به گزارش خبرگزاری فارس، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «یهود شناسی و انحراف امّت» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*چه کسی، ضالِّ متحیّر است؟
این روایت خیلی عجیب است و دارد به خوبی بیان میفرماید: اگر کسی عملش ولو فقط برای خدا هم باشد، «یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ» و مجاهده نفس زیادی هم انجام دهد، قیام در دل شب داشته باشد، قرآن بخواند، روزههای مستحبی بگیرد، حجّ انجام دهد، «وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ» امّا برای او امامی از ناحیه خدا نباشد، «فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ» این سعی و تلاش از او پذیرفته نیست و او گمراهی است که سرگردان است و نمیداند چه میکند!
در یک دعایی که منسوب به زینالعابدین(ع) است، حضرت به «ضالّ متحیّر» اشاره کرده و میفرمایند: خدایا! مرا از نفس امّاره دور بدار و یک لحظه هم به خودم وامگذار و جزء ضالّین متحیّر قرار مده.
پس بیان شد هر چند ظاهر اعمال کسی خوب باشد و وقتی من و شما هم میبینیم، لذّت ببریم که این آقا دائماً روزههای مستحبّی میگیرد، انفاق میکند، حجّ به دور خانه خدا میرود؛ «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» میگوید؛ امّا حضرت میفرمایند: «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» پروردگار عالم از این اعمال تنفّر دارد. این تعبیر خیلی عجیب و کوبنده است!
بعد حضرت در ادامه مثال میزنند. در مثال مناقشه نیست؛ برای اینکه مردم بفهمند میفرمایند: «وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا» مَثل او مثل آن گوسفندی میماند که چوپان و گله را رها کرده و خودش دارد می-چرد. یعنی گمراه است و یک موقعی از جایی سر در میآورد که گرگان او را میدرند! آن هم که بدون امام حرکت کند، همین است و پروردگار عالم هیچ یک از اعمال او را نمیپذیرد.
چه کنیم که امام رضا(ع) ضامن ما هم بشوند؟
من شب شهادت ثامنالحجج دارم این حرفها را میزنم. میدانید بیشتر مباحث من، همان مباحث اخلاقی است امّا اگر تکلیفی را بر دوش خود احساس کنم، انجام میدهم. عزیز دلم! تکلیف این است که در زمان غیبت، پیرو ولایت فقیه باشی؛ اگر غیر از این راه بروی، میبازی. لذا نباید تصوّر کنید که بحث من سیاسی است، - گرچه سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست - این تکلیف است.
اگر این را نفهمیم، همان حماقتی است که شیطان درون ذهن ما میاندازد و وسوسه میکند. «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» همین است که میگوید: ما یک شب شهادت آمدیم که بگوییم: یا امام رضا، امّا بحثش سیاسی شد!
امام رضا بگویی که چه شود؟! مدام بگویی: ای آقای رئوف! ای امام رئوف! ای ضامن آهو! که چه؟! اگر میخواهی حضرت، ضامن من و تو هم باشد، باید اینطور باشی وإلّا حضرت میفرماید: به تو چه که من ضامن آهو بودم؛ بگذار ضامن خودت شوم. یک آهو لیاقت ضامن شدن را دارد امّا تو که به ظاهر هم انسان هستی، نداری. یک کاری کن که من ضامن تو هم بشوم.
اگر بپرسیم چه کنیم، میفرمایند: حرف مرا گوش کن؛ حرف اولیاء مرا گوش بده؛ حرف فرزندان معصومینم(ع) را گوش بده، حرف آن کسانی را که مطالب دین را میفهمند، گوش بده؛ حرف آنهایی را که از دنیا بریدهاند و به پروردگارعالم متّصل هستند، گوش بده تا من تو را هم ضمانت کنم. وگرنه مدام مشهد و جمکران هم بروی، فایده ندارد. حماقت نکن و راه را اشتباه نرو.
*شیطان از چه عباداتی خوشش میآید؟
البته الحمدلله شما که اینطور نیستید و متأسفانه آن کسانی که باید اینحرفها را بشنوند، نیستند که بشنوند. مدام هم بعدازظهر جمعه، صبح جمعه، جلسه میگیرند و دائم ذکر یابن الحسن هم میگویند. مدام دور حرمهای حضرات معصومین(ع) میگردند و میگویند: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، اگر آقا بیاید، همه چیز درست است، فرج همه اعمال ما، به فرج آقاست.
بله درست هم هست امّا توِ نفهم نمیفهمی و بیهوده از این واژه استفاده میکنی. نمیفهمی «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» این نیست که مدام دور حرم حضرات معصومین(ع) بگردی و بگویی: فقط یک دعا، «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، دعای دیگری نداریم. بله درست هم هست منتها باید بفهمی که محتوای «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» چیست. بدون محتوا هزار بار هم بگویی: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، تازه شیطان خوشش میآید و میگوید: ده هزار بار دیگر هم بگو!
شیطان از نماز وهّابیها خوشش میآید؛ میگوید: من هم، همین را میخواهم، دائم نماز بخوانید؛ جلوی رکن و مقام هم بخوانید. دور بیتالله هم بگردید و ... !
همانطور که وقتی آن سفیر پیر استعمار به ایران آمد، همین که در بوشهر از کشتی پیاده شد، صدای اذان از منارهها بلند شد. آن موقع هم که بلندگو نبود و مردم خودشان روی منارههای مسجد میرفتند. دید همه دارند اذان میگویند و از همه جا دارد صدای اذان میآید. ترسید، گفت: خبری است؟! گفتند: نه، ما چطور کلیسا داریم و برای اعلام مطالب ناقوس آن را میزنیم، منتها اینجا مساجد است و اینها ذکرهایی دارند که مردم را این گونه به مساجد دعوت کنند که بیایند و عبادت کنند. همه هم یک چیز میگویند.
او پرسید: این ضرری هم برای ما دارد؟ گفتند: خیر. گفت: بگذارید آنقدر آن بالا داد بزنند - چون باید در منارهها صدایشان را بلند میکردند که همه مردم بشنوند - تا حلقومشان پاره شود و خفه شوند!
ببینید الان در همه جا وحشت هست امّا در مدینه و در مکّه خیر. درست است که اینجاها حرم امن الهی است امّا چرا اصلاً هیچ کسی را در هنگام ورود نمیگردند؟ چون خودشان هم میدانند که در آنجا، از القاعده کاری برنمیآید، چون متعلّق به خودشان است.حالا جاهای دیگر را ببینید؛ مثلاً در پاکستان چقدر انفجار داشتند و این همه مردم را به شهادت میرسانند! در عراق ببینید، در سوریه ببینید که اینها چه کارهایی میکنند. امّا آنجا نه، چون میدانند دست کیست. لذا میگویند: بگذارید عبادت کنند، اتّفاقاً خوب هم هست چون یک نفعی هم به ما میرسد!
در مکّه هفتاد درصد هتلها مال صهیونیسم و یهود است. میگویند: ما اینجا فروشنده داریم، سود هم داریم. چه اشکالی دارد اینها هم بیایند عبادت کنند و دور بیتالله هم بچرخند؟! بگذارید این کارها را انجام بدهند. لذا شب و روز هم بیتالله باز است؛ شب و روز هم زائر دارد، شب و روز هم محرِم دارد؛ شب و روز هم مردم صفا و مروه میروند و میآیند و ... .
شیطان هم به من و تو همین را میگوید. میگوید: تو هم مدام بگو: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». اگر پایت را در کفش ما نکنی، ما کاری با تو نداریم. پای در کفش شیطان کردن هم یعنی دم از ولایت بزنی.
اتّفاقاً یهود هم همین را میگویند. این نکته را قبلاً هم اشاره کردهام. میدانید علّت این که یهودیهای آمریکا یک مواقعی با صهیونیستها مخالف هستند، چیست؟ دو دلیل دارد:
1- یک بُعد قضیه این است که اینها مثل همان حجّتیه ما هستند؛ همانطور که آنها میگفتند: باید فساد و گناه زیاد شود، یعنی ما دستی دستی بگذاریم گناه شود؛ تا امام زمان بیایند - واقعاً اسلام این را میگوید؟ پس «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» چه میشود؟! - اینها هم میگویند: ظهور نزدیک است؛ باید آنقدر فساد و یهودکشی و ظلم به ما بشود تا موسی بن عمران بیاید. این صهیونیستها اشتباه کردند رفتند کشور تشکیل دادند، غلط بیجا کردند و ما آنها را قبول نداریم.
2- بُعد دیگر قضیه این است که میگویند: اگر صهیونیستها آنجا پیروز نشدند، مردم نریزند کلّ یهود را قتل عام کنند و از بین ببرند. لذا میگویند: ما با آنها مخالف بودیم تا بالاخره یک چیزی از یهود باقی بماند.
مثل اینکه من و شما هم بگوییم: «فقط باید گفت: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». چه کار داری در عالم ظلم میشود یا نه؟! اصلاً خود امام زمان باید بیاید درست کند، هیچ کسی نمیتواند درست کند. هر حکومتی قبل از امام زمان محکوم به شکست است.». این، عین همان مطلب آنها میشود. لذا اگر ما این مطالبی را که دائم به خورد ما دادند، بپذیریم؛ عین حماقت است.
من یک مواقعی واقعاً متأثّر میشوم که میبینم بعضی متوجّه نیستند. وقتی تقوا نباشد، همین است و دیگر نمیفهمند. این را هم بدانید: عبادت و اخلاق ظاهری با متخلّق شدن به اخلاق الهی و تقوا متفاوت است. اینها را مواظبت کنیم و مراقبه داشته باشیم. اگر ندانیم، گرفتار میشویم. اینها باید تبیین شود؛ اگر نشود؛ فردای قیامت ما هم مؤاخذه میشویم که وظیفه شرعیتان بود که این مطالب را بیان کنید؛ چرا بیان نکردید؟!
*چرا امام سجّاد(ع)، مستقیماً قیام مختار را تأیید نکردند؟!
عرض کردم مختار با این که دل اهلبیت و آلالله را شاد کرد امّا موقعی که باید به کمک امام مجتبی(ع) - که امروز، روز شهادت حضرت بود - میرفت، گفت: من میدانم این کوفیها بیوفا هستند و اصلاً این جنگ درست نیست.
اگر به صورت ظاهر هم نگاه کنیم و همه مطالب را روی ورقه بیاوریم، میبینیم محاسبات مختار درست از کار درآمده و درست گفته است، چون امام آخر مجبور شدند صلح کنند؛ امّا آقاجان تو بهتر میفهمی یا امام؟! یعنی واقعاً امام نمیدانست این کوفیها چه کسانی هستند؟! تو باید بگویی: من مطیعم، هرچه شما فرمودید؛ شکست خوردیم، اشکال ندارد؛ پیروز هم شدیم، اشکال ندارد.
امام(ره) همیشه یک جملهای داشتند که میفرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه مهم نیست. نتیجه هر چه شد، شد. تکلیفم این است که انجام بدهم، حالا میخواهم پیروز بشوم، میخواهم نشوم!
امّا مختار با اینکه دل اهل بیت را هم شاد کردف ولی خودش برای خودش اظهار فضل کرد. لذا شهدای کربلا کجا و مختار هم که شهید شد کجا؟! اصلاً نمیشود درجاتشان را قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارند!
دقّت کنید؛ شاید این را نشنیده باشید. میدانید دلیل اینکه امام زینالعابدین(ع) به محمّد حنفیه گفت: امور را راجع به قضیه قیام مختار به تو میسپارم، چیست؟ یک دلیل این است که امام نخواستند وارد شوند که یک مقدار قوّت بگیرند و دین حفظ شود.
امّا یک دلیل دیگر این است که امام میگویند: من دیگر نمیخواهم مستقیم به مختار، مطلبی را بگویم. مختار دیگر در اندازهای نیست که من مستقیم به او دستور بدهم. لذا با این که امام ضمنی به مختار اجازه قیام دادند امّا دیگر مستقیم به او نمیفرمایند. بلکه میفرمایند: محمّد حنفیه! تو در این امور از طرف ما تام الاختیاری. - این را به خاطر بسپارید و بر روی آن تأمّل و تفکّر کنید تا ببینید چیست -
یعنی حضرت به مختار میفرمایند: تو دیگر قابلیّت آن را نداری که من مستقیم به تو مطلبی را بگوبم، چون آنجایی که باید ورود پیدا میکردی، نکردی و بالعکس اظهار فضل، اظهار وجود و اظهار منیّت کردی. همین است! اظهار منیّت انسان را بیچاره میکند. مختار اظهار منیّت و اظهار فضل کرد، اینطور شد.
نظر |