هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت سرداری از سرداران جنگ تحمیلی است. نام حسن شفیعزاده به عنوان فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از نامهای ماندگار در تاریخ دفاع مقدس است.
به راستی برای ادامه راه روشن این شهیدان چه باید کرد؟
پاسخ به این پرسش با شماست، تا در خلوتی با خویش به آن بیندیشید.
اما اینک با هم نگاهی خواهیم داشت به گوشههایی از زندگی سردار شهید حسن شفیعزاده:
از یتیمی در کودکی تا سرباز فراری
در مرداد سال 1336 ه. ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن، متدین و مقلد امام پرورش یافت.
در دوازده سالگی از نعمت پدر محروم شد. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگیاش عملاً غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود گشت.
پس از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و همزمان با اوجگیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون شهید آیت الله مدنی و شهید آیت الله دستغیب در تماس بود و در پادگان، فعالیتهای بسیاری برای راهنمایی نظامیان و خنثی کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام میداد و در همان حال به پخش پیامها و اعلامیههای رهبر عظیم الشأن انقلاب در درون و بیرون پادگان نیز میپرداخت.
روزی که مأمورین رژیم، به دستور فرمانده حکومت نظامی، در تبریز قصد هجوم به منزل شهید آیت الله مدنی (ره) جهت دستگیری ایشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژیم را در مراسم عزاداری عاشورای حسینی طراحی کرده بود، که پیش از هر گونه کاری، ضد اطلاعات از موضوع با خبر شده و آنها را جهت ادامه خدمت سربازی به مرند تبعید میکند. ایشان پس از چندی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر ترک پادگانها، خدمت سربازی را رها کرد و به سیل خروشان مبارزان امت اسلامی پیوست.
در کنار برادرش مهدی باکری
شهید شفیعزاده بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هستههای مسلح سپاه را پیریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.
هنگامی که به همراه شهید مهدی باکری در سپاه ارومیه انجام وظیفه میکرد، به عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیریهای متعدد برای سرکوبی گروههای فاسد، تلاش شبانه روزی کرد و توانست در تشکیلات حزب منحله دمکرات راه یابد و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام شمار بسیاری از کادرهای آنان شود.
در برابر متجاوزین بعثی ایستاد
با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره میشد به جبهههای جنوب شتافت. ایشان به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه ـ از راه ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی ـ خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا نمود.
شهید شفیعزاده پس از عملیات طریق القدس به عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا – که تازه تشکیل شده بود – انجام وظیفه کرد و در شکل گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.
راهاندازی فرماندهی توپخانه سپاه
با همفکری چند تن از فرماندهان، ضمن پیریزی و سازماندهی نخستین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات بیت المقدس را به عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد.
بعدها با تلاش بیوقفه و شبانه روزی خود قبضههای غنیمتی را در قالب توپخانههای لشکری و گردانهای مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در عملیات رمضان، اکثریت قریب به اتفاق توپها را علیه دشمن بعثی به کار برد و در ادامه، با به دست آوردن توپهای غنیمتی بیشتر، گروههای توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروهها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.
در نبردهای خیبر، والفجر 8، کربلای 1، کربلای 4، کربلای 5 که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت.
با تقویت آتش سنگین پیکارگران جبهه نور، که صف دشمنان را از هم میگسست، رؤیای خام قادسیه را به کابوسی و حشتناک بدل میساخت،
اوج قدرت آتش توپخانه را جهانیان در نبردهای والفجر 8، کربلای 5 وکربلای8 به چشم دیدند و زبان به اعتراف آن گشودند؛ آنجا که شهید عزیز ما و همرزمانش با آتش سهمگین، لشکریان دشمن را نابود و ضایعات جبران ناپذیری بر خصم زبون وارد آوردند.
شهید شفیعزاده ضمن شرکت در کلیه صحنههای عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرح ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاههای مختلف به عهده داشت و آخرین مسئولیت ایشان، فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بود.
خیلی خسته است.
برادرش میگوید: دوبار او را در جبهه دیدم. بار نخست هنگامی بود که برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند: اگر او را پیدا کردی، سلام ما را هم به او برسان.
بار دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچ گونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. میگفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است.
لازم نکرده حقوقم را زیاد کنین
اخلاص در چهرهاش موج میزد. خیلیها باور نمیکردند فرمانده توپخانه سپاه اینقدر کم حقوق بگیرد. تازه بخشی از این حقوق کم را هم هزینه جبهه میکرد. شنیده بود که قرار است حقوقش را زیاد کنند. عصبانی شد و گفت: لازم نکرده حقوقم را زیاد کنید.
هدیهام را از خود خدا میگیرم
یک روز قرار شد در جلسهای از فرماندهان تقدیر شود. به شهید شفیعزاده یک تلویزیون دادند، اما نپذیرفت. به او گفتند: این هدیه را به همه فرماندهان دادند، چرا نمیگیری؟ گفت: ناخالصی بودن عمل یک نقطه شروع داره. ممکن است قبول این هدیه، نقطه شروع ناخالصی زندگیام باشد. نمیخواهم ذرهای ناخالصی در عملم باشد. من با خدا معامله کردم. هدیهام را هم از خودش میگیرم... .
... و هدیهاش را گرفت
شهید شفیعزاده در تاریخ 8 /2/ 66 در منطقه عملیاتی کربلای 10 در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که رهسپار خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود رسید و به دیدار معشوق شتافت.
گوشه ای از وصیت نامه سردار شهید حسن شفیع زاده:
خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمدهام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کس دگر.
... دلم میخواهد که در آخرین لحظههای زندگیام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.
نظر بدهید |