السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ
.
.
.یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ
هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُکَ ...
نظر بدهید |
دو تا عکس از سد مینودشت
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمودند: اگر می خواهید روزی شما فراوان شود این دعا را زیاد بخوانید. مثلاً اگر می خواهید 110 مرتبه بخوانید. اول دعا و آخر آن هم صلوات بفرستید: «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک».
حب و قرب الهی
حضرت آیت الله العظمی بهجت در خصوص ازدیاد حب الهی و بالا رفتن مرتبه فرموده اند: کار آسان و کوچک و مفید، بعد از ملاحظه واجبات و محرمات، صلوات فرستادن است؛ صلوات محبت آور است و محبت انسان را بالا می کشد.
راه دور شدن از ریا
از آیت الله العظمی بهجت سؤال شد که برای دوری از ریا چه باید کرد؟ فرمودند: با عقیده کامل اکثار حوقله: بسیار «لا حول و لا قوه الا بالله» بگویید.
حل مشکلات پیچیده با نماز جعفر طیار
از آیت الله العظمی بهجت سؤال شد که برای حل مشکلات پیچیده چه کنیم؟ فرمودند: مداومت بر نماز جعفر طیار داشته باشد؛ خداوند شما را موفق می کند.
رفع پستی های درون و بیرون
شخصی از آیت الله بهجت سؤال کرد: ما آلوده به پستی های درونی و بیرونی هستیم در رفع آنها ما را یاری کنید.
آقا فرمودند: زیاد بگویید «استغفرالله» و خسته نشوید و خاطر جمع باشد این علاج است. (دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار).
گشایش بخت دختران
از آیت الله بهجت سؤال شد: ازدواج دختری سر نمی گیرد و به اصطلاح بختش باز نمی شود و از شما راهنمایی می خواهد.؟ا
فرمودند: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن دعائی که در کتاب زاد المعاد مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود، بخواند و در پی آن به سجده رود و تلاش کند که حتما گریه کند، گر چه به مقدار کم و همین که چشمش را اشک گرفت حاجتش را از خدا بخواهد.
همچنین حضرت استاد بار دیگر در پاسخ به چنین سوالی فرمودند: ایه «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان» (سوره فرقان ایه 74) را فراوان بخوانید.
آنچه میخوانید خاطرات شگرفی است از زبان دوستانش، که در کتاب مه شکن به نگارش درآمده است:
با جایزه صد هزار تومانی امام چه کرد؟
سید از آن نیروهای انقلابی بود که خیلی دورتر از جلو پایش را میدید، از همان موقعها میگفت که دشمنان ما نمیتوانند ببینند جوانانی که قرار بود در فرهنگ پهلوی در کابارهها پرسه بزنند، حالا دور امام را گرفتهاند و همین طوری روز به روز مومن تر و انقلابی تر شوند و پیشرفت کنند. میگفت دیر یا زود، مواد مخدر را مثل نقل و نبات میریزند کف دست و توی جیب بچه هایمان. سید محمد همیشه راست میگفت و درست حدس میزد؛ چون خودش صادق بود. کمیته مبارزه با مواد مخدر را راهانداخت، شد بلای جان قاچاقچی ها.
قاچاقچیها دست و بال شان را جمع کرده بودند. خیلی هاشان یا دست کشیده بودند یا رفته بودند به یک شهر و دیار دیگر. خرده پاها هم وقتی گیر میافتادند و میدیدند که سید محمد مثل بادر برای شان دلسوزی میکند، همکاری میکردند و خودشان میشدند مخبر کمیته مبارزه با مواد مخدر. محمولههای ریز و درشت را زیاد گرفت؛ از پنجاه گرم گرفته تا 120 کیلو. یکی از کارهای بزرگ سید محمد، کشف یک محموله بود که در آن روزها رقم خیلی بزرگی میشد. کشفی که سید محمد به خاطر این که دل امام را شاد کرده بود، خدا را شکر میکرد و میگفت که انشا الله این شادی امام ذخیره آخرت ام بشود.
قاچاقچیها که بعداً 6 نفرشان اعدام شدند، نزدیک دو میلیون تومان پیشنهاد رشوه داده بودند. بیش از صد کیلو هروئین از آنها گرفته بودند که وقتی خبرش به امام رسید، اظهار خشنودی کرده و از مسئولان آن روزها خواست که سید محمد را تشویق کنند. صد هزار تومان روزهای اول انقلاب پول زیادی بود، خیلی زیاد. صد هزار تومان به محمد پاداش دادند.
اما سید محمد حتی یک ریال از آن پول را برای خودش برنداشت که هیچ، برای تبرک هم حاضر نشد چیزی از آن رقم را بردارد. همه آن صد هزار تومان را بین نیروهایش تقسیم کرد، یعنی بین کسانی که اگر توان و جرات و مدیریت سید محمد نبود، شاید نمیتوانستند یک نخ سیگار هم کشف کنند؛ اما سید محمد انگار همه دنیا را به او بخشیده بودند، شادمانی امام برایش کافی بود.
سلام به همه دوستان به خصوص مردم مینودشت. ضمن تسلیت مولای متقیان علی (ع) از همه شما در این روزهای عزیز التماس دعا دارم. انشاء الله همیشه موفق و سربلند باشید
مطابق هرسال، امسال نیز در شب ولادت کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، جمعی از اهالی فرهنگ، اساتید شعر و ادب فارسی، شاعران جوان و پیشکسوت کشور، و تعدادی از شاعران پارسیگو از کشورهای همسایه با حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند و مراسم شب شعر برپا شد.
ستاره جوان این مراسم «احمد بابایی» بود که سروده اش درباره فتنه های تکفیری ئ سلفی و داعشی را قرائت کرد و بارها تشویق حاضران را برانگیخت؛ آنگونه که رهبر انقلاب فرمودند: "جوان ها امشب غوغا کردند".
آنچه در پی می آید شعر بابایی است که در قالب "مسمط" سروده شده است:
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست / سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست / سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
روضهی مشک رسیدهست به بیآبیها / خون حق میچکد از ابروی محرابیها / باز هم حرمله... سرجوخهی وهابیها
کوچه پسکوچهی آینده، به خون تر شده است
باز بوزینهی کابوس، به منبر شده است
خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند / تا حرم، همسفر «قافلهباشی» گردند / لاشهخواران سقیفه، متلاشی گردند
میزند قهقهه، «القارعه» بر خامیشان
خون دین میچکد از «دولت اسلامی»شان
بنویسید: تب ناخلفیها ممنوع! / هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع! / در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع!
«عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست
«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست
شرق، در فتنهی اصحاب شمال افتادهست / بر رخ غرب، از این حادثه خال افتادهست / وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتادهست!
گویی از هرچه که زشتیست، کفی هم کافیست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافیست!
تا «بهار عربی» روی علف باز کند / جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند / وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان / کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان / لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند / انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند / چه تقاص ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!
گره، انگار نه انگار به کار افتاده / سایهی سرکش ما گردنِ دار افتاده / چشم بیغیرت اگر سمت «مزار» افتاده
صاعقه در نفسِ ابری خود کاشتهایم
به سر هر مژهای یک قمه برداشتهایم
سنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات! / ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات! / دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز! / کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز! / مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
خوشخیالی است مرامی که اجاقش کور است / مفتیِ نفتیِ این حرملهگان، مزدور است / قصه حنجره و تیرِ سهپر مشهور است
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند / بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند) / پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
بذر غیرت، سر خاک شهدا میکاریم
پاسخ شیعه همین است که: صاحب داریم
به گزارش خبرنگار ایرنا ، شهید مصطفی صفایی یکی از سربازان مورد اشاره امام بود، که در دوم آبان سال 1342 چشم به دنیا گشود و هنگامی که خمینی بزرگ از سفر تاریخی اش به میهن باز می گشت، به 15سالگی پای گذاشته و آماده سربازی آن حضرت بود.
وی در یک خانواده مذهبی در روستای ? کلوکند? شهرستان مینودشت و در سایه پدر و مادری مذهبی و مخلص که از راه کشاورزی و کارگری امرار معاش می کردند، رشد کرد.
در آن ایام مرسوم بود که خانواده ها فرزندان خود را قبل از رفتن به مدرسه ملزم به فراگرفتن قرآن در مکتب خانه ها می کردند، در همین راستا پدر و مادر شهید مصطفی نیز او را برای یادگیری قرآن مجید آخرین کتاب الهی نزد استاد فرستادند.
او به همراه گروه دیگری از کودکان روستای کلوکند ، قرآن را قبل از مدرسه آموخت و با آن انس گرفت بطوریکه تا آخرین لحظات زندگی دنیوی از آن دور نشد و در هر شرایطی که ممکن می شد قرآن را با لحن زیبایی می خواند.
مادرمصطفی می گوید: او در دوران نوجوانی اهل مسجد و نماز بود و به مطالعه کتاب های مذهبی علاقه داشت.
به گفته این مادر ، شهید اهل نماز بود و پرهیزگار و بیشتر اوقات قرآن می خواند. علاوه بر این به باشگاه ورزشی می رفت و به ورزش کشتی می پرداخت. او ? جوانی محجوب، اما پر انرژی بود و از آدمهای معتاد، بی نماز و ولگرد خوشش نمی آمد.?
این مادر شهید هنوز بیاد دارد که ، مصطفی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای اجتماعی - سیاسی روی آورد و روزها به محض اینکه از مدرسه بر می گشت برای کمک به برادران پاسدار به مقر سپاه می رفت.
علیرضا ، برادر بزرگ تر شهید نیز در این خصوص می گوید: شهید مصطفی پس از پیروزی انقلاب به مطالعه کتاب های مذهبی و سیاسی بیشتر وقت می گذاشت .
به گفته او ، کتابهای آیت الله دستغیب و دکتر شریعتی بیشترین علاقه شهید را به خود معطوف کرده بود علاقه وافر او به کتاب سبب شده تا از ایشان یک کتابخانه ای با حدود 200 جلد کتاب به یادگار بماند.
مصطفی همچنین در انجمن اسلامی فعالیت داشت و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت سپاه در آمد .
او عضویت در سپاه را وظیفه ای انقلابی می دانست تا خدمات بیشتری کند و به همین دلیل بیشترین اوقاتش را در سپاه می گذراند و با گذشت زمان تحولات روحی بیشتری در او احساس می شد.
? شرکت در دفاع مقدس?
با آغاز جنگ تحمیلی شهید صفایی راهی جبهه ها شد ، او ابتدا به جبهه های غرب کشور اعزام می شود تا اینکه در سال 60 براثر انفجار قسمتی از انگشت سبابه اش قطع شده و از ناحیه چشم نیز مورد اصابت ترکش قرار می گیرد.
مادر این شهید در خاطره ای از اولین اعزامش به جبهه می گوید: مصطفی، بعد از سه ماه وقتی برگشت دیدم یکی از انگشتانش قطع و چشم چپش زخمی شده است. وقتی اندوه مرا دید، مجروحیت خود را ناچیز خواند و گفت: مادر رزمندگان اسلام در جبهه ها کارهایی می کنند که این مقدار زخم من در برابر ایثار آنها ناچیز است.
همرزمان این شهید می گویند، مصطفی در شرایط سخت، همیشه به یاد خدا بود و خود و دیگران را دعوت به صبر می کرد.
سردار پاسدار ?علی اکبر سرایلو? می گوید: مصطفی، همواره دوستان و آشنایان را به صبر در برابر مشکلات و ادامه نهضت و پر نمودن سنگرهای نبرد حق علیه باطل دعوت می کرد و همواره توصیه می کرد که پشتیبان ولایت فقیه و امام خمینی (ره) باشید.
وی ادامه می دهد: مصطفی در جبهه ها علاوه بر اینکه مانند شیر می رزمید ، شب ها سر به سجده می گذاشت و بر درگاه خداوند ناله می کرد و بیشتر اوقات فراغت خود را به قرائت قرآن مشغول بود.
سردار سرایلو از شبی در قله های ?میش داق? می گوید که در آن شب ناگهان باد شدیدی وزید و از خواب بیدار شدم. صفایی را دیدم که به نماز شب ایستاده و به درگاه خدا گریه می کند.
آنطور که در سابقه رزم این شهید آمده ، مصطفی از 22 دی 1361 تا 18 اردیبهشت 1362 در مناطق عملیاتی بود و در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه عملیاتی فکه به عنوان مسوول دسته گروهان یکم گردان صاحب الزمان لشکر 25 کربلا شرکت داشت.
شهید صفایی از 10 اسفند 1364 تا 3 خرداد 1365 معاون فرماندهی گروهان دوم از گردان امام محمد باقر(ع) لشکر 25 کربلا را به عهده داشت.
از 22 مهر 1363 تا 9 اسفند 1364 به جانشینی فرماندهی و از 4 خرداد 1365 تا 26 دی همان سال به عنوان مسوول واحد بسیج پادگان آموزشی گنبدکاووس در ناحیه مازندران انتخاب شد.
در 20 بهمن 1364 با آغاز علمیات والفجر 8 در منطقه عمومی فاو، مصطفی، به عنوان فرمانده گردان مالک اشتر از لشکر 25 کربلا در این عملیات شرکت کرد.
در 19 بهمن 1365 در منطقه جنوب شلمچه که به کانال ماهی نیز معروف است ، به همراه تعدادی از نیروها سنگرهای دشمن را مورد حمله قرار دادند.
همانطور که گفته شده ، عملیات کربلای 5 فرماندهان زیادی را از لشکر اسلام گرفت ، که شهید مصطفی صفایی پس از یک رزم نمایان در محاصره کامل دشمن ، با قافله شهدا همراه شد و روح والایش را از قفس تن خاکی رهانید.
مصطفی در این رزم که از ناحیه پیشانی مجروح و به شهادت می رسد و پیکرش بعداز مدت 9 سال در این منطقه کشف و زادگاهش انتقال یافت.
او در نوزده سالگی و طی مراسم بسیار ساده ای با دختر دایی خود ازداواج کرد .
?معصومه قزلسفلو? همسر این شهید می گوید: مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد و مهریه عروس یک جلد کلام الله مجید و پنج سکه بهار آزادی تعیین شد.
آنها پس از مراسم ازدواج در خانه پدر زندگی خود را شروع کردند.
مصطفی دو روز از زندگی جدیدش نگذشته بود که عازم جزیره مجنون شد و تا نه ماه نتوانست به خانه برگردد.
همسر شهید در ادامه می گوید: شهید همیشه این جملات امام را که « این جنگ بین اسلام و کفر است» و « اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم». تکرار می کرد.
خانم قزلسفلو می گوید: مصطفی در تمام طول عمر خود مخلص و با ایمان بود و شرم و حیایی به خصوص داشت و واقعاً من از اخلاق او خیلی راضی بودم. هیچ موقع وقت کافی نداشت که در امور خانه به من کمک کند و به همین خاطر از من عذرخواهی می کرد.
سردار پاسدار ?محمد علی پسر کلو? که از کودکی با مصطفی بزرگ شده است ، می گوید: مصطفی، همیشه می گفت، دوست دارم با لباس دامادی شهید شوم و این بزرگ ترین آرزوی من است.
از شهید صفایی دو فرزند پسر به نام های مجتبی و محمد جابر به یادگار مانده است که هم اکنون با تحصیلات دانشگاهی مشغول فعالیت هستند
وصیتنامه شهید نیز بیانگر عشق شدید او به امام و انقلاب است .
?بگذارید پسرم بداند، چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند. چرا مادرش، دیگر نخواهد خندید. چرا گونه های مادر بزرگش، همیشه خیس است؟ و چرا پدر بزرگش، عصا به دست گرفته؟ چرا عمو هایش بیش از پیش به او توجه دارند، و چرا پدرش، دیگر به خانه برنمی گردد.
به پسرم واقعیت را بگوئید، می خواهم پسرم دشمن را بشناسد. مظلومیت را بشناسد. هر روز شناسنامه اش را ورق بزند. هر روز فانسقه ی پدرش را ببندد. هر روز پوتین پدرش را امتحان کند. هر روز با قمقمه ی پدرش آب بخورد. و هر روز بی تاب روزی دیگر باشد، و قدم در راهی بگذارد، که پدرش با لبخندی غرور آفرین، چشم انتظار، دیدار حماسی اوست. به پسرم دروغ نگوئید... .
نمی خواهم ایمان پسرم قربانی نیرنگ جهان خواران باشد. بگذارید پسرم به جای توپ، نارنجک را بیاموزد. به جای زمزمه، فریاد مبارزه را بیاموزد. به جای ترانه و موسیقی سرود مبارزه را بیاموزد. به پسرم دروغ نگوئید... به پسرم دروغ نگوئید...
به پسرم دروغ نگوئید. نمی خواهم ایمان پسرم قربانی نیرنگ جهان خواران باشد. بگذارید پسرم به جای توپ، نارنجک را بیاموزد. به جای زمزمه، فریاد مبارزه را بیاموزد. به جای ترانه و موسیقی سرود مبارزه را بیاموزد.
شهرستان 75 هزار نفری مینودشت درشرق گلستان قرار دارد.
بمناسبت فرا رسیدن ایام ماه مبارک رمضان و دست گیری از نیازمندان جامعه ، شهردار و رئیس شورا به اتفاق ریاست کمیته امداد امام خمینی شهرستان و نماینده بخشداری مرکزی به منازل افراد بی بضاعت و نیازمند رفتند!!!!!!!!!
حالا دوستان و مسئولین برای اینکه این دیدار رو به اطلاع عموم برسونن از افراد بی بضاعت عکس تهیه کردن و در وب سایتشون قرار دادن. آخه این چه جور اطلاع رسانیه که شما میکنید. فکر نمیکنید طرف ممکنه آبرویی داشه باشه نخواد کسی این موضوع رو بدونه. فکر نمیکنم ائمه ما اینجوری به کسی کمک میکردن. امیدوارم این موارد تکرار نشه
شعر علی اکبر لطیفیان برای شهادت امام حسن مجتبی(ع)
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست
زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
به گزارش ایرنا، ?حسن دیدگاه? روز سه شنبه در گفت وگوی خبری اظهار کرد: فعالیت این کاروان از نیمه دوم ماه رمضان آغاز و برنامه های آن در شهرهای گالیکش، کلاله، علی آباد کتول، گرگان، جلین، گنبدکاووس، مینودشت و آزادشهر با حضور قاری ممتاز کشوری، استاد محسن حاجی حسنی و قاری ممتاز بین المللی استاد حمید شاکرنژاد برگزار خواهد شد.
وی ادامه داد: برنامه های قرآنی کاروان نور از 21 رمضان در شهرستان گالیکش آغاز و تا 28 این ماه در شهرستان آزادشهر و با همکاری ادارات کل تبلیغات اسلامی، فرهنگ و ارشاد اسلامی و اوقاف و امور خیریه استان گلستان ادامه دارد.
مسوول دارالقرآن تبلیغات اسلامی گلستان همچنین از برگزاری دوره تربیت معلم پیش دبستانی برای اولین بار در استان و بمدت 132ساعت خبر داد.
دیدگاه اضافه کرد: این دوره شامل موضوعاتی همچون دروس روانشناسی تربیتی و رشد کودک، مبانی نظری آموزش قرآن و مفاهیم به کودکان، روش تدریس آموزش عمومی به پیش دبستانی ها، مهارت های مربی کودک و حفظ جزء 30 قرآن کریم است.
وی تصریح کرد: این دوره با هدف شناسایی نیروه های مستعد و تربیت آنان برای تدریس در کلاس های آموزش قرآن پیش دبستانی و روشمند نمودن و هماهنگ کردن آموزش های قرآنی این مقطع در سطح کشور، برگزار می شود.