آگاهی و بینش ائمه اطهار(علیهم السلام) و پیشوایان دین، در حل مسائل و مشکلات اجتماعی مردم یکی از ویژگی های انکارناپذیر آن بزرگواران است. نمونه ای از بینش امام حسن عسگری(ع) در گره گشایی مشکل مردم عصر خود را که سایت شفقنا منتشر کرده،بخوانید.
عصر حکومت طاغوتى متوکل (دهمین خلیفه عباسى ) بود، او امام حسن عسکرى علیه السلام را به جرم دفاع از حق ، در شهر سامره به زندان افکنده بود، اتفاقا در آن سال بر اثر نیامدن باران ، قحطى و خشکسالى همه جا را فرا گرفته بود، زمین هاى کشاورزى خشک شده بود و دامها تلف شده بودند، مسلمانان سه روز پى در پى براى نماز استسقاء (طلب باران ) به صحرا رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد.
ولى روز چهارم، جاثلیق (روحانى بزرگ مسیحی) به همراه مسیحیان بیرون رفتند و دعا کردند و در آن روز باران آمد.
مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد، همین موضوع باعث سرشکستکى مسلمین و آبروریزى شد، عده اى در حقانیت دین اسلام شک کردند، گفتگو و بگو مگو در این باره زیاد شد، و بنابراین بود که روز ششم نیز مسیحیان همراه جاثلیق خود به بیابان براى دعا بروند، اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران مى آمد، آبروى مسلمانان در نزد مسیحیان ، بیشتر مى رفت ، و شرمنده و خوار مى شدند.
متوکل ، بیاد امام حسن عسکرى علیه السلام که در زندان بود، افتاد دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آوردند، متوکل به آن حضرت گفت : «ادرک دین جدک یا ابا محمد! اى ابومحمد، دین جدت (اسلام) را دریاب».
امام حسن عسکرى علیه السلام به همراه چند نفر از خدمتکاران نیز بیرون رفتند، آنگاه آن حضرت به یکى از غلامانش فرمود: «تو نیز به میان جمعیت مسیحیان برو، هنکامى که جاثلیق براى دعا دستهایش را به سوى آسمان بلند کرد، خود را به کنار او برسان ، و در میان دو انگشت دست راستش ، چیزى هست ، آن را بگیر و بیاور».
آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول کنار جاثلیق ایستاد و همین که او دستهایش را به طرف آسمان براى دعا بلند کرد، غلام بى درنگ در بین دو انگشت دست راست او استخوانى که سیاه رنگ بود، برداشت ، آن روز مسیحیان و جاثلیق هر چه دعا کردند، باران نیامد، و آسمان صاف و آفتابى شد. و مسیحیان شرمنده بازگشتند. متوکل از امام حسن عسکرى علیه السلام پرسید: این استخوان چیست ؟
امام علیه السلام فرمود: «این استخوان از قبر پیغمبرى برداشته شده است ، و هر گاه استخوان بدن پیامبرى آشکار گردد باران مى آید».
به این ترتیب در آن روز، آبروى از دست رفته مسلمین ، بجاى خود آمد، و عزت و سر بلندى اسلام در نزد مسیحیان ، حفظ گردید.
نظر بدهید |
کتاب «مهدیان دروغین» تالیف حجت الاسلام دکتر رسول جعفریان به تازگی منتشر و روانه بازار شده است.وی در این کتاب به تقسیم حوزههای مختلف جغرافیایی دنیای اسلام پرداخته و مهدیان دروغین در مناطق و دوره های مختلف را معرفی کرده است.
به گزارش خبرآنلاین،حجتالاسلام رسول جعفریان، رئیس سابق کتابخانه مجلس شورای اسلامی از تالیف تازهترین اثر خود با عنوان «مهدیان دروغین» از سوی نشر علم خبر داد و گفت: نوشتن این کتاب در واقع برای تهیه فهرستی از مدعیان مهدویت یا مهدیان دروغین برای یکی از دوستانم بود، اما چون متن آن مفصل شد، ضمن آنکه آن هدف برآورده شد، با اضافه شدن مطالب دیگری به این شکل در نهایت منتشر شد.هدف من بر این اثر بررسی ادعاهای مدعیان مهدویت و نقلهای تاریخی درباره آنها و بررسی زمینههای سیاسی و اجتماعی فعالیت آنها به منظور آگاهیبخشی به تودههای شیعه بوده است.
وی افزود: پرداختن به بحث مدعیان مهدویت، هم برای مورخان اسلامی شیرین بوده و هم برای متکلمان شیعی. چنان که بخشهای قابل توجهی از کتاب «الغیبه» شیخ طوسی به این مبحث اختصاص یافته و ماهیت کسانی مانند شلمغانی و نصیری و دیگران که مدعی بابیت بودند، مورد نقد قرار گرفته است. بنابرین این خط تألیف در این کتاب، استمرار همان حرکت علمی گذشته دانشمندان و مؤلفان شیعه است.
جعفریان اظهار داشت: هدف من در این اثر، بررسی کلیت ماجراهای مربوط به مدعیان نبوده است، بلکه صرفا اشاره به ادعاهای آنان بوده و در این زمینه، اگر نقل تاریخی ویژهای وجود داشته، آورده شده است. طبیعی است که برای برخی از آنها مانند بابیت در ایران، کتابهای فراوانی نوشته شده و بحث درباره آنها خارج از چهارچوب این اثر بوده است. به این ترتیب هدف من، ارائه یک فهرست از مدعیان بر اساس یافتههای تاریخی از متون بوده است. با این حال، در برخی از موارد سعی کردم زمینههای سیاسی و اجتماعی برخی از این حرکتها هم به نمایش درآوردم.
وی تاکید کرد: مهدویت از عقاید مسلم شیعه و سنی بوده و کسی نمیتواند خود را بدون باور به مهدویت شیعه تلقی کند. جامعه تشیع امامی، از دیرباز این باور را داشته و نه تنها اصل مهدویت بلکه مصداق آن را نیز که فرزند امام حسن بن علی عسکری(ع) است معین کرده است. با این حال، همان که در این اثر آمده، مسئله مهدیان دروغین صرفاً منحصر به شیعیان نیست و اهل تسنن نیز اگر نه بیشتر به همان مقدار گرفتار این چالش بوده و هستند. حال، جامعه تشیع، به ویژه از قرن سیزدهم هجری به این سمت، در این زمینه آسیبپذیرتر شده و لازم است تا جدیت بیشتری در زمینه آگاهی بخش به تودههای شیعه داشته باشد و یکی از اهداف این نوشته همین امر بوده است.
این استاد دانشگاه تهران افزود: روش من در تالیف این کتاب به این شکل بوده که به تقسیم حوزههای مختلف جغرافیایی دنیای اسلام پرداخته و بررسی کردم که مهدیان دروغین هر کدام در چه منطقه و در چه دورهای خود را به عنوان مهدی موعود معرفی کردهاند.
این مورخ تصریح کرد: یکی از بخشهایی که من به آن توجه نشان دادم، جریانهای مهدویت معاصر در ایران و عراق است؛ به ویژه اینکه در عراق از زمان سقوط صدام چندین نفر مدعی شدند و لازم بود که ما نگاهی به این حرکتها داشته باشیم و طرح بحثی ایجاد کنیم.
به گفته جعفریان این کتاب در برگیرنده 9 فصل و سه رساله است:
فصل اول: مقدمات
فصل دوم: مهدیان از آغاز اسلام تا قرن پنجم هجری
فصل سوم: مهدیان در دوره میانی دنیای اسلام
فصل چهارم: مهدیان و مهدویت در دوره صفوی
فصل پنجم: مهدیان مغرب (از قرن سوم تا سیزدهم هجری)
فصل ششم: ادعای مهدویت در ماوراءالنهر، هند، مکه و یمن (قرن دهم تا دوازدهم هجری)
فصل هفتم: ادعاهای مهدویت از هند تا ایران (قرن سیزدهم)
فصل هشتم: مهدیان عربستان و عراق در روزگار ما
فصل نهم: بحثهای مهدویت در ایران پهلوی و پس از انقلاب
پیوستهای کتاب نیز به این قرار است:
پیوست (1)/ رساله در شرح حدیث دولتنا فی آخر الزمان
پیوست (2)/ رساله مبشّره شاهیه در اثبات ظهور مهدی در سال 963
پیوست (3)/ رساله الهدی / سید محمد نوربخش
کتاب «مهدیان دروغین» از سوی نشر علم به قیمت 21 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «یهود شناسی و انحراف امّت» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*چه کسی، ضالِّ متحیّر است؟
این روایت خیلی عجیب است و دارد به خوبی بیان میفرماید: اگر کسی عملش ولو فقط برای خدا هم باشد، «یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ» و مجاهده نفس زیادی هم انجام دهد، قیام در دل شب داشته باشد، قرآن بخواند، روزههای مستحبی بگیرد، حجّ انجام دهد، «وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ» امّا برای او امامی از ناحیه خدا نباشد، «فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ» این سعی و تلاش از او پذیرفته نیست و او گمراهی است که سرگردان است و نمیداند چه میکند!
در یک دعایی که منسوب به زینالعابدین(ع) است، حضرت به «ضالّ متحیّر» اشاره کرده و میفرمایند: خدایا! مرا از نفس امّاره دور بدار و یک لحظه هم به خودم وامگذار و جزء ضالّین متحیّر قرار مده.
پس بیان شد هر چند ظاهر اعمال کسی خوب باشد و وقتی من و شما هم میبینیم، لذّت ببریم که این آقا دائماً روزههای مستحبّی میگیرد، انفاق میکند، حجّ به دور خانه خدا میرود؛ «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» میگوید؛ امّا حضرت میفرمایند: «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» پروردگار عالم از این اعمال تنفّر دارد. این تعبیر خیلی عجیب و کوبنده است!
بعد حضرت در ادامه مثال میزنند. در مثال مناقشه نیست؛ برای اینکه مردم بفهمند میفرمایند: «وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا» مَثل او مثل آن گوسفندی میماند که چوپان و گله را رها کرده و خودش دارد می-چرد. یعنی گمراه است و یک موقعی از جایی سر در میآورد که گرگان او را میدرند! آن هم که بدون امام حرکت کند، همین است و پروردگار عالم هیچ یک از اعمال او را نمیپذیرد.
چه کنیم که امام رضا(ع) ضامن ما هم بشوند؟
من شب شهادت ثامنالحجج دارم این حرفها را میزنم. میدانید بیشتر مباحث من، همان مباحث اخلاقی است امّا اگر تکلیفی را بر دوش خود احساس کنم، انجام میدهم. عزیز دلم! تکلیف این است که در زمان غیبت، پیرو ولایت فقیه باشی؛ اگر غیر از این راه بروی، میبازی. لذا نباید تصوّر کنید که بحث من سیاسی است، - گرچه سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست - این تکلیف است.
اگر این را نفهمیم، همان حماقتی است که شیطان درون ذهن ما میاندازد و وسوسه میکند. «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» همین است که میگوید: ما یک شب شهادت آمدیم که بگوییم: یا امام رضا، امّا بحثش سیاسی شد!
امام رضا بگویی که چه شود؟! مدام بگویی: ای آقای رئوف! ای امام رئوف! ای ضامن آهو! که چه؟! اگر میخواهی حضرت، ضامن من و تو هم باشد، باید اینطور باشی وإلّا حضرت میفرماید: به تو چه که من ضامن آهو بودم؛ بگذار ضامن خودت شوم. یک آهو لیاقت ضامن شدن را دارد امّا تو که به ظاهر هم انسان هستی، نداری. یک کاری کن که من ضامن تو هم بشوم.
اگر بپرسیم چه کنیم، میفرمایند: حرف مرا گوش کن؛ حرف اولیاء مرا گوش بده؛ حرف فرزندان معصومینم(ع) را گوش بده، حرف آن کسانی را که مطالب دین را میفهمند، گوش بده؛ حرف آنهایی را که از دنیا بریدهاند و به پروردگارعالم متّصل هستند، گوش بده تا من تو را هم ضمانت کنم. وگرنه مدام مشهد و جمکران هم بروی، فایده ندارد. حماقت نکن و راه را اشتباه نرو.
*شیطان از چه عباداتی خوشش میآید؟
البته الحمدلله شما که اینطور نیستید و متأسفانه آن کسانی که باید اینحرفها را بشنوند، نیستند که بشنوند. مدام هم بعدازظهر جمعه، صبح جمعه، جلسه میگیرند و دائم ذکر یابن الحسن هم میگویند. مدام دور حرمهای حضرات معصومین(ع) میگردند و میگویند: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، اگر آقا بیاید، همه چیز درست است، فرج همه اعمال ما، به فرج آقاست.
بله درست هم هست امّا توِ نفهم نمیفهمی و بیهوده از این واژه استفاده میکنی. نمیفهمی «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» این نیست که مدام دور حرم حضرات معصومین(ع) بگردی و بگویی: فقط یک دعا، «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، دعای دیگری نداریم. بله درست هم هست منتها باید بفهمی که محتوای «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» چیست. بدون محتوا هزار بار هم بگویی: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، تازه شیطان خوشش میآید و میگوید: ده هزار بار دیگر هم بگو!
شیطان از نماز وهّابیها خوشش میآید؛ میگوید: من هم، همین را میخواهم، دائم نماز بخوانید؛ جلوی رکن و مقام هم بخوانید. دور بیتالله هم بگردید و ... !
همانطور که وقتی آن سفیر پیر استعمار به ایران آمد، همین که در بوشهر از کشتی پیاده شد، صدای اذان از منارهها بلند شد. آن موقع هم که بلندگو نبود و مردم خودشان روی منارههای مسجد میرفتند. دید همه دارند اذان میگویند و از همه جا دارد صدای اذان میآید. ترسید، گفت: خبری است؟! گفتند: نه، ما چطور کلیسا داریم و برای اعلام مطالب ناقوس آن را میزنیم، منتها اینجا مساجد است و اینها ذکرهایی دارند که مردم را این گونه به مساجد دعوت کنند که بیایند و عبادت کنند. همه هم یک چیز میگویند.
او پرسید: این ضرری هم برای ما دارد؟ گفتند: خیر. گفت: بگذارید آنقدر آن بالا داد بزنند - چون باید در منارهها صدایشان را بلند میکردند که همه مردم بشنوند - تا حلقومشان پاره شود و خفه شوند!
ببینید الان در همه جا وحشت هست امّا در مدینه و در مکّه خیر. درست است که اینجاها حرم امن الهی است امّا چرا اصلاً هیچ کسی را در هنگام ورود نمیگردند؟ چون خودشان هم میدانند که در آنجا، از القاعده کاری برنمیآید، چون متعلّق به خودشان است.حالا جاهای دیگر را ببینید؛ مثلاً در پاکستان چقدر انفجار داشتند و این همه مردم را به شهادت میرسانند! در عراق ببینید، در سوریه ببینید که اینها چه کارهایی میکنند. امّا آنجا نه، چون میدانند دست کیست. لذا میگویند: بگذارید عبادت کنند، اتّفاقاً خوب هم هست چون یک نفعی هم به ما میرسد!
در مکّه هفتاد درصد هتلها مال صهیونیسم و یهود است. میگویند: ما اینجا فروشنده داریم، سود هم داریم. چه اشکالی دارد اینها هم بیایند عبادت کنند و دور بیتالله هم بچرخند؟! بگذارید این کارها را انجام بدهند. لذا شب و روز هم بیتالله باز است؛ شب و روز هم زائر دارد، شب و روز هم محرِم دارد؛ شب و روز هم مردم صفا و مروه میروند و میآیند و ... .
شیطان هم به من و تو همین را میگوید. میگوید: تو هم مدام بگو: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». اگر پایت را در کفش ما نکنی، ما کاری با تو نداریم. پای در کفش شیطان کردن هم یعنی دم از ولایت بزنی.
اتّفاقاً یهود هم همین را میگویند. این نکته را قبلاً هم اشاره کردهام. میدانید علّت این که یهودیهای آمریکا یک مواقعی با صهیونیستها مخالف هستند، چیست؟ دو دلیل دارد:
1- یک بُعد قضیه این است که اینها مثل همان حجّتیه ما هستند؛ همانطور که آنها میگفتند: باید فساد و گناه زیاد شود، یعنی ما دستی دستی بگذاریم گناه شود؛ تا امام زمان بیایند - واقعاً اسلام این را میگوید؟ پس «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» چه میشود؟! - اینها هم میگویند: ظهور نزدیک است؛ باید آنقدر فساد و یهودکشی و ظلم به ما بشود تا موسی بن عمران بیاید. این صهیونیستها اشتباه کردند رفتند کشور تشکیل دادند، غلط بیجا کردند و ما آنها را قبول نداریم.
2- بُعد دیگر قضیه این است که میگویند: اگر صهیونیستها آنجا پیروز نشدند، مردم نریزند کلّ یهود را قتل عام کنند و از بین ببرند. لذا میگویند: ما با آنها مخالف بودیم تا بالاخره یک چیزی از یهود باقی بماند.
مثل اینکه من و شما هم بگوییم: «فقط باید گفت: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». چه کار داری در عالم ظلم میشود یا نه؟! اصلاً خود امام زمان باید بیاید درست کند، هیچ کسی نمیتواند درست کند. هر حکومتی قبل از امام زمان محکوم به شکست است.». این، عین همان مطلب آنها میشود. لذا اگر ما این مطالبی را که دائم به خورد ما دادند، بپذیریم؛ عین حماقت است.
من یک مواقعی واقعاً متأثّر میشوم که میبینم بعضی متوجّه نیستند. وقتی تقوا نباشد، همین است و دیگر نمیفهمند. این را هم بدانید: عبادت و اخلاق ظاهری با متخلّق شدن به اخلاق الهی و تقوا متفاوت است. اینها را مواظبت کنیم و مراقبه داشته باشیم. اگر ندانیم، گرفتار میشویم. اینها باید تبیین شود؛ اگر نشود؛ فردای قیامت ما هم مؤاخذه میشویم که وظیفه شرعیتان بود که این مطالب را بیان کنید؛ چرا بیان نکردید؟!
*چرا امام سجّاد(ع)، مستقیماً قیام مختار را تأیید نکردند؟!
عرض کردم مختار با این که دل اهلبیت و آلالله را شاد کرد امّا موقعی که باید به کمک امام مجتبی(ع) - که امروز، روز شهادت حضرت بود - میرفت، گفت: من میدانم این کوفیها بیوفا هستند و اصلاً این جنگ درست نیست.
اگر به صورت ظاهر هم نگاه کنیم و همه مطالب را روی ورقه بیاوریم، میبینیم محاسبات مختار درست از کار درآمده و درست گفته است، چون امام آخر مجبور شدند صلح کنند؛ امّا آقاجان تو بهتر میفهمی یا امام؟! یعنی واقعاً امام نمیدانست این کوفیها چه کسانی هستند؟! تو باید بگویی: من مطیعم، هرچه شما فرمودید؛ شکست خوردیم، اشکال ندارد؛ پیروز هم شدیم، اشکال ندارد.
امام(ره) همیشه یک جملهای داشتند که میفرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه مهم نیست. نتیجه هر چه شد، شد. تکلیفم این است که انجام بدهم، حالا میخواهم پیروز بشوم، میخواهم نشوم!
امّا مختار با اینکه دل اهل بیت را هم شاد کردف ولی خودش برای خودش اظهار فضل کرد. لذا شهدای کربلا کجا و مختار هم که شهید شد کجا؟! اصلاً نمیشود درجاتشان را قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارند!
دقّت کنید؛ شاید این را نشنیده باشید. میدانید دلیل اینکه امام زینالعابدین(ع) به محمّد حنفیه گفت: امور را راجع به قضیه قیام مختار به تو میسپارم، چیست؟ یک دلیل این است که امام نخواستند وارد شوند که یک مقدار قوّت بگیرند و دین حفظ شود.
امّا یک دلیل دیگر این است که امام میگویند: من دیگر نمیخواهم مستقیم به مختار، مطلبی را بگویم. مختار دیگر در اندازهای نیست که من مستقیم به او دستور بدهم. لذا با این که امام ضمنی به مختار اجازه قیام دادند امّا دیگر مستقیم به او نمیفرمایند. بلکه میفرمایند: محمّد حنفیه! تو در این امور از طرف ما تام الاختیاری. - این را به خاطر بسپارید و بر روی آن تأمّل و تفکّر کنید تا ببینید چیست -
یعنی حضرت به مختار میفرمایند: تو دیگر قابلیّت آن را نداری که من مستقیم به تو مطلبی را بگوبم، چون آنجایی که باید ورود پیدا میکردی، نکردی و بالعکس اظهار فضل، اظهار وجود و اظهار منیّت کردی. همین است! اظهار منیّت انسان را بیچاره میکند. مختار اظهار منیّت و اظهار فضل کرد، اینطور شد.
ایکنا نوشت:
دانشگاه هاروارد آمریکا ترجمه انگلیسی آیه 135 سوره مبارکه «نساء» را بر بالای درب ورودی دانشکده حقوق خود نصب کرده است.
ترجمه آیه 135 سوره نساء به زبان انگلیسی، روی دیوار ورودی اصلی دانشکده حقوق هاروارد نصب شده است.این خبر از سوی یک دانشجوی عربستانی که در هاروارد مشغول به تحصیل است، منتشر شد.
«عبدالله جمعه»، دانشجوی عربستانی دانشگاه هاروارد اعلام کرد: متوجه شدم که این آیه قرآن بر سردر دانشکده حقوق قرار داده شده و به عنوان یکی از بهترین توصیفات در مورد عدالت عنوان میشود.
مسئولان این دانشگاه در توضیح این اقدام، اعلام کردهاند که مضمون این آیه یکی از بهترین توصیفهای بیان شده در مورد «عدالت» در طول تاریخ است.
این آیه شریفه میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا: اى کسانى که ایمان آوردهاید پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید هر چند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد اگر [یکى از دو طرف دعوا] توانگر یا نیازمند باشد باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است، پس از پى هوس نروید که [در نتیجه از حق] عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است».
دانشگاه هاروارد در سال 1636 در «ماساچوست» آمریکا تأسیس شد و قدیمیترین مؤسسه آموزش عالی در آمریکا است.
اینم یک عکس زیبا از جنگلهای مینودشت که البته عکس رو دانلود کردم (ماله خودم نیست)
شفقنا نوشت:
یکی از اصول قطعی قرآن، بعثت انبیا در میان امت ها برای ایفای نقش هدایت و رهبری جامعه است.
خداوند انسان را خلق و او را از نعمت های بی شماری از جمله نعمت عقل و اندیشه و خرد بهره مند ساخته است. و در ازای نعمت های فراوانی که به او عطا نموده تکالیفی نیز از او خواسته است، گر چه این تکالیف نیز به نوبه خود از بزر گ ترین نعمت های الاهی اند.
لازمه تکلیف این است که از طرف خداوند پیامبرانی برای ابلاغ وظایف و دستورات به سوی انسان فرستاده شده باشند و الا تکلیف معنا ندارد.
قرآن کریم در آیات مختلف می فرماید هر جا که مردمی زندگی می کرده اند، از سوی خداوند پیامبرانی برای هدایت آنها فرستاده شده است. البته در قرآن مجید فقط نام تعداد محدودی از آنها آمده است. چنانچه خود قرآن می فرماید: "و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو باز گفته ایم و پیامبرانى که سرگذشت آنها را بیان نکرده ایم ...".[1] این که هر قوم و امتی دارای دین بوده اند مورد تائید دین شناسان هم هست.
سنت خداوند بر این بوده است که در میان هر گروه و قومی شخصی را برای هدایت آنها برانگیزاند. چنان که در قرآن کریم می فرماید: "به تحقیق که میان هر امتی رسولی برانگیخته و مبعوث کردیم...".[2] این مضمون در آیات دیگری از قرآن کریم نیز رسیده است.[3] پس مسلم است هر کجای جهان که اقوامی زندگی می کرده اند پیامبرانی هم برای هدایتشان مبعو ث شده اند،[4] اما در آیات قرآن و در روایات ائمه نام همه آنان ذکر نشده است. اجمالا در بعضی از روایات ما آمده است که خداوند 124000و در بعضی دیگر "8000" به همراه معجزه و دلیل برای هدایت مردم فرستاده است.[5] قرآن مجید تنها از 25 تن از انبیای الاهی نام برده است. شاید به همین تعداد و یا کمتر در روایات آمده باشد. این تعداد اندک کجا و "124000و یا "8000 "که در روایات به عنوان عدد انبیا آمده است کجا؟ این قرآن است که در یک جا می فرماید: "ما داستان بعضی از پیامبران را نقل کردیم و داستان بعضی دیگر را نقل نکردیم".[6] در جای دیگر بیان می دارد: "ما پیش از تو رسولانى فرستادیم سرگذشت گروهى از آنان را براى تو بازگفته، و گروهى را براى تو بازگو نکرده ایم...".[7] و همه اینها می تواند موید این گفته دین شناسان باشد که در بین همه اقوام، دینی وجود داشته است.
رابرت هیوم در کتاب ادیان زنده جهان می گوید: در تاریخ بشر هرگز قبیله ای وجود نداشته که به گونه ای دین نداشته باشد. وی می گوید: دین وجه امتیاز اصلی بشر (با حیوانات) است.[8] طبیعتا باید میان ادیان زنده جهان و دین هایی که امروزه از بین رفته اند فرق گذاشت. وی می گوید: آسیا محل تولد تمام ادیان زنده جهان است.[9] اما از تعدادی از ادیان مرده در بقیه نقاط جهان نام می برد که نشان می دهد انبیا به عنوان دارندگان دین الاهی در همه مکان هایی که انسان هایی زندگی کرده اند وجود داشته اند. وی می گوید: "... ادیان مصر قدیم در افریقا، ادیان مکزیک و پروی باستان در امریکا و ...". [10]
پس به طور قطع پیامبران کثیری بوده اند که خداوند نام آنها را در قرآن نبرده است.[11] آنچه قرآن مجید بیان شده صرفا سرگذشت پیامبرانی است که در منطقه خاورمیانه بوده اند. شاید هدف قرآن از ذکر این دسته از انبیا، استفاده های تربیتی مردم از سر گذشت آنان بوده است؛ زیرا تنها تاریخ و آثار اقوام اینان در دسترس مردم آن زمان بوده و شناخت شان برای مردم آن زمان آسان تر بوده است. بر همین اساس قرآن در جاهایی که از این پیامبران نام می برد، مردم را به دیدن آثار و ویرانه های تمدن اقوامی که آن پیامبران را انکار می کردند، دعوت می کند و می فرماید: "در زمین مسافرت کنید و عاقبت کسانی را که تکذیب کردند ببینید".[12] (و از آنان عبرت بگیرید). از این جهت اگر حکایت حضرت موسی بیشتر به میان آمده مناسبتهایی است که برای عبرت دیگران تذکّر آن لازم بوده است و روبروییهایی است که مسلمانان با اهل کتاب داشتهاند.
این احتمال نیز داده شده است که؛ ظهور تمدنهای مختلف در خاورمیانه بوده است و به گفته باستان شناسان و کسانی که در تاریخ تمدن اقوام و ملل مطالعه میکنند، اولین نمونه ها در این منطقه شکل گرفته است. از این رو ضرورت بعثت پیامبران در این منطقه را در پی داشته است.
البته باید توجه داشت که شرایط و ملاحظات بسیار در انتخاب و گزینش پیامبر مورد ملاحظه است که خداوندِ باعث الانبیاء خود از آن آگاه است. شاید بتوان گفت که در سرزمینهایی؛ مانند فلسطین، جزیرة العرب، مکّه و مدینه، رجال دین و مردان خدا و کسانی که آمادگی قبول دعوت حق را داشتهباشند بیشتر پرورش مییافتهاند. چنان که مثلاً در یونان، فلاسفه بیشتر زمینه پیدایش داشتهاند. در هر حال این امری است الاهی و خدا از همه داناتر به آن است. هر چه که باشد و به هر جهتی که باشد، این پیامبرانی که در قرآن مجید یاد شدهاند، از این سرزمین های مبارک برخاستهاند و در این جای هیچ بحثی نیست که همه ادیان بزرگ موجود در جهان امروز، در خاورمیانه متولد شده اند و در طی قرون متمادی بقیه ادیان را در خود هضم کرده و پیروان آنها را به تبعیت از خود دعوت کرده اند. اگر امروز دینی؛ مانند مسیحیت در سراسر اروپا و قاره آمریکا طرفداران زیادی دارد، مسلماَ منشأ پیدایش آن مانند همه ادیان ابراهیمی در آسیا و به طور احض در خاورمیانه بوده است. امّا این بدان معنا نیست که پیامبران الاهی در بقیه نقاط جهان نبوده اند و اگر امروز غیر از این ادیان بزرگ، دینی دیگر یافت نمی شود، نشانه آن نیست که هرگز نبوده است، بلکه اگر با کاوش های قطعی تاریخی وجود پیامبری الاهی در غیر آسیا و خاورمیانه ثابت شود، به طور حتم مورد قبول واقع می شود. امروز به خوبی نشانه های از خداپرستی (اگر چه ضعیف و یا تحریف شده) در قبایل بدوی و یا سرخپوستان قاره آمریکا دیده می شود که نشانه از تعالیم پیامبران الاهی است.
بنابراین، از آغاز خلقت در هر جایی که انسانی زندگی می کرده، خداوند برای بیان و ابلاغ تکالیف خود به آنان پیامبران زیادی را فرستاده است، اما اسامی و سرگذشت همه آنها به صورت تفصیلی در کتاب های آسمانی و از جمله در قرآن بیان نشده است. البته این کار با توجه به اهدافی که قرآن تعقیب می کرده، لزومی هم نداشته است.
پی نوشت ها:
[1] غافر، 78.
[2] نحل، 36.
[3] فاطر، 24؛ اسراء، 15؛ طه، 134.
[4] علاوه حکمت و عدالت الاهی لازمهاش هدایت آحاد ملت ها در هر عصر و نسلی است.
[5] بحارالأنوار، ج 11 ، ص 21.َ قال الطبرسی (ره) روی عن علی ع أنه قال بعث الله نبیا أسود لم یقص علینا قصته و اختلف الأخبار فی عدد الأنبیاء فروی فی بعضها أن عددهم مائة ألف و أربعة و عشرون ألفا و فی بعضها أن عددهم ثمانیة آلاف نبی أربعة آلاف من بنی إسرائیل و أربعة آلاف من غیرهم بِآیَةٍ أی بمعجزة و دلالة...
[6] نساء،164 .
[7] غافر ، 78. "وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ...".
[8] رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ص 17.
[9] همان ص 30.
[10] همان ص 29.
[11] نک: آموزش عقاید،مصباح یزدی، ص 237.
[12] نحل، 36
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
آخرین شبی که زمینیان از نعمت رحمتش برخوردار بودند، چنین شبی بود. آخرین مخلوق برگزیده خدا در قامت فرستاده او که رسالت جهانی اش ابلاغ آخرین و کامل ترین نسخه از دستورالعمل زندگی برای بشریت و گشودن طریقی بی انتها برای رسیدن به خدا بود که درهای نهانش به عدد تمامی نفوس است. اینک اما از زندگی مردی که به عدد فصول هر سال، نامش در قرآن کریم ذکر شده، چه سرفصلی را در این مقطع تاریخی و در این موقعیت جغرافیایی بیش از دیگر فصول می توان مورد توجه قرار داد؟
به گزارش «تابناک»، آن هنگام که نماد رحمانیت و رحیمیت الهی گام بر می داشت، ابوذر که در پی اش بود، گام هایش را دقیقاً در جای پای مرادش می گذاشت و درجه ایمانش را ناخودآگاه آنچنان برابر دیدگان هر تازه مسلمانی قرار می داد که در می یافتند رسیدن به مرتبه ابوذر تا چه حد دشوار است و تا چه میزان نیازمند ایمان خالص به آخرین فرستاده خداوند متعال است. این گام نهادن در مسیر حق در تاریخ باقی ماند و سینه به سینه منتقل شد تا اینک در نخستین پرسش در خلوت خود محاسبه گرانه بیاندیشیم که آیا احوالاتمان ذره ای شبیه به پیامبر اسلام به عنوان انسان کامل است؟
او نماد یکتاپرستی و تبری جویی از کفر و شرک بود، از خودگذشتگی و عدالت، حقیقت و پاکی و پرچمدار حکومتی جهانی بود که اینک یک میلیارد و چند صد میلیون پیرو آن حاکمیت جهانی بر قلوب روزانه بر قبله مشترکی سجده به جای می آورند تا کوچک ترین فرصت شکر برای بزرگ ترین رحمت هایی که خداوند در این زمین خاکی بر ایشان نازل کرد و آخرین فرستاده اش، مهم ترین آنها بود، به نیکی حفظ شود. ایشان آخرین شب عمر پربرکتش را امشب در بستر سپری می کند و فردا، زمانی است که گروهی به ظاهر مسلمان فراموش می کنند حرمت خاندانش را که زیرعبایش قرارشان داد و بر جایگاه رفیعشان تاکید دارد، نگه دارند.
آنچه بر دختر، داماد، نوادگان و تک تک خاندان حضرت محمد (ص) از سوی به ظاهر مسلمانان و نه کفار آمد، حکایتی که رسول الله در مدت عمر شریف شان هزاران مرتب شاهدش بودند تا دین انسان ساز اسلام قلب های سنگین اعراب جاهلی را نرم نماید. روزگاری بس صعب بر او سنگ می زدند تا مردی که پیامبر تازه خدا بود، از ابلاغ علنی آنچه خدا بر او وحی کرده بود، خسته شده و ترک تکلیف کند اما هرچه قلوه سنگ های بزرگان و خرده سنگ های کودکان جاهل بر تن پاک ترین مردان خدا می نشست، کلامش نرم تر و زبانش شیواتر می شد و با کودکان ضارب مهربانی می کرد و دعایشان می کرد.
بر ملحدی که بر او خاک زغال می ریخت، با لبخند وارد می شد و جویای احوالش می گشت تا دریابد چرا چندین روز از رفتارهای خلاف ادبش خبری نیست و این گونه تک تک دشمن ترین دشمنانش را به حلقه محبینش و معتقدین به دین اسلام آورد. زمانی که غلام هندجگرخوار که حمزه بن عبد المطلب عموی رسول الله و از عزیزترین حامیانش را در جنگ احد مثله کرده بود، نزد ایشان آوردند، ایشان از او گذشتند و در پی قصاص برنیامدند و او نیز در زمره مسلمانان قرار گرفت.
مردی که ثروت همسرش و عزیزترین بستگانش را یک به یک در راه دین اسلام فدا کرده بود، هرچه بیشتر مورد آزار و ستم کوردلان قرار می گرفت، بیش از پیش برای ترویج اسلام می کوشید و در این راه تا آنجا که مهربانی اش گشاینده مسیر بود، از دست بردن بر تیغ خودداری می کرد و با نوازش کلمات، طینت پاک و خفته انسان های جاهل را بیدار و هوشیار می ساخت و رهنمون یکی از ابواب اتصال به بارگاه الهی می نمود و اینک نیز این درها برای همه بندگانی که چشم دلشان به سمت حق گشوده می شود، پیاده است و از این بابت است که رشد اسلام در قرن بیست و یکم و بدون برق شمشیر در قلب اروپا متوقف ناشدنی گشته است.
از شخصیت والای پیامبر به عدد قلب های مومن به خدای متعال می توان درس گرفت اما شاید در این مقطع تاریخی و در این نقطه از جغرافیای عالم، از خودگذشتکی، برادری و مهربانی در مقابل جفای دیگران، نیاز امروز جامعه ما و همچنین امت واحده مسلمان است. وحدت در مسیر ترویج بیش از پیش این دین انسان ساز، نخستین مولفه ای است که می توان با تکیه بر از خودگذشتگی و مهربانی بی همتای رسول مکرم اسلام (ص) از آن بهره برد و اینک می بایست بار دیگر مهربانی در برابر جاهل در عین ایستادگی بر موضع حق را از پیامبران فرا گرفت.
خداوند متعال «وَ ما ارسلناکَ الا رحمه للعالمین» را بر این مظهر رافت الهی نازل کرد تا اسوه عصرها و نسل ها آنچنان مهربانی را بر فرزندان آدم عرضه کند که در اوصاف ایشان چنین نازل شود: «و بالمؤمنین رئوف رحیم». علی (ع) فرمود: هرگاه کسی از برادران دینی را سه روز نمی دید سراغ او را می گرفت و اگر در سفر بود برایش دعا می کرد و اگر بیمار بود به عیادتش می رفت. چنین مظهر رحمتی نزد بشریت، همواره می فرمود: هر که رحم نکند به او رحم نمی شود «من لا یرحم وَلا یرحَم». در شب رحلت رحمت للعالمین، ندای حق گو و مهربانش را نصب العین زندگی مان نماییم و هر روز با خود مرور کنیم که مسلمانی مان چقدر رنگ و بوی رحمت للعالمین را میدهد؟