندن مأموریت، زربی به مختار رسید. مختار با ناراحتی گفت: بیچاره زربی، اگر با من مشورت کرده بود، به او توصیه میکردم که تنها به دنبال «ابوالسالغه» (مقصودش شمر بود) نرود.
مسلم ضبابی گوید: ما و شمر توانستیم، خودمان را به محلی به نام «ساتیدما» برسانیم و بعد از کمی استراحت، رفتیم تا به نزدیک دهکدهای به نام «کلتانیه» رسیدیم، کنار ساحل رودخانهای که نزدیک تپهای بود، پیاده شدیم، شمر فردی از اهالی همان روستا را گرفت و با تهدید گفت: نامهای دارم و باید آن را به سرعت به بصره به نزد مصعب بن زبیر ببری.
گویا آن روستایی قبول نمیکرد، شمر او را کتک زد و او هم از ترس جانش، این مأموریت را پذیرفت و نامه را گرفت و برای مقدمات سفر، به همان دهکده رفت و این دهکده چند خانه بیشتر نداشت و بعد معلوم شد که ابوعمره، رییس پلیس مختار، با گروهی مسلح در آنجا مستقر شدهاند و در آن محل پاسگاهی جهت کنترل راه کوفه به بصره قرار دادهاند، مخصوصاً به خاطر اینکه فراریان کوفی از این راه خود را به بصره میرسانند و تحت حمایت مصعب بن زبیر که استاندار عبدالله زبیر در آنجا بود، قرار میگرفتند.
آن روستایی در بین راه به یک هم روستایی خود برخورد کرد و ماجرای کتک خوردن خود از دست شمر را برای وی تعریف کرد، در همان حال که این 2 روستایی با هم صحبت میکردند، یکی از افراد گروه ابوعمره، از صحبت آنان متوجه شد که این روستایی، حامل نامهای از شمر برای مصعب بن زبیر است و قصد بصره را دارد، این مأمور باهوش، آدرس دقیق محل ملاقات شمر و آن روستایی را از او تحقیق کرد و معلوم شد از آنجا تا محلی که شمر در آنجا بود حدود 3 فرسخ راه است. این مأمور، جریان را به ابوعمره گزارش داد و ابوعمره، بلافاصله با گروه مسلح خود، به سوی محل استقرار و اختفا شمر، حرکت کردند.
شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.
اوائل انقلاب، سى و یکى دو سال قبل از این، در یک قضیهى بسیار مهمى، من و دو نفر دیگر که آن روز عضو شوراى انقلاب بودیم، از تهران رفتیم قم خدمت امام - امام آن وقت هنوز در قم بودند، تهران نیامده بودند - تا نظر ایشان را نسبت به آن قضیه و اقدام مهم بپرسیم. وقتى قضیه را براى ایشان شرح دادیم، امام رو کردند به ما، گفتند از آمریکا میترسید؟ گفتیم نه. گفتند پس بروید اقدام کنید. ما هم آمدیم اقدام کردیم و موفق شدیم. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر گرایشهاى انحرافى پا در میان گذاشت، کارها مشکل خواهد شد.
بیانات امام خامنه ای در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس جهانی اساتید دانشگاههاى جهان اسلام و بیدارى اسلامى 1391/09/21