ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم
مابی خیال گریه حیدر نمی شویم
ما جان دهیم به نامت ای سیده النساء
ما بی خیال دختر اطهر نمیشویم
روز مادر مبارک
به گزارش خبرگزاری فارس، زمینیان و آسمانیان در بیستم جمادیالثانی سال پنجم بعثت غرق سرور و شادی بودند، چرا که حورای انسیه پا در عرصه حیات گذاشت و شکوفه لبخند را بر لبان پیامبر(ص) نشاند، مولودی که بهانه خلقت بود و مایه مباهات پرودگار عالمیان، به همین مناسبت در ادامه به روزشمار ولادت حضرت زهرای مرضیه(س) از دریچه احادیث اشاره میشود:
*بشارت خداوند به وجود صدیقه طاهره(س) در شب معراج
پیش از تولّد حضرت فاطمه(س)، خداوند در معراج، بشارت تولّد ایشان را به نبیّ خاتم(ص) داده و فرموده بود: «یَا مُحَمَّد! إِنَّ اللهَ تَعَالَی یُبَشِّرُکَ بِفَاطِمَ?َ مِنْ خَدِیجَ?َ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ...»، ای پیامبر! خداوند (ولادت) فاطمه را از خدیجه، دختر خویلد به تو بشارت میدهد.(1)
*دوری گزیدن پیامبر(ص) از خدیجه(س)
خداوند به پیامبر اکرم(ص) دستور میدهد که باید چهل شبانهروز از حضرت خدیجه(س) دوری گزیند، در بخشی از حدیث آمده است: پیامبر(ص) در ریگزار ابطح با عمّار یاسر، منذر بن ضحضاح، ابوبکر، عمر، علیّ ابن ابیطالب(ع)، عبّاس بن عبدالمطلّب و حمزه بن عبدالمطلّب نشسته بودند، ناگهان جبرئیل در صورت عظیمش بر او فرود آمد؛ بالهایش را از مشرق تا مغرب گسترانیده بود. پس ندا داد: «ای پیامبر بزرگوار! خداوند بر تو سلام میفرستد و به تو دستور میدهد که چهل روز از خدیجه فاصله بگیری».(2)
* عبادت چهل روزه پیامبر(ص)
در بخشی از حدیث آمده است: پیامبر در این چهل روز، روزهدار بود و در شب به عبادت میپرداخت.
*پایان چهل روز، نزول جبرئیل و میکائیل برای تحفه الهی
پس از سپری شدن چهل روز، جبرئیل فرود آمد و گفت: «یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی! یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَهُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَتَأَهَّبَ لِتَحِیَّتِهِ وَ تُحْفَتِهِ، قَالَ النَّبِیُّ(ص) یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا تُحْفَ?ُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَا تَحِیَّتُهُ قَالَ لَا عِلْمَ لِی...»، ای پیامبر بزرگوار! خداوند به تو درود میفرستد و به تو دستوری میدهد که برای هدیه و تحفه او آماده شوی، پیامبر(ص) به او گفت: «تحفه پروردگار چیست؟» جبرئیل گفت: من به آن آگاهی ندارم، در آن وقت، میکائیل فرود آمد و با او ظرفی بود که با پارچهای از سندس [یا استبرق] پوشیده شده بود، آن را جلوی پیامبر(ص) گذارد.(3)
* افطار با غذای مخصوص الهی
جبرئیل(ع) به پیامبر(ص) گفت: پروردگار به تو دستور میدهد که از این غذا افطار کنی، «کَشَفَ الطَّبَقَ فَإِذَا عِذْقٌ مِنْ رُطَبٍ وَ عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ فَأَکَلَ النَّبِیُّ(ص) مِنْهُ شِبَعاً وَ شَرِبَ مِنَ الْمَاءِ رِیّاً وَ مَدَّ یَدَهُ لِلْغَسْلِ فَأَفَاضَ الْمَاءَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ غَسَلَ یَدَهُ مِیکَائِیلُ وَ تَمَنْدَلَهُ إِسْرَافِیلُ ارْتَفَعَ فَاضِلُ الطَّعَامِ مَعَ الْإِنَاءِ إِلَی السَّمَاءِ»، ظرف را آشکار ساخت، در آن، خوشهای خرمای تازه و خوشهای انگور بود، رسول خدا(ص) از آنها میل فرمودند، بعد از آن، آب نوشید تا سیراب شد، پس اراده فرمود دستهای خود را بشوید؛ جبرئیل بر دستهایش آب ریخت. میکائیل آن را شستوشو داد و اسرافیل با دستمالی خشک کرد، آنگاه اضافه غذا را با ظرف آن به طرف آسمان بردند.(4)
در ادامه این روایت آمده که حضرت علی(ع) میفرمایند: روش پیامبر(ص) این بود که هنگام افطار به من دستور میداد در را باز کنم تا اگر کسی میخواست غذا بخورد، وارد شود؛ ولی در آن شب به من فرمودند: کنار در بنشین و کسی را راه نده؛ زیرا خوردن این طعام بر غیر من حرام است، پس میتوان گفت این غذا با غذاهای دنیایی بسیار فرق داشت؛ بلکه در میان مائدههای الهی نیز غذای مخصوص دربار الهی بود.
*تعجیل پیامبر(ص) در مواقعه با حضرت خدیجه(س) به امر الهی
پس از آنکه پیامبر(ص) از آن غذای بهشتی و الهی خورد، برخاست تا برای نماز آماده شود، جبرئیل او را از نماز خواندن منع کرد و به او فرمود: «الصَّلَا?ُ مُحَرَّمَ?ٌ عَلَیْکَ فِی وَقْتِکَ حَتَّی تَأْتِیَ إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَ?َ فَتُوَاقِعَهَا فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ آلَی عَلَی نَفْسِهِ أَنْ یَخْلُقَ مِنْ صُلْبِکَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَ?ِ ذُرِّیَّ?ً طَیِّبَ?ً فَوَثَبَ رسول الله(ص) إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَة»؛ اکنون وقت نماز نیست؛ بلکه باید به خانه خدیجه روی و با وی همبستر شوی، خداوند اراده فرمود که امشب از صلب شما فرزندی پاک بیافریند، رسول خدا(ص) به دنبال این فرمان، فوری به طرف خانه خدیجه روانه شد.(5)
*احساس بارداری در همان لحظات اوّل برای حضرت خدیجه(س)
در آن شب نورانی، نطفه حضرت فاطمه(س) به امر الهی از صلب نبوّت به رحم مطهّر منتقل شد و این نکته مهمّی بود که در جمله حضرت خدیجه(س)، هویداست؛ اینکه برخلاف تمام انعقاد نطفهها، حضرت خدیجه(س) از همان لحظه متوجّه باردار شدن خود شد، «فَلَا وَ الَّذِی سَمَکَ السَّمَاءَ وَ أَنْبَعَ الْمَاءَ مَا تَبَاعَدَ عَنِّی النَّبِیُّ(ص) حَتَّی حَسِسْتُ بِثِقْلِ فَاطِمَ?َ فِی بَطْنِی»، سوگند به آنکه آسمان را برافراشت و آب را از چشمهها جاری ساخت، رسول خدا(ص)در آن شب از من دور نگردید، مگر اینکه سنگینی حمل فاطمه(س) را در وجود خود احساس کردم.(6)
* صحبت فاطمه(س) با مادرش در زمان بارداری
هنگامی که حضرت خدیجه(س)، با پیامبر(ص) که فردی یتیم و فقیر بود، ازدواج کرد، زنان مکّه از او دوری میگزیدند، به او وارد نمیشدند و سلام نمیکردند، از این رو، حضرت خدیجه(س) احساس تنهایی میکرد، فَلَمَّا حَمَلَتْ بِفَاطِمَ?َ(س) صَارَتْ تُحَدِّثُهَا فِی بَطْنِهَا وَتُصَبِّرُهَا وَکَانَتْ خَدِیجَ?ُ تَکْتُمُ ذَلِکَ عَنْ رسول الله(ص) فَدَخَلَ یَوْماً وَ سَمِعَ خَدِیجَ?َ تُحَدِّثُ فَاطِمَ?َ فَقَالَ لَهَا یَا خَدِیجَ?ُ مَنْ یُحَدِّثُکِ قَالَتِ الْجَنِینُ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی وَ یُؤْنِسُنِی، زمانی که به فاطمه باردار شد، حضرت فاطمه(س) در بطن حضرت خدیجه با او حرف میزدند و او را به صبر و شکیبایی دعوت میکرد، حضرت خدیجه حرف زدن فاطمه(س) با خود را از پیامبر(ص) مخفی میکرد تا اینکه روزی رسول خدا شنید که حضرت با فاطمه(س) صحبت میکنند، فرمودند: با چه کسی سخن میگویی؟، عرض کرد: جنینی که در شکم من است، پیوسته با من حرف میزند و موجب آرامش من میشود.(7)
* بشارت به دختر بودن جنین
پیامبر(ص) به حضرت خدیجه(س) فرمودند: هَذَا جَبْرَئِیلُ یُبَشِّرُنِی أَنَّهَا أُنْثَی وَأَنَّهَا النَّسَمَ?ُ الطَّاهِرَ?ُ الْمَیْمُونَ?ُ وَأَنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی سَیَجْعَلُ نَسْلِی مِنْهَا وَسَیَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّ?ً فِی الْأُمَّ?ِ یَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَهُ فِی أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِهِ، جبرئیل به من خبر داد که آن جنین دختر است و نسلی پاک و مطهّر دارد و خداوند متعال نسل مرا از ذریّه او قرار خواهد داد و از نسل او امامانی خواهند آمد که پس از من و بعد از اتمام وحی، خلیفههای الهی بر روی زمین خواهند بود.(8)
*حضور چهار زن برتر عالم هنگام ولادت نوریّه
هنگامی که زمان فارغ شدن و وضع حمل زنی میرسد، معمولاً زنها برای کمک به او میشتابند؛ ولی هنگامی که حضرت خدیجه(س) به زنان قریش و بنیهاشم پیغام کمک فرستاد، آنها با کینهای که از ازدواج ایشان با پیامبر(ص) به دل داشتند، از کمک به او سر باز زدند و به یاری او نیامدند، در این هنگام، خدایی که تمام مقدّمات و برنامهریزی خود را برای تولّد این بانو، آماده و مهیّا ساخته بود، رسولان خود را برای یاری فرستاد: دَخَلَ عَلَیْهَا أَرْبَعُ نِسْوَ?ٍ طِوَالٍ کَأَنَّهُنَّ مِنْ نِسَاءِ بَنِیهاشِمٍ فَفَزِعَتْ مِنْهُنَّ فَقَالَتْ لَهَا إِحْدَاهُنَّ لَا تَحْزَنِی یَا خَدِیجَ?ُ فَإِنَّا رُسُلُ رَبِّکِ إِلَیْکِ وَ نَحْنُ أَخَوَاتُکِ أَنَا سَارَ?ُ وَ هَذِهِ آسِیَ?ُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَ هِیَ رَفِیقَتُکِ فِی الْجَنَّ?ِ وَ هَذِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ هَذِهِ صَفْرَاءُ [صَفُورَاءُ] بِنْتُ شُعَیْبٍ؛
چهار زن بلند قامت و نورانی بر او وارد شدند که بیشتر، زنان بنیهاشم بودند، حضرت خدیجه چون آنها را دید، ترسید، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! ناراحت مباش؛ چرا که ما را پروردگارت به سوی تو فرستاده است. ما خواهران تو هستیم؛ من ساره هستم و ایشان آسیه، دختر مزاحم، رفیق تو در بهشت، این مریم، دختر عمران و ایشان صفورا، دختر شعیب است، چهار زن برتر جهان، همراه حضرت خدیجه(س) از برای چنین امر مهمّی مأمور شده و کمر به خدمت چنین وجودی بسته بودند.(9)
* آب کوثر، نخستین آبی بود که حضرت زهرا(س) نوشید
پس از آنکه حضرت متولّد شد، زنی که در مقابل حضرت خدیجه(س) بود، آن نوزاد را گرفت، اندکی از آب کوثر که قبلاً توسط حورالعین آماده گشته بود، به او خورانید و در آب کوثر شستوشو داد و با دو پارچه سفید رنگ که از شیر، سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بودند، یکی را بر بدن نوزاد و دیگری را بر سر او بست، این نوزاد همان کوثر، حقیقت خیر فراوان است که خداوند وعدهاش را به پیامبر(ص) داده بود که ما به تو کوثر عطا میکنیم.(10)
*شهادت بر توحید، نبوّت و امامت
نوزاد در بدو تولّد خود، لب به سخن گشود: فَنَطَقَتْ فَاطِمَ?ُ(س) بِشَهَادَ?ِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ أَبِی رسولالله(ص) سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَأَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَأَنَّ وُلْدِی سَیِّدُ الْأَسْبَاطِ ثُمَّ سَلَّمَتْ عَلَیْهِنَّ وَسَمَّتْ کُلَّ وَاحِدَ?ٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا، خدایی جز الله نیست، پدرم رسول خداست و سرور تمام انبیا، همسرم علی مرتضی(ع)، سرور تمام اوصیا و فرزندانم حسن و حسین، سرور تمام بنیآدم، سپس نام تکتک فرزندان [معصومش] را برد و بر آنها سلام کرد.(11)
*بشارت اهل بهشت برای تولّد حضرت فاطمه(س)
در بخشی از حدیث آمده است که حضرت فاطمه(س) به حورالعین بهشتی لبخند زد:ضَحِکْنَ إِلَیْهَا وَتَبَاشَرَتِ الْحُورُ الْعِینُ وَبَشَّرَ أَهْلُ الْجَنَّ?ِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِوِلَادَ?ِ فَاطِمَةَ(س)، حورالعین و اهل بهشت یکدیگر را برای تولّد فاطمه(س) بشارت گفتند.(12)
*اذان و اقامه گفتن پیامبر(ص) در گوش حضرت فاطمه(س)
از حضرت علی(ع) روایت شده: هنگامی که فاطمه(س) متولّد شد، پیامبر(ص) وارد شد و در گوش راست حضرت فاطمه(س) اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و پیامبر(ص) با هر کس مانند این انجام داد، از شیطان در امان ماند.(13)
*پینوشتها:
1- فرات کوفی، 1410ق، ص211/ مجلسی، 1404ق، ج8، ص151
2-مجلسی، 1404ق، ج16، ص78
3- همان
4-مجلسی، 1404ق، ج16، ص79
5-همان
6-همان، ج16، ص80
7-حلی،1408ق،ص22/مجلسی،1404ق،ج16،ص80
8-مجلسی،1404، ج16، ص80
9-شیخ صدوق،1404ق،ص475/طبری،1383ق،ص8/راوندی،1409ق،ج2،ص524/مجلسی،1404ق،ج16،ص80
10- همان
11- همان
12-مجلسی،1404ق،ج16،ص 81
13-همان،ج43،ص255
به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، یک سایت خبری لبنانی با انتشار تصویری دلخراش ادعا کرد که تروریست های سوریه، اقدام به بریدن سر 30 جوان شیعه در سوریه کرده اند.
سایت اینترنتی "الخبر برس" عصر امروز یکشنبه 7 اردیبهشت 1391 با انتشار عکس زیر نوشت: "شبکه القاعدة در ادامه جنایت های خود در قبال مردم سوریه عموما و اهالی حلب خصوصا، آغاز به اجرای فتاواى برخی از شیوخ سلفی درباره ذبح جوانان دو روستای شیعه نشین "نبل" و "الزهراء" در حومه حلب نموده است".
این سایت ادامه داد: "جوانانی که ذبح شده اند نظامی یا مسلح نبودند؛ بلکه فقط به دلیل انتساب به طائفة شیعه به قتل رسیده اند. این جنایت بعد از محاصره ای صورت گرفت که از ماه مبارک رمضان سال گذشته نسبت به اهالی این دو روستا صورت گرفته بود".
سایت الخبر پرس با عذرخواهی از خوانندگانش به دلیل انشار این تصویر مدعی شد: "بنا بر آنچه فعالان شبکه های اجتماعی اعلام کردند، جنایتکاران در این دو روستا، تروریست های تکفیری سعودی و چچنی بوده اند".
18+
-
-
-
-
-
-
-
-
-
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر ولایتی، سایت تبیان در گفتگویی صمیمی با دکتر ولایتی سراغ زندگی شخصی او رفته و از روزمره های او و خانواده اش پرسیده است.
آقای دکتر، ازدواج شما چطور بود؟ سنتی ازدواج کردید؟
- یکی از دوستان همسرم را معرفی کردند به خانواده، یعنی همان ازدواج سنتی بود.
و بعد از فوت ایشان هم شما ازدواج مجدد داشتید؛ فرزندان تان این مساله را پذیرفتند؟
- بله؛ مشکلی نداشتند و بسیار راحت کنار آمدند.
چند فرزند دارید؟
- 6 فرزند دارم، 2 دختر و و 4 پسر. یکی از آن ها پزشک است. 3 تا مهندس و یکی از دخترها هم در رشته ریاضی و یکی هم رشته روان شناسی تحصیل کرده اند.
در روابط خانوادگی چقدر منعطف هستید؟ شما حرف اول و آخر را می زنید؟
- نه لزوما این طور نیست، اما در مسائل اساسی اعتقادی من جدی هستم.
یعنی رئیس خانواده شمایید؟
- من مسئولیت خانواده ام را دارم و بابت این موضوع خدا از ما سوال می کند. قرآن کریم می فرماید : "قوا انفسکم و اهلیکم نارا" یا در وصف حضرت اسماعیل (ع) در قرآن کریم می خوانیم: حضرت اسماعیل (ع) خانواده خود را به نماز امر می کرد دستور می داد که نماز بخوانید و اینکه خود و خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهید. این مستلزم یک مدیریت است. این طور نیست که مسئولیت تربیت فرزندان به عهده انسان باشد و تلاش لازم را برای تربیت نکند. او در پیشگاه خداوند مسئول است. و در مسائل داخلی خانواده و مسائل عادی و روزمره سعی می کنم انعطاف داشته باشم.
در خانواده با اولین کسی که مشورت می کنید چه کسی است؟
- معلوم است؛ با همسرم.
آنجا هم ائتلاف می کنید؟ ائتلاف یک به علاوه چند دارید؟
- زندگی مشترک یک ائتلاف است؛ ائتلاف بین زن و شوهر برای یک هدف مشترک.
در کار خانه کمک می کنید؟ مثلا ظرف بشویید؟
- اگر اتفاقی بیفتد که لازم باشد کمک کنم دریغ نمی کنم ولی همسرم در اداره خانه بسیار فعال است به طوری که خیلی کم اتفاق می افتد که من بخواهم کمک کنم. آشپزی هم بلد هستم در ایام جوانی یعنی از زمان دبیرستان کوهنوردی می کردم حدود 30-40 سالی کوهنوردی کردم، به من می گفتند آشپز هنگ چون من غذا می پختم. ولی در خانه معلوم است که کاری که خانم خانه می تواند بکند من نمی توانم انجام دهم.
آخرین سفری که رفتید کجا بود؟
- آخرین سفرم به یزد تحت عنوان انتظار و بیداری اسلامی بود، اخیرا هم قصد سفر به مشهد را داشتیم که به علت نامساعد بودن هوا لغو شد.
عید کجا می روید؟
- هنوز قطعی نشده اما احتمال دارد به شهرهای جنوب برویم که آب و هوای مساعدتری دارند. چون نوه کوچک داریم و در هوای سرد سفر سخت می شود.
عیدی چی هدیه می دهید؟ سکه؟ چک پول؟...
- نه اصلا. همین پولهای معمولی عیدی می دهیم سکه دادن مال کسانی است که سکه در می آورند.
از شیطنت های دوران کودکی تان بگویید. چند تا شیشه همسایه را شکستید!؟
- شیشه خانه کسی را نشکستم اما با یکی از دوستانم در دبیرستان جم کشتی توام با تفریح و شیطنت گرفتیم، دست من پشت کمر او بود جوری هلش دادم که رفت به سمت پنجره، در حالی که دست من پشت او بود شیشه شکست و این اثر زخم پشت دست من هنوز هم باقی مانده است.
شما شاید پرمدرک ترین و تحصیل کرده ترین سیاستمدار حال حاضر باشید. اما در دوران تحصیل درسی هم بوده که در آن ضعیف باشید؟
- کلا در هیچ درسی احساس ضعف نمی کردم مگر اینکه خیلی تمایلی به درس نشان نمی دادم و یا اینکه معلم خوبی نداشتیم. مثلا در یک موقعی معلم خوبی نداشتیم درس فیزیکم خوب نبود، اما بعد وقتی حدود 4 ماه شاگرد آقای محمود عرب اف بودم که استاد دانشگاه پلی تکنیک بود باعث شد که من که نمره فیزیکم خوب نبود در کنکور سراسری از 40 نمره 21 گرفتم.
از بین معلم های مدرسه، هنوز کسی هست که با او ارتباط داشته باشید؟
- با یکی از معلم ها یعنی جناب آقای محمد حسن کاووسی که معلم تاریخ و جغرافی من بودند ارتباط داریم، با هم بعضی از کتابهای مربوط به تاریخ را تالیف کردیم. بعد که در وزارت خارجه بودم از ایشان در دفتر مطالعات وزارت خارجه استفاده کردم.
اگر بخواهید نام یک دیپلمات ورزیده در وزارت خارجه را نام ببرید چه کسی است؟
- اگر درباره دیپلمات های موجود بخواهم اظهار نظر کنم ممکن است مورد پسند و انتظار بعضی نباشد ولی در سابقه دیپلمات کشور میرزا تقی خان امیرکبیر را می توانم نام ببرم.
اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی با حضور رهبر معظم انقلاب. (پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری)
هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت سرداری از سرداران جنگ تحمیلی است. نام حسن شفیعزاده به عنوان فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از نامهای ماندگار در تاریخ دفاع مقدس است.
به راستی برای ادامه راه روشن این شهیدان چه باید کرد؟
پاسخ به این پرسش با شماست، تا در خلوتی با خویش به آن بیندیشید.
اما اینک با هم نگاهی خواهیم داشت به گوشههایی از زندگی سردار شهید حسن شفیعزاده:
از یتیمی در کودکی تا سرباز فراری
در مرداد سال 1336 ه. ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن، متدین و مقلد امام پرورش یافت.
در دوازده سالگی از نعمت پدر محروم شد. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگیاش عملاً غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود گشت.
پس از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و همزمان با اوجگیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون شهید آیت الله مدنی و شهید آیت الله دستغیب در تماس بود و در پادگان، فعالیتهای بسیاری برای راهنمایی نظامیان و خنثی کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام میداد و در همان حال به پخش پیامها و اعلامیههای رهبر عظیم الشأن انقلاب در درون و بیرون پادگان نیز میپرداخت.
روزی که مأمورین رژیم، به دستور فرمانده حکومت نظامی، در تبریز قصد هجوم به منزل شهید آیت الله مدنی (ره) جهت دستگیری ایشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژیم را در مراسم عزاداری عاشورای حسینی طراحی کرده بود، که پیش از هر گونه کاری، ضد اطلاعات از موضوع با خبر شده و آنها را جهت ادامه خدمت سربازی به مرند تبعید میکند. ایشان پس از چندی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر ترک پادگانها، خدمت سربازی را رها کرد و به سیل خروشان مبارزان امت اسلامی پیوست.
در کنار برادرش مهدی باکری
شهید شفیعزاده بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هستههای مسلح سپاه را پیریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.
هنگامی که به همراه شهید مهدی باکری در سپاه ارومیه انجام وظیفه میکرد، به عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیریهای متعدد برای سرکوبی گروههای فاسد، تلاش شبانه روزی کرد و توانست در تشکیلات حزب منحله دمکرات راه یابد و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام شمار بسیاری از کادرهای آنان شود.
در برابر متجاوزین بعثی ایستاد
با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره میشد به جبهههای جنوب شتافت. ایشان به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه ـ از راه ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی ـ خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا نمود.
شهید شفیعزاده پس از عملیات طریق القدس به عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا – که تازه تشکیل شده بود – انجام وظیفه کرد و در شکل گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.
راهاندازی فرماندهی توپخانه سپاه
با همفکری چند تن از فرماندهان، ضمن پیریزی و سازماندهی نخستین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات بیت المقدس را به عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد.
بعدها با تلاش بیوقفه و شبانه روزی خود قبضههای غنیمتی را در قالب توپخانههای لشکری و گردانهای مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در عملیات رمضان، اکثریت قریب به اتفاق توپها را علیه دشمن بعثی به کار برد و در ادامه، با به دست آوردن توپهای غنیمتی بیشتر، گروههای توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروهها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.
در نبردهای خیبر، والفجر 8، کربلای 1، کربلای 4، کربلای 5 که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت.
با تقویت آتش سنگین پیکارگران جبهه نور، که صف دشمنان را از هم میگسست، رؤیای خام قادسیه را به کابوسی و حشتناک بدل میساخت،
اوج قدرت آتش توپخانه را جهانیان در نبردهای والفجر 8، کربلای 5 وکربلای8 به چشم دیدند و زبان به اعتراف آن گشودند؛ آنجا که شهید عزیز ما و همرزمانش با آتش سهمگین، لشکریان دشمن را نابود و ضایعات جبران ناپذیری بر خصم زبون وارد آوردند.
شهید شفیعزاده ضمن شرکت در کلیه صحنههای عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرح ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاههای مختلف به عهده داشت و آخرین مسئولیت ایشان، فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بود.
خیلی خسته است.
برادرش میگوید: دوبار او را در جبهه دیدم. بار نخست هنگامی بود که برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند: اگر او را پیدا کردی، سلام ما را هم به او برسان.
بار دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچ گونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. میگفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است.
لازم نکرده حقوقم را زیاد کنین
اخلاص در چهرهاش موج میزد. خیلیها باور نمیکردند فرمانده توپخانه سپاه اینقدر کم حقوق بگیرد. تازه بخشی از این حقوق کم را هم هزینه جبهه میکرد. شنیده بود که قرار است حقوقش را زیاد کنند. عصبانی شد و گفت: لازم نکرده حقوقم را زیاد کنید.
هدیهام را از خود خدا میگیرم
یک روز قرار شد در جلسهای از فرماندهان تقدیر شود. به شهید شفیعزاده یک تلویزیون دادند، اما نپذیرفت. به او گفتند: این هدیه را به همه فرماندهان دادند، چرا نمیگیری؟ گفت: ناخالصی بودن عمل یک نقطه شروع داره. ممکن است قبول این هدیه، نقطه شروع ناخالصی زندگیام باشد. نمیخواهم ذرهای ناخالصی در عملم باشد. من با خدا معامله کردم. هدیهام را هم از خودش میگیرم... .
... و هدیهاش را گرفت
شهید شفیعزاده در تاریخ 8 /2/ 66 در منطقه عملیاتی کربلای 10 در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که رهسپار خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود رسید و به دیدار معشوق شتافت.
گوشه ای از وصیت نامه سردار شهید حسن شفیع زاده:
خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمدهام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کس دگر.
... دلم میخواهد که در آخرین لحظههای زندگیام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.
* مسئله بخت و اقبال و یا شانس تا چه اندازه از نظر اسلام، واقعیت دارد؟
- کسانی که هیچ گونه واقعبینی در آنها نیست و با وهم و خیال، قضایا را بخواهند حل کنند، خیال میکنند یگانه چیزی که باید به کمک و یاری آدمی بیاید و به او ظفر و موفقیت بدهد، بخت و تصادف است؛ گمان میکنند هر کسی با یک بخت و شانس مخصوص، به دنیا آمده است، اگر خوشبخت به دنیا آمده باشد هیچ چیز نمیتواند او را بدبخت کند، او برود راحت بخوابد که بخت و اقبالش بیدار است؛ و اما اگر بدبخت و بدشانس به دنیا آمده باشد هیچ چیز قادر نخواهد بود او را خوشبخت سازد، نه علم، نه ایمان، نه عمل، نه اخلاق و ملکات فاضله، به هر راه راست و صراط مستقیم که قدم بگذارد آن بخت بد و سیاه، مانند سایه همراه اوست، نمیگذارد به نتیجه برسد.
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد/ یا سقف فرود آید و یا قبله کج آید
به گمان این اشخاص هیچ قدرتی در جهان، قادر نیست که خوشبخت را بدبخت و بدبخت را خوشبخت کند، زیرا:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه/ به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
این، یک طرز تفکر است در میان بسیاری از مردم که متأسفانه شیوع دارد، بدیهی است که اگر بشر اندکی واقع بین باشد و روابط علی و معلولی حوادث و قضایای عالم را درک کند، اگر اندکی در مسایل جهان علمی فکر کند، اگر کمی عقل و اندیشه خود را به کمک بخواهد، میفهمد که مسئله شانس و بخت، یک خیال و یک واهمه شیطانی بیش نیست، نه عقل مسئله شانس و بخت را به رسمیت میشناسد و نه دین.
خداوند احدی را خوشبخت بالذات و بدبخت بالذات نیافریده گلیم بخت هیچ کس نه آنچنان سفید بافته شده است که قابل سیاه شدن نباشد و نه آنچنان سیاه بافته شده است که قابل سفید شدن نباشد، گلیم بخت هر کس، همان صفحه روح و آیینه قلب خود اوست، این صفحه هم قابل سفید شدن و صیقل یافتن است و هم قابل سیاه شدن و تکدر یافتن.
علم و معرفت، ایمان و تقوا، مداومت بر عمل صالح، این صفحه را سفید و صیقلی و نورانی میکند؛ جهل و خرافات و تعصبات و فسق و فجور، آن را سیاه و تاریک میسازد، قرآن مجید در سوره دهر میفرماید: «ما بشر را آفریدیم از نطفهای که آن نطفه ترکیبی است از استعدادات مختلف»، همه گونه استعداد در آدمی هست، همه گونه راهی به روی او در این جهان، باز است، او آزاد و مختار آفریده شده است و این خود اوست که باید راه راست را تشخیص بدهد و درست عمل کند و سقوط نکند.
*آیا «چشم زخم» در اسلام واقعیت دارد؟ و آیا آیه «وإن یکاد» واقعاً در دفع چشم زخم مؤثر است؟
- چشم زخم، اگر هم حقیقت باشد، به این معنای رایج امروز در میان ما ـ بالاخص در میان طبقه نسوان که فکر میکنند همه مردم، چشمشان شور است ـقطعاً نیست، همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قایل نبودند، بلکه معتقد بوند که یک نفر وجود دارد و احیاناً در یک شهر، ممکن است یک نفر یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آنها باشد، پس قطعاً به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح، نظر میکنند، نیست.
دوم؛ اگر بعضی مردم، دارای چنین خصلت و خاصیتی باشند، آیا آیه «وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم» خاصیت جلوگیری از چشم زخم دارد؟ ما تا حالا به مدرکی (حدیثی ، جملهای) برخورد نکردهایم که دلالت کند و بگوید: از این آیه، برای چشم زخم استفاده کنید، اینکه چشم زخم، حقیقت است یا نه، یک مسئله است (فرضاً حقیقت است ولو در بعضی از افراد) و اینکه این آیه برای دفع چشم زخم باشد مسئله دیگری است، چیزی که از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، از پیش خود نباید بتراشیم، نظر به اینکه روح مردم برای چنین چیزی آمادگی دارد (آن را از پیش خود ساختهاند).
دیدار هزاران نفر از کارگران با مقام معظم رهبری. (پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری)