رسا نوشت:
آیتالله سیستانی در پیامی که در سالهای اوج تنش و نزاع مذهبی در عراق به همایش علمای شیعه و سنی ارسال کرد با اشاره به اینکه هیچ اختلاف واقعی میان سنی و شیعه وجود ندارد، اهل تسنن را نفس و جان خود خواند.
اختلاف یک هفتهای شیعیان و اهل تسنن در تاریخ میلاد پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) بهانه برای نامگذاری این هفته به نام هفته وحدت شده است.
امام خمینی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی ایران که از منادیان راستین وحدت در جهان اسلام است در اقدامی حکیمانه این هفته را " هفته وحدت" نامگذاری کرد تا این اختلاف یک هفتهای نه تنها به عاملی برای نزاع میان مسلمانان مبدل نشود بلکه علما، اندیشمندان و مسلمانان به فکر تحکیم وحدت باشند.
مراجع تقلید شیعه خصوصا آیت الله خامنهای و آیت الله سیستانی در این برهه بسیار حساس تلاش کردهاند تا اختلافات مذهبی میان مسلمانان که برگ برنده دشمنان اسلام است را از بین برده و اقدامهای شایان توجهی برای وحدت مسلمانان انجام می دهند.
آیت الله سید علی سیستانی در سال 2007 میلادی که عراق در اوج اختلافات مذهبی به سر می برد و این کشور را در آستانه جنگی مذهبی و داخلی تمام عیار قرار داده بود در همایش علمای سنی و شیعه که در نجف اشرف برگزار شد پیامی حاوی مطالب بسیار ارزشمندی در راستای وحدت اسلامی صادر کرد.
با توجه به اینکه در آستانه هفته وحدت قرار داریم و عراق به دلیل دخالت آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه نظیر عربستان، قطر و ترکیه در تنش و بحران به سر میبرد و نگرانیهایی درباره بازگشت دوران فتنه مذهبی به این کشور وجود دارد، برآن شدیم تا متن این پیام را بار دیگر منتشر کنیم.
در این پیام که در پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی منتشر شده، آمده است: هیچ اختلاف واقعی میان شیعیان و سنیها وجود ندارد و بنده خادم همه عراقیها هستم. بنده همه مردم را دوست دارم، دین اسلام دین محبت است و از اینکه دشمنان توانستند میان مذاهب اسلامی تفرقه بیندازند شگفت زدهام.
آیت الله سیستانی در ادامه افزود: برگزاری چنین مراسم و نشستهایی بسیار مهم و مفید است و همگان به این نکته پی میبرند که اختلاف واقعی میان مسلمانان وجود ندارد. اختلاف میان شیعه و سنی تنها در مسائل فقهی منحصر است.
این مرجع تقلید تصریح کرد: شیعیان باید پیش از اهل تسنن به دفاع از حقوق اجتماعی و سیاسی سنیها بپردازند. گفتمان ما بر دعوت به وحدت استوار است و بنده بارها گفته و باز هم می گویم که نگویید سنیها برادرانمان هستند بلکه آنها نفس و جان ما هستند. من به خطبههای نماز جمعه اهل سنت بیشتر از خطبههای شیعیان گوش می دهم.
آیت الله سیستانی با اشاره به اینکه هیچ تفاوتی میان شهروند عرب و کرد وجود ندارد، اظهار داشت: بنده در پژوهشهای فقهی از فتوای اهل سنت یاد می کنم، ما در کعبه و نماز و روزه متحد هستیم. زمانی که سنیها در دوران دیکتاتوری به من میگفتند که شیعه شدهاند علت تشیع را از آنان می پرسیدم که تاکید می کردند ولایت اهل بیت(ع) را پذیرفتهاند. من به آنها میگفتم که علمای سنی از ولایت اهل بیت(ع) دفاع کردهاند.
در بخش پایانی این پیام آمده است: شهروندان سنی همانند شیعیان در قبرهای دسته جمعی زنده به گور شدند. من از همه کسانی که در پی حقوق خود هستند حمایت خواهم کرد.
نظر بدهید
![]() |
حجت الاسلام و المسلمین صدیقی، خطیب موقت جمعه تهران در نماز جمعه هفته گذشته پایتخت راجع به مسائل پیشآمده در روزهای اخیر سخنرانی کرده و در بخشی از اظهارات خویش با اشاره به شایعه استنکاف محمود احمدی نژاد از پذیرش حکم حکومتی، به نقل از یکی از وزرای دولت آورده است: «یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا حکم طلاق همسر آقای رئیس جمهور را بدهد، همسر رئیس جمهور برایش حرام میشود و رئیس جمهور نمیتواند به او دست بزند».
بعد از فروکش کردن گرد و غبار چالش اخیر در صحنه سیاسی کشور، به نظر می رسد موقعیت مناسبی برای واکاوی و بررسی این اظهار نظر تقریبا بی سابقه آقای صدیقی فراهم شده باشد.
به گزارش پارسینه، اظهارات حجت الاسلام صدیقی، تصریح در پذیرش چنین دیدگاهی ندارد و شاید ایشان تنها به منظور بیان میزان ولایتمداری دولت محترم و وزرای محترم کابینه دهم به بیان چنین اظهاراتی پرداخته اند. اما نقل بینقد این اظهارات چنین شائبهای را پدید آورده است که خود نیز با چنین نگاهی همدلی دارد. اگرچه با گذشت چند روز و به رغم آن که رسانه ها چنین دیدگاهی را به ایشان نسبت دادند، ایشان درباره این مسئله هیچ توضیحی ارائه نکرده و به نوعی موید این مسئله شدند که به گمان ایشان ولی فقیه قادر است حکم به طلاق زن از شوهر بدهد و حتی بالاتر از آن زن و شوهر را بر یکدیگر حرام نماید.
آیا دکترین ولایت مطلقه فقیه در نظام حقوقی ایران و حتی در سیاق فقهای معتقد به آن متضمن ولایت بر روابط خصوصی شهروندان است؟ مطمح نظر این نوشته بررسی همین مسئله است. آیا ولی فقیه میتواند زن و شوهر را بر یکدیگر حرام کند یا این صرفاً یک سهو البیان یا خلط مفهوم توسط خطیب محترم جمعه است؟
الف- بررسی حقوقی: اصل تفکیک خصوصی و عمومی
دولت یک پدیده ازلی-ابدی حاکم بر جوامع انسانی نیست. دولتسازی بشر، چیزی است از سنخ ساختن چرخ و وسائل زندگی؛ هرچند این ابزار از تمامی ابزارهای دیگر تاریخ بشریت پیچیده تر و عظیمتر و از تمامی دستاوردهای تمدنی آن برتر باشد. غایت اصلی و اساسی این ابزار چه بوده است؟
قرنها و قرنها «مالکیت» جوهره توجیه وجودی دولت بوده است. البته به نظر میرسد که این گزاره در سالهای اخیر تغییر پیدا کرده است و کرامت ذاتی انسان در حال گرفتن جای مالکیت است. فهم انگیزه تاسیس دولتها کمک شایانی به فهم این مسئله میکند که دایره اختیار یک دولت تا کجاست و به تبع آن ولایت فقیه، به عنوان نظریه دولت مختار در نظام جمهوری اسلامی به چه قیدهای پیشینی از این حیث که نظریه دولت است، مقید میباشد.
فهم این مسئله که دولت برای اهداف مشخصی تشکیل شده است موجب وضع یک قاعده ابتدایی میگردد و آن این است که اختیارات دولت مقید به اهداف آن است و نمیتوان برای دولت اختیاری وضع کرد که با اهداف آن ناهمخوان باشد. اصل اولیه، محدودیت دولت است و گسترش دامنه قدرت دولت، تنها مشروط به ضرورت و توجیه پذیری آن است. این گزاره ریشه تفکیکی است که به تفکیک عمومی-خصوصی شهرت یافته است. این تفکیک اگرچه تا حدی مناقشه برانگیز نیز هست، اما کمابیش جای خود را در ذهنیت حقوقی باز کرده است.
اختیار دولت تنها به حوزه هایی از زندگی بشر محدود میشود که در محدوده امور عمومی باشد. امور عمومی، اموری هستند که به عموم شهروندان فارغ از تبعیضهای فردی و جزئی مربوط میشوند. اصل بر آزادی افراد در حوزه خصوصی است، کسی نمیتواند برای حوزه خصوصی آنان تعیین تکلیف کند و عمومی شدن امور نیز استثنا و محتاج دلیل است. دخالت دولت در زندگی شهروندان در حقیقت حالت استثنایی و غیرمعمول دارد.
همه این فروض پیشینی را در مسئله مورد بحث خود تطبیق دهیم. ولایت فقیه یک نظریه دولت است و طبیعتاً همچون دیگر نظریه های دولت ابدی-ازلی نیست. در قانون اساسی ایران فصل سوم به بیان ارزشهایی میپردازد که دولت جمهوری اسلامی برای تحقق آنها تشکیل شده است و ولایت فقیه نیز ساز و کار تعریف شده برای تحقق اهداف قانون اساسی در اصلهای نخست آن و اصول فصل سوم است. به عبارت دقیقتر، دولت ولایت مطلقه فقیه یا همان جمهوری اسلامی نیز همچون دیگر نظریه های دولت مقید به مرزهای عمومی و خصوصی است.
دولت نمیتواند در زندگی خصوصی افراد و قراردادهای خصوصی آنان دخالت کند. این قرارداد هرچه میخواهد باشد خواه قرارداد خرید و فروش یک قرص نان، یا خواه قرارداد زندگی مشترک و ازدواج. دولت تنها برخی از تشریفات این روابط را به صورت کلی و غیرمعین مشخص میکند و به همین دلیل چنین امری که ولی فقیه زن کسی را بر شوهرش حرام کند در حقیقت امری ممتنع و غیرمربوط به ولایت فقیه است، اگر نگوییم به نوعی کاستن از شان ولایت فقیه به عنوان نظریه دولت به شمار میرود.
ب- بررسی فقهی: اصل عدم ولایت و تقید به امور عمومی
ممکن است برخی معتقد باشند که پای حقوق در زمینه فهم و تفسیر نظریه ولایت مطلقه فقیه چوبین است. اما آیا رجوع به مبانی فقهی نظریه ولایت فقیه موید وجود مجوزی در خصوص حرام اعلام کردن زن بر شوهر است؟
بر خلاف آنچه گمان میشود ولایت مطلقه فقیه به معنای ولایت تام و تمام بر جان و مال و عرض و ناموس مومنین نیست. این از مشهورات است که مطلق من جمیع جهات خداوند است و هرگاه در جایی صحبت از امری مطلق میشود آن امر از جهتی مقید و از جهتی مطلق است. ولایت مطلقه فقیه، مقید به امور عمومی و مشروط به رعایت مصالح است. البته معنایی که در سیاق فقهی از امر عمومی اراده میگردد با آنچه در سیاق حقوقی گفته شد متفاوت است؛ اما در نهایت معنای این دو چندان از یکدیگر دور نیست.
مفهوم "ولایت فقیه" تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و قرارگرفتن به عنوان محور جمهوری اسلامی، به صورت سنتی مقید به امور حسبیه بود. اموری که شارع تحت هیچ شرایطی به تعطیل آنها رضایت ندارد از قبیل امر افتا، سرپرستی کودکان بدون سرپرست و دیگر محجورین و... بر اساس یک قاعده فقهی اصل عدم ولایت است، مگر آن که بر اساس دلیلی امری از این عدم ولایت خارج شود.
یکی از مهمترین تحولاتی که امام خمینی (ره) در زمینه تعریف و توسع در مفهوم ولایت فقیه ایجاد کردند؛ اقامه دلیل بر این بود که شارع راضی به تعطیل امر حکومت نیز نیست. این یعنی گسترش دایره ولایت مطلقه فقیه از امور حسبیه به امور عمومی. این امر سبب نشده است تا اصل عدم ولایت تغییری کند.
ولایت فقیه علی ای حال شامل اموری نظیر دخالت در زندگی خصوصی افراد نمیشود. این امور تنها زمانی در دایره شمول نظریه ولایت فقیه-چه از حیث حقوقی و چه از حیث فقهی- قرار میگیرند که ارتباط تنگاتنگی با امر عمومی بیابند و حکومت معطل این دخالت شود.
دنیا مار خوش خط و خالی است؛ به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمتهای خداوند مسئولیت سنگینتری است... !
شهید عباس تیماجی، از جمله شهدای بزرگواری است که با علم به شهادت به راهی که در آن پای گذاشته است ، نامه نامهای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دستونشته که اکنون به عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و جوانان امروز می توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند.
این شهید بزرگوار در مطلع نامه خود می نویسد : یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .
به گزارش «تابناک» ،متن این نامه به شرح زیر است :
خدمت نور چشمم و عصاره جانم زینب
دخترم نمیدانم از کجا برایت بگویم؛ از روزهای جنگ و جنایات صدام و یا از ایثار و فداکاری امت که هر روز گلهای پرپر شده خود را روی دوش خود قرار میدهند و یا از اماممان همچون کوهی استوار در مقابل مکر و حیله دشمنان و همچون پدری دلسوز که هر روز با رهنمودهای پیامبر گونهاش، نور امید را در دل فرد فرد این ملت میتاباند.
حالا که این نامه را میخوانی نمیدانم چگونه هستی. انشاءالله که خداوند عمر اماممان را به بلندی آفتاب قرار دهد و اگر ما در زندگیمان حکومت اسلامی را درک نمودیم، تو در زندگیت حکومت مهدی را درک نمایی، زینبم، بابا در شرایطی به جبهه رفت که جنایتکاران هر روز و شب بدون هیچ عذر و بهانهای و تنها به جرم مسلمان بودن شهرهای مرزی ما را موشک باران مینمودند و هر روز تعدادی از مردم بیدفاع ایران و کودکان را به خاک و خون میکشیدند یا در جبهههای جنگ، هنگامی که ایستادگی و پایداری فرزندان اسلام را میدیدند به ستوه میآمدند و توان جنگیدن را نداشتند. بر سر سربازان امام زمان بمبهای شیمیایی اهدایی ابرجنایتکاران را میریختند و باکی هم از این کار نداشتند.
من هم مانند هزاران جوان دیگر تاب و توان دیدن این همه جنایات را نداشتم و خداوند به ما لیاقت داد و ما را در جبهه پذیرفت و آنچنان پذیرفت که با همه دلبستگیها به زندگی و به تو دختر خردسالم که تازه زبان گشوده بودی و مادرت با هزاران امید و آرزو به یکباره رها کردم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفتم.
زینبم من در حالی برایت این نامه را مینویسم که تا عملیات چند روزی باقی نمانده، خواستم در این لحظات آخر سخنی با میوه دلم بگویم:
دنیا مار خوش خط و خالی است. به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمتهای خداوند مسئولیت سنگین تری است.
مبادا به حال دنیا فریب بخوری ـ که دنیا مار خوش خط و خالی است ـ که دنیا چه بسا انسان را به یک انگشتر یا گلوبندی بفریبد و آخرت را به دنیا بفروشد.
مادرت زنی مهربان و با کفایت است و ارادت خاصی به امام زمان دارد. بیاموز آنچه را به تو میآموزد. مادرت را دستگیری کن.
این جنگی را که دشمن بر ما و ملت تحمیل کرد و کشتههای فراوان داد، فقط و فقط به خاطر خدا و اسلام است، نه غیره.
از پیروان ولایت فقیه باش و خدای ناخواسته گرایش به گروههای التقاطی و انحرافی پیدا نکنی. همیشه از خدا کمک بگیر که خداوند بهترین یار و راهنماست (دخترم در زندگیت آنچنان باش که موجب افتخار بابا باشی).
در رعایت حجاب و موازین اسلامی همین بس که مادری همچون فاطمه داری که خود را در رعایت احکام و ضوابط اسلام و حجاب متعهد است. بابا را از دعای خیر فراموش نکن.
شیعیان این خانه و این سرداب را محترم می دارند؛ زیرا امامانشان در این خانه زندگی می کردند، و در همین خانه، امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و نیز امام مهدی(ع) خداوند سبحان را عبادت می کردند .
بر اساس تاریخ و روایات، امام مهدی(ع) از هنگام ولادت در اختفا به سر می برد و بنا به مصالحی تولد و زندگی او آشکار نبود و بعد از رحلت پدر گرامیشان، غیبت صغرای آن حضرت، آغاز شد. امام مهدی(ع) بعد از نماز گزاردن بر پیکر پاک پدر و تدفین آن حضرت، وارد منزل شد و دیگر کسی آن حضرت را در اجتماع و در میان مردم ندید.
خانه پدر بزرگوار آن حضرت در سامرا، دو قسمت داشت؛ یک سمت برای مردان و قسمت دیگر برای زنان، یک سرداب هم زیر اتاقها قرار داشت. که در روزهای گرم، اهل خانه در آن سرداب زندگی می کردند.
این سرداب، امروز در ضلع شمال غربی صحنهای عسکریین علیهم السلام و در پانزدهمتری بقعه و حرم مطهر قرار دارد. این صحن، به طول شصت و عرض بیست متر و دارای ایوان و شبستان میباشد. روی سرداب، مسجدی وجود دارد که به مسجد صاحب مشهور است. بر فراز سرداب، گنبدی کاشیکاری قرار دارد. بر مدخل ورودی سرداب، دری نصب شده که به «باب الغیبة» معروف میباشد و پشت آن، اتاق کوچکی به طول 2 متر عرض 5/1 متر وجود دارد که به محل غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مشهور است.
چاهی معروف به «چاه غیبت» نیز در گوشه همین اتاق وجود دارد؛ ولی در متون معتبر شیعی، به چاه غیبت یا محل غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره نشده است و بزرگان شیعه نیز به انکار آن پرداختهاند.
علت این نامگذاری این است که چون عدهای از زائران در داخل سرداب، از حوضی که محل وضوی امام هادی و عسکری علیهم السلام بوده به عنوان تبرک خاک بر میداشتند کم کم به چاه غیبت معروف شد.
داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب «سامرا» و زندگی کردن آن حضرت در این مکان، دروغ و بهتانی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه، چنین باوری ندارند.
آن حضرت بنا به روایات در میان مردم زندگی می کند و در موسم حج حاضر می شود، ولی مردم او را نمی شناسند.
مسلمانان هم اکنون این خانه و این سرداب را محترم می دارد؛ زیرا امامانشان در این خانه زندگی می کردند، و در همین خانه، امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و نیز امام مهدی(ع) خداوند سبحان را عبادت می کردند.
این یک امر معقول و طبیعی است که به جهت علاقه مندی به پیشوا و رهبر دینی، آنچه متعلق به او است محترم داشته شود، در میان تمامی ادیان و مذاهب چنین است و شیعه از این عشق و احترام به مکانهای مقدس و مشاهد مشرفه دفاع می کند و آن را از مصادیق «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ » می داند.
سلام به همه همشهری های مینودشتی عزیز امروزها دیده میشه که پیامکهایی با محتوای شوخی و مزاح با اقوام شهر و منطقه میکنند(خیلی هم زیاد شده) . امیدوارم که این موج ایجاد شده یک برنامه ریزی قبلی بوده باشه چون که اگر یک شبکه تعلیم دیده باشند حتما دستشون رو میشه ولی اگر این پیامکها از درون مردم عادی شهر مشتق شده باشه ( که بنده شک دارم )خیلی حرکت خطرناکیه و و عاقبت اون هم به رخ رکشیدن قوم و قبیله مونه که اون هم آخر عاقبتش باعث کاهش وحدت مردم شهر و مشکلات مربوط به خودش میشه . به نظر اصلا این شوخی ها جالب به نظر نمیرسه (حالا اگه یکی دو تا باشه میگیم اشکال نداره) و در صورت دیدن این پیامک ها وظیفه ماست که بهترین کار رو انجام بدیم.
امام حسن عسکرى (علیه السلام ) در سال 260 ه در سن 28 سالگى به دست معتمد عباسى به شهادت رسید .
معتمد به عباسیین سفارش مى کرد که بر آن حضرت تنگ بگیرند. صدوق (رحمه الله ) مى فرماید: معتمد چندین مرتبه امام عسکرى (علیه السلام ) را حبس کرد. 22 ساله بودند که امامهادى (علیه السلام ) به شهادت رسیدند، و مدت امامت آن حضرت شش سال بود. وقتى مردم سامرا با خبر شدند، همه بازارها بسته شد. در سامرا صداى شیون و گریه از هر سو به گوش مىرسید و قیامتى بر پا شده بود.
امام زمان (علیه السلام ) آن حضرت را غسل داده بعد از کفن آن حضرت بدن مطهر را جهت نماز آوردند. جعفر برادر حضرت جلو آمد که بر بدن مبارک نماز بخواند. همین که خواست تکبیر بگوید امام زمان (علیه السلام ) در حالى که طفلى گندمگون، پیچیده موى، گشاده دندان مانند پاره ماه بود از حجره بیرون آمد و رداى جعفر را کشید و او را از آن مکان دور کرد و بر پدر بزرگوارش نماز خواند، و آن حضرت را نزد قبر پدر بزرگوارش حضرتهادى (علیه السلام ) دفن نمودند.
جعفر این واقعه را براى معتمد نقل کرد. همه جا را در جستجوى حضرت گشتند، ولى اثرى از آن حضرت ندیدند.
در سال شهادت امام عسکرى (علیه السلام ) - سال 260 ه محدث جلیل جناب فضل بن شاذان نیشابورى از دنیا رحلت فرمود: او صاحب 180 تألیف است و امام عسکرى (علیه السلام ) سه بار بر او رحمت فرستاده اند.تتمه المنتهى : ص 350 - 351.
* تاج کرامت برای علما
امام حسن عسکری فرمود: آن دسته از علماء و دانشمندان شیعیان ما که در هدایت و رفع مشکلات دوستان و علاقه مندان ما، تلاش کرده اند، روز قیامت در حالتى وارد صحراى محشر مى شوند که تاج کرامت بر سر نهاده و نور وى، همه جا را روشنائى مى بخشد و تمام أهل محشر از آن نور بهره مند خواهند شد - تفسیر الإمام العسکرى (علیه السلام): ص 345، ح 226.
* ناگوارترین یتیمی
امام حسن عسکرى علیه السّلام از پدران گرامیش از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آورده که فرموده: «ناگوارتر از یتیمى فرد بىمادر و پدر، یتیمى آن کسى است که از امامش دور افتاده، و توان وصول به او را ندارد، و پاسخ مسائل مورد نیازش را نمىداند، ...شیعیان ما عالم به علم ما هستند، و افرادى که- به دلیل عدم دیدار- از علم ما بىخبر ماندهاند، همچون یتیمى در کنف حمایت ایشانند. بدانید جایگاه کسى که هدایت و ارشاد نموده و دستورات و شرائع ما را تعلیم مىکند، همراه ما در گروه انبیاء در اعلى علّیین خواهد بود. احتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 7
* کدام یاری افضل است / سلاح علم در نظر امام حسن عسکری
امام عسکرى علیه السّلام فرمود: جمعى از دوستداران آل محمّد علیهم السّلام [از نظر علمى] مسکین و فقیرند، همان گروهى که در برابر دشمنان ما ناتوان بوده، و مورد اعتراض و ملامت و طعن مخالفان واقع مىشوند، بنا بر این یارى و مساعدت نمودن به این فقرا افضل و برتر از کمک کردن به فقراى معمولى بىمال و ثروت است. و هر که از این جماعت دستگیرى نموده، و با سلاح علم و برهان در برابر دشمن نیرو بخشد، و فقر و عجز آنان را برطرف نموده و بر دشمن چیره گرداند، خداوند متعال نیز آنان را پیوسته در مقابل دشمنان- از شیاطین انس و جن- پیروز نموده، و عجز و ناتوانى را بر مخالفینشان مستولى فرماید. همچنین از امام عسکرى علیه السّلام نقل است که أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: هر کس بنده عاجز از علم و معرفتى را تقویت نموده و در برابر دشمن تجهیز و غالب نماید، خداوند نیز به وقت بازپرسى در قبر، این کلمات را به او تلقین مکند احتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 13
تفسیر قرآن از سوی امام زمان در دامن امام حسن عسکری
سعد بن عبد اللَّه قمى گفت؛ چهل و چند مسأله از مشکلات مسائل راآماده کرده بودم و هیچ کس را پیدا نکرده بودم پاسخ دهد سپس قصد کردم خدمت آقا و مولایم ابى محمّد امام حسن عسکرى بروم . به سرّمنرأى(سامرا) رفتم چون در خانه آن حضرت رسیدم اجازه ورود خواستم اجازه فرمودند که وارد شوم . نور آن حضرت مرا فرا گرفت و بر روى زانوى راست آن حضرت پسر بچهاى بود در زیبائى چهره مانند مشترى بود.
بر آن حضرت سلام کردیم در جواب سلام بما لطف و مرحمت فرمود و اشاره کرد و دستور نشستن صادر فرمود. سپس شیعیانش از کارها و مسائل دینى و ارمغانهایشان از او می پرسیدند، حضرت ابو محمّد امام حسن علیه السّلام نگاهى به آن پسر بچه کرد و فرمود: پسرک من به شیعیانت جواب ده، و او یک یک را جواب داد و نیازمندیهایشان را پیش از آنکه بپرسند جوابى نیکو و روشن داد بطورى که عقلهاى ما از علم فراوان و خبرهاى غیبى او سرگردان و حیران شد. بعد حضرت ابو محمّد متوجه من شد و فرمود ای سعد چه چیز ترا به ا ینجا آورد عرض کردم :اشتیاقم به سوى آقایمان سپس فرمود: مسألههائى که آماده پرسیدن کردى چه شد عرض کردم به حال خود باقى هستند اى مولاى من، اشاره به سوى همان پسر بچه کرد و فرمود از نور چشمم هر چه میخواهی بپرس.
بعضى از آن مسائل این بود که عرض کردم اى آقاى من پسر رسول خدا! مرا از معنای کهیعص خبر ده. فرمود: این حرفها از خبرهاى غیبى است خداوند بندهاش زکریا را بر آن آگاه کرد بعد داستان را براى محمّد صلّى اللَّه علیه و اله نقل کرد و داستانش این است که زکریا از خدا خواهش کرد که نامهاى پنجگانه را به او بیاموزد سپس جبرئیل بر زکریا نازل شد آن اسمها را به او آموخت.
هرگاه زکریا ، یاد محمّد، على، فاطمه و حسن علیهم السلام می کرد اندوهش برطرف می شد و هر گاه یاد حسین علیه السلام می کرد گریه و عقده گلوگیرش می شد و نفسش قطع می گردید.
روزى عرض کرد الها چرا هر گاه چهار نفر از اینان را یاد می کنم، نامشان خاطرم را از غمها آرامش می دهد و هر گاه حسین را یاد آورى می کنم اشکم جارى مىشود نفسم بند مىآید؟ سپس خداوند او را از داستان کهیعص خبر داد .
کاف اسم کربلاستهاء نابودى و هلاکت عترة طاهره ،یا یزید ستمکننده بر حسین علیه السّلام ع عطش و تشنگى امام حسین ص صبر و بردبارى اوست.
چون زکریا این داستان را شنید سه شبانه روز از مسجد و سجدهگاهش جدا نشد ومانع ازمردم شد و شروع به گریه کرد ...
بعد عرضکرد خداى من درین دوران پیرى پسرى به من ببخش و چشمم را بدو روشن فرما او را وارث من و وارثى پسندیده قرار ده او را برابر جایگاه حسین قرار ده هر گاه چنین فرزندى به من بخشیدى مرا گرفتار دوستى او کن سپس دلم را به مرگ او بدرد آور آنچنان که دل محمّد حبیبت را بدرد مىآوردى، مدت حمل یحیى و امام حسین شش ماه بود. ارشاد القلوب-ترجمه رضایى، ج2، ص: 404
* رعایت حقوق برادر مومن در کلام امام حسن عسکری (ع)
ابى محمد عسکرى (ع) فرمود: هر کس به حقوق برادرانش آگاه تر باشد و بیشتر آنها را رعایت کند مقامش نزد خدا بالاتر است، و هر که در دنیا براى برادرانش فروتن باشد نزد خدا از صدیقان است. پدرى و پسرى از شیعیان علی بن ابی طالب ع نزد او آمدند آن حضرت برخاست و آنها را گرامى داشت و در صدر مجلس نشاند و میان آنها نشست، سپس فرمود خوراکى آوردند و از آن خوردند و آنگاه قنبر یک طشت و ابریق چوبى با یک حوله براى خشک کردن آورد و خواست که آب به دست آن مرد بریزد که آن حضرت برخاست و ابریق را از دستش گرفت تا خود به دست آن مرد آب بریزد، آن مرد به خاک افتاد {خواست که مانع شود}حضرت فرمودش بنشین و بشوى....
آن مرد نشست و على (ع) فرمود تو را به حق خودم که می دانى و بزرگش می شمارى قسم می دهم که با همان آرامشى دستت را بشوئى که اگر قنبر آب را می ریخت میشستی، و آن مرد دست خود را شست و چون فارغ شد آن حضرت ابریق را به محمد بن حنفیه داد و فرمود اگر این پسر جدا از پدر آمده بود به دست او آب میریختم ولى خدای عز و جل نخواسته که چون پدر و پسر همراه باشند با هم برابر باشند، پدر آب به دست پدر ریخت و پسر هم باید بر دست پسر بریزد و محمد بن حنفیه آب به دست پسر ریخت . آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج2، ص: 80
* امام عسکرى (علیه السلام) و تقیّه شدید
از آنجا که امام براى غیبت کبرى زمینهسازى مىکرد و یکىاز ویژگیهاى عصر غیبت تقیّه است، زندگى او حتّى بیشتر از دیگر امامان به شدیدترینحالات پنهانکارى متمایز شده است. ماجراى زیر مىتواند گوشهاى ازحالات تقیّه را در دوران امام بازگو کند:
داوود بن اسود گوید: سرورم )امام عسکرىعلیه السلام( مرا فرا خواند و چوبى که گویا پایه درى بود، دایره ای و دراز به اندازه کف دست، به من داد و فرمود: این چوب را به عمروى )یکى از نمایندگان مقرب آن حضرت(برسان. به راه افتادم. در خیابانى با یک سقّاء که استرى داشت رو به روگشتم. استر راه مرا سدّ کرده بود.
سقّاء بانگ زد که راه را باز بگذار. منهمان تکه چوب را بالا بردم و بر استر زدم، چوب شکست. به قسمتشکستگى چون نگاه کردم، چشمم به نامههایى که در آن تعبیه شده بود،افتاد. شتابان چوب را در آستینم پنهان کردم. سقّاء شروع به داد و فریاد کرد و به من و سرورم دشنام داد. - بحارالانوار، ج50، ص283
خادم امام به نقل از آن حضرت مىگوید: اگر شنیدى کسى به ما دشناممىگوید به راهى که به تو فرمودهام برو، مبادا در صدد جوابگویى بر آیىویا بخواهى بدانى که آن شخص کیست؟ چون من در شهر و دیارى بد زندگى مىکنم. پس راه خود بگیر که اخبار و احوال تو به ما مىرسد.
* زمینه سازی امام حسن عسکری برای غیبت
احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد که از پیامبر و تمام ائمهعلیهم السلام صادر شده امّا تأکید امام عسکرى بر این امر تأثیر رساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یارانخویش مشخص کرد.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت کرده است که: نزد امام حسنعسکرى رفتم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آنحضرت خود بدون مقدّمه فرمود:
"احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفرید زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالىنخواهد گذارد به برکت وجود او است که بلا از مردم زمین دور مىشود و باران فرو مىبارد و برکات زمین برون مىآیند".
گفتم: ای فرزند رسول خدا! پس از شما امام و خلیفه کیست؟
پس امام شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّهاى روى دوش گرفتهبود ، صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مىگذشت.سپس امام فرمود:
"احمد! اگر کرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهایش نمىبود، اینکودکم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و هم کنیه رسول خدا ص و کسى استکه زمین را از عدل و داد پر مىکند پس از آنکه ستم و بیداد پر شده باشد.
ای احمد! حکایت او در این امّت همچون حکایت خضر و همانندداستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى داشته باشد که هیچکس از هلاکت در آن رهایى نیابد مگر آنکه خداوند او را بر اعتقاد به امامتش استوار کرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش همراهى نموده باشد". حیاة الامام العسکرى، ص263.
امام حسن عسکری فرمود: آن دسته از علماء و دانشمندان شیعیان ما که در هدایت و رفع مشکلات دوستان و علاقه مندان ما، تلاش کرده اند، روز قیامت در حالتى وارد صحراى محشر مى شوند که تاج کرامت بر سر نهاده و نور وى، همه جا را روشنائى مى بخشد و تمام أهل محشر از آن نور بهره مند خواهند شد. - تفسیر الإمام العسکرى (علیه السلام): ص 345، ح 226.