عصر روز نهم محرم است، شب عاشورا. شهادت یاران و همراهان امام حسین علیه السلام مسلم و قطعی است. اکنون این که با نامه ای در دست، در اطراف خیمه های امام حسین (ع) پرسه می زند، شمر است و فریاد بر می آورد: آی خواهرزاده های من کجایید؟ عباس! عبدالله! جعفر! عثمان! کجایید؟ من شمرم. حرفی با شما دارم.
هر چهار با عتاب و بی نرمشی در کلام می پرسند:
- آمده ای که چه؟ چه می خواهی؟
- خواهرزاده های من! برایتان امان نامه آورده ام. خود را با حسین به کشتن ندهید، بیایید…
هر چهار دلاور از خشم، چشم می درانند و دندان می سایند و عباس فریاد می کشد:
- ” تبّت یداک یا شمر“!بریده باد دو دست تو ای شمر. لعنت بر تو و امان نامه ات. تو اگر خویش ما بودی، ما را به جهنم نمی خواندی.ما در امان باشیم و برادرمان، مولا و آقایمان و امام مان حسین فرزند زهرا در امان نباشد؟ ما حسین علیه السلام را رها کنیم و سر در مقابل ملعونین و ملعون زادگان فرود آوریم؟