خرداد سال 60 بود هر روز منتظر خبری تازه بودیم از جبهه از عملیاتهاهر روز شاهد تشییع پیکر تعدادی از بهترین فرزندان غیور این مملکت بودیم و تنها کاری که از دست ما برمی آمد این بود که هرکجا امکان کمک به جبهه برای دختران وجود داشت حاضر شویم.
نظر |
لباس امام مهدی(عج) در زمان ظهور مثل لباس پدران بزرگوارشان است، حضرت علی(ع) میفرمایند: «به خدا سوگند، گویی او را با چشم خود میبینم که وارد مکه شده، در حالی که بُرد پیامبر(ص) بر تن و عمامهای زرد بر سر دارد ...».
به گزارش خبرنگار قرآنی باشگاه خبری فارس«توانا» اگر با نگاه حکیمانه و دقیق به قرآن کریم نگاه کنیم میفهمیم که مطرح کردن نام میوهها دارای حکمت، هدف و غرض خاصی از جانب خداوند است و این گونه میوهها که در قرآن کریم نام برده شدهاند دارای شاخصهایی هستند که سایر میوهها و سبزیجات از آنها برخوردار نیستند.
به عنوان مثال خرما دارای 9 ویتامین مختلف است که قرآن کریم بیش از سایر میوهها از آن نام برده و آن را هم از میوههای دنیوی و بهشتی معرفی کرده است، همچنین خرما میتواند جایگزین یک وعده غذایی کامل شود، این ویژگیها را میتوان برای انگور، انجیر و انار نیز ذکر کرد علت اشاره خداوند متعال به این میوهها اعجاز و خواص آنها بوده نه مصرف متداول در بین اعراب آن زمان.
در قرآن کریم از گیاه به عنوان «نبات» بیش از 20 بار، از درخت با عنوان «شجره» بیش از 20 بار، از میوه با عنوان «فاکهه و ثمر» بیش از 30 بار، از دانه حبوبات با عنوان «حبّ» بیش از 10 بار و از زراعت با عنوان «زرع» 9 بار و از سبزی با عنوان «قضب و بقل» دو بار یاد شده است.
«انار» (رمّان)
انار سه بار در قرآن مطرح شده، یکی در کنار خرما، انگور و زیتون که در آن از انسانها دعوت شده است به هنگام پدید آمدن و رسیدن انار در آن بنگرند و نشانههای خداوند را ببینند (سوره انعام آیه 99)، دیگر بار در کنار خرما و زیتون آمده و از انسانها خواسته شده از انار استفاده کنند و حق مستمندان را بپردازند و اسراف نکنند (سوره انعام آیه 141)، سومین یادآوری انار در قرآن بیان وجود انار در بهشت است (سوره الرحمن آیه 68).
«انجیر» (تین)
انجیر یک بار در قرآن کریم مطرح و به آن سوگند یاد شده است (سوره تین آیه 1) و به همین دلیل آن سوره به نام سوره انجیر نامگذاری شده است.
«انگور» (عنب)
انگور، به صورت جمع و مفرد (عنب و اعناب) بیش از 10 بار در قرآن کریم آمده است، برای تأمل در پدید آمدن و رسیدن آن (سوره انعام آیه 99)، برای تأمل در یکسان نبودن انگورها از نظر کیفیت (سوره رعد آیه 4)، در جایی دیگر پدید آمدن آن از نشانههای خداوندی معرفی شده است (سوره نحل آیه 11 و یس آیه 34)، در آیهای دیگر شربت پدید آمده از انگور رزق نیکو معرفی شده است (سوره نحل آیه 67)، همچنین مشرکان به پیامبر(ص) میگویند: اگر تو پیامبر خدا هستی چرا باغ انگور نداری (سوره اسرا آیه 91)، در جایی دیگر قرآن کریم از ضزبالمثلی یاد میکند که شخصی باغ انگوری پر محصول داشت و با غرور فراوان میپنداشت هیچگاه باغش نابود نخواهد شد و سرانجامش چنان شد که دست حسرت بر دست میسایید (سوره کهف آیه 32 و 42).
«خرما» (رطب) «درخت خرما» (نخل،نخیل،نخله)
کلمه نخل و نخیل در 20 آیه از قرآن کریم آمده است، در هشت آیه نخل به تنهایی ذکر شده و در 12 آیه دیگر در جمع میوههایی مانند زیتون، انار و انگور، ذکر شده است، افزون بر کلمه نخل نام نوعی درخت خرما به نام (لینه) در سوره «حشر آیه 5» آمده است، از رطب در سوره «مریم آیه 25» نیز یاد شده است، در سوره «نحل آیه 67» نوشیدنی فرآهم شده از خرما به عنوان رزق نیکو یاد شده است، قرآن کریم آدمیان را به اندیشه در خوشههای به هم پیچیده خرما و گوناگونی انواع آن فرا خوانده است (سوره رعد آیه4، انعام آیه 99، ق آیه 10)، همچنین از انسانها خواسته شده از اسراف و زیاده روی جلوگیری کنند (سوره انعامآیه 141)، قرآن کریم باغهای سر سبز خرما را از آیات الهی ذکر میکند (سوره یس آیه 34) و از خرما به عنوان میوهای بهشتی نام میبرد.
«خیار» (قناء)
خیار در ماجرای بنیاسرائیل آمده که آنان به یک غذا قناعت نکردند و از موسی (ع) خیار خواستند (سوره بقره آیه 61).
«زیتون»
نام زیتون 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است، یک بار به طور مستقیم به درختی اشاره شده که در کوه سینا میروید و روغن میدهد (سوره مؤمنون آیه 20)، نام این درخت دو بار به تنهایی و پنج بار همراه دیگر میوهها همچون خرما، انار، انگور و انجیر به کار رفته است.
در قرآن کریم رویش درخت زیتون از نشانههای خداوند معرفی شده(سوره نحل آیه 11) و درخت زیتون مبارک و پر برکت ذکر شده است(سوره نور آیه 35)، همچنین خداوند به زیتون سوگند یاد کرده است(سوره نور آیه 35)
«موز» (طلح)
موز یک بار در قرآن کریم آمده است که بهشتیان از درخت موزی که میوهاش بر روی هم چیده شده بر خوردارند (سوره واقعه آیه 29)، البته غالب مفسران قرآن کریم، «طلح» را درخت موز میدانند اما فاروقی آن را «اقاقیا» میداند.
«پیاز»(بصل)
یاد کردن از پیاز در ماجرای بنیاسرائیل است که آنان به یک نوع غذا قناعت نکردند و از موسی (ع) پیاز خواستند (سوره بقره آیه 61)
«سیر» (فوم)
در قرآن کریم و در ماجرای بنیاسرائیل سیر هم یکی از خواستههای قوم، از حضرت موسی (ع) بوده است (سوره بقره آیه 61).
«ترنجبین» (منّ)
قرآن کریم سه بار از ترنجبین یاد میکند که به عنوان نعمت به بنیاسرائیل عطا شده است (سوره بقره آیه 57،سوره اعراف آیه 160، سوره طه آیه 80)، برخی آن را شیره درخت، عدهای قارچ را نیز نوعی از آن دانستهاند اما به نظر میرسد درختان صمغ و شیره مخصوصی داشتهاند و بنیاسرائیل از آن استفاده میکردند.
«حنا» (کافور)
کلمه کافور یک بار در قرآن و در سوره «انسان آیه 5» به کار رفته است و در آن سخن از شربتی است که با طعم کافور است و اهل بهشت از آن مینوشند، همچنین کافور ماده معطری است که از برخی گیاهان مانند ریحان و بابونه استخراج میشود.
«ریحان»
ریحان به معنای هر گیاه خوشبو است اگر چه در نظر مردم نوع خاصی از سبزیجات است، قرآن کریم دو بار از ریحان یاد کرده است، یکبار در شمار نعمتهای الهی در دنیا (سوره الرحمن آیه 12) و بار دیگر به عنوان نعمتهای بهشتی که به مقربان داده میشود (سوره واقعه 89).
«زنجبیل»
یک بار قرآن از زنجبیل یاد کرده و آن را آمیزه نوشیدنی بهشتیان یاد کرده است (سوره انسان آیه 17)، زنجبیل ریشه معطر گیاهی است که در مازندران، عمان، یمن و هندوستان یافت میشود و طبع آن گرم است.
«عدس»
قرآن کریم از عدس در ماجرای بنیاسرائیل و تقاضای آنان از حضرت موسی ذکر میکند (سوره بقره آیه 61)
«کدو» (یقطین)
کدو در قرآن کریم یکبار و در سوره «صافات آیه 146» آمده و در آن اینگونه بیان شده که خداوند پس از نجات دادن حضرت یونس از شکم ماهی بر سرش بوته کدویی رویانید تا او از اشعه سوزان آفتاب در امان باشد.
بنا بر این گزارش در بحارالانوار جلد 66 صفحه 119 آمده است که وقتی رسول مکرم اسلام میوهای نو میدید آن را میبوسید و روی چشمان و دهانش میگذاشت، سپس میگفت: خداوندا چنان که آغاز این میوه را در عافیت به ما نشان دادی پایان آن را نیز در عافیت ما بنمایان.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری المنار، الیور استون کارگردان مشهور آمریکایی در جدیدترین سخنان خود درباره اسلام آوردن پسرش «شان علی استون» که سال گذشته به اسلام گروید گفت: او پسر من است و او را دوست دارم؛ درباره این مساله با من مشورت نکرد و شخصا این تصمیم را گرفت اما از او حمایت میکنم چراکه میدانم به آنچه انجام داده ایمان دارد. وی با اشاره به عصبانیت هالیوود در این باره افزود: مساله این است که سه دین توحیدی اسلام، مسیحیت و یهودیت است که به خدای واحد ایمان دارند و برای همین او در این مساله فرقی بین ادیان قائل نیست و او میخواهد در این سبک و سیاق عمل کند. به گزارش فارس، شان علی استون سال گذشته در جریان ساخت یک مستند در ایران با حضور در نزد آیتالله ناصری در اصفهان با بیان شهادتین اسلام گزید که بازتاب بسیاری در جوامع جهانی داشت.
در این زمان امام خمینی با کمتر از 40 سال سن از چهرههای سرشناس و مدرّسان به نام حوزه علمیه قم بود.
این سه شخصیت بزرگ دینی که به فقهای ثلاثه شهرت داشتند، تا سال 1324 که آیتالله العظمی بروجردی به واسطه عارضه کسالت، از بروجرد به قصد معالجه به تهران عزیمت کرد و سپس برای ادای نذر خود به قم وارد شد، حوزه علمیه قم را اداره کردند تا اینکه پس از ماندگار شدن آیتالله بروجردی در قم، مرجع مطلق جهان تشیع شد و حوزه علمیه رونق فوقالعادای یافت [1]
علیرضا متولّی در کتاب «شهاب سبز» چنین مینویسد: حاج آقا روح الله با این که خودش فقه و اصول تدریس مینمودند و فقیه برجستهای بودند، برای تقویت موقعیت و کلاسهای آیتالله بروجردی، در کلاسهای ایشان شرکت میکردند. آیتالله بروجردی هم برای حاج آقا روحالله احترام ویژهای قائل بودند و در اکثر مجالس، ایشان را نزد خود جای میدادند. [2]
اما با وجود این رابطه صمیمی و پیوند قلبی عمیق، امام خمینی(ره) در تشییع پیکر استادش در روز سیزدهم شوال 1380 هجری قمری (دهم فروردین سال 1340) شرکت نکرد، چرا که آیندهنگری و هوشمندی ایشان افقهای پیش رو را میدید.
حجتالاسلام حاج شیخ محمدرضا توسلی رئیس دفتر حضرت امام(ره) ماجرا را این گونه نقل میکند: «بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی درصدد شدیم که در تشییع جنازه آقای بروجردی از امام خمینی رحمة الله تجلیل کنیم و به این طریق در عمل بفهمانیم که عده کثیری از طلاب حوزه علمیه طرفدار مرجعیت امام هستند. شاگردان مترصد بودند که امام در تشییع جنازه هر جا باشند، اطراف ایشان را بگیرند و سلام و صلوات راه بیندازند و به این طریق ارادت قلبی خودشان را به ایشان ابراز کنند و ایشان را هم به مردم معرفی کنند. متأسفانه هرچه در تشییع جنازه گشتیم، ایشان را پیدا نکردیم. بعد از چند روز معلوم شد که اصلاً امام به تشییع جنازه نیامده بود! پس از چند روز یکی از آقایان در محضر امام از یکی از دوستان امام شکایت کرد که ایشان به عنوان تجلیل از شما به من توهین کرده است. امام پاسخ فرمود: «من راضی نیستم کسانی که به من علاقه دارند، علاقهشان از قلبشان تجاوز کند و آن را ابراز نمایند. هرکسی که به من علاقه دارد، بگذارد در همان محدوده قلبش بماند. کسی برای ریاست من، حتی یک وجب هم قدم برندارد.» بعد این جمله را فرمود: «من که به تشییع جنازه آقای بروجردی رحمةالله نیامدم، برای این نبود که کسالتم آن قدر شدید بود که نمیتوانستم به تشییع بیایم. نیامدنم برای این بود که دیدم تشییع جنازه تبعاتی دارد، آنجا مسائلی مطرح خواهد شد و من برای خاطر آنکه از آن مسائل دور بمانم و کنار باشم، از تشییع جنازه صرف نظر کردم».
ناگفته نماند که ایشان به آیت الله بروجردی رحمةالله خیلی معتقد بود. در همان روزهای فوت ایشان بود که دیدم در یکی از نوشتهها امام از ایشان به عنوان آیتالله العظمی نام برده بود و همیشه میفرمود: «آقای بروجردی رحمة الله برای عالم اسلام و جامعه مدرسین دیوار بلندی بود که فرو ریخت.» و خیلی به ایشان علاقهمند بود. با وجود این، به تشییع جنازه ایشان حاضر نشد که مبادا برای مرجعیت ایشان اقدامی شود»
سیدحسین پس از 10 سال تحصیل در اصفهان به سفارش پدر به حوزه علمیه نجف رفت و در حالی که فقط 28 سال داشت به درجه اجتهاد رسید. آیتالله بروجردی در نجف فقه و اصول تدریس می کردند. در درس فقه و اصول ایشان بالغ بر دویست نفر از فضلای حوزه علمیه نجف شرکت میکردند که در نوع خود بینظیر است. سال 1350 هجری قمری که با آغاز دوران مرجعیت آیتالله بروجردی مصادف بود تا یک دهه بعد با دوران فشار و اختناق رضاخان همراه بود. آیتالله بروجردی، این دوران را یکی از مصیبتبارترین ایام زندگانی خود توصیف میکند. این مرجع عالیقدر و خستگیناپذیر شیعه، پس از هفتاد سال تلاش علمی و فعالیت های اجتماعی و سیاسی صبح روز پنجشنبه 13 شوال 1380 هجری قمری برابر با دهم فروردین 1340 شمسی در حالی که 88 بهار از زندگی را پشت سر گذاشته بود، چشم از جهان فرو بست. در ادامه به ماجرای عجیب تغسیل و تدفین بزرگترین مرجع تقلید شیعیان جهان اشاره میشود. در کتاب «الگوی زعامت؛ سرگذشتهای ویژه حضرت آیتالله العظمی بروجردی» از قول آیتالله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى آمده است: یکى از آقایان محترم و خیلى مورد اطمینان (که چون احتمال مىدهم ایشان راضى نباشد که اسمشان را ببرم، از بردن اسم ایشان خودارى مىکنم، صددرصد مورد وثوق و اعتماد است و به قدرى متدین است که مىتوانم پشت سر ایشان نماز بخوانم) مىگفت: من از مقلدین حضرت آیتالله العظمى آقاى بروجردى بودم. وقتى که خبر فوت و ضایعه عظیمه آقا به من رسید، مثل اینکه پدرى را از دست داده باشم خیلى ناراحت شدم، تصمیم گرفتم غسل و تکفین آقا را خودم به عهده بگیرم، لذا وقتى براى مراسم به بیت آقا رسیدم به اشخاص مربوط مراجعه کردم و گفتم: من مى خواهم آقا را غسل بدهم و آقا را تکفین کنم و این توفیق نصیب من شود. آنها نیز قبول کردند. ایشان گفت: من و یکى از دوستانم وارد حمام خانه آقا شدیم، آقا را خواستیم غسل بدهیم و هنوز آبى نریخته بودم و غسل را شروع نکرده بودیم، دیدم چشم آقا این طرف و آن طرف را نگاه مىکند و چشمهایش حرکت مىکنند. به خودم گفتم: آیا چشمهاى من اشتباه مىبیند؟! یا اینکه آقا زنده است؟ و در ضمن گاهى مىدیدم که تبسم مىکردند و لبخند مىزدند، همین طور مات و مبهوت بودم. خلاصه! پیش خود گفتم حتما من اشتباه مىبینم و حتما به چشم من اینچنین مىآید به هر حال به رفیقم گفتم: آب بریز! او آب مىریخت و من غسل مىدادم . بعد از اینکه غسل آقا تمام شد، آقا را حرکت دادیم و جایى دیگر براى تکفین بردیم باز همین طور مىدیدم که چشمهاى آقا اطراف حمام را نگاه مىکند و گاهى تبسم مىفرمایند. در حالت بهت و حیرت بودم که رفیقم به من گفت: چه شده است؟ گفتم: من چیز عجیبى را مىبینم، نمىدانم درست است یا نه؟ گفت: چشمهاى ایشان و تبسم ایشان را مى گویید؟ گفتم: بله! پس من اشتباه نمى بینم و شما هم همین را مىبینید. ایشان وقتى جریان را براى بنده تعریف مىکردند، گفتند: چطور مىشود شخصى که روح در بدن ندارد، چشمهایش حرکت کند و تبسم نماید؟! گفتم : آقا! خدا مىخواسته به شما نشان بدهد که این عالم ربانى چقدر بزرگوار است و چشم برزخى شما را باز کرده است و آن عالم برزخ ایشان بوده است، نه عالم ظاهر ایشان و شما چشم و لبخند زدن برزخى ایشان را مىدیدهاید، زیرا انسان به مجرد اینکه روح از بدنش خارج مىشود، در قالب مثالى مىرود و در واقع زنده است.
اسلام به حسن معاشرت با همنوعان و شهروندان سفارش کرده است و همسایهها یکی از مصادیق شهروندان به شمار میروند که توجه به سیره ائمه اطهار علیهمالسلام میتواند ما را در نوع برخورد با آنها یاری کند. آیتالله جوادی آملی در کتاب گرانسنگ «مفاتیحالحیات» درباره حقوق همسایگان آورده است:
خداوند متعال در قرآن کریم درخصوص نیکی به همسایه چنین فرمان داده است: و خدا را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید و به پدر و مادر، خویشاوند، یتیمان و بینوایان، همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشین و... نیکی کنید.
اهمیت نیکی به همسایه
امیرمؤمنان(ع) میفرماید: خدا را نسبت به همسایگان در نظر داشته باشید، زیرا رسول خدا (ص) درباره آنان سفارش فرمود و پیوسته درباره همسایهها توصیه میکرد، تا آنجا که ما گمان بردیم او میخواهد آنان را وارث و سهیم قرار دهد.
رسول خدا (ص) فرمود: ای علی! همسایه را گرامی بدار، گرچه کافر باشد.
مقام همسایه
امام باقر (ع) فرمود: در کتاب علی (ع) خواندم [رسول خدا (ص) بین مهاجرین و انصار و اهل مدینه بخشنامه کرد] که: همسایه مانند خود انسان است، از هرگونه زیان و گناه باید مصون باشد و حرمت همسایه بر همسایه مانند حرمت مادر است.
حقوق همسایه
از امام سجاد (ع) درباره حقوق همسایه روایت شده است که فرمود: همسایه را در غیاب، حفظ کن و در حضور گرامی بدار، در حال ستمدیدگی وی را یاری کن، عیبش را شایع نکن، هرگاه از وی بدی دیدی، آن را بپوشان، هرگاه دانستی خیرخواهی تو را میپذیرد در خفا به وی نصحیت کن، هنگام سختیها تنهایش مگذار، از لغزشش درگذر و گناهش را ببخشای و کریمانه با وی رفتار کن.
حفظ اسرار همسایه
امام سجاد (ع) میفرماید: از جمله حقوق همسایه این است که در پی عیوب و زشتیهای او نباشی و اگر از زشتی و بدی او آگاه شدی آن را بپوشانی.
محدوده همسایگی
رسول خدا (ص) فرمود: چهل خانه از هر طرف (پیش و پشت و راست و چپ [بالا و پایین] همسایه است.
حضرت علی (ع) فرمود: حریم مسجد تا چهل ذراع و همسایه تا چهل خانه از چهار طرف است.
نکته: تحدید به چهار طرف به لحاظ سابقه نداشتن بناهای چند طبقه برجی است وگرنه واحدهای آپارتمانی مرتفع نیز مشمول قانون همسایگیاند.
بردباری در برابر آزار همسایه
امام کاظم (ع) فرمود: حسن همجواری، به ترک آزار نیست، بلکه به شکیبایی بر آزار همسایه است.
پاداش نیکی به همسایه
آبادانی و عمر طولانی: امام صادق (ع) فرمود: صله رحم و حسن همجواری، سرزمین را آباد و عمرها را طولانی میکنند.
افزایش روزی: امام صادق (ع) فرمود: همسایهداری نیک، روزی را میافزاید.
شمول رحمت الهی: حضرت رسول (ص) فرمود: خدا رحمت کند همسایهای را که همسایهاش را بر نیکی یاری میکند.
ورود به بهشت: امام صادق (ع) فرمود: به هر کسی که یکی از این چهار خصلت روزی شود وارد بهشت میشود: نیکی به پدر و مادر، صله رحم، همسایهداری نیکو و خوش اخلاقی.
***پایان مقدمات
اصرار و ابرام علمای مشهد برای اقامت ایشان موثر واقع شد و بهره عمده این هجرت نصیب حوزه علمیه مشهد گردید. درخواست مصرانه حاج شیخ مجتبی قزوینی در تصمیم آیت الله میلانی برای اقامت در مشهد بسیار موثر بود.
***آغاز دوره سطح
یکی از هم مباحثه های سید علی خامنه ای در دروس شرح لمعه، رسائل و مکاسب، شیخ قاسم صادقی بود.
ماجرای فروش بهشت توسط بهلول
بهلول هر وقت دلش میگرفت، به کنار رودخانه میآمد. در ساحل مینشست و به آب نگاه میکرد. پاکی و طراوت آب، غصههایش را میشست. اگر بیکار بود همان جا مینشست و مثل بچهها گِلبازی میکرد.
آن روز هم داشت با گِلهای کنار رودخانه، خانه میساخت. جلوی خانه باغچهای درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه میسازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت میسازم.
همسر هارون که میدانست بهلول شوخی میکند، گفت: آن را میفروشی؟!
بهلول گفت: میفروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت: من آن را میخرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت: این بهشت مال تو، قباله آن را بعد مینویسم و به تو میدهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکهها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید، یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفترنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریدهای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد، از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: یکی از همان بهشتهایی را که به زبیده فروختی، به من هم بفروش.
بهلول، سکهها را به هارون پس داد و گفت: به تو نمیفروشم.
هارون گفت: اگر مبلغ بیشتری میخواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت: اگر هزار دینار هم بدهی، نمیفروشم.
هارون ناراحت شد و پرسید: چرا؟
بهلول گفت: زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو میدانی و میخواهی بخری، پس به تو نمیفروشم!