نام: سید تقی
نام خانوادگی: حسینی
نام پدر: سید علیاکبر
محل تولد: مینودشت
تاریخ تولد:20/01/1345
تاریخ شهادت:21/12/1363
محل شهادت: شرق دجله
رشته هنری: فیلم
زندگینامه شهید سید تقی حسینی
سید تقی حسینی در سال 1345 در شهر مینودشت در خانواده متدین و باتقوایی به دنیا آمد. در سن 6 سالگی در مدرسه مینودشت به تحصیل مشغول شد؛ و پس از تحصیلات خود را تا اولنظری در شهرستان شاهرود در مدرسه میر غفوریان ادامه داد.
شهید سید تقی حسینی در رابطه با مبارزه علیه رژیم طاغوتی شاه از همان ابتدای تظاهرات خیابانی و شعارنویسی بر در و دیوار در نیمهشبها در سنین کم فعالیت داشت و با نوشتن بر روی در و دیوار قبل از پیروزی انقلاب همسایههای ناباب را علیه خود به دعوا شکایت وامیداشت.
شهید حسینی، ضمن خواندن درس به ورزشهای مختلف از قبیل کوهنوردی و کاراته علاقه داشت. بعد از پیروزی انقلاب و سیر تحولات مطرحشده گروهک منافقین و بنیصدر خائن ضمن مبارزه قاطع و جدی با این دشمنان داخلی از دستاوردهای انقلاب اسلامی قاطعانه دفاع میکرد.
با شروع جنگ تحمیلی و هجوم بیگانگان به سرزمین اسلامیمان، در پایگاه شهید دستغیب گروه مقاومت امام محترم در مسجد جوادالائمه ثبتنام کرد. وی در اثر تلاش مداوم عضوی از اعضای فعال این پایگاه شناختهشده و شبها را به گشت و نگهبانی میپرداخت و روزها با عزمی استوار به کمک روستانشینها محروم میشتافت و در کارهایی مانند درو به آنان کمک میکردند.
در سال 1359 پدر شهید بهعنوان راننده همراه گروهی از رزمندگان عازم جبهه شد و برای اولین بار سید تقی با اصرار، همراه پدر، خواستار عزیمت به جبهههای نبرد حق علیه باطل میشود؛ ولی به سبب سن کمی که داشت، سعی در منصرف کردن او میکنند. غافل از اینکه سید تقی این شکست را نمیپذیرد و بعد از 2 روز اعتصاب غذا او را با ماشینی که پدر عازم جبهه بود میرسانند گریهکنان به سمت جبهه میروند.
شهید بعد از برگشتن از جبهه عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شاهرود گردید و از این طریق خود را در اختیار انقلاب قرارداد و تمام اوقات خود را صرف امور تبلیغاتی و سایر امور انقلاب میکند و برای چندمین بار همراه با گردان کربلا راهی جبهه میشود و در عملیات و حملههای مختلف شرکت نموده و در این راه هم چندین بار مجروح میشود تا سرانجام با گردان کربلا در حمله بزرگ بدر بهعنوان خطشکن شرکت نموده و بعد از شکستن چندین مانع و خاکریز دشمن درحالیکه بر لب زمزمه "یا زهرا " داشت، به خیل دوستان شهیدش پیوست.
خاطرهای از شهید حسینی به نقل از مادر شهید
یکی از شبهای زمستان که برف سنگین هم آمده بود از خواب پریدم نگاهی به اتاق انداختم و دیدم سید تقی سر جایش نیست با هراس در ساختمان به دنبالش گشتم. درب انباری را کمی باز کردم و دیدم مشغول راز و نیاز و گریه است. فردای آن روز هنگام خوردن صبحانه گفت از مادرم یک تقاضا دارم؛ خواهش میکنم نیمهشب دنبال من نگرد و دلواپسم نشو زیرا روزها مشغله کاری مرا از خود غافل ساخته و میخواهم شبها خود را پیدا کنم و نیمهشبها خود را بشناسم. شهید در آنوقت 15 ساله بود.
فرازی از وصیتنامه شهید سید تقی حسینی
مبادا ظاهر زیبا و فریبنده دنیا شما را از سعادت اخروی بینصیب سازد و روز محشر سرافکنده و خجل باشید.