یوسف اصغری، کارشناس حوزه و عضو انجمن تحقیقات طب سنتی ایران در گفت وگو با شفقنا با اشاره به کتاب «اصول کافی» به عنوان یکی از مهمترین منابع روایی شیعه این کتاب را منبع معتبری دانست که به مساله اثر گذاری دعا در درمان بیماری ها اشاره می کند.
او با تاکید بر اینکه این کتاب به دلیل این که مربوط به دوران غیبت صغری است، اعتبار مهمی دارد و هر چه که در آن است تقریبا موثق است افزود: یک جلد از کتاب «اصول کافی» به دعا و تاثیر آن در درمان بیماریها اختصاص دارد که مبانی دعا همچون زمان و شکل دعا و شخص دعا کننده و... نیز در آن مشخص شده است.
عضو انجمن تحقیقات طب سنتی ایران ادامه داد: نقل است از امام زمان (عج) که "کتاب کافی، کافی است برای شیعه ما" بنابراین این کتاب اولین و مهمترین منبع در بحث دعاست، البته روایت های کتاب «بهار الانوار» در بحث «دعا درمانی» خیلی مفصلتر بیان شده، اما سند روایی آن ضعیف تر است.
این کارشناس حوزه افزود: آیات سورههای «شمس» و «زیتون» در قرآن کریم شاهدی بر صحت مساله «دعا درمانی» است ضمن این که می توان گفت حدود 600 آیه در قرآن کریم بر مساله تاثیر دعا در درمان رنجها و بیماریها دلالت دارد.
عضو انجمن تحقیقات طب سنتی ایران در ادامه تصریح کرد: از دیدگاه قرآن حتی شخص داروساز روی دارو اثرگذار است و گفته شده که اگر داروساز، دارو را با وضو بسازد اثر درمانی آن بیشتر است.
او با اشاره به آیه 28 سوره رعد "الا بذکرالله تطمئن القلوب" گفت: میتوان از این آیه نتیجه گرفت که دعا کردن بیماریهای قلبی را درمان میکند. در همین زمینه در سوره مبارکه فرقان آمده "بگو اگر دعای شما نباشد پروردگار اجری برایتان قائل نیست" یعنی در صورت دعا نکردن افراد هیچ تاثیری در این دنیا نخواهند داشت.
اصغری ادامه داد: خداوند دعا را وسیلهای برای درمان بیماریها در دنیا قرار داده است تا برخی افراد ارتباط خود را با او بیشتر کنند اما طب اسلامی به این معنی نیست که درمان همه بیماری ها با دعا کردن امکانپذیر است چون همانطور که در روایات نیز آمده است گاهی علت بیماری انسان ارتقای درجه او نزد خدا و لزوم ارتباط او با وحی است و مصلحت الهی را با خود به همراه دارد.
او با اشاره به مسایل انحرافی و خرافی که از مبانی شریعتهای دیگر وارد روایات شیعه شده است یادآور شد: دعانویسها و افراد شیطان صفتی که در خیابان برای سودجویی، افراد را فریب میدهند از این قبیل هستند و به عنوان قاعده کلی باید توجه داشت که تنها هر دعایی که سندش به معصوم رسید و در کتابهای روایی ذکر شده بود در این زمینه معتبر و صحیح است.
این کارشناس حوزه در پایان گفت: بیشتر بیماریهایی که در روایات شیعه ذکر شده است، بیماریهای روانی و قلبی است؛ مثل ترس، حزن، خشم که با دعا درمان میشود البته در بحث دعا باید به شرایط و شخص دعا کننده و زمان دعا نیز توجه داشت. به عنوان مثال اگر شخص دعا کننده معصوم باشد، مقام دعا را بالاتر و اثر آن را بیشتر میکند.
نظر |
به گزارش خبرگزاری فارس، با توجه به نزدیک شدن به سالروز شهادت پیشوای فقه جعفری حضرت امام جعفر صادق(ع) هر روز یک حدیث از این امام همام با شرح آن توسط آیتالله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق منتشر میشود. روی عن الصادق قال: «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْفَقَ فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ» (وسائل الشیعه، ج 9 ص 43 روایت 11480 – کافی ج 3 ص506) از امام صادق علیهالسلام در روایتی منقول است که حضرت فرمودند: کسانی که حقوق الهیّه را ادا نمیکنند، بدانند که در نظام قضای الهی اینچنین رقم خورده است که دو برابر آن را در باطل مصرف خواهند کرد. مثلاً در امور مالی، در باب انفاقهای واجب و مستحب اگر یک تومان از حقّ الهی را که باید در راه خدا مصرف کند، امّا ندهد، بداند که دو تومان در راه باطل مصرف خواهد کرد؛ چون آنچه را که در راه حقّ باید مصرف میکرد را منع نموده است. «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، هر کس حقّ الهی را منع کند، «اَنْفَقَ فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ»، دو برابرش را در راه باطل مصرف میکند. نظیر این روایت، روایات متعدّد داریم. در روایت دیگری از امام کاظم «صلوات الله علیه» منقول است که حضرت فرمودند: «إِیَّاکَ اَنْ تَمْنَعَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ، فَتُنْفِقَ مِثْلَیْهِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ»(بحارالانوار ج75،ص320) «إِیَّاکَ»، بپرهیز از اینکه آنچه در راه خدا باید صرف شود را، مصرف نکنی! چرا؟ «فَتُنْفِقَ مِثْلَیْهِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ»، جهتش این است که دو برابر آن را در راه معصیت خدا خرج خواهی کرد. در روایت اوّل حضرت فرمودند: «فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ»، اینجا دارد: «مِثْلَیْهِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ». حواست جمع باشد! در نظام قضایی الهی، اینطور رقم خورده است. خیال نکنی اگر حقوق الهیّه را ندادی، این برای تو ذخیرهای خواهد شد. نه! خدا دو برابرش چاله درست میکند. چالههایی را هم که درست کرده همهاش باطل و معصیت خواهد بود.
عد از آغاز بیداری اسلامی در منطقه، یکی از کشورهای به جنبش در آمده بحرین بود. اما خواستهای به حق مردم این کشور در ابتدا با سانسور مواجه شده و بعد سعی شد با تحریف این خواستها، حرکت مردم را فقط حرکت شیعیان بحرین معرفی نمایند و در نهایت هم با پوشش رسانه ای، رسما ورود به نفع آل خلیفه در دستور کار قرار گفت. اما مسئله اینجاست که در بحرین جنایت هایی رخ می دهد که سکوت رسانه های مختلف جهان در قبال آنها باورنکردنیست. پایگاه اینترنتی المنار اخیرا در گزارشی به بررسی جنایت های آل خلیفه در حق کودکان و نوجوانان بی گناه بحرینی پرداخته که ترجمه* آن را می خوانیم:
پاسخ آیت الله صافی گلپایگانی :
س. ازدواج موقت با کفار، چه صورتی دارد؟
ج. ازدواج مرد مسلمان با زن کافر غیر اهل کتاب، حرام و باطل است؛ بلی، مرد مسلمان میتواند با کافر اهل کتاب ـ یهودی، مسیحی و زرتشتی ـ ازدواج موقت نماید.والله العالم
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، از حوادث مهم سال پنجم هجرت که در 17 شوال آن سال اتفاق افتاد، جنگ خندق بود که با توجه به کثرت سپاه و تجهیز لشکریان قریش، محاصره طولانى و نبودن آذوقه کافى در شهر مدینه، همچنین دشوارى وضع اقتصادى، کارشکنىهاى داخلى که از ناحیه یهود بنىقریظه و منافقین مىشد و به سختى مسلمانان را تهدید مىکرد، براى پیغمبر اسلام و پیروان آن بزرگوار یکى از سختترین جنگها و دشوارترین درگیریهایى بود که با دشمن داشتند و مانند گذشته به کمک و یارى خداى تعالى، ایمان، فداکارى و استقامت، بر همه این مشکلات پیروز شدند و همه دشمنان را مغلوب ساختند و از این کارزار سخت و دشوار نیز فاتح و سربلند بیرون آمدند. *طرح یک ایرانی در مدیریت بحران غزوه احزاب به گفته «ابن هشام» کسی که حفر خندق را به رسول الله(ص) پیشنهاد کرد، سلمان فارسی بود و در تفسیر قمی جلد 2 صفحه 177 آمده است: «سلمان به رسول الله (ص) عرض کرد: «ای رسول خدا(ص)! به درستی که نیروی کم و اندک ما نمیتواند در برابر نیروی زیاد و عظیم دشمن مقاومت کند». پیامبر(ص) فرمود: «پس چه کنیم؟»، سلمان گفت: «خندقی حفر کنیم تا میان ما و دشمن حائلی ایجاد کند و اگر چنین کنید، میتوانید آنها را عقب برانید، اما آنها نمیتوانند از هر طرف به ما حمله کنند. به درستی که ما در بلاد فارس چنین بودیم که هرگاه لشکر عظیمی از دشمن به ما یورش میآورد، در اطراف محل استقرار خندقی حفر میکردیم تا نبرد تنها در جناحهای مشخص شده، صورت گیرد، پس از سخنان سلمان، جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شده و گفت: «ای پیامبر(ص)، سلمان خوب مشورتی داد، پس به گفته او عمل کرده و مشورتش را نیک شمار». *سخنی که پیامبر(ص) در حمایت سلمان فارسی بیان کرد پیامبر اکرم (ص) حفر هر بخش از خندق را به عهده گروه خاصی از مسلمین قرار داده بود، در میان حفر کنندگان برخی بیش از دیگران کار کرده و فعالیتشان چشمگیر بود، یکی از این افراد سلمان فارسی بود، او عملیات حفاری را به خوبی میدانست و طبق برخی نقلها به اندازه 10 مرد کاری کوشش میکرد، به همین جهت هر یک از دو گروه انصار و مهاجر سعی کردند، او را به خود نسبت داده و سلمان را از خود برشمرند، وقتی این اختلاف به محضر رسول الله(ص) عرض شد، حضرت فرمود: «سلمان، نه از مهاجرین است و نه از انصار، بلکه او از ما اهلبیت(ع) است». *مرد جوانی که در برابر قهرمان قریش قرار گرفت آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «فروغ ولایت» درباره شرح ماجرای جنگ احزاب و جانفشانی امیرالمؤمنین(ع) چنین میگوید: هر بار که ندای قهرمان عرب «عمرو بن عبدود» برای مبارزه بلند میشد، فقط جوانی بر میخاست و از پیامبر اجازه میگرفت که به میدان برود، ولی پیوسته با مقاومت و امتناع آن حضرت روبهرو میشد، آن جوان حضرت علی(ع) بود و پیامبر(ص) در برابر تقاضای او میفرمود: بنشین این عمرو است! عمرو برای بار سوم نعره کشید و گفت: صدایم از فریاد کشیدن گرفت، آیا در میان شما کسی نیست که به میدان گام نهد؟ این بار نیز حضرت علی(ع) با التماس فراوان از پیامبر(ص) خواست که به وی اذن مبارزه دهد. *جمله تاریخی پیامبر(ص) درباره امام علی(ع) در جنگ خندق پیامبر فرمود: این مبارزطلب عمرو است، حضرت علی(ع) عرض کرد: باشد! سرانجام پیامبر با درخواست وی موافقت کرد و شمشیر خود را به او داد و عمامهای بر سر او بست و در حق او دعا کرد و گفت: خداوندا! علی را از بدی حفظ فرما، پروردگارا! در بدر «عبیده» و در احد شیر خدا «حمزه» را از من گرفتی، خداوندا! علی را از آسیب حفظ فرما. سپس این آیه را تلاوت کرد: «رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ»، (انبیاء:89) سپس این جمله تاریخی را بیان فرمود: «بَرَزَ الْاِیمانُ کُلُّهُ اِلَی الشِّرْکِ کُلِّهِ»، یعنی دو مظهر کامل ایمان و شرک با هم روبهرو شدند. امام(ع) برای جبران تأخیر به سرعت رهسپار میدان شد و رجزی به وزن و قافیه رجز قهرمان عرب خواند که مضمون آن این بود که عجله مکن، مرد نیرومندی برای پاسخ به ندای تو آمده است! ... آنگاه حضرت علی(ع)، عمرو بن عبدود را به یاد نذری انداخت که با خدا کرده بود که اگر فردی از قریش از او دو تقاضا کند یکی را بپذیرد و عمرو گفت: چنین است، حضرت علی(ع) گفت: درخواست نخست من این است که اسلام را بپذیری، قهرمان عرب گفت: از این درخواست بگذر که مرا نیازی به دین تو نیست. سپس حضرت علی(ع) گفت: بیا از جنگ صرف نظر کن و رهسپار زادگاه خویش شو و کار پیامبر را به دیگران واگذار که اگر پیروز شد سعادتی برای قریش است و اگر کشته شد، آرزوی تو بدون نبرد جامه عمل پوشیده است. عمرو در پاسخ گفت: زنان قریش چنین سخن نمیگویند، چگونه برگردم، در حالی که بر محمد دست یافتهام و اکنون وقت آن رسیده است که به نذر خود عمل کنم؟ زیرا من پس از جنگ بدر نذر کردهام که بر سرم روغن نمالم تا انتقام خویش را از محمد بگیرم. این بار حضرت علی(ع) گفت: پس ناچار باید آماده نبرد باشی و گره کار را از ضربات شمشیر بگشاییم، در این موقع قهرمان سالخورده از کثرت خشم به سان پولاد آتشین شد و چون حضرت علی(ع) را پیاده دید از اسب خود فرود آمد و آن را پی کرد و با شمشیر خود بر حضرت علی تاخت و آن را به شدت بر سر آن حضرت فرود آورد. حضرت علی(ع) ضربت او را با سپر دفع کرد، ولی سپر به دو نیم شد و کلاهخود نیز درهم شکست و سر آن حضرت مجروح شد، در همین لحظه امام فرصت را غنیمت شمرده، ضربتی محکم بر او فرود آورد و او را نقش بر زمین ساخت، صدای ضربات شمشیر و گرد و خاک میدان مانع از آن بود که سپاهیان دو طرف نتیجه مبارزه را از نزدیک ببینند. اما وقتی ناگهان صدای تکبیر حضرت علی(ع) بلند شد، غریو شادی از سپاه اسلام برخاست و مسلمانان دریافتند که حضرت علی(ع) بر قهرمان عرب غلبه یافته، شر او را از سر مسلمانان کوتاه ساخته است
*جمله مقایسهای پیغمبر(ص) در پایان جنگ احزاب
... اگر حضرت علی(ع) در این نبرد شرکت نمیکرد و یا کشته میشد قریب به اتفاق سربازانی که در دامنه کوه «سلع» گرداگرد پیامبر بودند و از غرشهای قهرمان عرب مثل بید میلرزیدند، پا به فرار گذارده، از کوه سلع بالا رفته و میگریختند، چنانکه عین این جریان در نبرد احد و نبرد حنین که سرگذشت آن در تاریخ منعکس است، رخ داد و جز چند نفر انگشتشمار که در میدان نبرد استقامت ورزیدند و از جان پیامبر(ص) دفاع کردند، همه پا به فرار گذاشتند و پیامبر(ص) را در میدان تنها نهادند.
اگر حضرت علی(ع) در این نبرد جلوی تجاوز قهرمانهای قریش را نمیگرفت یا در این راه کشته میشد، عبور سربازان دشمن از خط دفاعی خندق آسان و قطعی بود و سرانجام موج سپاه دشمن متوجه ستاد ارتش اسلام میشد و تا آخرین نقطه میدان میتاختند و نتیجه آن جز پیروزی شرک بر آیین توحید و بسته شدن پرونده اسلام نبود، بنابراین محاسبات، پیامبر گرامی(ص) فداکاری حضرت علی(ع) در آن روز چنین ارزیابی کرد و فرمود: «ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین»، ارزش ضربتی که علی در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است.
با توجه به نزدیک شدن به سالروز شهادت پیشوای فقه جعفری حضرت امام جعفر صادق(ع) هر روز یک حدیث از این امام همام با شرح آن توسط آیتالله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق منتشر میشود.
روی عن الصادق علیه السلام قال:
«یَعِیشُ النَّاسُ بِإِحْسَانِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَعِیشُونَ بِاَعْمَارِهِمْ وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَمُوتُونَ بِآجَالِهِمْ.» (بحارالانوار ج5 ص 140)
قبل از اینکه روایت را معنا کنم، مطلبی را تذکر میدهم. در معارفمان داریم: هر عملی که از ما صادر میشود، اثر وضعی دارد برای انسان. ولو اینکه خود انسان هم نفهمد.
برایتان مثالی میزنم: اگر شما یک مایعی که در ظرفی است و خیال کردی آب است و تشنه بودی و خوردی و بعد معلوم شد آب نبود بلکه خمر و مشروب الکلی بود، دانستن و ندانستن تو روی این اثری ندارد و مست میشوی؛ این مستی را اثر وضعی میگویند. چه بدانی، چه ندانی، این خوراک، این اثر را دارد. البتّه احکام شرعی بحث دیگری است و چون نمیدانستی جهنّم ندارد. این مطلب را گفتم تا بدانید اثر وضعی یعنی چه؟
هر عملی که در این عالم انجام میدهیم، اثر وضعی دارد و روی عمر ما اثر می گذارد، مهم این است. یک سنخ اعمال روی عمر انسان اثر میگذارند. چطور؟ این سنخ اعمال تقدیرهای عمر، که خدا تقدیر فرموده را تغییر میدهند. این حرفها بسیار مهماند. در روایات داریم که یک سنخ از اعمال، موجب طول عمر میشوند. پای منبرها شنیدهاید دیگر. حالا من میخواهم کامل برایتان توضیح دهم. مثلاً فرض کنید صله رحم مستحب است، روایات میگویند: طول عمر میآورد. اگر عمر من مشخّص است، طول عمر یعنی چه؟ معلوم میشود، با عمل خودم تغییر میکند. میتوانم با یک سنخ اعمال طولانیاش کنم و از آن طرف میتوانم کوتاهش کنم. چگونه؟ مثال میزنم. در روایات داریم، نعوذ بالله، «زِنا» موت فُجأه میآورد. بسیاری از سکتهها به خاطر چیست؟ رواج زنا در جامعه.
حالا میروم سراغ روایت. «یَعِیشُ النَّاسُ بِإِحْسَانِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَعِیشُونَ بِاَعْمَارِهِمْ»، طول عمر زندگی مردم به سبب اثر وضعی احسانها و نیکوکاریهایی که میکنند، بیشتر است از طول زندگی آنها به اعمار؛ یعنی مقدّراتشان در عمر. «وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَمُوتُونَ بِآجَالِهِمْ»، از آنطرف مرگ انسانها به سبب گناهانشان بیشتر است از مرگ آنها به سبب مقدّراتشان.
یعنی زندگیهایی که در دنیا به سبب عمل نیک میشود و مرگهایی را که به سبب عمل زشت و گناه به وجود میآیند، بیشترند از آن چیزی که از نظر عمر برایت مقدّر شده است.
دیگر امیدوارم بترسید از اینکه گناه عمرتان را کوتاه کند از آنطرف، امیدوار شوید که اطاعت و احسان، عمرتان را طولانی کند. انشاءالله که مطلب معلوم شده باشد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، کمتر پیش میآید کتابی در حوزه تاریخ معاصر آن هم در حیطهای که به نظر میرسد افراد کمی درگیر آن بخش از تاریخ باشند، وارد بازار کتاب شود و حتی آنهایی که معمولا سرو کاری با کتابهای تاریخی ندارند، را هم درگیر کند و به دنبال خودش بکشاند. اما اخیرا کتابی در حوزه تاریخ معاصر وارد بازار کتاب شده است که حتی اگر اهل تاریخ هم نباشید، این کتاب را پس از دسترسی به آن کنار نخواهید گذاشت! کتاب «اسماعیلیان آقاخان» را سیدمحسن موسوی گرمارودی نوشته و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است اما اولین تورق این کتاب مصادف است با خواندن آن و پیگیر شدن دیگر کتابهای این نویسنده. کتاب اسماعیلیان آقاخان که تنها خلاصهای از تاریخ معاصر این فرقه است، نشان میدهد که فعالیتهای این فرقه مربوط به اقلیتی در دنیای مسلمان نمیشود، بلکه مجموعهای از ارتباطات سیاسی در دنیای معاصر ما روایت میکند که رسانههای غربی آن را به عنوان نمادی از شیعیان و مسلمانان نشان میدهند. جزء ثروتمندترین خاندانها در دنیا محسوب میشوند و رسانههای داخلی ما (در بهترین حالت) با جهلی که نسبت به این فرقه و گروه دارند، «آقاخان، آقاخان» سر داده و از مسابقههای اسب دوانی این خاندان و جایزه معماری آنها خبر میزنند و داد سخن سر میدهند! شما وقتی این کتاب را باز میکنید، حتی اگر حوصله خواندن نداشته باشید با انبوهی از عکسهایی مواجه میشوید که شما را به سمت کتاب میکشانند، از روابط با مشهورترین زنان سینمای هالیوود در قرن گذشته گرفته تا سفرهای این خاندان به کشورهای عربی و دل دادنها و قلوه گرفتنهایشان با حکومت پهلوی و تصویر امامان اسماعیلی در روی جلدهای مجلههای تایم و لایف!
ه گزارش خبرگزاری فارس، با توجه به نزدیک شدن به سالروز شهادت پیشوای فقه جعفری حضرت امام جعفر صادق(ع) از امروز یک حدیث از این امام همام با شرح آن توسط آیتالله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق منتشر میشود.
عن عبدالله بن سنان قال: قال ابا عبدالله علیه السلام:
سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ قَالَ تَقُولُ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ. (بحارالانوار ج52 ص148)
عبدالله بن سنان از اصحاب بزرگوار امام صادق (ع)، در روایتی از ایشان نقل میکند: «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ»، میخواهم اینجا نکتهای را عرض کنم، در زمان غیبت امام زمان (صلواتاللهعلیه)، چون این روایت از امام صادق(علیهالسلام)، خطاب به عبداللهبن سنان هست، چه بسا در زمان ائمّه(علیهمالسلام)، اگر انسان دسترسی به آنها پیدا نکند، آنهم همین حکم را داشته باشد.
فرض کنید زمان امام صادق(علیهمالسلام) کسی دستش به امام نمیرسد. نسبت به امام زمان (صلواتاللهعلیه)، چون ایشان غیبت دارد، به این معنا که به حسب ظاهر دیگر دسترسی هیچکس به ایشان مقدور نیست، در اینجا دعاهایی برای تعجیل در فرج وارد شده است که اسمش را دعاهای فرج میگذاریم و دستور دادهاند که بخوانید تا خداوند در فرج حضرت تعجیل بفرمایند. دعاهای متعدد داریم، مثلاً دعای «اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن...». این دعاها برای تعجیل در فرج است.
مطلب اساسی در این روایت این است که حضرت فرمودهاند: در زمان غیبت، که دسترسی به امام نداری، گاهی در ذهنت راجع به امام شبهه پراکنده میکنند. اینطور نیست؟ ریشه کار را میخواهند بزنند.
در اینجا حضرت میگوید من یک دعایی یادتان میدهم که اگر این دعا را بخوانید، این شبههها در شما اثر نمیکند. دو، سه تا جمله بیشتر نیست، این دعا را بخوان که این شبههها در تو اثر نکند. یعنی در اعتقادات به امام حاضر زندهای که دستت به او نمیرسد، سفت پابرجا بمان. «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ»، حضرت میفرماید: به زودی به شما یک سری شبهه اصابت میکند که در این موارد دستتان به امام نمیرسد، و آن این است که «بِلَا عَلَمٍ یُرَى». علم یعنی راهنما، آن وقتها راهنما به صورت پرچم بود. آن کسیکه راه را گم میکرد، آن پرچم را میدید و راه را پیدا میکرد. «بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى»، و بدون امامی که شما را هدایت کند تا شبههها را ببینید و دیگر شبهه نکنید.
حضرت میفرمایند: چنین وقتی به شما خواهد رسید که به ایندو دسترسی ندارید. «لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ»، از این شبههها نجات پیدا نمیکند، مگر کسی که دعای غریق را بخواند. یعنی یک چنین آدمی مثل کسی میماند که بهاصطلاح ما در آب افتاده و دارد غرق می شود، میخواهد کسی دستش را بگیرد، «لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ».
عبداللهبنسنان میگوید به آقا عرض کردم: «وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ»، آقا به من بگوئید دعای غریق چیست؟ «قَالَ(علیهالسلام) تَقُولُ»، حضرت میگوید: این را بگویید: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ»، دو جمله است، جمله اوّل؛ نامهای مقدس الهی است، «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ». جمله دوم؛ «ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، خدا دستم را بگیر، دلم را بر دینت پابرجا بدار که این شبههها بر من اثر نکند.
عبداللهبنسنان میگوید: آقا این جملات را فرمودند بعد من بلافاصله گفتم: «فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، در دعای آقا تصرّف کردم، چون آقا گفتند بگو: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، دعایی که آقا گفتند این بود. من «وَ الْاَبْصَارِ» را اضافه کردم. گفتم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، حضرت رو کردند به من فرمودند: «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ»، درسته خدا «مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ» است، امّا این جملاتی را که من میگویم، بگو و از خودت عبارت اضافه نکن! «وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، این ابصار را دیگر در آن نگذار. این روایت، روایت بسیار زیبایی بود و دستورالعمل هم داده بود. این روایت را خواندم که دوستان چیزی یاد بگیرند، برای اینکه از نظر اعتقاداتتان خیلی مؤثّر است.
شفّاف میگویم: برای اینکه در زمان غیبت امام زمان(صلواتاللهعلیه)، یک سری شبهات در شما اثر نکند، دستور این است. سند روایت هم خیلی خوب است. پس هر روز بگویید: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»، دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمیکشد. لذا اینرا هر روز بخوانید تا دلتان به امام زمان(صلواتاللهعلیه) قرص شود.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیتالله حسن رمضانی از استادان علوم عقلی و عرفانی حوزه علمیه قم در پاسخ به این سؤال که «آیا وجود جنهای عذابکننده در جهنم صحت دارد؟» و آیا عبارت یکی از علما مبنی بر این که «شیاطین جن میسوزند، امّا خودشان عاملان عذاب در جهنم هستند» صحیح است، اظهار داشت: تردیدی نیست که جنها مثل انسانها مکلف هستند و وقتی پای تکلیف به میان میآید اطاعت و عصیان به وجود میآید و وقتی اطاعت و عصیان در کار باشد بهشت و جهنمی هست و باید دانست که جنهای معصیت کار مانند انسانهای معصیت کار در جهنم خواهند بود. بیان احتمال اول وی افزود: اما اینکه جنها یا برخی از جنها، عامل عذاب در جهنم هستند مطلبی است که باید در آن تأمل داشت. مثلا درباره انسان داریم که عالمان سوء یا برخی دیگر از گناهکاران در جهنم که هستند تعفن آنها سایر اهل آتش را آزار میدهد. به این مبنا و بر این اساس اگر خواسته باشیم بگوییم در جهنم افرادی از جنها هستند که میسوزند و در عین حال مایه عذاب دیگران هستند، ایرادی ندارد. بیان احتمال دوم رمضانی در ادامه بیان داشت: اگر مراد از اینکه آنها میسوزند و عامل عذاب دیگران هستند مثل شیطان است که خودش میسوزد و تابعانش هم - به خاطر تبعیت از او - میسوزند، این هم امکان دارد و صحیح است. به قول آیه شریفه قرآن کریم: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ؛ که جهنّم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پر خواهم کرد!» (ص /85) وی افزود: همچنین قرآن درباره شیطان و کسانی که تبعیت از او میکنند میفرماید: «کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْانسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنىِّ بَرِىءٌ مِّنکَ إِنىِّ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِینَ ، فَکاَنَ عَاقِبَتهَمَا أَنهَّمَا فىِ النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَ ذَالِکَ جَزَؤُاْ الظَّلِمِینَ؛ کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: «کافر شو» امّا هنگامى که کافر شد، گفت: «من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم!، سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مىمانند و این است کیفر ستمکاران! (حشر / 16 و 17) آیتالله رمضانی در جمعبندی این احتمال گفت: پس اگر مراد این باشد که خودش خواهد سوخت و باعث میشود دیگران هم وارد آتش شوند و بسوزند و به این معنا عامل سوختن آنها میشود، این هم صحیح است. بیان احتمال سوم استاد علوم عقلی و عرفانی حوزه علمیه قم در بیان احتمال دیگر از این عبارت گفت: اگر مراد این است که اینها میسوزند و اما خودشان ملک موکل یا مسئول موکل بر تعذیب هم هستند یعنی خداوند متعال به اینها ماموریت داده باشد که دیگران را هم عذاب بکنند مثل فرشتگان موکل بر جهنم که در آتش هستند و عوامل اجرایی دستورات حق تعالی راجع به تعذیب کفار و مشرکان و ... هستند. به این معنا اگر باشد، پذیرش آن مشکل خواهد بود. بیان احتمال چهارم وی با بیان اینکه اگر عبارت چنین باشد که «آنها نمیسوزند اما خودشان عامل عذاب در جهنم هستند» معنای بهتری دارد، گفت: اگر «میسوزند» را به «نمیسوزند» تغییر دهیم این عبارت در صورتی که جن را به معنای هر موجود «مخفی از چشم» بگیریم و بر فرشتگان و عاملان عذاب تطبیق کنیم، درست میشود. شاگرد برجسته علامه حسنزاده آملی در توضیح این معنا از جن گفت: در این معنا، جن به معنای موجود مخفی از حواس است که خودش در جهنم نمیسوزد و عامل تعذیب هست. چون فرشتگانی که در جهنم، عامل عذاب هستند خودشان نمیسوزند. در اینجا به این فرشتگان، جن بگوییم ایرادی ندارد چون جن در این بیان، به هر موجود مخفی از چشم از جمله فرشته اطلاق میشود.
محمدحسین رجبی دوانی کارشناس تاریخ اسلام در گفتوگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس در خصوص فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) گفت: حضرت حمزه(ع) از کسانی است که در دوران سخت اسلام در مکه و در اقلیت بودن محض مسلمانان ایمان آورد و چون فرد بسیار شجاع و قابل احترامی بود، اسلام آوردن او باعث تقویت پیامبر(ص) و موقعیت اسلام شد. وی اظهار داشت: در میان بنیهاشم، حضرت حمزه(ع) با اندکی تأخیر نسبت به برخی دیگر از بستگان حضرت رسول(ص) دعوت ایشان را پذیرفت البته آنچه که از نقل تاریخ برمیآید زمان اسلام آوردن حضرت حمزه(ع) خیلی هم با فاصله زمانی صورت نگرفت. رجبی دوانی با اشاره به آشکار شدن ایمان حضرت حمزه(ع) در حدود سال پنجم بعثت تصریح کرد: جریان اسلام آوردن حمزه عموی پیامبر این گونه بود؛ زمانی که پیامبر اکرم(ص) در مسجدالحرام مورد جسارت و اهانت ابوجهل قرار گرفت و چون حضرت نمیخواست با او دهان به دهان شود ابوجهل را رها کرد و به منزل رفت. وی ادامه داد: از آنجایی که حضرت حمزه(ع) عادت داشت بعد از شکار به طواف کعبه میرفت لذا کنیزی که شاهد اهانت ابوجهل به شخص پیامبر(ص) بود جلو رفت و به حضرت حمزه(ع) گفت: من شاهد بودم که چگونه ابوجهل به برادرزادهات اهانت کرد. حمزه(ع) به شدت برآشفت و با کمان خود بر سر ابوجهل زد و او را خونین کرد و اینجا بود که حضرت حمزه(ع) فریاد برآورد چرا تو این گونه با برادرزاده من رفتار میکنی مگر نمیدانی من به آیین او درآمدهام لذا از اینجا به بعد دیگر ایمان حضرت حمزه(ع) برای همگان مشخص شد و تا حد زیادی در دور کردن مشرکان از جسارت به ذات مقدس حضرت رسول(ص) مؤثر بود. این کارشناس تاریخ اسلام در خصوص اطلاق لقب «سیدالشهدا» به حضرت حمزه(ع) توسط پیامبر(ص) گفت: در طول دوران رسالت پیامبر(ص) هیچ جنگی مانند جنگ احد، ضایعات و تلفات شدیدی نداشت. مهمترین فردی که در جنگ احد به شهادت رسید حضرت حمزه(ع) بود. فردی که زحمات بسیاری برای اسلام کشید و تا پایان حیات حضرت رسول(ص) شهیدی که همردیف حضرت حمزه(ع) باشد را مشاهده نمیکنیم. وی عنوان کرد: صرف عمو بودن برای پیامبر(ص) موجب این نبود که حضرت حمزه(ع) را احترام کند، چرا که حضرت رسول(ص) عموی دیگری به نام عباس هم داشتند اما بعد از حضرت ابوطالب(ع) هیچ کس اخلاص، حمایت بیشائبه و ایمان محکمی مانند حضرت حمزه(ع) را در دفاع از پیامبر و دستاورد بزرگ ایشان به این صورت به نمایش نگذاشته بود همچنین با توجه به اینکه اکثر یاران حضرت جوان بودند اما عموی بزرگوارشان چند سالی از ایشان بزرگتر بود لذا جانفشانی حضرت حمزه(ع) امری ارزشمند بود. رجبی دوانی با بیان اینکه اکثر شهدای اُحد از انصار و از اهل مدینه بودند، گفت: وقتی پیامبر(ص) مشاهده کرد که اکثر شهدا زائر و گریه کن دارند از غربت عموی خود منقلب شد و به عزاداری برای او پرداخت وقتی مردم دیدند که چگونه حضرت رسول(ص) بر سر مزار عموی خود عزاداری میکند آنها هم حمزه سیدالشهدا(ع) را ارج نهاده و بر سر مزارش حاضر شدند. وی اظهار داشت: حضرت حمزه(ع) در دفاع از پیامبر(ص) تا بذل جان خویش پیش رفت و این موضوع باعث شد تا حضرت زهرا(س) همان احترامی را که پیامبر(ص) برای عمومی خود داشت را داشته باشد و هر از چندگاهی بر سر قبر ایشان حاضر شده و برای او و سایر شهدای احد دعا میکرد و این را از باب ارج نهادن به زحمتهای مجاهد بزرگ فی سبیلالله که از قضا عموی پیامبر(ص) نیز بود، انجام میداد.