به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیتالله سید احمد خاتمی در جمع عزاداران حسینی و تشییعکنندگان پیکر آیتالله آقا مجتبی تهرانی در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) اظهار داشت: گفته شد آیتالله تهرانی دوست داشت در اربعین به امام حسین(ع) بپیوندد و اکنون چنین شد و در این مکان مقدس آرام میگیرد.
امام جمعه موقت تهران گفت: در روایتی از امام حسن (ع) آمده است که مؤمن نشانههایی دارد؛ نخست اینکه مؤمن هم نماز واجبش را میخواند و هم نماز مستحبش که اسم آن نوافل است.
وی افزود: شیعه واقعی نمازش را اول وقت میخواند و هم به ملاقات خصوصی با خدا بها میدهد و با نوافل محبوب خدا میشود.
خاتمی با بیان اینکه عبادت سحر انسان را در مقابل انحراف بیمه میکند، گفت: خدا مؤمن سحر بیدار را در گردابهای زندگی تنها نمیگذارد و امام حسن عسکری(ع) فرمودند: در سحر تمام درهای خدا به روی بندگانش باز است.
این استاد حوزه علمیه ادامه داد: انسانی که محبوب خدا شد، گوشش گوش خدایی میشود و چشم او چیزی را میبیند که دیگران نمیبینند. دست و زبانش نیز خدایی میشود. انسان مؤمن صورت و پیشانی خود را در مقابل خدا به خاک میگذارد.
وی در پایان ضمن اشاره به سند زیارت عاشورا از زبان امام محمد باقر(ع) گفت: زیارت عاشورا «حدیث قدسی است» و انسان اگر در گرفتاریها زیارت عاشورا بخواند، خدا به وی کمک کند.
نظر بدهید |
زهرا گونزالس در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهارکرد: زمانی که از مسلمان شدن من و مادرم مدت زیادی نگذشته بود در یکی از پارک های محل زندگیمان در آمریکا نشسته بودیم که خانمی جلو آمد و از ما پرسید شما مسلمان هستید و پس از پاسخ مثبت ما پرسید شیعه هستید یا سنی اما ما که نمی دانستیم شیعه و سنی چه معنایی دارد گفتیم ما مسلمان هستیم.
وی افزود: پس از این مسئله ما با حس کنجکاوی که داشتیم به مکانهایی که میتوانستیم در این باره تحقیق کنیم رفتیم که در آنجا با پاسخ مناسب و برخورد درستی مواجه نشدیم.
وی بیان کرد: روزی همان خانم مسلمان که ما را در پارک دیده بود ما را به مجلسی دعوت کرد که بعد از حضور در آن مکان بعدا فهمیدم حسینیه است، آنجا عدهای در حال عزاداری بودند، صدای یاحسین(ع) توجهم را جلب کرد، بعد از پرس و جو درباره دلیل برگزاری این مراسم باعث شد تا ارتباط و گفتگوی ما با امام جماعت آن حسینیه ادامه یابد.
مجذوب ایثار و فداکاری امام حسین(ع) شدم
وی افزود: در فرهنگ غربی مردم به فرد گرایی سوق داده میشوند و بیشتر تبلیغات بر مبنای اول خودت بعدا دیگران است اما آن چیزی که مرا مجذوب امام حسین(ع) کرد این مسئله بود که ایشان نه تنها به خودش فکر نکرد بلکه برای برقراری عدالت و برپایی دین و حفظ آن و همچنین هدایت نسلهای آینده جان خودش و همه خانوادهاش را فدا کرد و این قضیه برای من که یک آمریکایی هستم و در فرهنگ خود محوری بزرگ شده ام بسیار جذاب و قابل تقدیر است و همین مسئله مرا بیشتر مجذوب امام حسین(ع) و اهل ابیت(ع) کرده است.
گونزالس به دلیل و زمان مسلمان شدنش نیز اشاره کرد و گفت: من در کودکی پدرم را از دست دادم و پنچ ساله بودم که مادرم تصمیم گرفت مسلمان شود و این موضوع در سال 1979 میلادی "سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران" اتفاق افتاد.
وی افزود: البته مادرم مسلمان شدنش را به کسی اعلام نکرده بود و دلیلش هم این بود که از عکس العمل خانواده و اطرافیانمان نگران بود چرا که ما از یک خانواده کاتولیک و مذهبی بودیم.
وی بیان کرد: من در سن 12 سالگی متوجه مسلمان شدن مادرم شدم و مادرم به من و بقیه خواهر و برادرانم اعلام کرد که شما در انتخاب دینتان آزاد هستید و هر طور که دوست دارید میتوانید زندگی کنید و من و برادرم و تنها خواهرم در همان زمان تصمیم گرفتیم مسلمان شویم.
وی همچنین با اشاره به چگونگی مسلمان شدن مادرش بیان کرد: مادرم زمانی که به دانشگاه می رفت در اتاق بین الملل دانشگاه با دانشجویان دانشگاههای مختلف جهان هم صحبت میشد و در آن ایام که همزمان بود با جریان انقلاب اسلامی در ایران با خانمی دانشجو که درباره اسلام تبلیغ میکرد آشنا شد که این آشنایی در نهایت باعث مسلمان شدن مادرم شد.
وی با اشاره به مشکلات یک مسلمان در جامعه آمریکا افزود: وقتی با پوشش اسلامی به مدرسه میرفتم با برخورد نامناسب همشاگردیها و دیگر بچههای مدرسه مواجه میشدم و حتی گاهی اوقات در مسیر مدرسه آب دهان بر روی من میانداختند و میگفتند این حوله "روسری" را از سرت بردار و وقتی به مسئولان مدرسه شکایت میکردم آنها نیز مرا مقصر میدانستند و می گفتند اگر میخواهی اذیت نشوی باید حجابت را برداری و بدون پوشش وارد مدرسه شوی که البته پذیرش این موضوع برای من بسیار سخت بود.
وی با اشاره به لزوم پذیرش حجاب و اسلام بر مبنای دانش و معرفت نسبت به دین و فلسفه واقعی حجاب گفت: اعتقاد من بر این است که ایمان داشتن کافی نیست بلکه این ایمان باید همراه با دانش و علم نسبت به دین باشد تا بعدا حجابمان را بر نداریم و دچار سر درگمی نشویم.
وی افزود: در آن زمان در حالی که من در حال و هوا و فکر برداشتن یا برنداشتن حجابم بودم پاکتی به دستمان رسید که من نمی دانم این پاکت چرا و چگونه برای ما ارسال شده بود اما هرچه که بود در موقع بسیار خوبی به دستمان رسید و در داخل این بسته چندین کتاب پرمحتوای دینی به زبان انگلیسی بود که از طرف سازمان تبلیغات اسلامی ایران ارسال شده بود.
حجابم را به هیچ قیمتی بر نمی دارم
وی افزود: خواندن و درک کردن این کتابها حدود یک سال به طول انجامید و پس از خواندن این کتابها بود که تصمیم گرفتم هرگز و به هیچ قیمتی حجابم را بر ندارم و البته باید بگویم در آن زمان با توجه به جنگی که ما بین ایران وعراق وجود داشت و قبل از آن هم ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در ایران باعث شده بود فضا در آمریکا اصلا به نفع ایران واسلام نباشد.
ایوت گونزالس که پس از مسلمان شدن نام زهرا(س) را برگزید در ادامه افزود: در سن 17 سالگی برای اولین بار به ایران آمدم و در مدرسه علمیهای در شهر قم مشغول فراگیری تعالیم اسلامی شدم و پس از حدود دوسال به آمریکا بازگشتم.
وی بیان کرد: پس از بازگشت به آمریکا در آنجا وارد دانشگاه شدم و در دو رشته "تدریس" و "هنر" لیسانس هنر گرفتم.
وی افزود: بعدا از طریق همسر یک دوست مشترکمادرم، با یک جوان دانشجوی مسلمان ایرانی در امریکاازدواج کردم و از آنجا که خدا به ما سه فرزند عطا کرده بود و نمی خواستیم آنها را در مدارس آمریکا و محیط آنجا بزرگ کنیم، قبل از ورود آنها به مدرسه، همراه با همسرم برای ادامه زندگی به ایران و شهر مشهد آمدیم و اکنون سال هاست که در جوار بارگاه ملکوتی امام هشتم(ع) زندگی میکنیم و چهارمین فرزندمان را نیز از خدا و امام هشتم(ع) هدیه گرفتهایم.
وی درباره تفکر مردم آمریکا نسبت به ایران اظهار کرد: مردم آمریکا مردم سیاسی نیستند و در بسیاری از ایالتهای آمریکا مردم حتی نمی دانند سناتور ایالتشان در مجلس سنا چه کسی است و باید بگویم آمریکاییها در سیاست انسانهای سادهای هستند.
وی افزود: مردم آمریکا برحسب تبلیغاتی که در این کشور میشود فکر میکنند ایرانی ها و مسلمانان در حال ساختن بمب اتم هستند و قصد دارند از این بمب علیه آنان استفاده کنند و به طور خلاصه بگویم همیشه یک چیز منفی نسبت به ایران در رسانه های آمریکایی وجود دارد که البته ریشه همه این ها بر میگردد به پول و نفتی که در ایران و کشورهای مسلمان وجود دارد.
وی افزود: پس از جنگ ایران و عراق فضای منفی نسبت به مسلمانان کمی تعدیل شده بود اما با بروز حادثه 11 سپتامبر این فضا در آمریکا به گونهای علیه مسلمانان پیش رفت که مردم آمریکا گاهی حتی به نوزادان اتباع مسلمان نیز توهین میکردند که این قضایا فقط با تبلیغاتی که در این باره علیه مسلمانان صورت میگرفت اتفاق میافتاد.
وی افزود: جوانان زیادی در آمریکا به دنبال مذهب میگردند و این وظیفه ما مسلمانان است که با تبلیغات به هنگام درست و به موقع این جمعیت طالب مذهب را به دین اسلام جذب کنیم.
وی افزود: کارهای تبلیغاتی خوبی از طرف سازمانهای دولتی و غیر دولتی به منظور تبلیغ فرهنگ شیعه در جهان انجام میشود اما این کارها باید منسجم و هماهنگ و همه در یک راستا انجام شود تا تاثیر بهتر مناسبتر و بیشتری داشته باشد.
جامعه امروز آمریکا تشنه دین و مذهب است
وی افزود: جامعه امروز آمریکا و غرب تشنه دین و مذهبی همچون اسلام است تا مردم بتوانند خلاء های خودشان را پر کنند و این وظیفه ما است که خوراک لازم فکری و علمی را عرضه کنیم.
وی با اشاره به این ضرب المثل ایرانی که گاهی عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد اظهار کرد: پس از جریانات 11 سپتامبر که سعی شد این حمله به مسلمانان نسبت داده شود کتاب مقدس قرآن به پر فروش ترین کتاب در غرب تبدیل شد و همه مردم می خواستند بدانند در این کتاب که متعلق به مسلمانان است چه مطالبی نوشته شده است که مسلمانان دست به چنین کاری زده اند و در بین خوانندگانی که به همین منظور کتاب قرآن را خواندند افراد زیادی با اسلام آشنا شدند و تعداد بسیاری نیز به دین اسلام مشرف شدند و همین مسئله علی رغم همه زیان های که 11 سپتامبر بر مسلمانان وارد کرد تبدیل به تبلیغ ناخواسته دین اسلام شد.
وی افزود: در حال حاضر وظیفه ما مسلمانان و خصوصا ماشیعیان است که دین اسلام و فرهنگ اهل بیت(ع) را تبلیغ کنیم و فقط به دادن آمار و ارقام اکتفا نکنیم و نگوییم چند کار انجام دادیم بلکه کیفیت انجام آن کارها را مد نظر قرار دهیم.
وی گفت: به عنوان مثال باید اشاره کنم به حوادثی که در مدارس آمریکا اتفاق افتاده است و در این حوادث تعداد زیادی از کودکان بی گناه آمریکایی جانشان را از دست دادهاند و باید بگویم یک چنین حوادثی مردم آمریکا را بیشتر از گذشته به سمت مذهب سوق می دهد چرا که آنها احتیاج به آرامش دارند و این وظیفه ما مسلمانان است که با تبلیغ و ارائه دین آرامش بخش اسلام این مردم سرگشته را جذب کنیم.
وی افزود: همچنین در این راه باید یک سری مسائل را رعایت کنیم و نکته اصلی آن است که تبلیغات باید به زبان خودشان بیان شود تا قابل درک و فهم باشد.
وی افزود: همچنین نسل جدید ایرانیهای مقیم آمریکا نیز تسلط کافی به زبان فارسی ندارند و گاهی اوقات درک مفاهیم و فرهنگ ایرانی برایشان سخت است و برای آشنایی این عده از افراد با اسلام و فرهنگ اهل ابیت(ع) نیز باید گامهای برداشته شود.
برای تازه شدن روحم به حرم مشرف میشوم
وی همچنین با اشاره به همجواری با امام رضا(ع) بیان کرد: تجربه اولیه حضور در حرم مطهر امام رضا(ع) غیر قابل بیان است و باید بگویم آن لحظات زیبا را نمیشود به زبان آورد.
وی افزود: من معمولا برای بیان خواستههایم به حرم مشرف نمیشوم بلکه برای بیان سلام و عرض ارادت و گرفتن انرژی و تازه شدن روح و زنده شدن دوباره به حرم میروم چرا که معتقدم یک انرژی خاصی در اتمسفر حرم وجود دارد که برای روح انسان لازم است.
وی همچنین ارادت خاصش را به مراسم عزاداری امام حسین(ع) بیان کرد و گفت: برای من بسیار جالب است که بچههای کوچک که معمولا از تاریکی و یا عزاداری و گریه میترسند و علاقهای به مراسم گریه ندارند برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین(ع) بی تابی میکنند و گاهی پدر و مادرانشان را نیز برای شرکت در این مراسم تشویق میکنند.
زهرا گونزالس میهمان مشهدیها و مجاور امام هشتم(ع) در ادامه بیان کرد که شله مشهدی را خیلی دوست دارد و در صورت دعوت شدن به صرف این نذری با برکت و خوشمزه نمیتواند از آن بگذرد.
سخنان روشن گرانه زینب «علیهاالسلام» و امام سجاد «علیه السلام»، اساس تفکر در حادثه کربلا را در ذهن ها بنا نهاد و مردم شام تا اندازه ای حقیقت را دریافتند و این آغاز حرکت جدیدی در تکمیل قیام عاشورا بود.
آغاز رسوایی حاکمیت
یزید با مشوّش شدن افکار عمومی مردم شام بر اثر جنایت های خود که با وفات حضرت رقیه «علیهاالسلام» شدت گرفته بود، مصلحت را در آن دید که از شدت فشار بر اهل بیت «علیهم السلام» بکاهد و آنان را از بند اسیری آزاد کند. او آنان را مخیّر گذاشت که به مدینه باز گردند یا در شام بمانند. امام سجاد «علیه السلام» و حضرت زینب «علیهاالسلام» تصمیم گرفتند که پس از برپایی مجلس عزای عمومی، شام را به مقصد مدینه ترک کنند؛ زیرا از هنگام شهادت امام حسین «علیه السلام» و یارانش، اهل بیت «علیهم السلام» نتوانسته بودند برای آنان عزاداری کنند و دشمن، آنان را از این کار باز داشته بود. یزید بر خلاف میل باطنی اش ناچار شد این شرط را بپذیرد؛ زیرا به خوبی می دانست برپایی سوگواری از سوی قهرمان کربلا؛ حضرت زینب «علیهاالسلام» پایه های حکومت استبداداش را سست خواهد کرد.
با این حال، به دلیل تدابیری که برای جلوگیری از موج فزاینده اعتراض ها و نارضایتی های مردم اندیشیده بود، ناگزیر این شرط را پذیرفت. یزید در مرکز شهر، خانه ای را برای عزاداران در نظر گرفت و دستور داد زنان شام برای تسلیت گویی به حضرت زینب «علیهاالسلام» و برپایی مجلس عزا (که البته زیر نظر جاسوسان بود) در آن خانه حضور یابند. با انتشار این خبر در شهر، تمامی زنان هاشمی با لباس سیاه در مجلس حضور یافتند و به زینب «علیهاالسلام» تسلیت گفتند.
زنان بنی امیه و بنی مروان نیز با زینت و زیورشان به مجلس آمدند و به زینب «علیهاالسلام» تسلیت گفتند. البته شنیدن مصیبت های کربلا که از زبان دختر علی «علیه السلام» بیان می شد، انقلابی شگرف در دل شان ایجاد کرد و آنان نیز با پوشیدن لباس سیاه، ابراز هم دردی کردند.
هفت روز در شام مجلس عزاداری بر پا شد. شام روحیه انقلابی گرفته بود و نزدیک بود سیل خروشان انتقام و نارضایتی، حکومت یزید را در هم بشکند.
شام در آستانه انقلاب
این شهرِ خاموش و ماتم زده، دیگر مانند چند روز پیش نبود که اسیران بدان وارد شدند. مردم شام کم کم سیاست رسوا شده تبلیغات سوء یزید را علیه این خاندان شناخته بودند. چهره شهر تغییر کرده بود؛ مردمی که چندی پیش از کاروان اسیران با آتش و خاکستر استقبال کرده بودند، اینک با شرمندگی و احترام با اسیران رفتار می کردند.
مردم شام با درک برخی واقعیت ها در آستانه استحاله ای بزرگ قرار گرفته بودند. آسمان اندیشه آنان که با اسلام تحریف شده معاویه و ترور شخصیت علی «علیه السلام» و خانواده اش، سیاه و غبارآلود شده بود، با خطبه های توفنده زینب «علیهاالسلام» و امام سجاد «علیه السلام» آفتابی و روشن شد. این موج ناخشنودی به سرای خاموش یزید نیز رسوخ کرده بود و تنها خروج اهل بیت «علیهم السلام» بود که می توانست آسایشی کوتاه، آن هم در شام برای او ایجاد کند. از این رو، کاروان اسیران را از شام خارج کرد.
گامی به سوی اربعین
شتران آماده حرکتند و یزید برای حفظ شوکت پوشالی و به نمایش گذاشتن دست و دل بازی خود به جهت فریب مردم، دستور داده است محمل ها را زینت کنند! اما زینب «علیهاالسلام» با دیدن هودج های بزک شده فرمود: زیورها را از محمل شتران باز کنند و محمل ها را سیاه پوش سازند. مردم شام به بدرقه آمده اند، ولی خجالت و شرمندگی از نگاه هایشان می بارد. با شرمساری و سر افکندگی، رکاب زینب «علیهاالسلام» و کودکان را گرفتند و آنان را بر هودج های سوگ نشاندند. بانگ جرس بلند شد. زینب «علیهاالسلام» سر از کجاوه بیرون آورد و به عنوان آخرین پیام به شامیان فرمود:
ای مردم شام! ما از این شهر می رویم، ولی در آن ویرانه امانتی از ما پیش شما باقی می ماند. جان شما و جان این امانتِ لطمه خورده! هرگاه کنار قبرش رفتید، آبی بر مزار کوچکش بپاشید و چراغی کنارش روشن کنید که او در این شهر غریب است.
کاروان آهسته آهسته گام بر می دارد و از شهر و نگاه های غم گرفته مردم دور می شود. زینب «علیهاالسلام» و بانوان کاروان تا مسافت های دور، به بیرون از کجاوه های شان می نگریستند و به یاد رنج هایی که در این شهر دیدند و برخی فرزندان امام را در این شهر از دست دادند اشک می ریختند؛ دخترک زخم دیده و کتک خورده ای که جایش در محمل زینب «علیهاالسلام» خالی است، ولی خاطره اش همراه کاروان است.
پژوهشی تاریخی بر سر موضوع اربعین
تاریخ نگاران شیعه و سنی بحث زیادی سر موضوع اربعین اول سید الشهداء «علیه السلام» نموده اند، که آیا کاروان اسیران کربلا، اربعین اول به این سرزمین آمده اند یا نه. دسته ای بر این عقیده اند که اربعین اول نتوانسته اند به کربلا بیایند؛ زیرا آنان این فرصت را نداشته اند که ضمن آن همه سختی های راه، اعم از گرسنگی و تشنگی، گردانیده شدن در انظار مردم، توقف در شهرها و... در اربعین اول خود را به مزار شهیدان کربلا برسانند.
دسته ای دیگر بر این باور هستند که اسیران کربلا اربعین اول، به زیارت شهیدان کربلا در این سرزمین آمده اند و دلایلی هم بر اثبات مدعای خویش ذکر نموده اند، از جمله آن ها این که: «با احتساب خروج آن ها روز یازدهم محرم از کربلا اگر کاروان روز اول صفر به شهر شام رسیده باشد، حدود هفده یا هجده روز سفر کربلا به شام طول کشیده است. آنان که هجده روز توانسته اند از کربلا به شام بیایند آن هم با وجود سختی های بسیار، چه طور نتوانسته اند در همین فاصله زمانی از سوم صفر تا بیستم صفر که اربعین امام و شهدا است، خود را به کربلا برسانند؟. اما هر چه باشد مقصد نهایی کاروان مدینه بوده است.
با تلخیص برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه
یکی از این مصیبت ها هنگامی است که یزید ملعون در حضور اهل بیت حضرت سیدالشهداء بر دهان مبارکش قضیب زد و پیروزمندانه به شعر خوانی پرداخت. قسمت هایی از این مجلس را می خوانید.
چون یزید از ورود اهل بیت به شام آگاه شد، دستور داد که مجلس او را آراستند و زینت کردند. بزرگان و معروفین شهر شام را خبر کرده و آنها را بر صندلی های زرین نشاند و خود بر تخت مرصع نشست. اسرا را با سرهای شهدا بیرون قصر خود نگاه داشت. مامورین منتظر اجازه ورود آن ها بودند. چون اجازه گرفتند، اسراء را با وضع رقت بار وارد آن مجلس شوم کردند.
مرحوم سید بن طاووس می نویسد: کنیزان و زنان و بازماندگان امام حسین(ع) را در حالی که ردیف هم به ریسمان بسته بودند وارد مجلس یزید کردند، چون در برابر او با چنین حالی ایستادند امام سجاد به یزید گفت:« تو را به خدا ای یزید، چه می پنداری اگر رسول خدا (ص) ما را بدین حال ملاحظه فرماید؟»
یزید دستور داد طنابها را بریدند. پس سر حسین را در برابر خود گذاشت و زنان را در پشت سر خود جای داد تا او را نبینند، علی بن الحسین(ع) که این منظره را دید تا پایان عمر غذایی که از سر حیوان تهیه شده باشد میل نفرمود.
و اما حضرت زینب(س)، چون سر بریده را دید، دست برد و گریبان چاک زد، سپس با ناله جانسوز که دل ها را جریحه می کرد، صدا زد: ای حسین، ای حبیب رسول خدا، ای فرزند مکه و منی، ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان، ای پسر دختر مصطفی.
روای گفت: به خدا قسم هرکه در مجلس بود را به گریه درآورد و یزید ملعون هم چنان ساکت بود.
سپس زنی از بنی هاشم که در خانه یزید بود شروع به نوحه سرایی برای امام حسین(ع) کرد و صدا می زد: ای حبیب ما، ای سرور خاندان ما، ای پسر محمد(ص)، ای سرپرست بیوه زنان یتیمان، ای کشته فرزندان زنازادگان.
هرکس صدایش را شنید، گریان شد.
پس یزید ملعون چون خیزران طلبید و با آن بر دندان های حسین(ع) می کوبید. ابوبرزه اسلمی رو به یزید کرد و گفت: وای بر تو ای یزید، با قضیب به دندان های حسین فرزند فاطمه می زنی؟ من خود شاهد بودم که پیغمبر(ص) دندان های حسین و برادرش حسن(ع) را می بوسید و می گفت: شما دو سرور جوانان اهل بهشتید، خدا بکشد کشنده شما را و لعنتش کند و دوزخ را برای او آماده نماید که بد جایگاهی است.[1]
روای گفت: یزید برآشفت و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند، پس کشان کشان او را بیرون بردند، و یزید این اشعار را می خواند:
ای کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند، زاری کردن قبیله خزرج را از دم نیزه و شمشیر می دیدند.
از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند.
مهتران و بزرگان آن ها را کشتیم تا با کشتگان ما در بدر برابر گردید.
خاندان هاشم با سلطنت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.
من زاده خندف نیستم اگر از فرزندان احمد(ص) در مقابل آنچه به ما کردند انتقام نگیرم.
پی نوشت ها:
[1]سحاب رحمت، عباس اسماعیلی یزدی، 716
[2] لهوف، ص 178/ بحار الانوار، ج 45، ص 131
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، دیروز خیلی کلافه بودم. دلم میخواست با یک نفر حرف بزنم. داشتم توی گوشی همراهم شماره آدمها رو نگاه میکردم که چشم به اسم یکی از دوستان افتاد. پیامکی زدم و گفتم دلم گرفته، پاسخ داد: «این که غصه نداره! به این شماره زنگ بزن، فقط نپرس کیه که نمیگم. اگر زنگ بزنی خیلی خوشحال میشه، سلام من رو هم برسون». اولش دو دل بودم اما دل را زدم به دریا و شمارهای که نوشته شده بود را گرفتم. صدایی آن سوی خط گفت: «زائر گرامی! پس از عرض سلام به محضر مبارک امام رضا علیهالسلام، به روضه منوّره مرتبط خواهید شد، اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی(ع).»
ارتباط با حرم مطهر امام رضا(ع) شماره تلفن: 05112003334 |
احساس میکرم دستانم به پنجره فولاد رضا علیهالسلام گره خورده است و حضرت از پشت شبکههای پنجره فولاد، دستان مرا به گرمی میفشارد. دیگر بهتر از این نمیشد، ذوقزده شده بودم! تجربه این لحظه ناب، شگفتی خاصی برایم داشت و شاید آرزوی هر عاشقی باشد که بخواهد عاشقانه و عارفانه با مولای خویش سخن بگوید. انگار امام رئوف داشت حال مرا میپرسید... این صدای من نبود که میآمد، صدای دلم بود که داشت با پنجره فولاد ثامن الحجج علیهالسلام درد دل میکرد. یا ضامن آهو! دعا کن برایمان که دل در گرو مهر تو بستهایم.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، ضریح جدید مضجع شریف سیدالشهداء(ع) پس از 18 روز مراسم باشکوه به کربلا منتقل شد تا در ماه ربیعالاول به جای ضریح فعلی قرار گیرد. این ضریح توسط استاد محمود فرشچیان طراحی شده و خطاطیهای آن را استاد سیدمحمد حسینیموحد انجام داده است. آیات، احادیث و اشعار زیبایی بر ششمین ضریح امام حسین(ع) نقش بسته است که از جمله آنها، بخشهایی از شعر مشهور «سید رضی» از علمای قرن چهارم و گردآورنده نهجالبلاغه است: کرْبَلا، لا زِلْتِ کَرْباً وَبَلا / ما لقی عندک آل المصطفى کربلا پیوسته اندوه و بلا بودهای به دلیل مصیبتهایی که خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در نزد تو دیدند کَمْ عَلى تُرْبِکِ لمّا صُرّعُوا / من دم سال و من دمع جرى چه بسیار بر خاک تو فرو افتادند و چه خونهایی که روان شد و چه اشکها که جاری شد وضیوف لفلاة قفرة / نزلوا فیها على غیر قرى و مهمانانی که در آن بیابان خشک بدون پذیرایی فرود آمدند لم یذوقوا المآء حتى اجتمعوا / بحدى السیف على ورد الردى آب را نچشیدند تا اینکه با دم تیز شمشیر بر چشمه هلاکت گرد آمدند تکسف الشمس شموساً منهم / لا تدانیها ضیاءً و علا خورشید در برابر زیبایی آنها پنهان میشود، نمیتواند به آنها به دلیل نور و بزرگواری نزدیک شود وَ وُجُوهاً کَالمَصابیحِ، فَمِنْ / قَمَرٍ غابَ، وَنَجْمٍ قَدْ هَوَى چهرههایی چون چراغ تابان بودند که برخی مانند ماه غروب کردند و برخی چون ستاره فرورفتند و صریعا عالج الموت بلا / شد لحیین و لا مد ردی کشته شدهای که با مرگ دیدار کرد بدون این که محاسنش را ببندد و یا لباسش را بر تن کند (منظور آداب غسل و کفن) مَیّتٌ تَبْکی لَهُ فَاطِمَة / وابوها وعلى ذو العلى در خون خفتهای که فاطمه و پدر فاطمه و هم علی بزرگوار برای او میگریند یا رسول الله لو عاینتهم / وهم ما بین قتلى وسبا ای رسول خدا، اگر به آنها مینگریستی که برخی کشته شده بودند و برخی دیگر اسیر لَرَأتْ عَیْنَاکَ مِنهُمْ مَنْظَراً / للحَشَى شَجْواً، وَللعَینِ قَذَى چشمانت از آنان منظرههایی میدید، که اندرون را سرشار از غصه و چشم را پر از خاشاک میکند جزروا جزر الاضاحی نسله / ثُمّ سَاقُوا أهلَهُ سَوْقَ الإمَا نسل او را همچون قربانی سربریدند، سپس اهلش را مانند راندن کنیزان راندند یا قَتیلاً قَوّضَ الدّهْرُ بِهِ / عُمُدَ الدّینِ وَأعْلامَ الهُدَى ای کشته شدهای که روزگار با کفر ستون و پرچمهای هدایت را تخریب کرده است قتلوه بعد علم منهم / انه خامس اصحاب الکسا او را کشتند در حالی که میدانستند او پنجمین نفر اصحاب کسا است لَوْ رَسُولُ اللَّهِ یَحْیَا بَعْدَهُ / قعد الیوم علیه للعزا اگر رسول خدا پس از وی زنده بود امروز به عزاداری او مینشست غَسَلُوهُ بِدَمِ الطّعْنِ، وَمَا / کَفّنُوهُ غَیرَ بَوْغَاءِ الثّرَى با خون نیزه او را غسل دادند و او را کفنی نکردند به غیر از خاکهای نرم جعل الله الذی نابکم / سبب الوجد طویلا والبکا خداوند آنچه به شما وارد شد را مایه حزن همیشگی و گریه قرار داد لا أرَى حُزْنَکُمُ یُنسَى، وَلا / رُزْءَکم یُسلى، وَإنْ طالَ المَدَى اندوه شما فراموش نشدنی و مصیبت شما تسلیپذیر نیست، اگرچه از آن زمان بسیاری گذشته باشد انتم الشافون من دآ العمى / وَ غداً ساقُونَ مِنْ حوْضِ الرّوَا شمایید که کور را شفا میدهید و فردای قیامت از حوض کوثر تشنگان را سیراب میکنید نزل الدین علیکم بیتکم / وتخطى الناس طرا وطوى دین خدا در خانه شما نازل شد و مردم همه دنباله رو شما هستند این عنکم للذی یبغى بکم / ظل عدن دونها حر لظى جایگاه کسی که از شما تخلف کند کجاست؟ سایه بهشتید شما و هرکس از آن خارج شد در آتشی وارد شود که زبانه میکشد
در هفته گذشته گروه اندیشه خبرآنلاین با نقد مطلبی که اخیرا در شبکه های اجتماعی و مجازی مطرح شده پرداخت. این موضوع به نقل از تاریخ طبری در کتاب «موسوعه کلمات الإمام الحسین(ع)» منتشر شده که در آن درباره ماجرای معاهده صلح امام حسین با معاویه آمده است حسین بن علی مخالف صلح بود و خطاب به امام حسن تأکید کرد: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!» این مطلب در کتابی که دفتر تبلیغات اسلامی به نام «محرم الحرام؛ ره توشه رهیان نور» اخیراً منتشر کرده نیز به نقل از منبع مذکور ذکر شده است.
چرا با وجود این که پیمان صلح عملاً از طرف معاویه از اعتبار افتاده بود و لازم الوفاء نبود، امام حسین علیه معاویه قیام نکرده و معاهده صلح را نقض نکرد؟در پاسخ به این سوال که چرا امام حسین(ع) در دوران امامت ده ساله خویش، در عصر معاویه، علیه او اقدام به حرکت و قیام مسلحانه نکرد، میتوان سه دلیل بیان کرد:
1. منش و روش حکومتی معاویه
2. پیمان صلح امام حسن با معاویه
3ـ حاکمیت روحیه سازش و عافیتطلبی در جامعه اسلامی (به ویژه عراق)
در این مطلب، به بررسی دلیل دوم، یعنی « پیمان صلح امام حسن با معاویه» میپردازیم.
پیمان صلح امام حسن با معاویه، دومین مانع مهم قیام مسلّحانه اباعبداللّه علیه نظام طاغوتی معاویه بود؛ زیرا بر اساس این معاهده، امام حسین نیز مانند برادر بزرگوارش، امام مجتبی ، متعهد به پایبندی به آن شده بود. بنابراین، اگر امام حسین در عصر معاویه نهضت خویش را بر پا میداشت، معاویه به راحتی میتوانست افکار عمومی مردم را علیه قیام امام حسین بسیج کند؛ چون همه مردم میدانستند که امام حسن و امام حسین متعهد شدهاند که تا معاویه زنده است، به حکومت وی تن دهند. از اینرو، هرگونه حرکت از جانب امام حسین موجب میشد که از یک سو، معاویه حضرت را شخصی فرصتطلب، آشوبگر و تفرقهانداز معرفی نماید؛ چنانکه وقتی به معاویه خبر دادند که حسین بن علی در تدارک قیام علیه اوست، وی طی نامهای خطاب به حضرت نوشت:
«اما بعد، گزارش پارهای از کارهای تو به من رسیده است؛ اگر صحّت داشته باشد، من آنها را شایسته تو نمیدانم. همانا هر کس پیمان و معاهدهای ببندد، باید به آن وفا کند، به ویژه شخص بزرگ و شریفی مثل تو، با آن مقام و منزلتی که نزد خدا داری. اینک مواظب خود باش و به عهد خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی، با تو مخالفت میکنم و اگر بدی کنی، بدی میبینی.»(1)
از سوی دیگر، قیام امام حسین در روزگار معاویه، این ذهنیت را در مردم ایجاد میکرد که آن بزرگوار با صلح برادرش، امام حسن، موافق نبوده است، در حالی که امام حسین همواره اصرار داشت نشان دهد با این صلح کاملاً موافق بوده و هیچگونه ناخشنودی از این نظر نداشته است. شاهد بر این مطلب، جواب امام حسین به علی بن محمد بن بشیر همدانی و سفیان بن لیلی است. آن دو در زمان حیات امام حسن به حسین بن علی گفتند: گروهی از طرفداران قیام، نزد امام حسن رفته، از آن حضرت تقاضا کردهاند که بر ضد معاویه قیام کند، ولی امام حسن از قبول پیشنهاد آنها خودداری کرده، به آنها فهمانده است که جامعه اسلامی برای چنین قیامی آمادگی ندارد.
حسین بن علی در جواب فرمودند:«ابومحمّد(حسن بن علی ) راست گفته است؛ مادامی که این شخص(معاویه) زنده است،باید هر یک از شما شیعیان ملازم خانه خود باشید.»(2)
البته باید توجه داشت که امام حسین معاهده خود با معاویه را معاهدهای لازمالوفاء نمیدانست: چرا که اولاً، پذیرش پیمان از سوی امام حسن و امام حسین از روی رغبت و میل نبود، بلکه شرایط حاکم آنان را مجبور به پذیرش آن کرده بود. ثانیا، تاریخ گواهی میدهد که معاویه نه تنها به هیچ کدام از مواد پیماننامه عمل نکرد، بلکه در نقض هر یک از مواد آن، از هیچ کوششی فروگذار نکرد؛ چنانکه خود قبل از عمل به مواد پیمان نامه، از نقض آن خبر داد. معاویه در محلی به نام نخیله، نزدیک کوفه، ضمن خطبهای، در این باره چنین گفت: «آگاه باشید! هر شرط و پیمانی که با حسن بن علی بستهام، زیر پاهای من است و به هیچکدام از آنها وفا نخواهم کرد.»(3)
بنابراین، پیمان صلح عملاً از طرف معاویه از اعتبار افتاده بود و لازمالوفاء نبود، اما اگر امام حسین قیام میکرد، معاویه میتوانست دستاویز تبلیغاتی مناسبی علیه آن حضرت پیدا کند. از اینرو، آن بزرگوار مقیّد بود که چنین بهانهای را به دست معاویه ندهد. در نتیجه، هر زمان بعضی از شیعیان به وی پیشنهاد قیام مسلّحانه میدادند، حضرت آنان را دعوت به صبر و شکیبایی میکرد و وعده نهضت را بعد از مرگ معاویه میداد.
پی نوشت:
1ـ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج 1، ص201 / ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره، داراحیاءالکتبالعربیة، 1960 م، ص 224ـ 225
2ـ ابوحنیفه دینوری، همان، 220ـ221
3ـ ابوالفرج اصفهانی، همان، ص77 / محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1417 ه، ج2، ص14
گزیدهای از مقاله مواضع امام حسین (ع) در برابر حکومت معاویه، محسن رنجبر، مجله معرفت، شماره 52
در پاسخ به این سوال که چرا امام حسین(ع) در دوران امامت ده ساله خویش، در عصر معاویه، علیه او اقدام به حرکت و قیام مسلحانه نکرد، میتوان سه دلیل بیان کرد:
1. منش و روش حکومتی معاویه
2. پیمان صلح امام حسن با معاویه
3ـ حاکمیت روحیه سازش و عافیتطلبی در جامعه اسلامی (به ویژه عراق)
در این مطلب به دلیل سوم یعنی «حاکمیت روحیه عافیتطلبی و سازش در جامعه اسلامی» میپردازیم.
یکی از موانع مهم قیام امام حسین در عصر معاویه، حاکمیت روحیه صلح و سازش و عافیتطلبی و در نتیجه، عدم آمادگی جامعه اسلامی برای قیام بود. همین امر نیز موجب شد که امام حسن مجبور به صلح با معاویه شود.
جامعه آن روز عراق در اثر جنگهای داخلی عصر امام علی و امام حسن (35ـ41 ه) کاملاً خسته شده بود؛ چرا که از یک سو، کشتهها و تلفات طرفین و جوّ ناامنی که در جامعه پدید آمده بود جان و مال و ناموس مسلمانان را به خطر انداخته و خاطره بدی در اذهان آنان به جای گذاشته بود، به ویژه پس از ماجرای حکمیت که معاویه خود را شایستهتر برای امر خلافت میدانست و برای تضعیف حکومت امام علی توسط عوامل مزدور خویش همچون بسربن ارطاة، ضحّاک بن قیس و سفیان بن عوف غامدی دست به کشتار، غارت و ناامنیهای زیادی در قلمرو حکومت امام علی بویژه عراق زد. از سوی دیگر، نبردهای دوران امام علی با جنگهای عصر پیامبر(ص) تفاوت داشت. هر قدر جنگهای عصر پیامبر همچون جنگ بدر، احزاب و خیبر، شیرین و به یادماندنی بودند و مسلمانان شهدای خود را با افتخار تشییع و دفن میکردند، جنگهای جمل، صفیّن، و نهروان، تلخ و فرساینده بودند. در روزگار پیامبر، تقابل آشکار ایمان و شرک بود، ولی در دوران حکومت امام علی، فتنه و برادرکشی بود که سایهاش بر جامعه سنگینی میکرد؛ آن هم فتنهای فرساینده و تلخ که در میان مسلمانان شکل گرفته بود. آنانی که در جنگهای داخلی کشته میشدند، غیر از حسرتی عمیق و اندوهی ناتمام برای بازماندگان و جامعه، چیزی دیگری بر جای نمیگذاشتند. از اینرو، علی بر کشته شدن امثال طلحه و زبیر شادمان و راضی نبود. افزون بر این، در نبردهای زمان پیامبر، در صورت پیروزی مسلمانان، غنایمی نصیب آنان میگشت، بر خلاف نبردهای دوران امیرالمؤمنین که چون طرف مقابل نیز مسلمان بود، از غنایم خبری نبود. مجموعه این عوامل باعث گردیده بود که بیشتر عراقیها نظر مساعدی درباره جنگ و مبارزه نداشته باشند.
البته اقدامات دیگر معاویه همچون ترویج اندیشه اِرجاء و جبر، که مسلمانان را به پیروی بیچون و چرا از خلیفه و عدم انتقاد از خلفا دعوت میکرد و هر درگیری و قیامی را منفور و مطرود جامعه اسلامی تلقی میکرد و نیز دیگر ابزارهای قدرت معاویه و ترفندهای مختلف وی ذکر شد، هر یک در ایجاد روحیه سازش و راحتطلبی و کشاندن جامعه به سکوت و تسلیم بی تأثیر نبود. همین روحیه موجب گردید که بارها امام علی در اواخر عمرش، در خطبهها و سخنانش، از یاران خود انتقاد کند و آنان را «مرد نمایان نامرد» بخواند(1) و اعلان نماید که حاضر است ده تن از آنان را با یکی از یاران معاویه مبادله کند،(2) اگرچه از ضعف ایمان و اراده و سستی اعتقادات آنان به عنوان عامل مهمتر در عدم همراهیشان با آن حضرت، نباید غفلت کرد.
به هر حال، نتیجه حاکمیت چنین روحیهای آن بود که اگر حرکت و قیامی علیه حاکمیت بنیامیّه صورت میگرفت، در همان آغاز، در نطفه خفه میشد؛ چنانکه قیام حجربن عدی، که در راستای احقاق حقوق الهی و اهل بیت بود، به راحتی سرکوب شد، بدون آنکه جامعه اسلامی بتواند واکنش قابل توجهی از خود نشان دهد، در حالی که حجر مسلمانی پارسا و وارسته و از شبزندهداران و روزهداران و حتی مستجابالدعوه بود و از بزرگان اصحاب پیامبر و امام علی به شمار میآمد. او از شخصیتهای برجسته و با نفوذ قبیله کِنده بود، تا آنجا که امام علی میخواست او را به سالاری این قبیله بگمارد.(3)
بنابراین، با عنایت به وجود موانعی که ذکر شد، قیام مسلّحانه از سوی امام حسین در روزگار معاویه، نه مفید بود و نه مقدور، و صبر و انتظار اعتراضآمیز آن بزرگوار بسیار حکیمانه و حساب شده بود. از اینرو، اگر نهضت آن حضرت در عصر معاویه به وقوع میپیوست، با ترسیمی که از شخصیت معاویه و روش حکومتداریاش گردید، معاویه با حیلهها و ترفندهایی که به کار میبست، به راحتی میتوانست، چهره نهضت را در انظار و اذهان عمومی مخدوش جلوه دهد و آن را از ارزش و اعتبار لازم ساقط نماید، سپس با شیوه ترور خاموش و بی سر و صدا، آن حضرت را از میان بردارد، و اگر با این شیوه نمیتوانست موفقیت لازم را کسب کند، در جامعه اسلامی چنین تبلیغ میکرد که حرکت حسینبن علی ناقض پیمان صلح است؛ چرا که طبق معاهده صلح، او میبایست تا زمان حیات من پیمان شکنی نکند، در حالی که حسین با این کار، پایبندی به پیمان صلح را نقض کرده است. اگر معاویه از این راه نیز موفق نمیشد، با توجه به حاکمیت روحیه صلح و سازش در جامعه اسلامی، به ویژه عراق، و مبغوض بودن تفرقهافکنی و ایجاد اختلاف و آشوب در جامعه اسلامی، معاویه به سادگی میتوانست نهضت امام حسین را حرکتی آشوبگرانه و مخلّ نظام و امنیت عمومی جامعه اسلامی و نیز خروج علیه خلیفه بر حق (!) مسلمین قلمداد نموده با اقتدار روزافزون و بهتآوری که پس از جریان حکمیت و صلح امام حسن برای وی در جهان اسلام پدیدار گشته بود، با به شهادت رساندن امام ، نهضت آن حضرت را سرکوب نماید و متعاقب آن، تمام بنیهاشم را قلع و قمع کند، بدون آنکه در جهان اسلام، ندای کوچکترین اعتراضی علیه وی شنیده شود؛ چنانکه همین برخورد را با حرکت حجر بن عدی و یارانش انجام داد و جامعه اسلامی چندان واکنشی از خود نشان نداد.
حال با توجه به چنین اوضاع و شرایطی و حاکمیت چنین روحیه و نگرشی نسبت به قیام، لازم بود که امام حسین پیس از هر اقدام مسلّحانهای، جامعه را برای قیام و انقلاب آماده سازد. از اینرو، فکر انقلاب بر ضد حکومت اموی در طول حکومت معاویه با موفقیت و کامیابی گسترش یافت و سرانجام، نظریه لزوم قیام و انقلاب علیه حاکمیت بنیامیّه به پیروزی رسید.
دکتر طه حسین، دانشمند بزرگ مصری، در این باره مینویسد: «کار شیعه در ده سال آخر حکومت معاویه، بزرگ و به شکل عجیبی در خاور دولت اسلامی و در جنوب بلاد غربی انتشار پیدا کرد. هنگام مرگ معاویه، بسیاری از مسلمانان، به ویژه مردم عراق، دشمنی بنیامیّه و دوستی اهلبیت علیهمالسلام را جزئی از دین و آییـن خـویش میدانستند.»(4)
آمادگی مردم برای قیام تا آنجا پیش رفت که تنها دو ماه پس از مرگ معاویه، (در ایّام اقامت امام حسین در مکّه) دو خورجین پر از نامه برای حسین بن علی آمد که همگی خواهان قیام علیه امویان بودند.(5) برخی از آنان نوشتند صد هزار نفر با تو همراهی خواهند کرد.(6)
چنین حرکتهایی نشانگر آن است که اقدامات و فعالیتهای امام مجتبی و امام حسین در جهت بیدار نمودن و آگاه ساختن افکار و اذهان جامعه اسلامی نسبت به جنایات و فجایع امویان و ضرورت نهضت و انقلاب بر ضد آنان، بسیار مؤثر بوده و زمینه را کاملاً برای انقلاب عاشورا فراهم ساخت.
پی نوشت:
1 و 2ـ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، بیروت [بیجا]،1378،خطبه 27/ خطبه 97.
3ـ ابوحنیفه دینوری، همان، ص224 / ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، ج1، ص391 / ابن اثیر، همان، ج 1، ص 461ـ462
4ـ طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، [بی جا ] چاپخانه و انتشارات علمی، 1363 ش، ص 216
5ـ ابو حنیفه دینوری، همان، ص229.
6ـ شیخ مفید، همان، ج2، ص71.
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «شمر بن ذیالجوشن» این جانی شماره یک حادثه کربلا، در رأس لیست سیاه مختار بود، باید به هر قیمتی این جنایتکار دستگیر و مجازات میشد. وی پس از واقعه جنگ شورشیان کوفه با مختار که فرماندهی چند گروه را به عهده داشت، متواری شد.
*سوابق و پرونده سیاه «شمر»
شمر بن ذیالجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار میآمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه میکشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حملهور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالیکه رجز میخواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب میشناخت و در حالیکه او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.
اما شمر هم همانند بسیاری از مردم کوفه، در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد، کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجتالاسلام سید ابوفاضل رضوی درباره جرمهای شمر و نحوه کشته شدن او توسط مختار چنین مینویسد:
* جُرمهایی که شمر مرتکب شد
-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.
-هنگامی که عمر سعد از کربلا نامهای مسالمتآمیز برای ابن زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمیشود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.
-شمر نامهای از ابن زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.
-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.
-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.
-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با 12 نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمهگاه امام حسین(ع) حملهور شد و امام خطاب به آنان، این جمله معروف را فرمود: که «اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید (لااقل) آزادمرد باشید»! چرا به طرف زن و بچههایم حمله میکنید.
-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.
*ماجرای تعقیب شمر و کشته شدن او
شمر توانست از معرکه کوفه، جان سالمی به در برد و از شهر کوفه خارج شود، مختار غلامی به نام «زربی» داشت، این شخص ظاهراً ایرانی الاصل و از هواداران اهلبیت(ع) و از شیعیان بود، وی جوانی زیرک و باهوش بود. مختار، زربی را همراه گروهی که حدود 10 نفر میشدند، مأمور پیدا کردن شمر کرد.
مسلم بن عبدالله ضبابی میگوید: من نیز جزو فراریان، همراه شمر، از کوفه متواری شدم و زربی همچنان به دنبال ما بود تا از کوفه خارج شدیم و اسبهای ما لاغر و ناتوان بودند، ولی اسب زربی چابک و زیرک بود. بالاخره خود را به ما رساند، هنگامی که او نزدیک ما شد، شمر به ما گفت: شما از من دور شوید، شاید منظور این غلام کسی جز من نباشد.
ما اسبهایمان را تاختیم و دور شدیم و زربی به قصد جان شمر به سوی او تاخت، شمر با تاکتیکی خاص او را به دنبال خود کشاند تا او از یارانش جدا شد. شمر، هنگامی که زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی محکم بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و زربی به شهادت رسید و به این ترتیب، شمر از مهلکه جان سالم به در برد، خبر ناکام ماندن مأموریت، زربی به مختار رسید. مختار با ناراحتی گفت: بیچاره زربی، اگر با من مشورت کرده بود، به او توصیه میکردم که تنها به دنبال «ابوالسالغه» (مقصودش شمر بود) نرود.
مسلم ضبابی گوید: ما و شمر توانستیم، خودمان را به محلی به نام «ساتیدما» برسانیم و بعد از کمی استراحت، رفتیم تا به نزدیک دهکدهای به نام «کلتانیه» رسیدیم، کنار ساحل رودخانهای که نزدیک تپهای بود، پیاده شدیم، شمر فردی از اهالی همان روستا را گرفت و با تهدید گفت: نامهای دارم و باید آن را به سرعت به بصره به نزد مصعب بن زبیر ببری.
گویا آن روستایی قبول نمیکرد، شمر او را کتک زد و او هم از ترس جانش، این مأموریت را پذیرفت و نامه را گرفت و برای مقدمات سفر، به همان دهکده رفت و این دهکده چند خانه بیشتر نداشت و بعد معلوم شد که ابوعمره، رییس پلیس مختار، با گروهی مسلح در آنجا مستقر شدهاند و در آن محل پاسگاهی جهت کنترل راه کوفه به بصره قرار دادهاند، مخصوصاً به خاطر اینکه فراریان کوفی از این راه خود را به بصره میرسانند و تحت حمایت مصعب بن زبیر که استاندار عبدالله زبیر در آنجا بود، قرار میگرفتند.
آن روستایی در بین راه به یک هم روستایی خود برخورد کرد و ماجرای کتک خوردن خود از دست شمر را برای وی تعریف کرد، در همان حال که این 2 روستایی با هم صحبت میکردند، یکی از افراد گروه ابوعمره، از صحبت آنان متوجه شد که این روستایی، حامل نامهای از شمر برای مصعب بن زبیر است و قصد بصره را دارد، این مأمور باهوش، آدرس دقیق محل ملاقات شمر و آن روستایی را از او تحقیق کرد و معلوم شد از آنجا تا محلی که شمر در آنجا بود حدود 3 فرسخ راه است. این مأمور، جریان را به ابوعمره گزارش داد و ابوعمره، بلافاصله با گروه مسلح خود، به سوی محل استقرار و اختفا شمر، حرکت کردند.
شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.