به گزارش خبرگزاری دانشجو، سیدمحمد جوزی، برادر شهیدان جوزی در اعتراض به وضعیت فعلی سینما، خاطرات خود در بازرسی از یکی از مراکز فیلمسازی را بیان کرد.
وی به خاطرهای از سالهای مدیریت علی لاریجانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد و گفت: در دو نوبت به عنوان ناظر به مرکز تولید فیلم اسلامی در خیابان ولیعصر رفتیم؛ در بار دوم که به صورت سرزده بود، دیدیم در یکی از اتاقها یک فیلم مستهجن به نمایش گذاشتهاند.
دختر و پسر به اسم کلاس درس در آن اتاق حضور داشتند؛ این فیلم را از مسئول پخش گرفتیم، اما قبل از اینکه گزارش را تحویل وزیر بدهیم، علیه ما حرف درست کردند که اینها کلاس مقدس درس را بر هم زده و مانع تدریس شدهاند.
زمانی که فیلم را به علی لاریجانی نشان دادیم، وی پس از دیدن تصویر اول حاضر نشد، ادامه فیلم را ببیند.
متاسفانه مدیر آن دستگاه هنوز هم در مسئولیتهای فرهنگی کشور حضور دارد و همانها که در آن کلاس حضور داشتند هنرمندان سینمای امروز ما هستند؛ با این اوضاع نمیتوان توقعی از این گونه سینما داشت.
وی به اوضاع فساد در سینما اشاره کرد و گفت: اوضاع آنقدر خراب است که محمدعلی کشاورز گفته اگر دخترم هنرپیشه می شد، سرش را میبریدم.
نظر |
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «شمر بن ذیالجوشن» این جانی شماره یک حادثه کربلا، در رأس لیست سیاه مختار بود، باید به هر قیمتی این جنایتکار دستگیر و مجازات میشد. وی پس از واقعه جنگ شورشیان کوفه با مختار که فرماندهی چند گروه را به عهده داشت، متواری شد.
*سوابق و پرونده سیاه «شمر»
شمر بن ذیالجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار میآمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه میکشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حملهور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالیکه رجز میخواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب میشناخت و در حالیکه او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.
اما شمر هم همانند بسیاری از مردم کوفه، در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد، کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجتالاسلام سید ابوفاضل رضوی درباره جرمهای شمر و نحوه کشته شدن او توسط مختار چنین مینویسد:
* جُرمهایی که شمر مرتکب شد
-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.
-هنگامی که عمر سعد از کربلا نامهای مسالمتآمیز برای ابن زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمیشود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.
-شمر نامهای از ابن زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.
-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.
-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.
-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با 12 نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمهگاه امام حسین(ع) حملهور شد و امام خطاب به آنان، این جمله معروف را فرمود: که «اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید (لااقل) آزادمرد باشید»! چرا به طرف زن و بچههایم حمله میکنید.
-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.
*ماجرای تعقیب شمر و کشته شدن او
شمر توانست از معرکه کوفه، جان سالمی به در برد و از شهر کوفه خارج شود، مختار غلامی به نام «زربی» داشت، این شخص ظاهراً ایرانی الاصل و از هواداران اهلبیت(ع) و از شیعیان بود، وی جوانی زیرک و باهوش بود. مختار، زربی را همراه گروهی که حدود 10 نفر میشدند، مأمور پیدا کردن شمر کرد.
مسلم بن عبدالله ضبابی میگوید: من نیز جزو فراریان، همراه شمر، از کوفه متواری شدم و زربی همچنان به دنبال ما بود تا از کوفه خارج شدیم و اسبهای ما لاغر و ناتوان بودند، ولی اسب زربی چابک و زیرک بود. بالاخره خود را به ما رساند، هنگامی که او نزدیک ما شد، شمر به ما گفت: شما از من دور شوید، شاید منظور این غلام کسی جز من نباشد.
ما اسبهایمان را تاختیم و دور شدیم و زربی به قصد جان شمر به سوی او تاخت، شمر با تاکتیکی خاص او را به دنبال خود کشاند تا او از یارانش جدا شد. شمر، هنگامی که زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی محکم بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و زربی به شهادت رسید و به این ترتیب، شمر از مهلکه جان سالم به در برد، خبر ناکام ماندن مأموریت، زربی به مختار رسید. مختار با ناراحتی گفت: بیچاره زربی، اگر با من مشورت کرده بود، به او توصیه میکردم که تنها به دنبال «ابوالسالغه» (مقصودش شمر بود) نرود.
مسلم ضبابی گوید: ما و شمر توانستیم، خودمان را به محلی به نام «ساتیدما» برسانیم و بعد از کمی استراحت، رفتیم تا به نزدیک دهکدهای به نام «کلتانیه» رسیدیم، کنار ساحل رودخانهای که نزدیک تپهای بود، پیاده شدیم، شمر فردی از اهالی همان روستا را گرفت و با تهدید گفت: نامهای دارم و باید آن را به سرعت به بصره به نزد مصعب بن زبیر ببری.
گویا آن روستایی قبول نمیکرد، شمر او را کتک زد و او هم از ترس جانش، این مأموریت را پذیرفت و نامه را گرفت و برای مقدمات سفر، به همان دهکده رفت و این دهکده چند خانه بیشتر نداشت و بعد معلوم شد که ابوعمره، رییس پلیس مختار، با گروهی مسلح در آنجا مستقر شدهاند و در آن محل پاسگاهی جهت کنترل راه کوفه به بصره قرار دادهاند، مخصوصاً به خاطر اینکه فراریان کوفی از این راه خود را به بصره میرسانند و تحت حمایت مصعب بن زبیر که استاندار عبدالله زبیر در آنجا بود، قرار میگرفتند.
آن روستایی در بین راه به یک هم روستایی خود برخورد کرد و ماجرای کتک خوردن خود از دست شمر را برای وی تعریف کرد، در همان حال که این 2 روستایی با هم صحبت میکردند، یکی از افراد گروه ابوعمره، از صحبت آنان متوجه شد که این روستایی، حامل نامهای از شمر برای مصعب بن زبیر است و قصد بصره را دارد، این مأمور باهوش، آدرس دقیق محل ملاقات شمر و آن روستایی را از او تحقیق کرد و معلوم شد از آنجا تا محلی که شمر در آنجا بود حدود 3 فرسخ راه است. این مأمور، جریان را به ابوعمره گزارش داد و ابوعمره، بلافاصله با گروه مسلح خود، به سوی محل استقرار و اختفا شمر، حرکت کردند.
شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.
اوائل انقلاب، سى و یکى دو سال قبل از این، در یک قضیهى بسیار مهمى، من و دو نفر دیگر که آن روز عضو شوراى انقلاب بودیم، از تهران رفتیم قم خدمت امام - امام آن وقت هنوز در قم بودند، تهران نیامده بودند - تا نظر ایشان را نسبت به آن قضیه و اقدام مهم بپرسیم. وقتى قضیه را براى ایشان شرح دادیم، امام رو کردند به ما، گفتند از آمریکا میترسید؟ گفتیم نه. گفتند پس بروید اقدام کنید. ما هم آمدیم اقدام کردیم و موفق شدیم. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر گرایشهاى انحرافى پا در میان گذاشت، کارها مشکل خواهد شد.
بیانات امام خامنه ای در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس جهانی اساتید دانشگاههاى جهان اسلام و بیدارى اسلامى 1391/09/21
کار مداح، استفادهى از هنر براى بیان حقیقت است. خود این ایستادن، با صداى خوش و با آهنگ زیبا شعرى را خواندن - هم شعر هنر است، هم آهنگ هنر است، هم صدا هنر است - با چندین هنر، انسان یک حقیقتى را بیان کند، میتواند تأثیر مضاعفى در ذهن مستمع و حاضر در مجلس و مخاطب شما بگذارد؛ این خیلى نعمت بزرگى است، خیلى فرصت بزرگى است. جمعیت مداحها هم بحمدالله روزبهروز توسعه پیدا کرده، مردم هم قبول دارند، اشتیاق دارند، استقبال میکنند - این هم هست دیگر - پس همه چیز فراهم است. اگر وقت این جلسه به چیز دیگرى گذشت، اگر این چند هنر - هنر شعر، هنر صدا، هنر آهنگ - در چیزى مصرف شد که هیچ فایدهاى براى مستمع شما نداشت، این میشود خسران. لذا کار مداحى، کار سختى است. اینجور نیست که بگوئیم حالا که صدامان خوب است،چند تا شعر هم حفظ کنیم - حالا که الحمدلله آقایان مداحها از روى کاغذ میخوانند! قدیمها عیب بود که مداح از جیبش کاغذ در بیاورد، از روى کاغذ بخواند؛ قصائد طولانىِ پنجاه شصت بیتى را از بر میخواندند؛ البته حالا لازم نیست، از روى کاغذ خواندن ایرادى هم ندارد - یک شعرى از یک گویندهاى بگیریم، با صداى خوش بخوانیم؛ قضیه این نیست. باید نگاه کنید، ببینید، بسنجید. این یک مطلب که مربوط به مداحان عزیز ماست.
شما میدانید که ما به شما مداحها اخلاص داریم، شماها را دوست میداریم، کارتان را باارزش میدانیم؛ منتها این شرط بزرگ را من همیشه با مداحها داشتهام؛ شما هم اغلبتان جوانید، جاى فرزندان ما هستید؛ نصیحتِ پدرانه است، انشاءالله دنبال کنید: شعر خوب، شعر پرمغز و البته شعر زیبا. خود هنر شعر اثر هم میگذارد. وقتى شعر خوب بود، وقتى استخوانبندى شعر، الفاظ شعر، خوب بود - شعرِ خوب، با مضمون خوب - تأثیرش بیشتر هم هست؛ بعلاوه که سطح ذهن مردم و فکر مردم را هم بالا مىآورد.
به جامعه نگاه کنید، ببینید جامعه به چه چیزى احتیاج دارد؟ اینها چیزهائى نیست که امروز براى امثال شما جوانها - که الحمدلله باسوادید، بافهمید، بابصیرتید - مخفى باشد. امروز مردم ما بحمدالله سطح فکرشان بالاست، ملت ما بلوغ فکرى دارد؛ شما جامعهى مداح هم همین جور. شما میدانید مردم به چه چیزى احتیاج دارند. امروز مردم به دین، به اخلاق، به ایمان راسخ، به بصیرت، به شناخت دنیا، به شناخت آخرت احتیاج دارند؛ همهمان احتیاج داریم. اینکه میگوئید فاطمهى زهرا (سلام الله علیها) در محشر وارد میشود، فضاى محشر تحت تأثیر عظمت دختر پیغمبر قرار میگیرد، باید محشر را بشناسیم، قیامت را بشناسیم، هیبت جلال الهى را در محشر بدانیم؛ اینها معرفت میخواهد، اینها آگاهى میخواهد؛ قرآن هم پر است از بیاناتى که این معانى را به ما نشان میدهد، روایات هم همین جور. اینها را با زبان شعر، با همان هنرى که در شما هست، بیان کنید.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، تهران در 128 سال پیش در چنین روزی در غم و اندوه فقدان عالم مجاهد و عارف بالله آیتاللّه حاج ملا علی کنی به سوگ نشسته بود، ایشان از جمله شخصیتهای بزرگ و نامی جهان تشیع در عصر قاجار به شمار میآمد که در بامداد پنجشنبه 27 محرم الحرام 1306 هجری قمری در سن 86 سالگى، پس از عمرى ارشاد و راهنمایى، تألیف و تدریس، طرد سلطه بیگانگان و نفى حاکمیت مستبدان، چشم از جهان فروبست و جان به جان آفرین تسلیم کرد. هنگامی که خبر رحلت این عالم وارسته در شهر پیچید، تهران یکپارچه به ناله درآمد و مردم در غم از دست دادن او در شیون و فریاد شدند، بازارها و مغازهها 4 روز تعطیل شد و همانند ایام عاشورا دستههای سینهزنی در سطح شهر کوچه به کوچه به عزاداری پرداختند. در نهایت پیکر پاکش روی دوش مردم و همراه با اشک و آه و حسرت، از تهران تا شهرری تشییع شد و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی(س) به خاک سپرده شد. در ادامه تنها به گوشهای از زوایای زندگانی این عالم مجاهد اشاره میشود: * واکنش نخستین سفیر آمریکا در ایران به جایگاه ملا علی کنی آیتالله کنی در دوره خویش در قلب همه جای گرفته بود، مردم با چشم خود ساده زیستی و دوری از تجمل دنیا را در محیط زندگی او با وجود بهرهمندی از امکانات مادی، مشاهده میکردند. اولین سفیر آمریکا در ایران، در خاطرات خود چنین می نویسد: «... حکام شرع ملا یا مجتهد نامیده میشوند که بزرگترین مجتهدهای فعلی که به منزله رییس عدالتخانه حالیه ممالک فرنگ است، حاجی ملا علی کنی است ... حاجی ملا علی شخص مسنی است و ظاهراً مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد، اگر چه املاک او زیاد است، مع هذا نمیخواهد جلال و ظاهر سازی به خرج دهد. وقتی در کوچهای راه میرود، بر قاطر سفیدی سوار میشود و فقط یک نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوی او ازدحام میکنند، مثل اینکه وجودی ملکوتی است، اگر یک کلمه بگوید میتواند اعلی حضرت شاه را از سلطنت خلع کند. وقتی به نزد اعلی حضرت شاه میآید، پادشاه به جهت احترام او قیام تمام به عمل می آورد، سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول میکشیدند، به من گفتند که اگر چه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شدهایم، اما اگر حاجی ملاعلی امر کند همه شما را میکشیم!». (1) * نظر شیخ مرتضی انصاری درباره سبک زندگی ملا علی کنی زمانی فرزند ناصرالدین شاه قاجار، در سفری به عتبات عالیات، در نجف اشرف اقامت کرد، او به منظور دیدار و زیارت شیخ مرتضی انصاری به منزل ایشان رفت. آثار زهد و ورع از در و دیوار و اثاث ناچیز خانه شیخ هویدا بود؛ سفره حصیری به دیوار آویزان بود و یک چراغ پیه سوز سفالی در کنار منقل گلی، اتاق را روشن کرده بود و کمی سرگین به جای ذغال در منقل مشتعل بود. اینها اثاث خانه آن مجتهد و مرجع بزرگوار و استاد یگانه حوزه علمیه نجف اشرف به شمار میرفت. شاهزاده چون وضع اتاق را برانداز کرد، بسیار متعجب شد و سپس لب به سخن گشود و گفت: اگر ملا و مجتهد این است، پس حاجی ملا علی کنی چه میگوید؟! سخن او هنوز تمام نشده بود که چهره شیخ انصاری دگرگون شد. از جا برخاست و فرمود: چه گفتی! این کلام کفر آمیز چه بود که به زبان راندی؟! خود را جهنمی ساختی، برخیز و از نزد من دور شو، حتی به قدر یک نفس کشیدن هم در اینجا تأمل نکن، زیرا می ترسم عقوبت تو مرا هم بگیرد! شاهزاده از شیوه و سخن خود بسیار متأثر شد و به گریه افتاد، پس از آن رو به شیخ کرد و گفت: آقا ... توبه کردم، نفهمیدم، مرا عفو کنید، دیگر از این غلطها نمی کنم! شیخ چون او را پشیمان یافت، فرمود: عالی جناب! حاجی کنی حق دارد آن طور زندگی کند، زیرا در مقابل پدر تو باید به همان قسم زندگی کرد، ولی من در میان طلاب هستم، باید حالم و امور زندگیام مانند همین طلبهها باشد. *چگونه ملا علی کنی از تخریب مسجد توسط ناصرالدین شاه جلوگیری کرد زمانی به دستور شاه، خیابانی در حال احداث بود و تخریب مسجد کوچکی نیز که در مسیر این طرح قرار داشت در برنامه او بود. علما و مجتهدان تهران چون مخالفت خویش را بی نتیجه میدیدند، تصمیم گرفتند مسجد بزرگی جای آن مسجد در مکانی دیگر بسازند، حاجی ملا علی کنی چون از واقعه آگاه شد، نامهای برای شاه فرستاد و در آغاز نامه این آیه را نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ» ناصرالدین شاه پس از دیدن نامه، از خراب کردن مسجد صرفنظر کرد و مسیر خیابان را تغییر داد.(3) *پینوشتها: 1- ملا علی کنی- مرزبان دین، محمد باقرپور امینی 2- بیتالمال در سیره ابرار، مصطفی علامه مهری 3- گلشن ابرار، جلد 1، صفحه 366
عباس شکوهمند - در ادامه بررسی حدیث منسوب به امام حسین که در کتابهای «محرم الحرام» و «موسوعه کلمات الامام الحسین» به نقل از تاریخ طبری آمده است که امام حسین با صلح امام حسن مخالفت کرده و خطاب به او فرموده است: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!»، با محمد حسن رجبی، مورخ و پژوهشگر دینی گفتو گو کردیم.
رجبی معتقد است این حدیث، معتبر نبوده و مفاد آن از نظر اعتقادی و تاریخی، باطل است، چرا که ما معتقدیم هر آنچه امام معصوم انجام میدهد عین حق و مصلحت اسلام است و اطاعت از امر امام بر همه شیعیان واجب است و نیز اگر امام حسین با صلح امام حسن مخالف بود، چرا در طول ده سال از دوره حکومت معاویه که با امامت امام حسین همزمان بود، به معاهده صلح پایبند ماند؟
محمد حسن رجبی در پاسخ به این سوال خبرآنلاین که در برخی کتب، به نقل از تاریخ طبری آمده است که امام حسین با صلح امام حسن مخالفت کرده و خطاب به او فرموده است: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!» ، آیا این روایت میتواند درست باشد یا نه، گفت: بطلان این مطلب کاملا مشخص است، چون ما معتقدیم که امام معصوم(ع)، حجت خداست و هر آنچه می کند عین حق و مصلحت اسلام و مسلمین است و بر همه پیروان و شیعیان، اطاعت امر امام واجب است و ولایتمداری آنها ایجاب میکند که کوچکترین تردیدی نسبت به نظر و رأی امام نداشته باشند.
وی افزود: لذا این که گفته شده امام حسین، امام حسن را از این که معاهده صلح را بپذیرد، پرهیز می دهد و میگوید خلاف سیره پدر آن بزرگواران است، این مسأله با اعتقادات ما منافات دارد و نعوذبالله نشان میدهد که امام حسین تابع ولایت امام خود نیست و برای امام خود، خط و مشی تعیین می کند، حال آن که درست برعکس این قضیه، ما نقلهایی داریم که وقتی امام حسن صلح را پذیرفت، گروهی از شیعیان که این مسأله برایشان سنگین بود، نزد امام حسین رفتند و به ایشان گفتند که اگر شما نظرتان متفاوت و مخالف برادرتان است ما با شما بیعت میکنیم و مقابل معاویه میایستیم که امام حسین فرمود این چه سخنی است که میگویید؟ آن حضرت، امام من و شماست و اطاعت او بر همه ما واجب است.
این پژوهشگر تاریخ اسلام با بیان این که اگر امام حسین با نظر امام مجتبی مخالف بود و صلح را به صلاح نمیدید – که اصلا تصور چنین مطلبی باطل است- وقتی خود به امامت می رسد باید که این صلح را کأن لم یکن بداند و آنطور که میخواهد عمل کند، اظهار داشت: حال آن که میبینیم بخش اعظم دوران امامت امام حسین یعنی حدود 10 سال و نیم از امامت آن بزرگوار در دوره حکومت معاویه بوده و در این مدت، امام حسین به معاهده صلح امام حسن با معاویه، پایبند میماند و امام حسین، روش امام محتبی را ادامه می دهد.
رجبی افزود: اگر بخواهیم بگوییم دیدگاه امام حسین چیز دیگری بوده ولی در زمانی که برادر بر او امامت دارد، ایشان سکوت و تبعیت میکند، وقتی خود به امامت میرسد باید به گونهای دیگر عمل کند، حال آنکه میبینیم کاملاً به راه امام مجتبی، اعتقاد دارد و همان راه را تا زمانی که معاویه زنده است، ادامه میدهد. بنابراین، پذیرش چنین ادعایی درباره یکی از معصومین، از نظر معرفتی برای ما به عنوان شیعه غیرقابل قبول است.
رجبی ادامه داد: ما درباره کسانی مثل عبدالله بن جعفر، محمد حنفیه و عبدالله بن عباس میگوییم که اگر شما شیعه هستید، چطور به خودتان اجازه میدهید که به امام زمانتان یعنی امام حسین رهنمود بدهید که طرف کوفه نروند و به طرف یمن بروند. اگر شما ولایتمدار بودید، نباید در برابر امام معصوم و حجت خدا اظهارنظری بکنید. حال چطور ممکن است امام حسین که خود عصمت دارد، بر امام خود اینگونه انتقاد داشته و رأی امام را نپذیرد و دیدگاه دیگری داشته باشد؟ آنچه مسلم است، امام حسین در این فراز و فرودها، در کنار امام مجتبی حضور داشته و تابع محض او بوده است.
رجبی تصریح کرد: زمانی که امام حسن به شهادت می رسد و امامت امام حسین آغاز می شود، کسانی مثل سلیمان بن صُرد خزاعی و برخی از بزرگان شیعه در کوفه به امام حسین نامه می نویسند و ضمن عرض تسلیت شهادت امام مجتبی به آن حضرت عرض میکنند حالا که خودتان امام هستید، اگر خواهان مقابله با معاویه باشید ما آمادگی داریم که شما را همراهی کنیم، اما پاسخ امام حسین این است که تا وقتی که این طاغوت زنده است، من به همان روش برادرم ادامه میدهم.
وی افزود: لذا امام حسین نظر و درخواست این افراد را برای مقابله با معاویه رد میکند. البته این مطلب به این معنا نیست که ایشان و یا امام مجتبی، بودن معاویه را به خیر و صلاح امت میدانند بلکه به خاطر انحطاط جامعه و تن دادن مردم به مطامع دنیایی، مقابله امامان ما با این طاغوت، جز شهادت خود و تثبیت موقعیت معاویه، نتیجه دیگری نمیداشت.
رجبی خاطرنشان کرد، زمانی که معاویه به امام حسین میگوید حجر بن عدی که یکی از شیعیان پدرت بود را کشتیم و او را غسل داده و هنوط و کفن کردیم و نماز خوانده و دفن کردیم. امام حسین در جواب معاویه میفرماید: به خدا قسم اگر ما به پیروانت دست یابیم و آنها را بکشیم، نه آنها را غسل میدهیم و نه کفن میکنیم و نه نماز خوانده و دفن میکنیم. یعنی امام با این کلام میخواهد بگوید شما اصلاً جزء دایره اسلام قرار نمیگیرید و ما شما را مسلمان نمیدانیم.
وی افزود: امام مجتبی نیز همین دیدگاه را داشته است. امام مجتبی وقتی با پیشنهاد صلح معاویه مواجه شد، با مردم اتمام حجت کرده و گفت: ای مردم این درخواست معاویه است در حالی که شما از پیغمبرتان شنیدهاید که فرمود خلافت بر بنی امیه حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید پایین بیاورید و بکشید. لذا اگر شما رضای خدا و سعادت آخرت را میخواهید من پیشنهاد صلح او را نمیپذیرم و برویم با او مقابله کرده تا به تکلیفمان عمل کنیم اما اگر دنیا و لذات و نعمات دنیا را ترجیح میدهید، پیشنهاد صلح او را بپذیریم. مردم با کمال گستاخی اعلام کردند که لذات و نعمتهای دنیوی را ترجیح میدهند. از این باب بود که امام مجتبی مجبور به پذیرش صلح شد و با تلخکامی این وضعیت را پذیرفت. چرا که اگر نمیپذیرفت، به شهادت امام و عدم انعکاس کافی در بین مردم و عدم تبیین فساد و تباهی بنی امیه در جامعه میانجامید.
رجبی در گفت وگو با خبرانلاین تأکید کرد: ما یقین داریم که اگر امام حسن، جای امام حسین بود، همان کاری را میکرد که امام حسین کرد و امام حسین هم اگر در جای امام حسن بود و با آن موقعیت در برابر معاویه قرار میگرفت، قطعاً ایشان هم صلح را میپذیرفت و این بزرگواران کُلُّهم نور واحد، همهشان یک نور هستند و اختلاف دیدگاه و رأی در بین معصومین، معنا ندارد. این تحلیلگر تاریخ اسلام افزود: حضرت امام خمینی(ره) در جایی فرمودند که اگر همه انبیاء با هم گرد میآمدند، هیچ اختلافی بین آنها بروز پیدا نمیکرد، چون همه بر مبنای تعالیم الهی و عصمتی که دارند، یک تصمیم میگیرند و اختلافنظر و دیدگاه بین معصومین معنا ندارد.
رجبی در پاسخ به این سوال که آیا به نظر شما انتشار این گونه مطالب در کتابهایی که به دست افراد کمسواد میرسد و ممکن است شائباتی درباره شخصیت امام حسن ایجاد کند، جایز است؟ گفت: باید بررسی شود که آیا این کار از روی سهو و جهل صورت گرفته یا خدای ناکرده به صورت عمد و آگاهانه انجام می گیرد تا در بین شیعیان، تزلزلی در مسائل اعتقادی پدید بیاید و مردم تصور کنند که ائمه با هم اختلاف دیدگاه داشتهاند و نظرات متفاوتی را ارائه میکردند. این مطلب از منابع اهل تسنن أخذ شده و باید منتشرکنندگان این کتابها، حاشیهای زده و بنویسند که این عبارات از منابع اهل تسنن است و نه شیعه.
وی تأکید کرد: شیعه معتقد است که تک تک ائمه اگر در جایگاه هر یک از امامان دیگر بودند، همان کار را میکردند که دیگری کرد. در همان تاریخ طبری که مأخذ این ادعاست، آمده که امام حسن گرایشات عثمانی داشته و با پدر بزرگوارش، علی(ع) اختلاف نظر داشت. این مطلب را ما از مبنا پوچ میدانیم. چگونه ممکن است امام حسن طرفدار خلیفه غاصب بوده و با امام و مولای خود، اختلاف نظر داشته باشد؟ حتی طبری نقلی را آورده که امام حسن به پدرش میگوید در آن قضیه گفتم فلان کار را بکن، گوش نکردی!
آیا این سخن از زبان یک فرد عادیِ ولایتمدار پذیرفتنی است، چه رسد به این که از زبان امام معصوم در برابر امام معصوم دیگر بیان شود؟ اینگونه مطالب کاملاً غلط است.
عباس شکوهمند- مطلبی به نقل از تاریخ طبری در کتاب «موسوعه کلمات الإمام الحسین(ع)» منتشر شده که در آن درباره ماجرای معاهده صلح امام حسین با معاویه آمده است حسین بن علی مخالف صلح بود و خطاب به امام حسن تأکید کرد: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!» این مطلب در کتابی که دفتر تبلیغات اسلامی به نام «محرم الحرام؛ ره توشه رهیان نور» اخیراً منتشر کرده نیز به نقل از منبع مذکور ذکر شده است. درباره این موضوع، با حجتالاسلام و المسلمین علی تهرانی، استاد حوزه و دانشگاه و امام جماعت مسجد هدایت گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
حجت الاسلام و المسلمین علی تهرانی با بیان این که سخنانی که در کتاب «موسوعه کلمات الأمام الحسین» به امام حسین(ع) نسبت داده شده، اعتراض رسمی امام حسین به امام حسن را نشان میدهد، افزود: در این کتاب آمده که امام حسین در اعتراض به تصمیم امام حسن جهت صلح با معاویه، گفت: من از این کار به خدا پناه میبرم، مبادا راه معاویه را تصدیق کرده و راه پدرت را تکذیب کنی؟ اگر اعتراض امام حسین به امام حسن صحت داشته باشد، پس چه فرقی است بین امام حسین و سلیمان بن صُرد خزاعی؟ در حالی که امام حسن و امام حسین هر دو امام هستند و تا زمانی که امام حسن زنده بود، امامت امام حسین بالقوه بود و فعلیت نداشت.
امام جماعت مسجد هدایت اظهار داشت: اگر واقعا امام حسین اینگونه به امام حسن اعتراض کند، یا باید امامت امام حسن را خدشه دار بدانیم یا امامت امام حسین را. در حالی که اعتقاد ما شیعیان این است که هر کاری را که امام انجام می دهد، خیر محض است. منِ شیعه وقتی این اعتقاد را دارم، پس حتماً امام حسین هم چنین اعتقادی دارد چرا که این موضوع را ما از فرمایشات خود معصومین(ع) آموختهایم.
وی افزود: ما دو آیه در قرآن درباره امامت داریم. قرآن کریم میفرماید که « «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/ 73، فرقان/ 74، قصص/ 50، سجده/ 24). «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند».
و نیز می فرماید: «وجعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون» «از میان آن قوم، پیشوایانی پدید آوردیم که چون صبوری پیشه کردند و به آیات ما یقین داشتند، به فرمان ما به هدایت مردم پرداختند.»
در یکی از این دو آیه میفرماید «و أوحینا الیهم فعل الخیرات» اینها چون امام هستند، ما به آنها وحی کردیم کار خیر انجام دهند. یعنی هر کاری که امام انجام میدهد صد در صد خیر است.
این استاد حوزه و دانشگاه تصریح کرد: نکته اول در مورد قابل پذیرش نبودن این مطلب این است که بر اساس اعتقاد ما، اگر امام حسین جای امام حسن بودند، همان کاری را میکردند که امام حسن انجام دادند و برعکس.
نکته دوم این که مقام معظم رهبری که کتاب «صلح الحسن» شیخ راضی آل یاسین را ترجمه کرده، اسم بسیار جالب و زیبایی برای آن انتخاب کرده که عبارت است از: «صلح امام حسن(ع) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ»، تعبیر بسیار جالبی را در عنوان این کتاب به کار برده است. دو نفر که در میدان کشتی هستند، گاهی یکی از آنها خودش را عقب میکشد تا طرف مقابل را به وسط میدان بکشاند تا بتواند یکباره بر او غلبه کند. کار امام حسن، نوعی نرمش بود، یعنی امام حسن صلح کردند تا معاویه را وارد میدان کنند و زمانی که ماهیت او و یزید کاملاً برای مردم مشخص شد، به وسیله امام حسین، طومارشان درهم نوردیده شد.
تهرانی ادامه داد: مرحوم سید شرفالدین که یکی از بزرگان است، میفرماید که جریان کربلا را اول باید به امام حسن نسبت بدهیم و بعد به امام حسین، چون مقدمات کربلا را امام حسن انجام دادند. بنابراین، اعتقاد ما در مورد امام حسن چنین است. سخنانی که در کتاب موسوعه کلمات الأمام الحسین، به نقل از تاریخ طبری نقل شده، هیچ اصل و اساسی ندارد، چرا که نویسنده آن، اعتقادات ما را ندارد.
وی اظهار داشت: فرمایشی از حضرت علی(ع) است که میفرماید: «إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایَة لاعَقْلَ رِوایَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ کَثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.» هرگاه خبرى را مى شنوید، آن را فهم و رعایت کنید نه آنکه بشنوید براى روایت کردن که راویان علم بسیارند و کسانى که بفهمند و رعایت کنند اندکاند.
تهرانی افزود: اگر چه آقای طبری این مطلب را نقل کرده اما باید ببینیم چنین مطلبی می تواند درست باشد یا نه و آیا با مبانی شیعه سازگار است یا نه. وقتی سازگار نیست نباید به آن اعتنایی قائل شد. بنابراین ما به هیچ وجه این موضوع که امام حسین به امام حسن اعتراض کرده باشد را قبول نداریم. همان دیدی را که امام حسن نسبت به صلح با معاویه داشتند، امام حسین نیز داشتند. امام حسین، صلح امام حسن را به عنوان یک اقدام صد در صد درست قبول کردند.
وی خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است که نقش امام حسین در این جریان، صریح نیست. البته امام حسین در یک جلسهای در حضور معاویه تصریح میکند که امام حسن، امام من است و من تابع اویم. اما چون مسأله صلح به گونهای بود که مشتی از انقلابیون داغ را ناراحت میکرد، امام حسین(ع) با این که تصمیم برادرشان را به مصلحت میدانستند اما به گونهای حرکت کردند که آن انقلابیون داغ را حفظ کنند تا آنها بیدین نشوند. این نقش جالبی است. افرادی مثل سلیمان بن صُرد و حجر بن عدی و دیگران، انقلابیون داغی بودند که به صلح با معاویه راضی نبودند و اگر امام حسین میخواستند به آنها بگویند که اشتباه میکنند و کار امام حسن صد در صد درست است، آنها به کلی از منطق وحی و امامت دور میشدند، ولی حضرت امام حسین(ع) با این آهسته حرکت کردنشان آنها را حفظ کردند، ضمن این که هیچگونه مخالفتی با تصمیم حضرت امام حسن نداشتند و از نظر عقل و منطق و شرع، کار امام حسن را تأیید کردند.
تهرانی در پاسخ به این سوال که انتشار چنین مطالب مشکوکی در کتابهایی مثل«محرم الحرام؛ ره توشه راهیان نور» که در بین جوانان راهیان نور توزیع شده، چه آثار سوئی میتواند به دنبال داشته باشد، گفت: این نوع کارها از بیتدبیری آقایان است که چنین کتابهایی را منتشر کرده و در میان جوانان توزیع میکنند. این کتاب را اگر به دست فردی که از نظر فکری ضعیف است بدهند، مطالب کذب آن را قبول میکند. لذا سازمان تبلیغات اسلامی باید بر انتشار چنین کتابها و مطالبی، نظارت بیشتری کند.
وی افزود: من این انتقاد را به کتاب «موسوعه کلمات الإمام الحسین» هم دارم، با این که این کتاب را هم سازمان تبلیغات اسلامی چاپ کرده اما در عین حال، این سازمان باید این مطالب را کاملا کنترل میکرد و بعد منتشر میکرد.
ضریح جدید حرم مطهر سیدالشهدا(ع) که با هنرمندی استاد فرشچیان و هنرمندانی از سراسر کشور، پس از چند سال طراحی و ساخت در قم نهایتا چند هفته پیش تکمیل شد، طی یک برنامهریزی خوب، در ایام عزاداری اباعبدالله (ع) در ماه محرم از این شهر به تهران و سپس استانهای غربی و جنوبی کشور منتقل شد تا در مسیر انتقال به کربلای معلی برای نصب در حرم، مردم ایران نیز ضمن بازدید از آن، به تبرکجویی از آن و ابراز ارادت به سیدالشهداء بپردازند.