نظر بدهید
![]() |
افکار:در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد: روایت اول - سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
روایت دوم - شیخ صدوق میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح مرده او را یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده،مثل آنکه قیر مالیده باشند.بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
روایت سوم - هبی از محمد بن احمد بن مسمع نقل میکند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.
بلاذری در انساب الاشراف مینویسد: پیری از شامیان به من گفت: علت مرگ یزید این بود که او در حالت مستی بوزینه اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دوید که گردنش شکست، یا چیزی در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گردید.
روایت چهارم - در "الکامل فی التاریخ" آمده است : یزید بن معاویه در پانزدهم ربیع الاول سال 64 قمری در اطراف دمشق به علت برخورد پارهسنگی که از منجنیقی پرتاب شدهبود و به یک طرف صورت وی برخورد کرده بود به بیماریای مبتلا شد و این بیماری مرگ وی را به همراه داشت. پس از آن، وی در قبرستان باب الصغیر که در حوالی همان شهر است دفن گردید.
پرچمدار عشق
امشب است ان شب که شادى بر در دربار عشق
حلقه مى کوبد که عقل آمد پى دیدار عشق
ساقیا لبریز کن امشب ز مى پیمانه را
تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق
سینه زنها سینه چاکان سینه سرخان را بگو
دست افشانى کنید آمد سپهسالار عشق
تا که سازد پرچم خودکامگى را سرنگون
زد قدم در ملک عالم میرو پرچمدار عشق
نقطه پرگار هستى گر حسین بن على است
آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق
تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما
آمد ان جانبازى قطعه قطعه پیکار عشق
آنکه با تیغ کجش شد قامت اسلام راست
آمد از ره تا ببوسد سنگر ایثار عشق
تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه کرد
جان شیرین را نثار مقدم دلدار عشق
بر سر پیمان نشست و با عدو پیمان نبست
داد سر با سرفرازى تا که شد سردار عشق
دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت
کز مقام و مرتبت شد جعفر طیار عشق
چشم داد و چشم بر خوان ستمکاران ندوخت
تا که شد سیراب از سر چشمه سر شار عشق
میشود مستور زیر ابر تا روز معاد
ماه بیند روى ماهش تا که نگردد خار عشق
از على باید چنین فرزند تا روز مصاف
همچو گل پرپر شود تا که نگردد خار عشق
شیر حق را شرزه شیرى داد حق ، کز هیبتش
روبهان را مى کند در دهر تار و مار عشق
اى بنازم بر چنین ازاد مردى کز شرف
گوى سبقت برده در ایثار با اقرار عشق
آفرین بر همت مردانه اش کز یک نگه
چون على وا مى کند صدها گره از کار عشق
رحمت حق باد بر شیر تو اى ام البنین
این چنین شیرى نمودى هدیه بر دادار عشق
تا که او باب الحوائج هست دست حاجتى
شاعر ژولیده را نبود بر اغیار عشق
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، حجتالاسلام سیدحمید میرباقری در همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی که پیش از ظهر امروز در مهدیه تهران برگزار شد، اظهار داشت: به وسیله آزمایش و امتحان است که به وسیله آن، انسانها بالا رفته و یا سقوط میکنند. وی با اشاره به نگاه عبرتآمیز به کسانی که سقوط کردند و همچنین نگاهی درس آموز به افرادی که به سیدالشهدا (ع) کمک کردند، گفت: در کربلا عدهای از سپاه عمر سعد که اهل نماز و روزه بودند با قیام اباعبداللهالحسین (ع) امتحان شدند. آنها کاری کردند که مسلمانان صدر تاریخ، با کفار چنین کاری را نکرده بودند. در یکی از جنگها سپاه اسلام حاضر نشد که زراعت و محصولات کشاورزی کفار را آتش بزند اما در کربلا نه تنها امام معصوم و یاران باوفایش را کشتند بلکه دستور آتش زدن به خیمه اباعبدالله(ع) را نیز صادر کردند. این کارشناس تاریخ اسلام عنوان کرد: یکی از کارهایی که مسلمانان با کافران انجام دادند این بود که هرگز سر آنها را از معرکه جنگ بیرون نیاوردند اما سپاه عمر سعد برای دریافت جایزه، بر سر سرهای شهدا دعوا میکردند تا جایزه بهتری را نصیب خود کنند. وی افزود: حتی در جنگ اُحد نیز وقتی حضرت حمزه سیدالشهداء(ع) به شهادت رسید و بدن ایشان پاره پاره و مسله شد ابوسفیان از این کار برائت جست و گفت: من نگفتم که چنین کاری را انجام دهید. میرباقری تصریح کرد: انسان میتواند به عرش اعلی رسیده و یا در پستترین حالات سقوط کند از این رو گاهی دیده میشود برخی افراد برای به دست آوردن منصب دنیا به دیگران نسبت ناروا داده و آبروی آنها را میریزند، مرتبهای از رذالت و سقوط روز عاشورا به شمار میرود که هرچه فرد، بیشتر در آن فرود میرود بیشتر نابود میشود. وی با بیان اینکه مسئله آب غیر از طعام است، گفت: دادن یک جرعه آب حتی به شخص کافر نیز ثواب دارد و سیراب کردن فردی که دین ندارد در درگاه الهی دارای اجر بوده و محترم شمرده میشود. بنابراین اگر سیدالشهدا (ع) حق میهمان، حق امامت و پیشوایی بر گردن کوفیان نداشت اما یک حق مهمی به نام «حق آب» به گردن مردم کوفه داشت. کارشناس تاریخ اسلام ادامه داد: مورخان نوشتهاند اهل کوفه در سه جا به دست امام حسین (ع) سیراب شدند. نخست آنکه در زمان حضرت علی (ع) وقتی کوفه دچار خشکسالی شده بود مردم از حضرت علی (ع) خواستند تا برای آنها دعا کند. امیرالمؤمنین رو به امام حسین(ع) فرمود: «همراه مردم برو و برای آنها دعا کن» و بدین طریق کوفه از خشکسالی نجات پیدا کرد. وی اظهار داشت: دومین مرحلهای که حضرت سیدالشهداء(ع) مردم کوفه را سیراب کرده بود به جنگ صفین باز میگردد. در جنگ صفین، سپاهی که با لشگر شام میجنگید آب را به روی سپاه اسلام بست اما شریعه آب به دست امام حسین (ع) باز شد و مردم به خدمت علی (ع) رفته و گفتند: «اولین فتح پیروزی ما به دست امام حسین(ع) مهیا شد». در همین زمان حضرت علی(ع) گریست و فرمود: «همین حسینی که شریعه آب را به روی شما گشود به دست شما تشنه از دنیا خواهد رفت». میرباقری ادامه داد: سومین جایی که سپاه کوفه توسط اباعبدالله الحسین(ع) سیراب شد به ایامی اختصاص دارد که امام در کربلا بود و سپاه چند هزار نفری حرّ تشنه بودند که امام حسین (ع) علاوه بر سپاهیان حر، شتران آنها را نیز سیراب کرد. وی گفت: وقتی آب را بر روی امام حسین (ع) بستند فردی به نام عبدالله بن حصین عضدی گفت: «حسین این آب را که میبینی قطرهای از آن را نخواهی نوشید تا آنکه تشنه جان دهی!» لذا آزمایشی که مردم کوفه پس دادند از این هم بالاتر بود. این استاد حوزه خاطرنشان کرد: اگر استدلال دنیایی مردم کوفه این بود که با آب ندادن به امام و یارانش نمیخواستند آنها تقویت شده و با آنها بجنگد اما آیا میتوان گفت که به شیرخواره حسین (ع) آب ندادند تا با آنها نجنگد؛ و اینجا بود که مردم کوفه مُهر مردودی خوردند و سپاه عمر سعد برای همیشه در چاه رذالت سقوط کرد. وی افزود: امام حسین (ع) با طلب آب برای علی اصغر(ع) حجت را برای لشگر عمر سعد تمام کرد و تاریخ باید بداند که من حتی برای فرزند شیرخوارهام آب خواستم اما کوفیان از دادن آب به او دریغ کردند. میرباقری با تأکید بر اینکه تشنگی حضرت سیدالشهداء در عصر عاشورا یک عطش معمولی نبود، اظهار داشت: امام صادق (ع) بعد از سالها از دیدن آب گوارا در مظلومیت جد بزرگوار خویش اشک میریخت. عطش با امام حسین(ع) کاری کرد که حضرت همه جا را تیره و تار میدید. اگر این تشنگی امام حسین 57 ساله را اینگونه کرد، این عطش با طفل شیرخوار چه کرده است؟!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، روز هفتم محرم، عزاداران و مداحان اهل بیت(ع) علاوه بر مصیبتهای دیگر شهدای کربلا، از شش ماهه ابا عبدالله الحسین علیهالسلام یاد میکنند و برای آن طفل شهید، نوحه میخوانند. در این یادداشت، کیفیت شهادت این شش ماهه بیان میشود. شهادت ششماهه به روایت اول هنگامى که امام حسین علیهالسلام شهادت خاندان و فرزندانش را دید و از آنان کسى جز امام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش- امام سجّاد علیهالسلام- نماند، ندا داد: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُوا اللَّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُوا ما عِنْدَاللَّهِ فِی إِعانَتِنا؟» آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مىشود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کنندهاى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟». با طنینافکن شدن نداى استغاثه امام علیهالسلام، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام علیهالسلام به خیمهها نزدیک شد و فرمود: «ناوِلُونی عَلِیّاً ابْنی الطِّفْلَ حَتّى اوَدِّعَهُ» فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم. فرزندش را نزد امام آوردند. امام علیهالسلام در حالى که طفلش را مىبوسید، خطاب به او فرمود:«وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ» وای به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا صلى الله علیه و آله با آنان به مخاصمه برخیزد. هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرملة بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و تیرى به سوى وى پرتاب کرد و گلوى او را درید، خون سرازیر شد. امام علیهالسلام دستها را زیر گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد؛ آنگاه خونها را به سوى آسمان پاشید و به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا» بار الها! اگر در این دنیا ما (در ظاهر) بر این قوم پیروز نشدیم، بهتر از آن را روزى ما فرما». بعد از شهادت آن طفل، امام علیهالسلام از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبر کوچکى کند و کودکش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد (و دفن نمود). (مقتل خوارزمی، ج 2 ص 32 ؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 46 ؛ عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ص 497) علّامه مجلسى مىافزاید: امام فرمود: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ» این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست. امام باقر علیهالسلام فرمود: «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ» از خون گلوى على اصغر که امام آنها را به آسمان پاشید، قطرهاى به زمین برنگشت. در روایت دیگرى آمده است که امام حسین علیهالسلام فرمود: «لا یَکُونُ أَهْوَنَ عَلَیْکَ مِنْ فَصیلٍ، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ، فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا» خدایا! فرزندم نزد تو کمتر از بچّه ناقه صالح پیامبر نیست. خدایا! اگر پیروزى (ظاهرى) را از ما دریغ داشتهاى بهتر از آن را روزى ما فرما. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 46) شهادت ششماهه به روایت دوم معالى السبطین از قول ابومخنف شهادت طفل شیرخوار را به گونه دیگرى آورده است، مىگوید: امام علیهالسلام پس از شهادت على اکبر به خواهرش فرمود: «یا اخْتاهُ اوُصیکِ بِوَلَدی الصَّغیرَ خَیْراً، فَانَّهُ طِفْلٌ صَغیرٌ وَ لَهُ مِنَ الْعُمْرِ سِتَّةُ أَشْهُرٍ» خواهرم! به فرزند خردسالم نیکى کن، او خردسال است و تنها شش ماه دارد». خواهر عرض کرد: «برادرجان! این طفل به مدّت سه روز است که جرعه آبى ننوشیده است، از این گروه کمى آب بطلب!». امام علیهالسلام با شنیدن این سخن، طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ أَخی وَ أَوْلادی وَ أَنْصارِی وَ ما بَقِی غَیْرُ هذَا الطِّفْلِ، وَ هُوَ یَتَلَظّى عَطَشَاً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ اتاهُ إِلَیْکُمْ، فَاسْقُوهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ» اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مىسوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید. (معالی السبطین، ج 1 ص 418) و به تعبیر «نفس المهموم» امام علیهالسلام فرمود: «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» اى مردم اگر به من رحم نمىکنید به این طفل خردسال رحم کنید. امام علیهالسلام در حال گفتن این سخنان بود که بناگاه تیرى از سوى ستمگرى سیاه دل- حرملة بن کامل اسدى- حلقوم طفل را پاره کرد و از گوش تا گوش را درید. امام علیهالسلام کف دستش را زیر گلوى بریده طفل گرفت و چون از خون پر شد، آن را به آسمان پاشید و در روایت دیگر آمده است، امام دستانش را زیر گلوى طفل گرفت و گفت: «یا نَفْسُ اصْبِری فیما أَصابَکِ، الهی تَرى ما حَلَّ بِنا فی الْعاجِلِ فَاجْعَلْ ذلِکَ ذَخیرَةً لَنا فی الْاجِلِ» اى نفس! در برابر این همه مصیبت شکیبا باش! خدایا! تو مىبینى که در این دنیاى فانى چه مصائبى براى ما رخ داده، پس آن را براى روز رستاخیزمان ذخیره ساز. (نفس المهموم، ص 349) در روایت دیگرى آمده است که امام علیهالسلام به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ دَعَوُنَا لِیَنْصُرُونا فَخَذَلُونا وَ أَعانُوا عَلَیْنا، اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ، وَ احْرِمْهُمْ بَرَکاتِکَ، اللَّهُمَّ لا تُرْضِ عَنْهُمْ أَبَداً، اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فی الدُّنْیا، فَاجْعَلْهُ لَنا ذُخْراً فِی الْآخِرَةِ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» خدایا! تو مىدانى که اینان ما را دعوت کردند تا به یارىمان بشتابند ولى ما را رها کردند و در برابر ما بپاخاستند، خدایا! باران آسمان را از آنان دریغدار و آنان را از برکاتت محروم کن. خدایا هرگز از آنان خشنود مشو. خدایا اگر در دنیا، پیروزى را از ما دریغ داشتهاى، آن را ذخیره آخرت ما قرار ده و از گروه ستمکاران انتقام ما را بستان». (عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ص 497)