به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، هشتم صفر سال 35 هجری، سالروز وفات بزرگ یار ایرانی پیامبر اکرم(ص) سلمان فارسی است، او همان کسی که پیامبر(ص) او را از اهلبیت خواند و فرمود: «سلمان منّا اهل البیت».
آری! سلمان محمدی پس از رحلت پیامبر اعظم(ص)، جزو معدود کسانی بود که از راه حق منحرف نشد و در شمار معتقدان به امامت حضرت علی(ع) قرار گرفت. او در خلافت عمر بن خطاب به حکومت مدائن منصوب شد، وی هیچگاه از حقوق بیتالمال برای خود چیزی برنداشت و همه آن را صدقه میداد و برای امرار معاش زنبیل میبافت.
این شیعه راستین علی(ع) و مایه افتخار ایرانیان در شهر مدائن به جوار رحمت الهی پیوست و در همان شهر خاکسپاری شد.
*سرگذشت جالب سلمان
آیتالله ناصر مکارم شیرازی ذیل تفسیر آیه 62 سوره بقره درباره سرگذشت سراسر حقیقتجویانه سلمان محمدی این چنین میگوید:
«سلمان» اهل جندیشاپور بود، با پسر حاکم وقت رفاقت و دوستى محکم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صید به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد که به خواندن کتابى مشغول بود، از او راجع به کتاب مزبور سؤالاتى کردند، راهب در پاسخ آنها گفت: کتابى است که از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصیت و نافرمانى او کرده است، در این کتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، این همان «انجیل» است که بر عیسى مسیح نازل شده است.
گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقیق بیشتر به دین او گرویدند، به آنها دستور داد که گوشت گوسفندانى که مردم این سرزمین ذبح مىکنند، حرام است از آن نخورند.
سلمان و فرزند حاکم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى میآموختند، روز عیدى پیش آمد، حاکم مجلس میهمانى ترتیب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت کرد، در ضمن از پسرش نیز خواست که در این مهمانى شرکت کند، ولى او نپذیرفت.
در این باره به او زیاد اصرار کردند، اما پسر اعلام کرد که غذاى آنها بر او حرام است، پرسیدند این دستور را چه کسى به تو داده است؟ راهب مزبور را معرفى کرد.
حاکم راهب را احضار کرد و به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و کار بسیار بدى است، تو را نمىکشیم، ولى از محیط ما بیرون برو! سلمان و دوستش در این موقع راهب را ملاقات کردند، وعده ملاقات در «دیر موصل» گذاشتند.
پس از حرکت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفایش بود تا آماده حرکت شود، او هم همچنان سرگرم تهیه مقدمات سفر بود، ولى سلمان بالاخره طاقت نیاورده تنها به راه افتاد.
در دیر موصل سلمان بسیار عبادت مىکرد، راهب که سرپرست این دیر بود، او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟
در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر اجر بیشتر دارد.
عالم دیر پس از مدتى به قصد بیتالمقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد، در آنجا به سلمان دستور داد که روزها در جلسه درس علماى نصارى که در آن مسجد برپا میشود، حضور یابد و کسب دانش کند.
روزى سلمان را محزون یافت، علت را جویا شد، سلمان در پاسخ گفت: تمام خوبیها نصیب گذشتگان شده که در خدمت پیامبران خدا بودهاند، عالم دیر به او بشارت داد که در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است.
عالم گفت: من پیر شدهام، خیال نمىکنم او را درک کنم، ولى تو جوانى امیدوارم او را درک کنى، ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانههایى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمىگیرد، اما هدیه را قبول مىکند.
در بازگشت آنها به سوى موصل در اثر جریان ناگوارى که پیش آمد سلمان عالم دیر را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنىکلب رسیدند، سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار کردند و به مدینه آوردند و او را به زنى از قبیله «جهینه» فروختند!
سلمان و غلام دیگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مىبردند، سلمان در این مدت مبلغى پول جمعآورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام(ص) را مىکشید، در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گله بود رفیقش رسید و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مىکند پیامبر و فرستاده خدا است؟!
*ماجرای سه امتحانی که سلمان از پیامبر(ص) گرفت
سلمان به رفیقش گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پیامبر حضور پیدا کرد، اطراف پیامبر اسلام مىچرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند.
پیامبر(ص) متوجه خواسته او شد، لباس را کنار زد، سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد، پیامبر فرمود چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پیامبر فرمود: من به آنها احتیاج ندارم به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند.
سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم آورد، پیامبر پرسید این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است، پیامبر فرمود:
بنشین، پیامبر و تمام حضار از آن هدیه خوردند، مطلب بر سلمان آشکارشد، زیرا هر سه نشانه خود را یافته بود.
در این میان سلمان راجع به دوستان و رفیق و راهبان دیر موصل سخن به میان آورد و نماز، روزه و ایمان آنها به پیامبر و انتظار کشیدن بعثت وى را شرح داد، کسى از حاضران به سلمان گفت: آنها اهل دوزخند! این سخن بر سلمان گران آمد، زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک میکردند از او پیروى میکردند.
در اینجا بود که آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»(2) بر پیامبر نازل شد و اعلام شد آنها که به ادیان حق ایمان حقیقى داشتهاند و پیغمبر اسلام را درک نکردهاند، داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود.
*پینوشتها:
1- تفسیر نمونه، جلد یک، صفحه 288
2-سوره بقره آیه62
مایاها قومی است که دگرگونی دنیا در سال 2012 را پیشگویی کرد و این پیشگویی توسط فراماسونها این تبلغ شد
به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه فارس، شصت و هفتمین نشست از سلسله نشستهای ماهانه فرهنگ مهدوی با موضوع «داستان کشف قاره آمریکا و حضور ایرانیان در این قاره» در سالن اجتماعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد. اسماعیل شفیعی سروستانی، مدیر مؤسسه فرهنگی موعود(عج) در ابتدای این نشست گفت: این همه گفتوگو از پایان زمان خصوصاً در 10 سال اخیر حاصل سه نکته است: نخست آنکه غلبه مجموع بحرانها و طغیانها در حیات امروزی و پایان تاریخ حاصل بروز بحرانها و بنبستهایی است که از نیمه قرن بیستم تا امروز شدت گرفته است و ذهن بشر دینی در همه ابعاد زندگی، به دوره آخرالزمان معطوف میشود. وی ادامه داد: خستگی و فرسودگی از جهان مدرن و ازدحام بشر به این نقطه رسیده است که طلب خلاصی میکند؛ میخواهد رها شود. همچنین دامن زدن رسانهها به موضوع پایان جهان از دیگر مطالبی است که این روزها شاهد آن هستیم. این پژوهشگر مهدویت تصریح کرد: وقتی در میان منابع دینی و روایی مسلمانان دقت میکنیم، حجم روایات مهدویت بسیار بالاست به طوری که از آغازین روزهای بعثت پیامبر اکرم (ص) گفتوگو درباره آخرالزمان آغاز شده و توجه بسیاری معطوف به این موضوع بوده که متاسفانه از ناحیه مسلمانان مورد غفلت واقع شده است. وی به دلایل توجه و اهمیت معصومان به بحث مهدویت و آخرالزمان اشاره کرد و گفت: حضرات معصومین(ع) به دلیل بزرگی بحرانهایی که فرا روی بشریت میدیدند، انسانها را از روی شفقت نسبت به این بحرانها آگاه کردهاند و از آنجا که سیر حرکت عمومی بشر بر حسب مقدرات الهی در مسیر کمال دین است، از این رو در آخرالزمان شاهد نماینده کمال دین و مصداق آن در مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خواهیم بود. * اقدامات بنیاسرائیل علیه بنیاسماعیل مدیر مؤسسه فرهنگی موعود(عج) با اشاره به وجود دشمنان در عرصه مهدویت تصریح کرد: دشمنان بسیاری علیه انسان مهیا شدهاند تا گوهر دین و دینداری را به نفع خویش بربایند و متاسفانه غفلت بسیاری در این زمینه گریبان مسلمانان جهان را فرا گرفته و آنها نیز از کیفیت عمل خصم آگاهی ندارند. وی افزود: مسلمانان، به صورت روشنی یهود و پیچیدگیهای عملکرد بنیاسرائیل را نمیشناسند و به همین دلیل خطرات را درک نکرده و ساده از کنار آن عبور میکنند. شفیعی سروستانی ابراز داشت: سالهاست که بنیاسرائیل، علیه بنیاسماعیل (مسلمانان) حرکت کرده و در این مسیر سرمایهگذاری میکند. در حالی که بنیاسماعیل خود را برای ظهور انسان کامل و حجت حی خداوند آماده میکند، بنیاسرائیل نیز خود را آماده میکند تا زمام امور را به دست گرفته و جریان را به نفع خود تغییر دهد. وی ادامه داد: بنیاسرائیل مایل نیست لحظهای در این موضوع تردید کند و آینده را از آن خود نسازد چرا که میداند در آخرالزمان با حضور منجی موعود، این ماجرا به نفع بنیاسماعیل تمام خواهد شد و از این رو بر آن است تا قبل از وقوع ظهور، مسیر تاریخ را عوض کنند؛ آنها مترصد اقدام پیشدستانه هستند. * بنیاسرائیل در حال شبیهسازی وقایع ظهور است مدیر موسسه موعود خاطرنشان کرد: اقدام پیشدستانه بنیاسرائیل مستلزم مقدماتی است، از جمله آگاهی درباره جزئیات واقعه ظهور، بحرانسازی، شبیهسازی و فریب مستضعفان. وی یادآور شد: بنیاسماعیل اگر در واقعه شریف ظهور پیشدستی نکند، بازنده خواهد بود چرا که بنی اسرائیل به دلیل اینکه خود را مختار، آزاد و یله میپندارد، انسان را فعال مایشاء میداند و نه خداوند را! به همین دلیل عقل مکار را وارد عرصه میکند. این پژوهشگر عرصه مهدویت گفت: بنیاسرائیل میداند که از شخصیتهای مثبت و منفی ظهور منجی نزد بنیاسماعیل و مسلمانان سخن به میان آمده است و میداند وقتی مسلمانان از خواب غفلت بیدار شوند به سراغ نشانههایی مانند سید خراسانی، یمانی و ... خواهند رفت. آنها به دلیل اینکه میدانند مسلمانان جزئیات واقعه ظهور را به خوبی بررسی نکردهاند، دست به شبیهسازی زده و وقایع اجتماعی و سیاسی را به گونهای شبیهسازی میکنند که وقتی مسلمانان از خواب غفلت بیدار میشوند تصور کنند اصل ماجرا رخ داده است. وی خاطرنشان کرد: بنیاسرائیل همانند قطعات یک پازل بزرگ، وقایع ظهور را بررسی کرده و تلاش میکند به صورت مصنوعی این اجزا را کنار هم بچیند. آنها میخواهند مسلمانان را فریب داده و امر را بر آنها مشتبه کنند. این در حالی است که مستضعفان نیز به صورت پراکنده سخنانی را از اهل بیت(ع) گرفتهاند که حتی تقدم و تأخر این سخنان را نمیدانند و آمادگی خوبی برای فریب خوردن دارند. * لزوم مطالعه جدی و غیرسیاسی درباره بنیاسرائیل شفیعی سروستانی خطاب به جمع حاضر تاکید کرد: از شما میخواهم آنچه که درباره ظهور حضرت مهدی(عج) در منابع حقیقی وارد شده است، به صورت دقیق مطالعه کنید و اگر میخواهید در این میدان آسیب نبینید، اخبار ور روایات ظهور را به صورت مستند مورد مطالعه قرار دهید! وی یادآور شد: همچنین لازم است به صورت جدی احوال بنیاسرائیل را مطالعه کنید چرا که ما همیشه بنیاسرائیل را از حیثیت سیاسی مطالعه کردهایم در صورتی که این شناخت ما از اسرائیل یک لایه بسیار نازک از آن است و در واقع بنیاسرائیل زیر این لایه سیاسی مخفی شده و رهزنی میکند. پژوهشگر عرصه مهدویت گفت: جای بسی تأسف است که در جهان اسلام و ایران اسلامی بعد از گذشت 33 سال، هنوز یک پایگاه یهودشناسی وجود ندارد و حتی دو واحد اختیاری در دانشگاهها نیز با این مضمون ارائه نمیشود.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، ضریح جدید مضجع شریف سیدالشهداء(ع) پس از 18 روز مراسم باشکوه به کربلا منتقل شد تا در ماه ربیعالاول به جای ضریح فعلی قرار گیرد. این ضریح توسط استاد محمود فرشچیان طراحی شده و خطاطیهای آن را استاد سیدمحمد حسینیموحد انجام داده است. آیات، احادیث و اشعار زیبایی بر ششمین ضریح امام حسین(ع) نقش بسته است که از جمله آنها، بخشهایی از شعر مشهور «سید رضی» از علمای قرن چهارم و گردآورنده نهجالبلاغه است: کرْبَلا، لا زِلْتِ کَرْباً وَبَلا / ما لقی عندک آل المصطفى کربلا پیوسته اندوه و بلا بودهای به دلیل مصیبتهایی که خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در نزد تو دیدند کَمْ عَلى تُرْبِکِ لمّا صُرّعُوا / من دم سال و من دمع جرى چه بسیار بر خاک تو فرو افتادند و چه خونهایی که روان شد و چه اشکها که جاری شد وضیوف لفلاة قفرة / نزلوا فیها على غیر قرى و مهمانانی که در آن بیابان خشک بدون پذیرایی فرود آمدند لم یذوقوا المآء حتى اجتمعوا / بحدى السیف على ورد الردى آب را نچشیدند تا اینکه با دم تیز شمشیر بر چشمه هلاکت گرد آمدند تکسف الشمس شموساً منهم / لا تدانیها ضیاءً و علا خورشید در برابر زیبایی آنها پنهان میشود، نمیتواند به آنها به دلیل نور و بزرگواری نزدیک شود وَ وُجُوهاً کَالمَصابیحِ، فَمِنْ / قَمَرٍ غابَ، وَنَجْمٍ قَدْ هَوَى چهرههایی چون چراغ تابان بودند که برخی مانند ماه غروب کردند و برخی چون ستاره فرورفتند و صریعا عالج الموت بلا / شد لحیین و لا مد ردی کشته شدهای که با مرگ دیدار کرد بدون این که محاسنش را ببندد و یا لباسش را بر تن کند (منظور آداب غسل و کفن) مَیّتٌ تَبْکی لَهُ فَاطِمَة / وابوها وعلى ذو العلى در خون خفتهای که فاطمه و پدر فاطمه و هم علی بزرگوار برای او میگریند یا رسول الله لو عاینتهم / وهم ما بین قتلى وسبا ای رسول خدا، اگر به آنها مینگریستی که برخی کشته شده بودند و برخی دیگر اسیر لَرَأتْ عَیْنَاکَ مِنهُمْ مَنْظَراً / للحَشَى شَجْواً، وَللعَینِ قَذَى چشمانت از آنان منظرههایی میدید، که اندرون را سرشار از غصه و چشم را پر از خاشاک میکند جزروا جزر الاضاحی نسله / ثُمّ سَاقُوا أهلَهُ سَوْقَ الإمَا نسل او را همچون قربانی سربریدند، سپس اهلش را مانند راندن کنیزان راندند یا قَتیلاً قَوّضَ الدّهْرُ بِهِ / عُمُدَ الدّینِ وَأعْلامَ الهُدَى ای کشته شدهای که روزگار با کفر ستون و پرچمهای هدایت را تخریب کرده است قتلوه بعد علم منهم / انه خامس اصحاب الکسا او را کشتند در حالی که میدانستند او پنجمین نفر اصحاب کسا است لَوْ رَسُولُ اللَّهِ یَحْیَا بَعْدَهُ / قعد الیوم علیه للعزا اگر رسول خدا پس از وی زنده بود امروز به عزاداری او مینشست غَسَلُوهُ بِدَمِ الطّعْنِ، وَمَا / کَفّنُوهُ غَیرَ بَوْغَاءِ الثّرَى با خون نیزه او را غسل دادند و او را کفنی نکردند به غیر از خاکهای نرم جعل الله الذی نابکم / سبب الوجد طویلا والبکا خداوند آنچه به شما وارد شد را مایه حزن همیشگی و گریه قرار داد لا أرَى حُزْنَکُمُ یُنسَى، وَلا / رُزْءَکم یُسلى، وَإنْ طالَ المَدَى اندوه شما فراموش نشدنی و مصیبت شما تسلیپذیر نیست، اگرچه از آن زمان بسیاری گذشته باشد انتم الشافون من دآ العمى / وَ غداً ساقُونَ مِنْ حوْضِ الرّوَا شمایید که کور را شفا میدهید و فردای قیامت از حوض کوثر تشنگان را سیراب میکنید نزل الدین علیکم بیتکم / وتخطى الناس طرا وطوى دین خدا در خانه شما نازل شد و مردم همه دنباله رو شما هستند این عنکم للذی یبغى بکم / ظل عدن دونها حر لظى جایگاه کسی که از شما تخلف کند کجاست؟ سایه بهشتید شما و هرکس از آن خارج شد در آتشی وارد شود که زبانه میکشد
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «خولی بن یزید اصبحی» از چهرههای منفور و از عمال سرسپرده حکومت بنی امیه بود. او در جریان کربلا خباثتهای بسیاری داشت که به صورت فهرستوار به جنایتهایش اشاره میکنیم.
*جنایتهای «خولی»
1- شرکت فعال در حادثه عاشورا؛
2- شهید کردن عثمانبن علی برادر امام حسین(ع) در روز عاشورا؛
3- خولی و حمید بن مسلم، مأمور آوردن سر بریده امام حسین(ع) از کربلا به کوفه نزد نزد ابنزیاد بودند.
*هدیه خولی برای همسرش و واکنش او
خولی، شبهنگام به کوفه رسید و درهای قصر بسته بود، ناچار به خانه خود رفت و به همسرش «نوار» گفت: چیزی آوردهام که برای همیشه غنی خواهی شد!
همسرش پرسید: چه آوردهای؟!
گفت: سر بریده فرزند پیامبر را آوردهام، همسر خولی که شیعه و از علاقهمندان به خاندان پیامبر(ص) بود، تا این جمله را از شوهرش شنید، از رختخواب بلند شد و فریاد زد: وای بر تو! مردم طلا و نقره آوردهاند و تو سر فرزند پیامبر را؟!
لباسش را پوشید و از خانه بیرون رفت و میگفت: به خدا قسم دیگر با تو زیر یک سقف زندگی نخواهم کرد.
نوار میگوید: به خدا قسم آن شب دیدم در مطبخ آشپزخانه نوری به آسمان ساطع است و پرندگانی سفید رنگ را در اطراف آن نور در پرواز بودند.
* خانه خولی در محاصره
خولی بن یزید، این جرثومه خباثت از جمله کسانی بود که مختار برای مجازاتکردنش همت گماشته بود، بنابراین رییس پلیس خود ابوعمره -که او را باز شکاری میگفتند- معاذ بن هانی کندی و چند تن دیگر را مأمور دستگیری خولی کرد.
آنان حرکت کردند و خانه خولی را در محاصره خود در آوردند، خولی که غافلگیر شده بود و راه کمترین نجات و فراری را برای خود نمیدید، خود را گم کرد و به مستراح خانهاش پناه برد و در چاه آن خود را مخفی کرد و سبدی چوبی را روی دهانه مستراح گذاشت تا او را نبینند.
مأموران مختار به خانه ریختند و زن خولی جلو آنان آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتند: شوهرت کجاست؟ این زن که عنادی خاص نسبت به شوهر خبیثش داشت و علاقهمند به خاندان پیامبر(ص) بود، با صدای بلند خطاب به ماموران کرد و گفت: من نمیدانم شوهرم کجاست! ولی با دستش اشاره به طرف مستراح کرد.
آنان وارد محل شدند و سبد چوبی را برداشتند و خولی را که کثافت بر لباسش بود، بیرون کشیدند و به سوی مختار حرکت دادند.
*او را بکشید و آتشش بزنید
اتفاقاً مختار با گروهی از یارانش از قصر خارج و به دنبال قاتلان حسین(ع) میگشت که در بین راه خبر دستگیری خولی را به او دادند، مختار راه خود را کج کرد و به طرف خانه خولی حرکت کرد، مأموران خولی را در آن وضعیت نزد مختار آوردند.
مختار فرمان داد که در مقابل خانهاش به حساب وی برسند و او را بکشند و جسدش را نیز بسوزانند.
میگویند جسد خولی آنقدر سوخت تا خاکستر شد.