عبدالباسط محمد عبدالصمد، در سال 1927 در روستای «المزاعزه» یکی از توابع شهر ارمنت در استان قنا در جنوب مصر به دنیا آمد. پدرش عبدالصمد یکی از مدرّسین حفظ و تجوید قرآن کریم بود. عبدالباسط در 6 سالگی به مکتب القران در ارمنت رفت. در 10 سالگی حافظ کل قرآن شد. پس از اینکه عبدالباسط به سن 12 سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و مخصوصاً از جانب اصفون المطاعنه دعوتهایی به سوی او روانه شد، چراکه گواهی استاد سلیم که به عبدالباسط اعطا شده بود نقطه اطمینان همه مردم بود.
او در سال 1950 در مراسمی که بر پا شده بود رفت. در آن مجلس یکی از نزدیکان عبدالباسط از مسئولین مجلس اجازه خواست تا او 10 دقیقهای را به تلاوت بپردازد. عبدالباسط آیاتی از سوره احزاب را تلاوت کرد واین تلاوت عبدالباسط 1?5 ساعت ادامه پیدا کرد و بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفت. در سال 1951 عبدالباسط به رادیو مصر رفت. او پس از به دست آوردن شهرتی که در طول چند ماه بدست آورده بود به قاهره مهاجرت کرد. با ملحق شدن اوبه رادیو استقبال مردم در مصر برای خرید گیرندههای رادیوئی زیاد شد و در اکثر خانهها گسترش یافت.
عبدالباسط در ماه رمضان و یا غیر رمضان به کشورهای خارجی برای برگزاری محافل قرآنی یا دعوتهایی که از او میشد مسافرت میکرد. او در سفر به جاکارتا در کشور اندونزی در بزرگترین مساجد آنجا به تلاوت قرآن کریم پرداخت. در یکی از مساجد در حضور بیش از 250 هزار نفر تا صبح در حالی که سر پا ایستاده بودند به صدای او گوش میدادند. از مشهورترین مساجدی که او در آنها به تلاوت پرداختهاست، مسجدالحرام درمکه، مسجد نبوی در مدینه، مسجد الاقصی در قُدس و مسجد ابراهیمی در فلسطین بودهاند.
زمانی که اسرائیل هنوز فلسطین را اشغال نکرده بود ایشان به دعوت مسلمانان آن دیار به فلسطین مسافرت کرد و در محل مسجدالاقصی سوره اسرا راتلاوت نمود. وقتی فلسطین اشغال شد، ایشان دائماً از این موضوع اظهار ناراحتی و تألم می کرد و نسبت به ظلم رفته بر فلسطین ابراز انزجار و بیزاری می نمود و آرزو داشت که بار دیگر بتواند به مسجدالاقصی برود و خاطرات گذشته را تجدید کند و اگر هم خود نتوانست، فرزندانش پا به فلسطین گذاشته و در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن بپردازند.
عبدالباسط در روز 30 نوامبر 1988 در اثر بیماری دیابت و سرطان کبد درگذشت.
نظر بدهید |
ه گزارش افکارنیوز به نقل از فارس، شیعیان در طول تاریخ مظلومیت خود با اتکا به اصول خدشهناپذیر اسلام هنگام حاکمیت ظلم با انگیزههای خداجویانه، جنبشهایی را سازمان داده و حوادثی را به وجود آوردند.
یکی از این جنبشها به رهبری مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین اتفاق افتاد، او این حرکت را شب پنجشنبه 14 ربیعالاول سال 66 هجری با شعار «یا لثارات الحسین» آغاز کرد.
قیامی که پیش از این از سوی امیرالمؤمنین بشارت داده شده بود: «به زودی فرزندم حسین، کشته خواهد شد، ولی دیری نخواهد پائید که جوانی از قبیله ثقیف قیام خواهد کرد و از این ستمکاران، انتقام خواهد گرفت به طوری که کشتههای آنان به 383 هزار نفر خواهد رسید». (حدیقةالشیعه، صفحه 504)
با توجه به پخش سریال «مختارنامه» از شبکههای مختلف تلویزیون، بر آن شدیم در سلسله گزارشهایی به بررسی زندگانی مختار ثقفی بپردازیم. این مجموعه مطالب با استناد به کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجتالاسلام سید ابوفاضل رضوی ارائه میشود.
*زندگینامه مختار
نام او مختار ابن ابیعبید بن مسعود است، قبیله او «قسی» یا «ثقیف» است که از اعراب منطقه طائف است، کینه مختار، «ابواسحاق» و لقب او «کیسان» و فرقه «کیسانیه» منسوب به اوست. کیسان به معنای «زیرک و تیزهوش است».
*لقب اعطایی امیرمؤمنان(ع) به مختار
«اصبغ بن نباته»، از اصحاب وفادار و از شاگردان برجسته علی(ع) میگوید: روزی امیرمؤمنان(ع) را دیدم که مختار را (که طفلی کوچک بود) روی زانوی خود نشانده (و با نوازش و محبت) دست روی سر او میکشید و میفرمود: «یا کیس، یا کیس»، بعضی، آن را با تشدید (کیس: بسیار زیرک) خواندهاند و چون امیرمؤمنان(ع) دوبار کلمه «کیّس» را بر زبان آورد، سپس لقب مختار شد.
به احتمال قوی، علت آنکه مختار به این لقب معروف شد، همین سخن امام علی(ع) است، فقیه بزرگ شیعه علامه ابننما و آیتالله خوئی این نظریه را اختیار کردهاند.
و احتمال دیگر اینکه چون نام یکی از مشاورین و دوستان برجسته مختار، «کیسان» بود، نام او، لقب مختار شد. و گویند او مختار را به قیام ترغیب میکرد و به ایشان خط میداد، وی خود کیسان، کنیهاش «ابوعمره» و رییس پلیس مختار بود و دمار از روزگار قاتلین امام حسین(ع) درآورد.
*پدر مختار
نام پدر وی ابوعبید فرزند مسعود ثفقی است که در ابتدای خلافت عمر، از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.
با وجود آنکه قبیله «ثقیف»، مردمی سرکش و خودخواه بودند، لیکن افراد صالح و پاکی همچون «ابوعبید»، پدر مختار و «عروة بن مسعود» از میان آنان برخاستند.
چهار روز از خلافت عمر نگذشته بود که خلیفه دستور اعزام نیرو به سرحدات ایران و عراق، برای جهاد و دعوت مردم «فُرس» به اسلام را صادر کرد، اولین کسی که داوطلبانه خود را معرفی کرد، «ابوعبید» پدر مختار بود و دوم «سعد بن عباده انصاری» و سومین نفر «سلیط بن قیس» بود، سپس سایر مردم برای حرکت به سوی جبهه عراق و ایران، اعلام آمادگی کردند.
*فرماندهی پدر مختار در حمله به ایران
هنگامی که به دستور عمر، لشکر آماده حرکت به سمت مرز ایران و عراق شد؛ خلیفه درصدد بود که فرد لایقی به فرماندهی آنان منصوب کند و چون با اطرافیان مشورت کرد. مشاوران عمر بن خطاب گفتند: یکی از چهرههای سابقهدار، از میان مهاجرین یا انصار انتخاب کن.
خلیفه در پاسخ آنان گفت: هرگز، هرگز، درست است که مهاجرین و انصار به خاطر سابقه خود در اسلام و مصاحبتشان با پیامبر و پیشی گرفتن در ایمان به خدا، بر سایرین امتیاز دارند، اما من تنها کسی را به فرماندهی نصب خواهم کرد که در این اعزام، اولین داوطلب برای جهاد باشد.
آنگاه «ابوعبید» و «سعد» و «سلیط» را طلبید و به سعد و سلیط، گفت: اگر شما زودتر داوطلب شده بودید، شما را به فرماندهی نیروها، منصوب میکردم. زیرا سابقه خوب شما را میدانم. سپس خطاب به ابوعبید گفت: تو فرمانده لشکر خواهی بود. و به او توصیه کرد که با اصحاب رسول خدا(ص) که در کنار او هستند، مشورت کند و سخنان آنان را بپذیرد و در امور، ایشان را با خود همراه کند.
*پدر مختار در چه حادثهای شهید شد
در این جبهه ابوعبید با رشادت و شجاعت فوقالعادهای با نیروهای فارس، جنگید و تلفات و ضایعات سختی وارد ساخت، در این نبرد 4 هزار نفر از مسلمین کشته شدند و سرانجام خود او نیز در کنار پلی که بر دجله بسته شده بود، به شهادت رسید، از آنجا که این نبرد در کنار پل «دجله» واقع شد آن را جنگ «یوم الجسر» نامیدند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان، گفتگوی مشروحی با حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت درباره نظرات حضرت آیتالله العظمی بهجت درباره امام حسین علیهالسلام انجام دادیم که بخش نخست آن تقدیم مخاطبان گرامی میشود. هر چیز که منتسب به امام حسین(ع) باشد، با ارزش و مقدس است حجتالاسلام علی بهجت در ابتدای این گفتوگو با اشاره به اینکه درباره زیارت و تبرک جستن به ضریح قدیمی و جدید اباعبدالله الحسین(ع) سؤالاتی مطرح میشود، اظهار داشت: لباس امام حسین (ع) یا هر چیز دیگری که به ایشان منتسب باشد، اصیل، با ارزش، پر برکت، مقدس و شفا هستند گرچه وهابیت یا هر قشر دیگری نپذیرند. وی ادامه داد: خداوند در قرآن کریم میفرماید: پیراهن یوسف را فرستادیم، چشم یعقوب بینا شد. مگر حضرت یعقوب چشمش را عمل کرد یا این حرف دروغ است؟! خود خداوند میفرماید که ما با پیراهن یوسف، چشمان یعقوب را درمان کردیم. چشمی که سفید شده بود، درمان شد. این چشم با تبرک بر این پیراهن شفا یافت و خوب شد. فرزند آیتالله بهجت با طرح این پرسش که وهابیت یا کسانی که این ایراد را وارد میکنند، چه جوابی برای این سخن خداوند دارند؟ افزود: وهابیت گروهی از اعراب بسیار بدوی و بسیار پوستهنگر است و هیچ به مغز نمیاندیشد. وهابیت عشق را نمیفهمد، مانند دیوار که شما نمیتوانی به دیوار عشق را بفهمانی. نمیشود برای دیوار عشق را بیان کرد. وی عنوان کرد: گرچه اخیرا عدهای از دانشمندان به این رسیدهاند که کائنات هم میفهمند. آب هم میفهمد و اگر به آب حرف خوب بزنی، ساختار آن زیبا میشود. مرحوم پدرم قبلا این مطالب را میگفت و ما نمیفهمیدیم و حالا میبینیم لابراتوارها و آزمایشگاههای پیشرفته همین حرف را میزنند. بعد از رحلت ایشان به عمق خیلی از حرفهایشان پی بردیم و متعجب شدیم. کسی که به زیارت ضریح میرود عشقش را برای معشوق صرف میکند علی بهجت با بیان این مطلب که فهم این نکات بیارتباط با تحصیلات است، اظهار کرد: چنانکه ممکن است کسی تحصیلات عالی داشته باشد و باز اینها را درک نکند و عشق را نبیند. ممکن است کسی دکترای هستهای داشته باشد و در لابراتوار خویش نوترون و الکترون و حرکتهای آنها را ببیند ولی آن عشق را متوجه نشود. همه عالم سرگشته است. همه عالم حیران است. همه عالم در حال گشتن است. وی بیان داشت: ما اگر عشق را دیدیم، میفهمیم کسی که برای زیارت ضریح منتسب به اباعبدالله (ع) میرود، عشقش را برای معشوق خود صرف میکند. «اُحَبِلُ ذَالجِدار وَ ما حُبُّ الدیار شَقَفنَ قلبی ولکن حب من سَکَنَت دیارا». برای مجنون، حتی کوچه لیلی عطر و بوی دیگری دارد، جاذبه دیگری دارد. حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت به خبرگزاری فارس گفت: اگر آنها این مسئله را بفهمند که هیچ و اگر نفهمند، چیزی نیست که بتوانیم به آنها بفهمانیم. برای مثال شما انسانی را در نظر بگیرید که از اول عمرش دست او به آتش نخورده و سوختن را تجربه نکرده است. شما به او بگویید که این آتش است و میسوزاند و تو را ناراحت میکند. وی ابراز داشت: او به شما میگوید: میسوزاند یعنی چه؟ شما میگویید یعنی باعث رنج و ناراحتی میشود. او میگوید این آتش به این زیبایی برای چه ناراحت میکند؟ این انسان تا دستش به آتش نخورد و سوختن را احساس نکند، ممکن نیست با لفظ شما با سوختن آشنا شود. زائری که ضریح را میبوسد، اگر این ضریح از طلا و نقره نیز نباشد، چوب و آهن هم باشد، باز فرقی نمیکند. او به عشق معشوق خود میبوسد و تبرک میکند. لباسها و وسایل منتسب به امام حسین (ع) برای دشمنان، عذاب بود فرزند آیتالله بهجت با اشاره به اینکه چیزی که در این رابطه مهم است، نیت انسانها در برخورد با هر چیزی است که منتسب به این بزرگواران معصوم است، افزود: باید از این گروهها پرسید آیا لباسهای امام حسین (ع) و اولاد ایشان عزیز است یا نه؟ مگر اصحاب عمر سعد تمام وسایل و لباسهای این بزرگواران را غارت نکردند؟ حتی به پیراهن پاره و کهنه امام حسین (ع) نیز رحم نکردند و با خود بردند. وی تأکید کرد: آیا این لباسها و لوازم که به اهل بیت (ع) منتسب بود، برای آنها شفا شد؟ آیا برای آنها برکت داشت؟ یا برعکس زندگی آنها را آتش زد؟ همین لباسی را که بر تن امام حسین (ع) بود را با خود به خانههایشان بردند، آیا این لباس باعث برکت برای آنها شد؟ شفا و سعادت برایشان داشت؟ قطعا نه. حجتالاسلام بهجت اضافه کرد: پس مهم این است که انسان با چه نیتی این کار را انجام میدهد. این نیت انسان است که او را راهنمایی میکند و گرهگشاست. در زمان حیات حضرت آیتالله بهجت بعضیها میآمدند و از ایشان تبرکی میخواستند. به آنها میدادیم و باز بیشتر میخواستند.بنده با آنها شوخی میکردم و میگفتم این کمش برکت دارد، اضافهاش میسوزاند. وی در ادامه گفت: بعضی از آنها که خیلی به آقا ارادت داشتند، میگفتند اشکال ندارد سوزاندن آقای بهجت هم عشق است. گاهی نیز برای دیدن آقا میآمدند و جلوی در سر و صدا میکردند. من میگفتم شما سر و صدا میکنید، همسایهها ناراحت میشوند و بعد به شوخی میگفتم اگر همسایهها ناراحت شوند، آقای بهجت هم ناراحت میشوند و ممکن است شما را نفرین کنند. آنها میگفتند نفرین آقای بهجت هم عشق است! زمان برای انتساب شرط نیست، مهم خود انتساب است علی بهجت با اشاره به اینکه مهم فهمیدن این عشق است و به کسانی که این عشق را نمیفهمند، نمیشود فهماند، بیان کرد: کسانی که این شبهات را مطرح میکنند، فقط نگاه میکنند که یک فلزی هست و چرا مردم به آن تبرک میجویند. در حالیکه این نیست. هر در و دیواری، هر فلزی این ارزش را ندارد. در و دیوار و ضریحی که منتسب به امام حسین (ع) است، عزیز است. این پژوهشگر علوم دینی با تاکید بر این نکته مهم که در انتساب، قبل و بعد زمانی مطرح نیست گفت: این ضریح جدید، به امام حسین علیهالسلام تعلق دارد و از روزی که کار ساخت آن شروع شد، به امام حسین علیهالسلام منسوب است لذا مردم به یاد مولایشان، آن را میبوسند و تبرک میکنند. تأکید آیتالله بهجت بر ششگوشه ساختهشدن ضریح جدید سیدالشهداء (ع) وی تأکید کرد: خود سنگ حجرالاسود را برای چه میبوسند و تعظیم و تکریم میکنند؟ مگر سنگ نیست؟ اگر انسان، جهت اصلی را پیدا کرد، این مسائل، حل میشود. حضرت آیتالله بهجت در ساخت همین ضریح جدید اباعبدالله (ع) فعال بودند. حجتالاسلام بهجت ادامه داد: حتی هیئت امنای ساخت ضریح نیز که به دیدن ایشان آمدند، اصرار داشتند که چون ضریح قبلی را شش امامیها ساختهاند، به شکل شش گوشه ساخته شده است و حالا ما این ضریح را بزرگتر کنیم و چهار گوشه بسازیم و آیتالله بهجت فرمود که نه همان شش گوشه باشد که هیئت امنای آن، در جزوهشان نوشتند که به دستور ایشان همان شش گوشه ساخته شود. ساخت گنبد طلای حضرت معصومه(س) زیر نظر آیتالله بهجت وی با تأکید بر این مطلب که ساخت گنبد طلای حضرت معصومه (س) نیز زیر نظر آیتالله بهجت انجام شد، افزود: ماجرای آن بسیار مفصل است و کرامات و برنامههای ویژهای داشت که برای خود ما نیز خیلی مشخص نبود. عکسها و فیلمهایی در این رابطه هست. ایشان اصلا در این رابطه، ماورایی را میدید و عجیب بود. وی گفت: مقداری از کرامات را در روزنامههای آستانه همان زمان با تولیت قدیم آستانه مصاحبه کردهاند و مقداری از آن هم نگفته ماند و عکسهایی است که قرار بود کتابی درباره اینها بنویسند که هنوز میسر نشده است. خودم آن زمان عضو هیئت امنای ساخت گنبد حضرت معصومه (س) بودم. بوسیدن ضریح امام حسین(ع) وسیله اتصال است فرزند آیتالله بهجت ابراز داشت: بنده وقتی برای دیدن ضریح جدید امام حسین (ع) حضور داشتم، با من مطرح میکردند که چرا مردم این ضریح را میبوسند؟ گفتم مگر نمیبینید شخص وقتی ضریح را میبوسد و تبرک میکند، میگوید «السلام علیک یا اباعبدالله» و امام حسین (ع) را زیارت میکند؟ درحالی که اباعبدالله در این ضریح نیست، او در قلبهاست و این انسان از همینجا سیم خود را وصل میکند. لباس کعبه را تکریم میکنند وی تأکید کرد: این ضریح را به این خاطر که نزد اباعبدالله علیهالسلام خواهد رفت و لباسی است که قبر شریفش خواهد پوشید، تبرک میکنند و برایشان عزیز است. مثلا کسانی که لباس کعبه را درست میکنند بر روی آن نمینشینند. لباس کعبه برای آنها نیز محترم است و آن را با ابریشم و... آماده میکنند. وی گفت: این ضریح نیز منتسب به امام حسین (ع) است و مردم به نیت ایشان آن را عزیز میدارند. هر چیزی که از یار باشد، عزیز است. او عشق را میبیند و به این نیت کار میکند. حتی طلا بودن ضریح در برابر عشق امام حسین (ع) ارزشی ندارد و یک فلز است. منتها ما دوست داریم که ضریح زیبا و ارزشمندی داشته باشیم. وگرنه بوسیدن طلا مهم نیست و اگر چوب هم بود میبوسیدند. همانطور که خاک کربلا برای شفا از بیماریها و تبرکها سفارش شده و مردم به آن عشق میورزند. بهترین هنرها را باید برای این بزرگواران خرج کرد/ هنر باید رشد کند حجتالاسلام بهجت اظهار داشت: هنر زمانی است که از برآیند هنرهای گذشته تا امروز استفاده جدیدی کنیم. اگر قرار بود همیشه بر روال گذشته بمانیم، الآن همه چیز باید کوخ میبود. چه زمان کاخ انوشیروان ساخته شد؟ زمانی که از هنرها بهرهوری کردند و همه را جمع کردند و چیز جدیدی به وجود آوردند. حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت خاطرنشان کرد: چه زمان هنر، هنر دوران صفویه شد؟ آن وقت که از هنرهای موجود استفاده کردند و یک پله دیگر رشد کردند و به گذشته اکتفا نکرده و نایستادند. این پویایی هنر آن را جاودانه میکند. وی با اشاره به اینکه اگر ما کار جدیدی نکنیم، این عقب گرد است، گفت: الآن چرا ما نباید با هنر جدیدی ضریح بسازیم؟ این را من آن زمان گفتم و تولیت حرم امام رضا (ع) گفت یعنی چه؟ گفتم نظر من این است که کارخانه کریستال سازی داشته باشید و ضریحی را با طرحی بسیار زیبا از کریستال طراحی کنید. وی ادامه داد: ریختهگری چهار قطعه بزرگ کریستال مثلا به ابعاد 6 در4 و به قطر 10 سانتیمتر را در این کارخانه انجام بدهند. بعد از نصب مردم میتوانند به این کریستال دست بزنند. داخل این کریستال جایگاههایی باشد که خطها و نوشتهها و اسماء زیبای خداوند از طلا و نقره و جواهر و مینا و هنرهای مختلف درآن به مقدار کم و برای نمایش به کار رود و آن را زیباتر کند. بهجت با بیان اینکه چنین ضریحی هم سفید و شفاف و تمیز است و هم دست زدن به آن آسان است و بهداشتیتر هست و نظافت آن نیز راحتتر است، به خبرگزاری فارس گفت: میشود داخل آن کریستال هم نور بگذارند و بسیار زیبا و درخشنده میشود. مدیریت تولیت حرم رضوی گفت عجب نظر خوبی است. وی تصریح کرد: در زمان قدیم که طلا خیلی برای مردم ارزش داشت، وقتی در برابر بزرگی میرسیدند، طلا را برای خود بیارزش میکردند و در طبق اخلاص میدادند. به همین جهت ضریح امامان نیز از طلا ساخته شد. به همراه حضرت آیتالله بهجت به سرداب و زیرزمین امام رضا (ع) رفتیم و ضریح قبلی امام رضا (ع) به پایین برده شده بود. جنس آن ضریح قدیمی از فولاد و نگین نشان بود و قبلتر از آن نیز چوبی بود و چون کثیف میشد و بهداشتی نبود، به فولاد تبدیل کردند و این سیر طبیعی است. اکنون ما میتوانیم از زیباترین و چشمنوازترین هنرها برای ساخت ضریح و گنبد و حرم و نشان دادن عشق به معشوق حقیقی استفاده کنیم.
آدرس ایمیل
ali.toorani@chmail.ir
ali.3863@gmail.com
09368845188
منبع : مینوخبر
افکار:در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد: روایت اول - سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
روایت دوم - شیخ صدوق میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح مرده او را یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده،مثل آنکه قیر مالیده باشند.بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
روایت سوم - هبی از محمد بن احمد بن مسمع نقل میکند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.
بلاذری در انساب الاشراف مینویسد: پیری از شامیان به من گفت: علت مرگ یزید این بود که او در حالت مستی بوزینه اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دوید که گردنش شکست، یا چیزی در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گردید.
روایت چهارم - در "الکامل فی التاریخ" آمده است : یزید بن معاویه در پانزدهم ربیع الاول سال 64 قمری در اطراف دمشق به علت برخورد پارهسنگی که از منجنیقی پرتاب شدهبود و به یک طرف صورت وی برخورد کرده بود به بیماریای مبتلا شد و این بیماری مرگ وی را به همراه داشت. پس از آن، وی در قبرستان باب الصغیر که در حوالی همان شهر است دفن گردید.