شهید قاسم تازیکه شهیدی ناشناخته از روستاهای اطراف گرگان
وقتی مرتضی قربانی سیم چین را از بغل قاسم در آورد تا به زعم خود سیم های اضافی همراه قاسم را پاره کند قاسم دست فرمانده را گرفت و فشرد . چشم همه رزمندگان خیره شده بود . همه متحیر بودند که چرا قاسم چنین کاری کرد . مرتضی گفت : می خواهم این سیم های اضافی را پاره کنم . قاسم گفت : آقا مرتضی جون هر کسی که دوست داری این کار را نکن . آقا مرتضی نگاهی کرد و گفت چرا قاسم جان . قاسم نگاهی به چشمان فرمانده کرد و گفت آخه آقا مرتضی همه این غواص ها توسط این رشته سیم به هم وصل شدیم بلکه در تاریکی شب و جوش و خروش اروند همدیگر را گم نکنیم . همه به من وصل شدند که فرمانده دسته غواص ها بودم . اما من دیدم تکه سیم که به من رسید به کسی وصل نشد . لذا این تکه سیم را ادامه دادم تا امام زمانمون (عج) حضرت مهدی نگهدار ما و جلودار ما باشد . آقا مرتضی دستی به روی قاسم کشید و او را بوسید و برایش آرزوی موفقیت کرد . ساعاتی بعد قاسم و دسته اش جزء اولین غواصانی بودند که به فاو رسیدند .