به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، روز بیستم ماه محرم سال 61 هجری، با گذشت 10 روز از واقعه عاشورا جمعی از بنیاسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند، در حالیکه صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند. جَون کسی بود که امیرالمؤمنین (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید، هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امام علی(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت(ع) به خدمت امام حسن مجتبی(ع) و سپس خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت(ع) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. «دانشنامه امام حسین» درباره این غلام وفادار اهلبیت(ع) چنین مینویسد: «جَون» که با نامهاى جوین، (1)، جَون بن حَرى(2)، جُوَین بن ابىمالک و حَوى در منابع از او یاد شده است، برده سیاهى از یاران امام حسین(ع) بود. وى، روز عاشورا خواست تا به میدان برود؛ ولى امام(ع) از جَون خواست که از این کار، منصرف شود، اما جَون، ضمن پافشارى براى رفتن به میدان به امام(ع) گفت: به خدا سوگند، بویى بد، تبارى پست و رنگى سیاه دارم، پس بهشت را از من دریغ مَدار تا بویم خوش و تبارم، نیکو و رویم سپید شود! نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمىشوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزد. سپس به میدان آمد و با خواندن این اشعار، به صف دشمن، حمله ور شد: کَیفَ تَرَى الفُجّارُ ضَربَ الأَسوَدِ/ بِالمَشرَفِیِّ القاطِعِ المُهَنَّدِ بِالسَّیفِ صَلتا عَن بَنی مُحَمَّدِ/ أذُبُّ عَنهُم بِاللِّسانِ وَالیَدِ أرجو بِذاکَ الفَوزَ یَومَ المَورِدِ/ مِنَ الإِلهِ الواحِدِ المُوَحَّدِ إذ لا شَفیعَ عِندَهُ کَأَحمَدِ فاجران چگونه مىبینند شمشیر زدن سیاهى را که با شمشیر مَشرَفى بُرَنده تیز مىزند ؟ با شمشیرى آخته، از فرزندان محمّد(ص) دفاع مىکنم(3) از آنان با زبان و دستم دفاع میکنم با این کارها، رستگارىِ روز وارد شدن (قیامت) را از معبود یگانه تنها، امید دارم زمانى که شفاعت کنندهاى همانند احمد، در پیشگاه او نیست. این خدمتگزار راستین آل محمّد(ص) نیز جنگید تا به خیل شهیدان پیوست، در گزارشى آمده که امام حسین(ع)، بر سرِ جنازه او ایستاد و براى او، این چنین دعا کرد: «خداوندا! صورت او را نورانى و بویش را خوش گردان و او را با نیکان، محشور کن و میان او و محمّد و خاندان محمّد(ص) آشنایى برقرار کن». از امام زینالعابدین(ع) روایت شده که پس از 10 روز که مردم، براى دفن شهدا آمدند، از جنازه او بوى مُشک، استشمام مىشد، در «زیارت ناحیه مقدّسه»، آمده است: سلام بر جون بن حَرِى(4)، غلام ابوذر غفارى! در «زیارت رجبیّه»(5) هم نام وى آمده است. *پینوشتها: 1-در زیارت ناحیه به روایت الاقبال، این گونه آمده است. 2-در زیارت ناحیه به روایت بحارالأنوار از الإقبال، این گونه آمده است. 3-این بیت، در مصدر ، اشکالاتى داشت و ما صحیح آن را از متنهاى دیگر، در این جا آوردهایم. 4-در روایت مصباح الزائر و المزار الکبیر، «بن حَرّى» نیامده است. 5-در زیارت رجبیه، «جون مولى أبیذر» آمده است.
نظر بدهید |
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، روز 19 ماه محرم سال 61 هجری قمری کاروان اسرای کربلا به دستور یزید ملعون به سوی دمشق رهسپار شدند.
1373 سال پیش در چنین روزی اهلبیت سیدالشهدا(ع) را از کوفه به سوی شام حرکت دادند، کتاب «دانشنامه امام حسین» درباره حرکت کاروان آلالله به سوی دمشق چنین مینویسد: پیکى از سوى یزید بن معاویه آمد که به عبیدالله فرمان مىداد تا اثاث حسین(ع) و باقىماندگان خاندان و فرزندان و زنان او را به سوى یزید، روانه کند.
پس از آن عبیدالله فرمان داد که زنان حسین(ع) و کودکانش را آماده کنند و على بن الحسین(ع) را تا گردن در زنجیر کنند، سپس آنان را با مُحفِّز بن ثَعلَبه عائِذى (از تیره عائذه قریش) و شمر بن ذىالجوشن، روانه کرد، آن دو، کاروان را آوردند تا نزد یزید آمدند، امام سجاد(ع) در طول راه، با آن دو، کلمهاى سخن نگفت تا [به شام] رسیدند.
اما اینکه آیا سرهای شهدا همراه کاروان بوده است، بر پایه گزارش تاریخ طبرى، تاریخ دمشق و الإرشاد مفید، پس از واقعه کربلا، ابتدا سر مقدّس سیّدالشهدا(ع) و سایر شهیدان را به شام فرستادند و پس از آن، اسیران را اعزام کردند؛ لیکن طبق شمارى دیگر از گزارشها، سرهاى شهدا، همراه با اسیران به شام فرستاده شدهاند، برخى گزارشها هم حاکى از آن است که سرهاى شهیدان، همراه اسیران اعزام شدند؛ ولی سر مقدّس سیّد الشهدا(ع)، پیش از کاروان به دمشق رسید.
امام زینالعابدین(ع) درباره نحوه انتقال کاروان اسرا به دمشق فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین(ع) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانى بدون پالان، سوار بودند، کسانى که ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار مىدادند، اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو مىچکید، با نیزه به سرش مىکوبیدند تا آنکه وارد شام شدیم، جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهلبیتِ ملعوناند».
ه گزارش خبرگزاری فارس، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «تاریخ کربلا- یهود شناسی» با محوریت باطل در عالم پرداخت که گزیدهای از آن در ادامه میآید:
*افضل صفات شیعه از منظر حضرت صادق(ع)
معرفت به قدری مهم است که وجود مقدّس و منوّر امام جعفر صادق(ع) در روایت شریفهای راجع به صفات شیعه اینطور تبیین میفرمایند: «بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ»، بعضی از شما نمازتان بیشتر از دیگران است، بعضی از شما اهل نماز و عبادت هستید که این عشق و علاقهمندی به صلاة، یکی از نشانههای مؤمنین است و یکی از صفات شیعیان است. طوری که اصلاً وجود مقدّس ابیعبدالله(ع) به خاطر بحث صلاه، در میدان نبرد، به همراه یک عدّه آنگونه به شهادت رسیدند؛ «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ».
«وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ حَجّاً مِنْ بَعْضٍ» بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر توفیق دارید که خیلی حجّ میروید، «وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَدَقَةً مِنْ بَعْضٍ» و بعضیها نسبت به دیگران زیادتر صدقه میدهند.
«وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صِیَاماً مِنْ بَعْضٍ» بعضیها نسبت به دیگران خیلی اهل روزه هستند.
حضرت در ادامه فرمودند: «وَ أَفْضَلُکُمْ أَفْضَلُکُمْ مَعْرِفَةً» بافضیلتترین شما کسی است که در معرفت بالاترین باشد؛ یعنی بفهمد؛ شناخت داشته باشد و در شناختش عالی کار کند.
چون وقتی کسی شناخت پیدا کرد، میتواند راه برود؛ میتواند حقّ و باطل را تشخیص میدهد؛ دیگر یک گوشه نمینشیند.
*نماز امام زمان(عج) نخوان!!!
خدا آیتالله دزفولی را رحمت کند. یک آقای مدنی نامی بود که خیاط بود و کنار مسجدالاقصی کار میکرد. پسر او که یک مدّت با منافقین بود امّا الحمدلله عاقبت به خیر شد. پسرش خیلی نماز امام زمان(عج) میخواند. آیتالله دزفولی به او فرموده بودند: به آقازادهات بگو که نماز امام زمان(عج) نخواند.
این آقا خیلی مکدّر شد و تعجّب کرد که یعنی چه؟! همه توصیه میکنند که نماز بخوان، این آقا برعکس میگوید! این چه قاعدهای است؟!
آقا به ایشان فرمودند: به پسرت بگو که بیشتر پای مباحث معرفتی بنشیند و معرفتش را بیشتر کند؛ این نماز خواندن به درد نمیخورد.
وقتی انقلاب شد و منافقین جذب نیرو میکردند، این آقا هم به آن سمت رفت. ولی بعد بحمدلله مسئلهای پیش آمد و برگشت و در سربازی به شهادت رسید.
*علّت تبیعد ابوذر به ربذه
لذا اینجا نکتهای عرض کنم که خیلی عجیب است! بیان شده حضرت اباذر به صراحت به سومی و اطرافیانش بیان میکرد: یا طلقا و ابن الطّلقاء! ای آزادشدهها و ای فرزندان آزادشده! بعد هم هنگام حجّ در کنار چشمه زمزم میایستاد و وقتی حجّاج میآمدند آب بردارند، آنان را آگاه میکرد.
اصلاً حجّ همین است. بعضیها فکر میکنند، حجّ این است که بروم و دور بیتالله، هفت دور بچرخم. شانهام هم نباید یک مقدار منحرف شود و ... . البته توجّه کنید! این مسائل درست است امّا نه افراط و نه تفریط. لذا شانه چپ باید دقیق به سمت کعبه باشد. یک موقع کسی نگوید: نه، هر طور بود، اشکالی ندارد و از این طرف بیافتد. این میشود همان کاری که منافقین میکردند، آنها میگفتند: اصل، مهم است در حالی که آن اصل را هم اصلاً قبول نداشتند و میخواستند اسلام را وارونه نشان دهند.
پس باید شانه چپ درست موازی باشد و بعد شروع کنی؛ نباید رویت را برگردانی و ... . همهی اینها را باید انجام بدهی امّا آیا فقط این هفت شوط است؟ فقط نماز خواندن و بعد سعی صفا و مروه است؟ یا نه، باید آنجا بگویی چه خبر است؟!
الان در حجّ این وهّابیت که بازوی یهود است، اجازه نمیدهند یک کلمه راجع به یهود و صهیونیسم جهانی حرف بزنی. امّا راجع به سوریه یا ایران تا دلت بخواهد لعن و نفرین هست؛ در خطبههای نماز جمعهشان، یا در سخنرانیهایی که آنجا بعد از نماز عشاء میگذارند، این کار را انجام میدهند. امّا با وجود این همه آیات قرآن راجع به یهود، ابداً اجازه نمیدهند اسم یهود یا صهیونیسم جهانی برده شود. راجع به این که در غزّه چه شده، ابداً حرف نمیزنند امّا راجع به سوریه و راجع به حزبالله، میآیند میگویند: حزبالشّیطان، چون به این ناکسهای نامرد ضربه زدهاند و خودشان از اینها ضربه خوردهاند!
لذا اباذر میایستاد و وقتی مردم میآمدند، بروند، با صدای بلند داد میزد: آی مردم! همه مرا میشناسید و احتیاج به معرّفی ندارم؛ هر که هم نمیشناسد، خودم را معرّفی میکنم: من جندببنجناده هستم که پیامبر(ص) به من ابوذر و عبدالله گفت. با همین دو گوشم از او شنیدم - که اگر دروغ گفته باشم، خدا دو گوشم را کر کند - با همین دو چشمم رسول خدا را دیدم - که اگر دروغ گفته باشم، خدا چشمانم را کور کند - که میفرمود: علی علیهالسّلام پیشوای نیکوکاران و کشنده کافران است. هر کس او را یاری کند، پیروز است و هر کس او را رها کند، خوار و ذلیل است.
بعد فرمود: از رسول خدا شنیدم، علی(ع) نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد؛ چون او نخستین کسی بود که به من ایمان آورد. او بزرگترین راستگوست و فاروق امّت اوست، نه کس دیگر! اوست که حقّ را از باطل جدا میکند. او پیشوای مؤمنین است، او در مقابل ستمگران میایستد و ... .
آنقدر این فضائل مولیالموالی(ع) را گفت، که عثمان اباذر را خواست و به او گفت: خداوند هیچ چشمی را به دیدار تو روشن نکند ای جندب! - او مخصوصاً این نام را گفت -
اباذر گفت: من جندب بودم و پیامبر(ص)مرا عبدالله نامید و من این نام را که پیامبر(ص) برایم قرار داده، ترجیح میدهم.
بعد سومی به او گفت: تو فکر کردی من میگویم: دست خدا بسته است و خدا فقیر است؟
اباذر به جرأت بیان کرد: بله. تو با یهودیان و مانند آنها هستی.
بعد گفت: یک روایت دیگر برایت بگویم؟ من این روایت را از پیامبر(ص) شنیدم که فرمودند: خاندان ابوالعاص که به 30 نفر برسند، اموال خدا را دست به دست میچرخانند، بندگان خدا را به بردگی میگیرند و دین خدا را برای مردم، باعث مکر و فریب میکنند. بعد به حاضرین رو کرد و گفت: بدانید که پبامبر(ص) این را بیان کرد.
بیان شده که مجدّد یکی از جاهایی که عثمان به خروش درآمد و گفت: «دروغگو! چرا به پیامبر دروغ میبندی؟!» همین جاست.
اباذر گفت: من که خدا و پیامبر(ص) فرمودهاند: راستگوترینم، دروغ میگویم؟!
برای این که مسئله مشخّص شود، امیرالمؤمنین(ع) را حاضر کردند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: بله، خداوند و پیامبر(ص) بیان کردهاند که در این آسمان، راستگوتر از اباذر وجود ندارد. من خودم از پیامبر(ص) شنیدم آسمان بر سر کسی سایه نیانداخته و زمین کسی را بر پشت خود حمل نکرده است، که راستگوتر از اباذر باشد. این، جواب دنداشکنی برای آنها بود -3 مرتبه اینطور شده که امیرالمؤمنین(ع) را خواستند و ایشان آمدند و اینطور بیان کردند -
بعد همه جلوی خود عثمان گفتند: بله، بله، راستگوتر از اباذر وجود ندارد.
بعد اباذر گفت: حالا که اینطور شد، من به شما بگویم: از رسول خدا، پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: تو را به کذب متّهم میکنند. باورم نمیشد که زنده باشم و این را ببینم، وای بر تو! آیا رسول خدا را ندیدی، آیا ابابکر و عمر را ندیدی که آنها مثل تو سلطنت درست نکردند، امّا تو مثل جبّارانی و ستمگرانی؟!!
سومی به قدری عصبانی شد که گفت: باید تبعید شود. گفت: مکّه؟ اجازه نداد. کوفه؟ اجازه نداد. بصره؟ اجازه نداد. گفت: باید به ربذه برود که بیآب و علف باشد.
محرّک اصلی این هم که اباذر را به ربذه بفرستد، همین مروان حکم - که یهودی بودن و این را که دستش با یهودیها بود، عرض کردیم - است، دارد که او خیلی در گوش سومی خواند که فقط ربذه جای اوست - مروان رفیق یهودیهاست؛ لذا نقش یهود را ببینید - بعد حتّی مروان هم دستور داد، گفت: هیچ کسی حقّ ندارد با او برود که این را از طرف عثمان اعلام کرد.
*نصایح امیرالمؤمنین(ع) به اباذر، در بدرقه او به ربذه
امیرالمؤمنین، مولیالموالی، با سیّدان شباب اهل الجّنه، الحسن و الحسین(ع) اباذر را همراهی کردند. مروان تهدید کرد که جلو نیایند، دارد که امیرالمؤمنین(ع) شمشیرشان را کشیدند و فرمودند: اگر جلو بیایی، گردنت را میزنم. دارد که مروان جلو رفت، وقتی شمشیر امیرالمؤمنین(ع) کشیده شد، به سرعت فرار کرد.
بعد رفتند و اباذر را تسلّا دادند. حضرت فرمودند: ای اباذر! تو به خاطر خدا خشمگین شدی. پس امیدت فقط به او باشد - خوب دقّت بفرمایید، میخواهم جملهای را که امیرالمؤمنین(ع) در آخر فرمودند، عرض کنم - اینها به خاطر دنیایشان از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنها نترسیدی! اینها دستشان به خون دیگران آغشته است و میدانند تو دیگران را به دین دعوت میکنی و چون بسیار ترسو هستند، تو را تبعید میکنند! به زودی خواهی دانست چه کسی سود برده و چه کسی ضرر کرده است! اگر درهای آسمان و زمین به روی بندهای بسته شود و او تقوای الهی را پیشه سازد، خداوند راه خروجی از زمین و آسمان برای میگشاید! مبادا جز حقّ چیزی مونس تو باشد و جز باطل چیزی تو را به وحشت اندازد.
حالا امیرالمؤمنین(ع) دارند باز به اباذر نصیحت میکنند که نکند یک موقعی آنجا که رفتی، برگردی، بلکه همیشه ثابتقدم باش «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»، انسان همیشه نیاز دارد که مدام به او تذکار داده شود، ولو اباذر! «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ»، لذا امیرالمؤمنین(ع) دارند به اباذر میفرمایند، نه به انسانهای عادی!
فرمودند: مبادا جز حقّ چیزی مونس تو باشد و جز باطل چیزی تو را به وحشت اندازد. اگر تو دنیای آنان را بپذیری، آنان تو را دوست خواهند داشت و اگر چیزی از آنان برگیری - یک چیزی بگیری - از تو آسوده خواهند بود.
- امّا نکته مهم! - و بدان اباذر! آنچه که امّت را به این راه انداخت، بیمعرفتی بود. آنها شناخت نداشتند. عبادت بدون شناخت آنها را گمراه کرد.
بعد دارد که اباذر با چشمی اشکبار وداع کرد و میدانید دیگر، در آن دیار غربت به معبود خودش شتافت.
*موضع فحول علم و معرفت و تقوا در زمان ما
نکتهای را هم برای بعضی که هنوز یک مقدار ته دلشان شک و شبههای است بگویم. اصلاً شما بیایید قیاس کنید ببینید چه کسانی کدام طرف هستند. آیتالله العظمی بهاءالدّینی، آیتالله کشمیری، آیتالله العظمی بهجت و .. کدام سمت بودند.
این فرمایش خود آقازاده آیتالله بهجت، حاج علی آقا است که هنوز هم هستند و خداوند حفظشان کند. گفتند: آقا که به کردستان رفته بودند، ایشان هر شب دعا میخواندند و صدقه میدادند که آقا سالم برگردند! خیلی هم ایشان نگران بودند که چرا ایشان به کردستان رفتند.
آیتالله بهجت چه نیازی به آقا داشتند؟ هیچ! آیتالله العظمی مولوی قندهاری چه نیازی به ایشان داشتند؟ هیچ! آیتالله بهاءالدّینی چه نیازی داشتند؟ هیچ! عرفا و بزرگان چه نیازی داشتند؟ هیچ!
آیتالله العظمی فاضل لنکرانی فرمودند: اگر ایشان امر کنند درس نده، من دیگر درس نمیدهم. ایشان چه نیازی داشتند؟ هیچ!
آیتالله العظمی صافی گلپایگانی - که خدا طول عمر با عزّت و صحّت و سلامت به ایشان بدهد - قریب به صد سال سن دارند. ایشان اخیراً (دو سه هفته پیش) در کنگره سالگرد آیتالله العظمی گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حضور داشتند. هر چه کردند که اوّل شما صحبت کنید، بعد پیام آقا را بخوانیم، گفتند: نه؛ من بیادبی نمیکنم! تا پیام ایشان خوانده نشود، من صحبت نمیکنم!
با توجّه به این مطالب تشخیص بدهید. ببینید آنهایی که فحول علمند، فحول معرفتند، فحول تقوا هستند، فحول عرفانند، کدام سمت هستند. آن که هنوز ته دلش کمی وسوسه شیطان است، خودش بیاید قیاس کند، ببیند چه خبر است.
برای دانلود اذان تاریخی رحیم موذن زاده اینجا کلیک کنید
حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان، ضمن انتقاد شدید از سخنان برخی افراد که در تریبونهای رسمی به خرافات درباره ظهور حضرت مهدی(عج) دامن می زنند، دستگیری برخی از این افراد و تشویق برخی دیگر را برخوردی دوگانه خواند.
استاد تاریخ دانشگاه تهران تصریح کرد: متاسفانه به جای آن که متفکران و اندیشمندان از روحانی و دانشگاهی، رشته فکر را در دست گرفته و باب اندیشه و اندیشیدن را باز نگاه دارند، قریب هشت سال است که در این کشور مشتی روضه خوان و مداح ـ با همه ارزشی که از باب مرثیه خوانی برای اباعبدالله(ع) قائلیم ـ سردمدار فکر و اندیشه شده اند. آن روز که آن مداح معروف - که حالا هم عوارض حمایت های سیاسی بی دلیل خود را مشاهده می کند- ، علیه مرجعیت دینی بلندپایه حوزه که به روضه خوانان نصحیت کرده بود، حرف زد و آن سخن زشت را بر زبان آورد، باید حدس می زدیم این ماجرا چند سال بعد به کجا می انجامد. وقتی چند مرکز روضه خوانی و مداحی برای سیاست کشور تعیین تکلیف کرد، روشن بود که ماجرا به کجا ختم می شود؟
جعفریان با اشاره به این که نوعی انحطاط فکری کشور را فراگرفته است، گفت: این که کسانی در همه فنون و علوم اظهارنظر کرده، کشور را با لاطائلات به ظاهر دینی خود که هیچ سنخیتی با افکار اصیل شیعی ندارد و مراجع دینی هم آنها را تایید نمی کنند، پر کرده اند، و سیما هم به آنها میدان داده، همه اینها نشان می دهد که ما در حال فرو رفتن در باتلاقی از انحطاط فکری هستیم که به سادگی از آن بیرون نخواهیم آمد. داستان تفکر طوری است که جامعه دیر و در یک تدریج طولانی وارد آن می شود؛ اما وقتی در جامعه جاگیر شد، عوارض و تبعاتش تا دیرهنگام حتی تا قرنها خواهد بود و جامعه را از جاده علم و دانش و پیشرفت و نوعی تمدن اسلامی به روز باز می دارد.
وی با بیان این که داستان ظهور با این شکل که آقای پناهیان و امثال ایشان طرح می کنند، ریشه در آموزه های شیعی ندارد و بیشتر نشأت گرفته از ذهن خلاق خودشان است، گفت: همان طور که شیخ مفید و شیخ طوسی و علامه حلی نشان دادند، جامعه شیعه و دنیای تشیع را باید با فقه و شریعت زنده نگاه داشت و از اخلاق و عرفان سالم هم به عنوان وسیله ای برای ایجاد مناسبات نرم میان مردم باید استفاده کرد. ظهور هم که نوعی انتظار مثبت است، جای خود را دارد، اما نه بافتنیهایی که به اسم ظهور وجود مقدس حضرت مهدی(عج)، صدها بار در تاریخ دور و نزدیک ما به عنوان تفکر متمهدیهای دروغین طرح شده و به جایی نرسیده است و هر بار به باورهای مردم هم ضربه و صدمه زده است.
استاد تاریخ اسلام و ایران ادامه داد: یک نگاه ساده ای به گذشته بکنید و ببیند چند بار حرف «ظهور نزدیک است» زده شده و با افتضاح ماجرا خاتمه یافته است. با این حرفها که نمی شود برای کشور راهبرد درست کرد و آینده نگری کرد. اینها مشتی بافتنی است که به درد اداره مملکت نمی خورد؛ حتی اگر همه اش با کلمات و ترکیبات تازه بیان شود. کشور نیاز به استراتژیست هایی دارد که دنیا را بشناسند، کشور محتاج دانشمندانی است که علم حقوق را بدانند و راه تحقق حقوق مردم را یاد بدهند. وقتی شما ذهن و عقل مردم را با همین حرفهای بی پایه و پرطمطراق مثل قواعد ظهور پر کردید، دیگر کدام سخن علمی مقبول واقع خواهد شد؟ یک قوم ساده و سطحی خواهید داشت که بی دلیل جوش می آورد و بی گدار به آب می زند و بعد هم زحمات چند نسل را به باد می دهد.
جعفریان گفت: این قبیل افکار در باره ظهور که برای آن قاعده درست می کنند و نمودار می کشند و وقت ظهور تعیین می کنند و هشدارباش آمادگی برای همین نزدیکی ها می دهند، در حالی که نه علم غیب دارند و نه دانش درست دینی و نه شرایط عالم را می شناسند، به راحتی می تواند زمینه ظهور فرقه هایی شبیه بابیت را در ایران فراهم کنند. این شخص تصور می کند که بحث ظهور، غیب است که پیشگویی کند یا علم است که از روی قواعد علم تجربی مثل خسوف و کسوف حدس بزند؟ اگر ادعای علم غیب دارد که وانفسا! اگر ادعای علمیت دارد که هم در موضوع و هم محمول و هم حامل همه محل تردید است. اگر به روایات هم عمل می کند، هر کسی پیش بینی وقت ظهور را کرد باید تکذیبش کرد و ما ترجیح می دهیم این کار را بکنیم. اینها هر روز اصطلاح جدیدی می سازند و مرتب بر حجم مذهب می افزایند و فاصله اش را با مسلمانان دیگر بیشتر و بیشتر می کنند. آیا این طور تبلیغ مذهب می شود تا آن را منزوی تر و متفردتر و دور از جمع مسلمانان می کند که وحدت میان آنها آرزوی امام و رهبری و انقلاب بوده و هست؟
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، حجتالاسلام سید عباس موسوی طی سخنانی در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) که در حسینیه خبرگزاری فارس برگزار شد، با بیان اینکه دعای «اللهم عرفنی نفسک» دعای جامع و کاملی است، گفت: نباید تصور ما این باشد که فقط دعا را بخوانیم بلکه ادعیه، آیات و روایات، نسخههای انسان سازی هستند که لازم است انسان به صورت فردی و اجتماعی تحت تربیت آنها قرار گیرد. وی اظهار داشت: معقول نیست بیماری که نسخهای را از پزشک میگیرد با نگاه کردن و یا قرائت لیست داروها مداوا شده و شفا بگیرد، چرا که نسخه برای عمل کردن است. بنابراین روایات ائمه اطهار علیهمالسلام باید در زندگی افراد عملی شود تا بتوان به نتیجه مناسب رسید. این کارشناس مذهبی با اشاره به اینکه ممکن است گاهی اوقات، در شناخت هریک از امامان معصوم(ع) دچار افراط و تفریط شویم، تصریح کرد: «زیارت جامعه کبیره» بهترین و صحیحترین زیارتی است که از ناحیه امام معصوم صادر شده است لذا آنچه برای ما قابل درک است در زیارت جامعه کبیره ذکر شده است. همچنین این زیارت 420 فضیلت از فضائل ائمه(ع) را بیان میکند. وی ادامه داد: در زمانهای مختلف به دوران آخرالزمان اشاره شده است و امام صادق(ع) در پاسخ به فردی که میخواست بداند که چگونه میتواند درک درستی از آخرالزمان داشته باشد، فرمودند: بر خواندن این دعا مداومت داشته باش «یا الله یا رحمن و یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» سپس فرمودند: این دعا برای شخص غریق و برای دوران غیبت است. حجتالاسلام موسوی خاطرنشان کرد: خواندن، تدبر و تفکر در دعاهای مأثور از اهلبیت علیهمالسلام از عبادت هفتاد سال با ارزشتر است. وی با اشاره به دعای «اللهم عرفنی نفسک» گفت: ما باید خداشناس، رسولشناس و ولیشناس باشیم. از این رو اگر ما خدا و پیامبرش را نشناسیم، حجت او را نیز نشناختهایم. لذا کسانی که واقعه عاشورا را رقم زدند مشکل آنها این بود که خدا را نشناخته بودند چراکه اگر خدا را شناخته بودند بیچون و چرا از او اطاعت میکردند. این کارشناس مذهبی اظهار داشت: علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر «المیزان» سخنان عادی پیامبر(ص) را نیز وحی میدانست و معتقد بود: حضرت رسول(ص) به جایی رسید که «قاب قوسین أو أدنی» بود و از این رو آیات قرآن کریم میفرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؛ و آنچه را که رسول(ص) به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید. وی تصریح کرد: نشناختن حجت خدا، ضلالت در دین را به دنبال خواهد داشت بنابراین اگر انسان، دین نداشته باشد بهتر است از اینکه خود را مسلمان دانسته، فرزند رسول خدا(ص) را سربریده و ایشان را گمراه بداند. ضلالت از این بالاتر نیست که ابتدای صبح، برای شرکت در جنگ با امام حسین(ع) دستور دهد وضو بگیرند و هنگام ظهر که از قتلگاه بیرون میآید، بگوید: صبر کنید تا من نماز عصرم را بخوانم. و این عین ضلالت است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، شیعیان در طول تاریخ مظلومیت خود با اتکا به اصول خدشهناپذیر اسلام هنگام حاکمیت ظلم با انگیزههای خداجویانه، جنبشهایی را سازمان داده و حوادثی را به وجود آوردند. یکی از این جنبشها به رهبری مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین(ع) اتفاق افتاد، او این حرکت را شب پنجشنبه 14 ربیعالاول سال 66 هجری با شعار «یا لثارات الحسین» آغاز کرد. با توجه به پخش سریال «مختارنامه» از شبکههای مختلف تلویزیون، بر آن شدیم در سلسله گزارشهایی به بررسی زندگانی مختار ثقفی بپردازیم. این مجموعه مطالب با استناد به کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجتالاسلام سید ابوفاضل رضوی ارائه میشود. *مادر مختار نام مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان با شخصیت تاریخ اسلام است، درباره او گفتهاند: «مِنْ رَبّات الفَصاحَةِ وَلْبَلاغَةِ وَالْرَأی وَالْعَقل»، وی، از زنان سخنور و با تدبیر عاقله بود. «ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکل پسند و در پی همسری ایدهآل بود، او همسری میخواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هر کسی که به او پیشنهاد میشد نمیپذیرفت، شبی در خواب میبیند که یک نفر به او میگوید: برو «دومه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که میخواهی! دومة، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومة الحسناء» لقب داده بودند. او خواب خود را برای خانوادهاش تعریف کرد، آنان گفتند: این خواب اعتباری ندارد، ولی یکی از میان آنان گفت: این یک دستور است، تعجیل کن و با دَومه ازدواج کن! به این ترتیب، ابوعبید دل به دریا زد و با این دوشیزه که دل خواهش بود، ازدواج کرد و این خانم از شوهرش باردار شد. دومه میگوید: هنگامی که حامله بودم؛ شبی خواب دیدم که گویندهای در عالم رویا، این سرود را برایم میخواند: اَبشِری بالوَلَدِ/اَشَبَهُ شیءٍ باَلاَمة اِذ الرِجالُ فی کَبَد/تقَاولَوا علَی لَبَد کانَ لَهُ حظُّ الأَسَد یعنی: مژده به یک پسر پسری مثل شیر در گرماگرم نبرد او بهره کاملی از شجاعت دارد و پس از چندی خداوند نوزادی پسر، به ابوعبید عطا فرمود و او نامش را «مختار» گذاشت و خداوند، چند فرزند دیگر نیز از همین خانم، به ابوعبید داد که عبارتند از: «جبر»، «اباجبر»، «ابوحکم»، «ابوامیّه»، «اسید» و «صفیه» که این دختر بعدها همسر عبدالله بن عمر شد. مادر مختار تا شهادت او زنده و پیرزنی فرتوت بود که در جریان محاصره «دارالاماره» به دست نیروهای «مصعب بن زبیر» نیز حضور داشت و در محاصره بود. «ابوعجین» میگوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم، بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی». *تولد و دوران کودکی مختار او در سال اول هجرت، متولد شد، ابن اثیر میگوید: از نخستین نوزادان مسلمانی که در سال اول هجری به دنیا آمدند «مختار» و «زیاد بن ابیه» بودند. آری، مختار در مدینه متولد شد، زیرا پدر او پس از اسلام آوردن به مدینه هجرت کرد. مادر مختار میگوید: «پس از تولد مختار، باز خواب دیدم کسی به من میگوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد». صاحب تاریخ فخری گوید: «مختار، با شرافت نفس و علو همت و بزرگواری پرورش یافت». *شیربچه شجاع او هنوز نوجوانی کم سن و سال بود و بیش از 13 بهار از عمرش نگذشته بود که در جبهه جنگ بزرگی شرکت کرد، هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف سرحدات عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر به دستور خلیفه دوم به پدر مختار (ابوعبید) واگذار شده بود. ابوعبید فرزندش مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و به این وسیله مختار 13 ساله از جمله رزمندگان شد که برای اولین بار در جنگی عظیم شرکت میکرد. این جنگ به واقعه «قسّ ناطف» معروف است که بین نیروهای اسلام و فُرس به وقوع پیوست. همچنین «سعد بن مسعود»، عموی مختار که از شخصیتهای به نام اسلام و از یاران مخلص امیرمؤمنان و ائمه اطهار(ع) بود، نیز در این جنگ شرکت داشت، مختار، در این جبهه به شدت فعالیت میکرد که از چنگ پدر بگریزد و وارد خط مقدم درگیری با دشمن شود، اما عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار باز میداشت. این تجربه عملی، برای نوجوانی که در قبیله شجاع «ثقیف» پرورش یافته بود، اثر به سزایی در پرورش شهامت و شجاعت او داشت: و به این ترتیب، او جنگجویی شجاع و بیپروا، از آب درآمد».
به گزارش سرویس سیاسی جهان، موسویخوئینیها روز گذشته در نشستی با اعضای سازمان دانشجویی حزب اسلامی کار، سایت های منتقدش را به "دروغگویی" متهم کرد و گفت، اینکه می گویند من طرح دولت وحدت ملی را "کلاهبرداری هاشمی" توصیف کرده ام، صحت ندارد.
خوئینی ها همچنین در سخنان جالبی درباره انتخابات ادعا کرد: ما اصلاحطلبان از اصولگرا هم اصولگراتر هستیم لذا دلیلی ندارد که از یک کاندیدای اصولگرا حمایت کنیم!
به گفته خوئینیها کاندیدای اصلاحطلبان نباید یک نیروی دستچندم باشد، چرا که نباید خیال شود که هر چوب خشکی که به مردم معرفی کنیم مردم هم حمایت خواهند کرد. باید کسی کاندیدا شود که بتوانیم به او دل ببندیم.
ریش و قیچی دست آیتالله جنتی است
وی با ابراز نگرانی از احتمال حضور نیافتن خود و دوستانش در عرصه سیاسی، عنوان کرد: ریش و قیچی دست آقای آیتالله جنتی است که بگوید چه کسی صلاحیت دارد و چه کسی ندارد.
عضو مجمع روحانیون مبارز در عین حال از اهمیت آنچه "تفکر و اندیشه اصلاحطلبی" نامید، سخن گفت و بدون توجه به جلسات پی در پی فعالان فتنه برای بازگشت به عرصه سیاسی ادعا کرد: انتخابات برای ما اصل نیست که به خاطرش اصول اصلاحطلبی را زیر پا بگذاریم. اصل برای ما اصول اصلاحطلبی وآرمانهای اصلاحی انقلاب و امام است که با رعایت و حفظ آنها میتوانیم در انتخابات شرکت کنیم و کاندیدا معرفی کنیم.
وی که همچنان حاضر به اعلام برائت از جریان فتنه و پشیمانی از نقش آفرینی در آشوب ها از جمله اغتشاش خونین شب 30 خرداد 88 نشده است، درباره اصول و اندیشه موردنظرش توضیحی نداد اما گفت: یک بار یکی از دوستان میگفت آخر شما معلوم نیست چه میخواهید بگویید. (من گفتم) اصلاحطلبان معلوم است چه میخواهند بگویند، آنها میگویند ما جمهوری اسلامی میخواهیم!
تلاش گسترده فعالان فتنه برای بازگشت به صحنه سیاسی و حضور در انتخابات در شرایطی صورت می گیرد که آنان تاکنون حاضر به اجابت خواسته مردم و مسئولان برای مرزبندی با سران جریان فتنه و هتاکان به عاشورای حسینی نیستند.
رئیسمان آقای خاتمی است
موسویخوئینیها پس از بیان توصیه های انتخاباتی اش از خود سلب مسئولیت و مواضعش را به محمد خاتمی حواله داد: من در میان اصلاحطلبان در موقعیتی قرار ندارم که چیزی بگویم و همه قبول کنند. شاید برخی اینطور خیال میکنند. بنده به عنوان عضوی از مجمع روحانیون مبارز، رییسمان آقای خاتمی است. اگر حرفهایی که من امروز میزنم با نظر دوستان اصلاحطلب یکی باشد و موافق باشند، به تدریج همین نظر میشود گفتمان غالب اصلاحطلبان.
خوئینی ها در بخش دیگری از سخنان به تسخیر سفارت آمریکا و روز 13 آبان اشاره کرد: 13 آبان هم روزی بوده است که دانشآموزان در این روز در راه انقلاب شهید شدند و امام را در چنین روزی در سال 43 تبعید کردند و اینها همه در حافظه مردم ایران ثبت شده بود ... آمریکاییها میگفتند این حکومت به نفع شما نیست و همان رژیم سلطنتی به نفع شما است ... کسانی که امروز تسخیر لانه را زیر سوال میبرند بعید نیست روزی بگویند که مبارزه با رژیم شاه اساسا کار غلطی بوده است؟
این عضو مجمع روحانیون البته در مورد علت حمایت خود و همفکرانش از کسانی که در روز 13 آبان 88 به نفع آمریکا، شعارهای انحرافی سر دادند، حرفی نزد.