دین و اندیشه - ریا عملی نکوهش شده در اسلام است که از راه های مختلفی هم چون کردار و رفتار نمود پیدا می کند. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می فرماید:« عملی را که ذره ای ریا در آن باشد خدا نمی پذیرد» و این حدیث گویای بی اعتباری ریا در نزد پروردگار است.
سخنان مرحوم آیت الله بهجت درباره «ریا» را بخوانید:
" ریا در عبادات است و عبادتى که ریا دارد حرام است و بعضى گفته اند: ریا در عبادات مبطل هم هست ، در غیر عبادات ریا اشکال ندارد.
ولى خود ریا مى تواند راه چاره و علاج ریا باشد. به این صورت که با تاءمّلات صحیح ریا را بالا ببرد!
مثلاً گاهى انسان مى خواهد پیش رئیس شهربانى احترامى پیدا کند و توجّه او را به خودش جلب کند، پیش پاسبانى مى رود و سعى مى کند نظر او را جلب کند وسپس او را بین خود و رئیس شهربانى واسطه قرار دهد. در اینجا انسان خوب است با خود بگوید: این پاسبان که تنها واسطه است و اگر هم کاغذى بنویسد و وساطتى کند باز دست آخر خود رئیس شهربانى باید پاى ورقه را امضا کند.
پس خوب است مستقیماً نظر خود رئیس شهربانى را جلب کنم که مقام بالاترى است و اصلاً کار خوب و عمل نیک را مثلاً به خود رئیس شهربانى نشان دهم . یعنى براى مقام بالاتر ریا کنم !
همچنین اگر انسان عاقل باشد و توجه پیدا کند که مقامى بالاتر از رئیس شهربانى (مثل وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور) وجود دارد، مى گوید: خوب است کار خیر و عمل نیک خود را به وزیر یا به نخست وزیر و بالاخره به مقام بالاتر نشان دهم ! یعنى همیشه انسان باید ریا را براى مرتبه اقوى انجام دهد. اگر چنین باشد، در واقع مى توان گفت ریا علاج ریا مى شود.
بنابراین ، اگر در عبادات نیز نسبت به اقوى و بالاترین موجود یعنى خداوندریا کنیم اشکال ندارد و علاج ریا مى شود.
در زمینه ریا در روایت آمده است : ((کسانى که در هنگام نماز به این سو و آن سو نگاه مى کنند تا مردم آنها را تماشا کنند، به صورت حمار محشور مى شوند.)) واقعاً هم همینطور است ، آیا این حماریّت نیست که آدم جلو وزیر و رئیس شهربانى به پاسبان نگاه کند؟ حماریّت است آقا. ولى خوشمان مى آید، با این حماریّت ساخته ایم !
از طرفى اگر به ما حمار بگویند ناراحت مى شویم و بدمان مى آید! ولى باید گفت : کار شبانه روزى تو همین است چرا بدت مى آید؟!
لکن امان از بى سوادى و بى علمى ، این بى سوادى آدم را به جاى مکّه به ترکستان مى برد، از روز اوّل همین بى سوادى ابلیسِ دشمن ، آدم را بیچاره کرد. خود او هم گفت : اى خدا، همه بندگانت را گمراه مى کنم (اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ). او نیز جاهل بود و با اینکه پیش از آن عابد بود، ولى علم نداشت و ناقص بود، در مورد سجده در برابر آدم علیه السّلام به خدا گفت : سجده نمى کنم ، چون (خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)
خوب این صغراى قضیّه بود. کبراى برهانش را ببین که هر کس از آتش است بالاتر و هر کس از خاک است پایین تر است ؟!
خوب باید پرسید: به چه دلیل و به چه برهانى چنین است ؟ این لباس ظاهرى که ملاک نیست ، شما ببینید تناسب و زیبایى حیوانى مثل طاووس و دیگر حیوانات چه قدر است . روحانیت جنّ و ملک هم با روحانیت انسان مقایسه نمى شود، روح انسان هر چند لباسِ گِلى به تن دارد ولى بسیار مى تواند اوج بگیرد و بالاتر برود. اصلاً لباس که ملاک نیست ، آیا اینکه یکى عباى نائینى داشته باشد و دیگرى عباى افغانى ، نشانه کمال و نقص است ؟ ما هم اگر بى سواد شدیم مثل ابلیس مى شویم و به ضلالت مى افتیم ، لازمه ضلالت هم این است که تعدّى مى کند، یعنى انسان گمراه و ضالّ، مضلّ و گمراه کننده نیز مى گردد و مى خواهد دیگران را هم مانند خود کند، پس بترسید از بى سوادى .
این از بى سوادى است که آن آقا مى گوید: قرآن فرموده ( وَ الاْرْضَ وَضَعَها لِلأنامِ) پس معنایش این است که هیچ مِیزى (تفاوت و اختلاف ) نیست و همه در مالکیّت و در بهره ورى از زمین یکسانند، او نمى داند که این ((لام )) لام عاقبت و انتفاع است ، و نمى داند باید روایاتى را نیز که مفسّر آیه است ملاحظه کرد. این آدمهاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى کنند، اوّل با قرآن جلو مى آیند ولى هدف این است که همین قرآن را از دست مردم بگیرند، کار به جایى مى رسد که مى گوید: قرآن را بسوزانید.
البته ما به این امر مى خندیم ، ولى واقع همین است که اگر در استدلال قوى نباشیم دشمنان بر ما غالب مى شوند، آنها پول خرج مى کنند همین بى سوادها را با پول مى خرند. و در نتیجه این بى سوادى ، دین درست مى کند. آن بهائى گفته است که : اصلاً در قرآنِ شما نیز به ((سید على محمد باب )) اشاره شده است و همین (حم عسق ) یعنى ((قائم سید على محمد)) البته باید از چپ بخوانید!
آقا، پس ما براى تمام مطالب محتاج علم و استدلالیم و بیشتر از هر چیز به اینها محتاجیم ؛ زیرا مسئله ، مسئله دین است ، باید در مقابل این بى سوادى و جُهّال وارداتى بایستیم . اینها روى افرادشان کار مى کنند، لازم نیست رسوا هم بشوند زیرا این افراد بطور مخفیانه پول مى گیرند.
پس ما باید علم کلام را خوب یاد بگیریم و در برابر اینها پاسخگو باشیم ، و گرنه گرگ ها ما را مى خورند آنچنانکه به هضم رابع برسد!! "
نظر بدهید |
توجهت أنا والشیخ هاشمی وشخص آخر - لا أرید ذکر اسمه الآن - من طهران إلى قم لزیارة الإمام الخمینی لنسأله ما الذی نفعله بهؤلاء الجواسیس بالتالی؟ هل یبقون، أم لا نحتفظ بهم، خصوصاً وأن الحکومة الموقتة أثارت ضجة عجیبة حول ما یجب فعله بخصوصهم! حین التقینا الإمام وشرح له الإخوة الأوضاع وقالوا إن الإذاعات مثلاً تقول کذا وکذا، وأمریکا تقول کذا، ومسؤولو الحکومة یقولون کذا... تریث الإمام قلیلاً ثم سألنا هذا السؤال الحاسم: »هل تخافون أمریکا؟« قلنا: کلا. قال: احتفظوا بهم إذن! نعم، یشعر الإنسان أن هذا الرجل لا یخشى أبداً هذه العظمة الظاهریة المادیة، وهذه القدرة والإمبراطوریة المتسلحة بکل شیء. عدم خوفه واستهانته المطلقة بالاقتدار المادی للعدو کان حصیلة اقتداره الشخصی وذکائه. الشجاعة الذکیة غیر الشجاعة البلهاء الناتجة عن النوم والغفلة. الطفل مثلاً لا یخشى الإنسان القوی أو الحیوان الخطر، لکن ذلک الإنسان القوی أیضاً لا یخاف الطفل. بید أن الأفراد والمجامیع المختلفة قد یخطئون أحیاناً فی تقییم قدراتهم فلا یرونها.
(من کلمته فی لقائه أعضاء أمانة مجمع تشخیص مصلحة النظام - 17/04/1999م)
مشرق-- به کار بردن واژه «امام» برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی و معمار نظام مقدس جمهوری اسلامی از سالها قبل از پیروزی انقلاب، بین دو واژه زیبای خمینی و امام، پیوندی برقرار کرده بود که پس از پیروزی انقلاب، با اشاره به یکی از این دو واژه، خود به خود دیگری در اذهان متبادر میشد.
هر چند در همان ابتدای انقلاب عده ای از کج اندیشان مغرض یا ساده لوحان جاهل، برای ایجاد سوال در این راستا، میگفتند مگر ما بیش از 12 امام داریم! اما جامعه اسلامی و انقلابی ایران با عشق و علاقه و از سر اعتقاد و به صورت حقیقی، کلمه امام را برای آن عزیز سفر کرده به کار برد و در تمامی نوشته ها، خطابهها و رسانهها از ایشان با عنوان «حضرت امام خمینی» یاد میشد.
به کار بردن این عنوان برای خمینی عزیز، ریشه در اعتقادات دینی، آموزههای اسلامی و نظریه سیاسی شیعه دارد. نظریه سیاسی شیعه مبتنی بر اندیشه «امت و امامت» است. در واقع در یک جامعه اسلامی که حکومت آن دینی و اسلامی باشد، پیشوا و رهبر جامعه را امام گویند.
سوال این است که چرا در نظام جمهوری اسلامی که دارای یک نظام دینی، اسلامی و با محوریت ولایت فقیه است، پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره)، واژه «امام» برای خلف صالح ایشان، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) به کار برده نشد؟ آیا برای به کار نبردن این واژه برای رهبر معظم انقلاب اسلامی، توجیه عقلانی، دینی و عرفی وجود دارد؟
شاید عده ای قلیل حساب شده مانع از به کار بردن این واژه برای مقام معظم رهبری در سال 1368 شده باشند و دیگران نیز با این تصور که شاید تکرار این واژه برای دیگری از عظمت حضرت امام خمینی(ره) بکاهد، آن عده قلیل را تبعیت کردند، اما امروز باید با صراحت و شجاعت اعتراف کنیم که در سال 1368 و پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره)، پس از اعلام نام «خامنه ای عزیز» از سوی خبرگان رهبری، دچار اشتباهی بزرگ شدیم و آن اشتباه این بود که از ایشان با عنوان «امام» یاد نکردیم.
پس از گذشت دو دهه، افرادی از بزرگان به این اشتباه امت و به ویژه نخبگان این امت اعتراف کردند. پس از فتنه سال 88 یکی از مراجع عظام تقلید، یعنی حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی، با صراحت اعلام کرد که اشتباه کردیم و باید از همان اول از ایشان با عنوان «امام خامنه ای» یاد
”سوال این است که چرا در نظام جمهوری اسلامی که دارای یک نظام دینی، اسلامی و با محوریت ولایت فقیه است، پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره)، واژه «امام» برای خلف صالح ایشان، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) به کار برده نشد؟ "
میکردیم.
اکنون مدتی است که در جامعه، بین مردم، مسئولان و در برخی از رسانه ها، به این مهم توجه میشود و از رهبر انقلاب اسلامی و ولی فقیه حاکم با عنوان «امام خامنه ای» یاد میگردد.
باید اهتمام ویژه ای داشت و اشتباهی را که در گذشته به هر دلیلی مرتکب شدیم، جبران نماییم. صدا و سیما باید در این مسیر به رسالت رسانه ای خود به عنوان رسانه ملی که نقش مهمی در فرهنگ سازی دارد، عمل نماید. ائمه جمعه سراسر کشور و دیگر صاحبان تریبون و قلم باید بسیج گردند. وظیفه خود بدانیم که اولاً از رهبر معظم انقلاب اسلامی برای ادای حق جایگاهش، با عنوان «امام خامنه ای» یاد کنیم و ثانیاً دلیل به کار بردن این عنوان را برای مردم تبیین نماییم. هر چند مردم ما به خوبی میفهمند که خامنه ای امام است، به همان دلایلی که خمینی امام بود، اما این فهم و اعتقاد مردم، ضرورت تبیین را مرتفع نمیسازد.
امام یعنی راهنما، پیشوا، رهبر و کسی که باید به او اقتدا کرد و از او تبعیت نمود. پیش نماز را از این جهت امام جماعت گویند که مردم در اقامه نماز کاملاً از او تبعیت میکنند. در نظام سیاسی اسلام، مردم در حکم «امت» و رهبر یا حاکم جامعه در حکم «امام» است.
یعنی نظام سیاسی اسلام، نظام «امت و امامت» است. این نظام ریشه در اصول اعتقادی و جهان بینی توحیدی دارد. در اندیشه توحیدی، حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداوند است و خداوند نیز انسان را حاکم بر سرنوشت خویش قرار داده است. حاکمیت خداوند بر دو نوع تکوینی و تشریعی است. بر اساس اعتقاد به حاکمیت تکوینی خداوند، هیچ موجودی، از ذرات بی مقدار و بی جان گرفته تا پیچیده ترین پدیدههای جاندار آفرینش، از حوزه قدرت و قلمرو علم خداوند خارج نیست «لا یعزب عنه مثقال ذره فی السموات و لا فی الارض» ( سبا، آیه 3)
این خداوند حکیم که هم خالق جهان است و هم رب و پرورش دهنده و هدایت کننده موجودات، انسان را موجودی مختار و با اراده آفریده و او را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته و در عین حال، راه سعادت و درست زندگی کردن را با فرستادن انبیا و کتب آسمانی به او نشان داده است «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» (انسان، آیه 3)
خداوند با فرمان «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نسا، آیه 59)، حاکمیت تشریعی خود را از سه راه اعمال نموده و به عبارت دیگر مسیر اطاعت خدا را مشخص کرده است. انسان از سه طریق با توجه به شرایط زمانی خداوند را اطاعت میکند:
الف- اطاعت از پیامبر اکرم(ص) که ولایت مستقیم از خداوند دارد «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (احزاب، آیه 6)
ب- اطاعت از امامان معصوم(ع) که ولایت از نبی اکرم(ص) دارند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
ج- اطاعت از ولی فقیه عادل که در زمان غیبت امام زمان(عج) به نیابت از آن حضرت ولایت امر و امامت امت بر عهده وی میباشد. در توقیع شریف امام زمان(عج) آمده است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم»
بر اساس ادله عقلی و نقلی، فقهای جامع الشرایط دارای ولایت و امامت عامه هستند. هر چند امامت خاص از آن رسولان و امامان معصوم(علیهم السلام) است، لکن از حیث ولایت و امامت در امر اداره جامعه هیچ تفاوتی میان فقیه جامع الشرایط با امام معصوم و پیامبر اکرم(ص) وجود ندارد. معنی ولایت مطلقه فقیه چیزی جز آنچه گفته شد، نیست.
حضرت امام خمینی(ره) در کتاب ولایت فقیه (حکومت اسلامی) حقیقت مذکور را چنین بیان میدارند: «اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت(علم به قانون و عدالت) باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا میباشد و بر همه مردم لازم است از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی حضرت رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود و یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضایل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است. لکن زیادی فضایل معنوی، اختیارات حکومتی را افزایش نمیدهد. همان اختیارات ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه (صلوات الله علیهم) در تدارک سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فقیه قرار داده است.» (حکومت اسلامی، ص 55)
بنابراین در نظام سیاسی اسلام، امامت فقیه به نیابت از امامت معصوم(ع) است و همان اختیارات حکومتی معصوم را دارد. وقتی هیچ تفاوتی بین اختیارات امامت فقیه یا ولایت فقیه با ولایت و یا امامت معصوم (ع) نباشد، بین اختیارات فقهایی که واجد شرایط ولایت و امامت مسلمین باشند نیز هیچ تفاوتی وجود ندارد. همان اختیاراتی را که حضرت امام خمینی(ره) از حیث ولایت و امامت بر مسلمین از آن برخوردار بودند، اکنون ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی) نیز از همان اختیارات برخوردار است.
در منتهیالیه شمال غربی گلستان شهدای اصفهان، مزاری است که دو طرفش هیچ شهیدی دفن نشده است! یک طرف آن یادبود شهید حاج رضا حبیباللهی و در سمت دیگر، یادبود روحانی شهید مصطفی ردانیپور است؛ این شاید بهترین نشانی باشد برای مزار فرماندهی که با یک دست، لشکری را میچرخانید. نام کوچکش حسین بود؛ حسین خرازی.
دوم: مسافری که نمازش را کامل میخواند!
حسین که در سال 1336 در کوی کلم اصفهان متولد شد، در سال 1355 سرباز شد؛ آن هم سربازی که برای عملیات ظفار به کشور عمان رهسپار شد. میگفت: چون این جنگ یک سفر برای جنگی حرام است، نمیشود نمازم را شکسته بخوانم. پس نمازهایش را کامل میخواند.
از عمان که برگشتند نهضت اسلامی مردم ایران اوج گرفت و او به دستور امام خمینی از ارتش فرار کرد و شد سرباز فراری. البته او را در خانه هم نمیدیدند. همیشه با مردم و جوانان انقلابی بود تا 22 بهمن 57.
سوم: از گروه ضربت تا لشکر امام حسین (ع)
وارد کمیته شد. مدتی آنجا بود و سپس راهی کردستان شد که ضد انقلاب، به استقلال و آزادی مردم ایران، نگاه چپ کرده بود. به همراه نیروهای دیگر مدافع انقلاب، فریب خوردگان گروهکی را کلافه کرد و نام حسین باز هم بر سر زبانها افتاد با دوستانش در گروه ضربت.
با حمله ارتش بعث و آغاز جنگ تحمیلی در شهریور 1359 راهی خوزستان و ساکن دارخوین شد. همانجا ماند تا عملیات شکست حصر آبادان در مهر ماه 1360. پس از آن بستان فتح و حماسه فتح المبین آفریده شد و آزادی خرمشهر و همه عملیاتهایی که نام «حسین» به عنوان فرمانده تیپ و سپس لشکر امام حسین (ع) میدرخشید؛ با جوانانی از استان مردهای پولادین اصفهان.
همین طور حسین را نگاه میکرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود. حسین آمد، نشست روبه رویش. گفت: آزادت میکنم بری. به من گفت: بهش بگو. ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده. حسین گفت: بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم شوند. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمیکنیم. خودش بلند شد دستهای او را باز کرد. افسر عراقی میآمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهنهای سفید که بالای سرشان تکان میدادند.
دور تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت: «تا یادم نرفته اینو بگم، اون جا که رفته بودیم برای مانور، یه تیکه زمین بود. گندم کاشته بودن. یه مقدار از گندمها از بین رفته. بگید بچهها ببینن چقدر از بین رفته، پولشو به صاحبش بدین.
چهارم: حسین ما اباالفضلی شد
در عملیات خیبر بود که حسین ما شد اباالفضل.
داییاش تلفن کرد و گفت: حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟ گفتم: نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان میکنه مییاد. گفت: شما نمیخواد بیایید. خیلی هم سر حال بود. گفت: چی رو پانسمان میکنه؟ دستش قطع شده.
شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه میکردم. گفتم: خراش کوچیک!» خندید. گفت: دستم قطع شده، سرم که قطع نشده.
دست او از بازو قطع شد، ولی او از جبهه پا نکشید.
وقتی آستین او که جای خالی دستش را در خود داشت با نسیم تکان میخورد دلها محکم میشد.
هواپیما که رفت، چند نفر بیهوش ماندند. من ترکش به پایم خورده بود و حاج حسین، تنهایی رفته بود و یک تویوتا پیدا کرده و با خود آورده بود. میخواست ما را به درون آن ببرد.هی دست میانداخت زیر بدن بچهها. سنگین بودند، میافتادند. دستشان را میگرفت میکشید، باز هم نمیشد. خسته شد. رها کرد. رفت روی زمین نشست. زل زد به ما که زخمی افتاه بودیم روی زمین، زیر آفتاب داغ. دو نفر موتور سوار رد میشدند. دوید طرفشان. گفت «بابا! من یه دست بیشتر ندارم. نمیتونم اینا رو جابجا کنم. الان میمیرن اینا. شما رو به خدا بیایید». پشت تویوتا، یکی یکی سرهایمان را بلند میکرد و دست میکشید بر سرمان. نیگا کن. صدامو میشنوی؟ منم حسین خرازی و گریه میکرد.
هنوز خاکریزهای فاو به یاد دارند صدای جوانی را در والفجر 8 که به نیروها روحیه میداد. صدای حسین از پشت بیسیم، لرزه بر اندام نیروهای لشکر گارد ویژه ریاست جمهوری عراق میانداخت.
پنجم:... کربلایی شد
حسین، اباالفضل شد. لشکرش هم نام آقایش حسین را داشت. حالا مانده بود خودش که عاشورایی و حسینی شود. نه اینکه نبود، بود ولی دوست داشت مثل معشوقش در خون دست و پا بزند.
آرزویش به درازا نکشید
از سنگر دوید بیرون. بچهها دور ماشین جمع شده بودند. رفت طرفشان. گفتم: بیا پدر جان. اینم حاج حسین. پیرمرد بلند شد، راه افتاد. یکباره برگشت طرف من. پرسید: چی صداش کنم؟ گفتم: هر چی دلت میخواد.
نگاهش میکردم. حاج حسین داشت با راننده? ماشین حرف میزد. پیرمرد دست گذاشت روی شانهاش. حاجی برگشت، همدیگر را بغل کردند. پیرمرد میخواست پیشانیاش را ببوسد، حاجی میخندید، نمیگذاشت.
خمپاره افتاد. یک لحظه، همه خوابیدند روی زمین. همه بلند شدند؛ صحیح و سالم. غیر از حاجی؛ حسین ما کربلایی شد، آن هم در کربلای 5.
ششم: نوشته بود:
بخشی از وصیتنامه حسین ما:
... از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامهدهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند.
خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس.
خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی، تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان،
خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.
دستخط شهید ثانی. مربوط به قرن 11 هجری قمری در کتاب روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان
به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، احمد فاضلیان بعدازظهر امروز در گفتوگو با خبرنگاران استان اظهار داشت: آیتالله آملی لاریجانی صبح چهارشنبه، نهم اسفندماه برای برای بررسی مسایل قضایی و دیدار با مسئولان، قضات و کارکنان دادگستری استان گلستان به این استان سفر میکند. وی ادامه داد: این سفر دو روزه بوده و پنجشنبه شب دهم اسفندماه خاتمه مییابد. دیدار با خانوادههای شهدا نخستین برنامه رئیس قوه قضائیه است رئیس کل دادگستری استان گلستان خاطرنشان کرد: رئیس قوه قضائیه در این سفر پس از ورود به فرودگاه گرگان با خانوادههای شهدا، ایثارگران و جانبازان دیدار میکند. فاضلیان تصریح کرد: دیدار با قضات، نخبگان و اساتید دانشگاههای استان گلستان بخش دیگری از برنامههای رئیس قوه قضائیه هستند. به گفته وی، دیدار با روحانیون، ائمه جمعه، علما، مدیران استان گلستان و تشکیل جلسه شورای عالی قضایی نیز در دستورکار آیتالله آملی لاریجانی در سفر به استان قرار دارد. پنج هیئت به نمایندگی از آیتالله لاریجانی در مساجد گرگان حضور مییابند رئیس کل دادگستری استان گلستان عنوان کرد: به منظور بررسی مشکلات حقوقی مردم روز چهارشنبه، نهم اسفندماه 1391، پنج هیئت به نمایندگی از رئیس قوه قضائیه هنگام نماز مغرب و عشا در مساجد شهر گرگان حضور مییابند. فاضلیان اضافه کرد: رئیس دادگاه عالی انتظامی قضات در مسجد جامع گلشن، یکی از مشاوران رئیس قوه قضائیه در مسجد جامع و معاون امور اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه در مسجد امام رضا (ع) با مردم دیدار و گفتوگو میکنند. وی بیان داشت: معاون امور فرهنگی قوه قضاییه و رئیس مرکز امور شوراهای حل اختلاف قوه قضائیه نیز به نمایندگی از آیتالله آملی لاریجانی به ترتیب در مساجد آذربایجانیها و جوادالائمه گرگان حضور مییابند. هفت هیئت نیز به نمایندگی از رئیس قوه قضائیه به شهرستانهای استان سفر میکنند رئیس کل دادگستری استان گلستان ادامه داد: روز پنجشنبه، دهم اسفندماه هفت هیئت به نمایندگی از رئیس قوه قضاییه به شهرستانهای استان سفر کرده و از نزدیک، مشکلات مردم را بررسی میکنند. فاضلیان افزود: دادستان انتظامی قضات، رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور و معاون حقوقی قوه قضائیه به ترتیب به شهرستانهای آزادشهر، آققلا و بندرترکمن سفر میکنند. به گفته وی، سفر رئیس کل دیوان عدالت اداری به کردکوی، معاون قضایی قوه قضائیه به کلاله، رئیس سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی به گنبدکاووس و رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح به علیآبادکتول نیز بخش دیگری از دیدارهای مسئولان عالی قضایی به نمایندگی از رئیس قوه قضائیه با مردم استان گلستان هستند.
من یک توصیه هم در زمینهى سیاسى بکنم. عزیزان من! برادران! خواهران! در سرتاسر کشور، امروز ما احتیاج داریم به اتحاد و یکپارچگى. بهانههاى اختلاف زیاد است. گاهى در یک قضیهاى سلیقهى یک نفر، دو نفر با هم یکسان نیست؛ این نباید بهانهى اختلاف بشود. گاهى در کسى یک گرایشى هست، در دیگرى نیست؛ این نباید مایهى اختلاف بشود. آراء، نظرات، همه محترمند. اختلاف در درون، منازعهى در درون، موجب فشل میشود. قرآن به ما تعلیم میدهد: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم».(1) اگر منازعه کنیم، سر مسائل گوناگون - مسائل سیاسى، مسائل اقتصادى، مسائل شخصیتى - دستبهیقه شویم، دشمن ما جرى میشود. یک مقدار از جرأتى که دشمن در سالهاى گذشته پیدا کرد، به خاطر اختلافات بود.
بیانات در حرم رضوی در آغاز سال 91 - 1391/01/01
ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. آیهى شریفهاى که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا»(2). قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.
خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره) - 1389/03/14
دربارهى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزهاى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر.
بیانات خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره) - 1389/03/14
من بارها گفتهام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسىترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمهى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشتهى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب میشود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد.
من این را به نظرم یک جائى گفتم. پیغمبر اکرم ایستاده بودند یک کسى را که حد رجمِ زنا را بر او جارى میکردند، میدیدند؛ بعضىها هم ایستاده بودند؛ دو نفر با همدیگر حرف میزدند؛ یکى به یکى دیگر گفت که مثل سگ تمام کرد و جان داد - یک همچین تعبیرى - بعد پیغمبر به سمت منزل یا مسجد راه افتادند و این دو نفر هم همراه پیغمبر بودند. توى راه که میرفتند، رسیدند به یک جیفهى مردارى - به یک مردارى، حالا جسد سگى بود، درازگوشى بود، هر چى بود - که مرده بود و آنجا افتاده بود. پیغمبر به این دو نفر رو کردند و گفتند: گاز بگیرید و یک مقدارى از این میل کنید. گفتند: یا رسولاللَّه! ما را تعارف به مردار میکنید؟! فرمود: آن کارى که با آن برادرتان کردید، از این گاز زدن به این مردار بدتر بود. حالا آن برادر کى بوده؟ برادرى که زناى محصنه کرده بوده و رجم شده و اینها دربارهاش آن دو جمله را گفتهاند و پیغمبر اینجور ملامتشان میکند!
زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتر است، حق داریم که دربارهاش هر چى که میتوانیم بگوئیم؛ نه، اینجورى نیست. بله، ایمانها یکسان نیست، حدود یکسان نیست و بعضى بالاتر از بعضى دیگر هستند. خدا هم این را میداند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، باید این اتحاد و این انسجام حفظ بشود و این تمایزها کم بشود.
بیانات در دیدار اعضاى بسیجى هیئت علمى دانشگاهها - 1389/04/02
این حرفى که من امروز زدم و از بعضى از مسئولان و سران کشور گلهگزارى کردم، موجب نشود که حالا یک عدهاى راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دادن؛ نه، بنده با این کار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهاى راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهائى که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائى که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانى که میتوانند جلوى این چیزها را بگیرند، تذکر دادهام. آن کسانى که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزباللّهى و مؤمنند، خب نکنند. مىبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، این کارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند؛ این شعاردادنها کارى از پیش نمیبرد. این خشمها را، این احساسات را براى جاى لازم نگه دارید. در دوران دفاع مقدس اگر بسیجىها میخواستند همین طور بروند یک جائى، طبق میل خودشان حمله کنند، که خب پدر کشور در مىآمد. نظمى لازم است، انضباطى لازم است، مراعاتى لازم است. اگر چنانچه به این حرفها اعتنائى ندارند، آنها که خب حسابشان جداست؛ اما آن کسانى که به این حرفها اعتناء دارند و مقیدند که برخلاف موازین شرع حرکت نکنند، باید مراقبت کنند، از این کارها نکنند.
بیانات در دیدار مردم آذربایجان - 1391/11/28
به گزارش خبرگزاری فارس، در پی سخنرانی حضرت آیتالله مصباح یزدی در هجدهمین نشست کشوری دفتر پژوهشهای فرهنگی که با موضوع «عزت ملی در پرتو انقلاب اسلامی» ایراد شد، (از اینجا بشنوید) اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی طی نامهای گلایهآمیز، ضمن تذکر پارهای افتخارات تاریخی ایرانیان، نسبت به سخنان آیتالله مصباح انتقاد کرد. پایگاه اطلاعرسانی آثار آیتالله مصباح یزدی در این باره نوشت: از آنجا که نامه آقای دکتر اختیاری در برخی مطبوعات و سایتها منتشر شده است، لازم دانسته شد تا پاسخ آیتالله مصباح نیز برای روشن شدن اذهان عمومی از این طریق منتشر شود: به نام خدا جناب آقای دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی؛ با احترام، ضمن تشکر از نامه گلایهآمیز شما درباره تعبیری که در گفتار اینجانب به کار رفته بود به استحضار میرسانم: اینجانب بر حسب آموزههای اسلامی به همه ادیان توحیدی احترام میگزارم و وجود بعضی از عقاید یا آداب نامطلوب در بعضی از آنها را مانع این احترام نمیدانم؛ چنانکه در میان فرقههای منسوب به اسلام هم انحرافاتی وجود دارد که نمیتوان آنها را موجب خدشه در اصل اسلام دانست. اما عرایض بنده در سخنرانی مورد اشاره شما ناظر به این مطلب بوده است که ما یک بار از شخصیتهای بزرگی که در میان اجداد ما بودهاند یاد میکنیم و آنان را به خاطر ویژگیهای ارزشمندی که داشتهاند، میستاییم. این کار در واقع احترام به آن صفت و خصلت ارزنده است، و طبعاً نسبت به شخصیتهای دیگری که از نیاکان ما هم نبودهاند، انجام میدهیم. چنانکه حاتم طائی را به جهت جود و سخاوتش میستاییم. و یک بار ملاک ارزشگذاری را کشورگشایی و توسعه قلمرو حکومت میدانیم و کسانی را به جهت سعی در توسعه «وطن قراردادی» میستاییم، و ایشان را به عنوان قهرمان ملی ستایش میکنیم؛ این کار مبنای عقلائی ندارد. چنانکه وسعت این وطن در طول تاریخ ثابت نبوده و از باب نمونه زمانی کشور عراق فعلی جزئی از وطن ما بوده و تیسفون (مدائن فعلی) پایتخت پادشاهان ساسانی بوده است؛ در صورتی که ما نمیتوانیم در این زمان برای حاکمانی مانند صدام احترام قائل شویم، به صرف اینکه حاکم کشوری بودهاند که زمانی جزئی از وطن ما به شمار میرفته است. و یک بار ما به وطن و هموطنان خودمان میبالیم از آن جهت که جویای حقیقت بودهاند و پس از شناختن حقانیت اسلام با آغوش باز استقبال کرده و حتی بهتر از زادگاه خودِ اسلام از آن حمایت کردند. این افتخار به هیچ روی قابل مقایسه با دو وجه قبلی نیست. ما باید به وطن قراردادی فعلی هم به سبب بهترین حمایت و فداکاری از حقیقت ارج بنهیم و در مقام دفاع از آن کوتاهی نکنیم؛ و این خصلت حقجویی و پیروی از حق ارزشی است که توجیه عقلانی دارد و قابل مقایسه با دو وجه دیگر افتخار نیست. در پایان مجدداً تکرار میکنم که ما برای همه اقلیتهای مذهبی، مخصوصاً زرتشتیان احترام قائلیم و اینجانب شخصاً بارها از نمونههای برجسته راستگویی و درستکاری ایشان، به خصوص آنچه در شهر خودمان (یزد) شاهد بودهام، یاد و ستایش کردهام. بر اساس این گزارش، نامه اسفندیار اختیاری، نماینده ایرانیان زرتشتی به شرح زیر است: به نام دانای یزرگ هستی بخش جناب آقای آیت الله محمد تقی مصباح یزدی نماینده محترم مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری با درود فراوان احتراما، بدینوسیله ضمن انتقاد معنادار به سخنان اخیر جنابعالی در مجتمع فرهنگی یاوران مهدی(عج) و منسوب کردن «پدران خود به آتش پرستی» که سبب آزرده خاطر شدن ایرانیان شده است، یادآوری می نمایم. افتخار ایرانیان این است که در درازنای تاریخ یکتاپرست و پرستنده خداوند یکتا و بی همتا بوده اند. ایرانیان همچنین بر اساس آموزه های الهی خود، ارزش های انسانی و انسانیت را نیز همواره در سرلوحه کاری خود قرار داده اند. در تاریخ یک کشور فرازها و فرودهایی وجود داشته که خوشبختانه در این کشور اهورایی سهم افتخارات در تمدن سازی، بسیار بیش از دیگر سهم های آن بوده است. ایرانیان با کشف و شناختن آتش، این فروغ اهورایی و عنصر با ارزش، آغاز کننده عصر تمدن و پدید آورنده تحولات عظیم در زندگی بشر بوده اند و با نگهداری، آن را به جهانیان عرضه کردند که این یک افتخار غیر قابل انکار ایرانیان است. همانگونه که جنابعالی در سخنان خود به خوبی بیان داشته اید «نباید هر هدفی را با هر وسیله ای بدست آورد» و اینجانب نیز به آن باور دارم. در شرایطی کنونی کشور، همه گروه ها، ادیان، اقوام و نژادها نیاز به همدلی و همراهی دارند، نکته ای که بارها در سخنان ارزشمند مقام معظم رهبری نیز بدان تاکید شده است. اینگونه اظهار نظرها که شائبه رسیدن به اهداف سیاسی خاص را در بر دارد و در این راه بدیهیات تاریخ این کشور پرافتخار را به زیر سئوال می برد، به هیچ عنوان به صلاح نمی باشد.