ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسانهاست، اعتقاد به بشارتهای پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه میتواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتیهاست و از جنبه اجتماعی باعث همدلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان میشود، کارکرد وسیع و عمیق آموزههای مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان میدهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسشهای بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آنها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.
پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسشها و پاسخها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ میدهد:
راههای تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج)
*رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟
رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است:
الف) در عالم خواب؛
ب) در حال مکاشفه؛
ج) در حال بیداری.
که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:
1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونهای که دیدارکننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی میشود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمیشناسند.
2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهمتری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فوقالعاده اندک است؛
3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات میکند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی میپندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا میکند که وی امام عصر(عج) بوده است.
بیشتر تشرفاتی که در کتابها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمیدهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا میکند که وی امام بوده است.
اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیتهایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بیتقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم.
دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت
*چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمیشناسند؟
زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا میکند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقاتهایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمیخواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبتاند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود.
در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیدهها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافتهاند، به محضر آن حضرت شرفیاب شوند.
البته این شرفیابی میتواند متفاوت باشد، برخی حضرت را میبینند ولی نمیشناسند؛ گروهی میبینند و میشناسند و حضرت هم با آنان سخن میگوید؛ برخی او را میبینند و میشناسند و اجازه مییابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوتها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است.
در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را میشناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد.
چرا نباید برای دیدن بقیةالله(عج) اصرار کرد
*آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی میشود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟
دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانهروز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمیشود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسانهای معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه میکردند و حتی گاهی با آنها مخالفت میکردند.
دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمیشود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دستگیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند.
مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را میبیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است.
احمد بن حسن بن ابیصالح خجندی، مدتی در جستوجوی امام زمان(عج) شهرها را میگشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامهای از طریق حسینبن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو میکوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید».
جواب آمد: «هر کس در خصوص من جستوجو و تجسس کند، مرا میطلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود».
بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است.
نظر آیتالله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)
*آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر میزند؟
قطعا گناه کردن، مهمترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید میفرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما میرسد و ما آن را ناخوش میداریم و از ایشان نمیپسندیم».
آیتآلله بهجت نیز بیان فرمودهاند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی میرسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی میفرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر میبرند، با فضیلتترین مردم همه زمانها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».
از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) میفرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود».
بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار میآید، آنگاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.
نظر |
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، مرحوم علامه آیتالله سید محمدحسین حسینی طهرانی (1305 تهران ـ 1374 مشهد) از جمله نوادر اولیای الهی و عباد صالحین است که مطالب متعالی مکتب عرفان را در قالب وعظ و کتابت را در قالب دو کتاب به نامهای «رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم» و «رساله لباللباب در سیر و سلوک اولی الالباب» در اختیار مشتاقان راه خدا قرار داده است.
این استاد فرزانه پس از طی مراتب سلوک در خدمت استاد اعظم و عارف واصل علامه طباطبایی و سپس مرحوم عارف بالله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی، در آخر رحل اقامت و اعتکاف را در عتبه ملکوتیه انسان العین و عینالانسان حضرت حاج سید هاشم حداد افکند و به سر منزل مقصود رسید و در حریم معبود وفود کرد.
مقام معظم رهبری پس از رحلت این عالم فرزانه در پیام تسلیتی عنوان کردند: ایشان از جمله فرزانگان معدودى بودند که مراتب برجسته علمى را با درجات والاى معنویّت و سلوک توأما دارا بودند، و در کنار فقاهت فنّى و اجتهادى، به فقه الله الاکبر نیز که از مقوله شهود و محصول تجربه حسّى و مجاهدت معنوى است نیز نائل گشته بودند.
نماز خواندن آیتالله بهجت بر پیکر علامه حسینی طهرانی در حرم رضوی
از این پس مطالبی از زبان علامه حسینی طهرانی با استناد به کتاب «آیین رستگاری» برای علاقهمندان درج میشود.
* پیمودن راه خدا با گفتار و کردار
آیتالله حسینی طهرانی معتقد است: پیمودن راه خدا تنها به حرف و گفتار نیست؛ بلکه توأم با عمل است. هر مقداری که انسان عمل کند ناجح و صاعد است و به هر مقداری که عمل نکند عقب افتاده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فتح مکه بالای کوه صفا آمد، وقتی که جمیع بنی عبدالمطلب در حول و حوش آن حضرت جمع بودند و اجتماع عظیمی تشکیل شد، بر کفار فائق آمدند و مشرکین مطرود، منفور، شکست خورده، ذلیل و طُلَقاء حساب شدند، قدرت، عظمت، عزت و شوکت انحصار بر آن حضرت و خاندان آن حضرت و بنیهاشم و بنیعبدالمطلب رسید، در یک خطبه خیلی مختصر که مفادش را عرض میکنم، فرمودند: ای بنیعبدالمطّلب بدانید! حالا که اسلام غلبه کرده و عزت با اسلام است و خداوند ما را پیروزی داده و کلمه حق را بر کلمه باطل غلبه داده، خیال نکنید که به واسطه انتسابی که شما به من دارید کار تمام شده است، و به قول ما خَرِتان از پل گذشته، و هر کاری و عملی انجام بدهید، به واسط? انتساب با پیغمبرِ آخرالزمان، قابل بخشش و اغماض است؛ یا اینکه صحه میخورد و پسندیده است؛ ابداً اینطور نیست!
هرکسی در گرو عمل خود است، من در گرو عمل خودم هستم و شما هم در گرو عمل خودتان! «إنَّ لی عَمَلی و لَکُم عَمَلَکُم» اگر من خودم هم عصیان خدا را به جا بیاورم ساقط میشوم و در درّه هلاکت سقوط میکنم.
* شرح و بیان برخی از دستورات لازم سلوکی
علامه طهرانی شرح برخی از دستورات لازم سلوکی را چنین بیان میکند: نخست: پرهیز از زیادهروی در غذا، خوراک و لذات مادی است؛ سالک نباید غذا زیاد بخورد، نباید پُر بخورد و تا گرسنه نشده نباید غذا بخورد.
دوم: از همه اینها مهمتر ریاضت روحی است که انسان نفس و جان خودش را باید در دست خویش داشته باشد و گوشمالی بدهد، و او را در هر صراطی وارد نکند!
سوم: سکوت کردن و حرف بیجا نزدن و زیاد صحبت نکردن، بلکه از صحبتهای عادی اجتناب کردن، برای سالک جزو دستورات حتمی است.
* مراقبه شدید آیتالله محمد تقی بهجت(ره)
ایشان در این زمینه از مراقبه شدید آیتالله بهجت(ره) چنین حکایت میکند: آیتالله حاج شیخ محمد تقی بهجت(ره) از شاگردان مرحوم قاضی بودند و در همان زمان جوانی و صباوت که در مدرسه «سید» حجره داشتند ـ و ظاهراً هفت سال هم در همان مدرسه بودند ـ به قدری در مراقبت و سکوت رعایت داشتند که طلبهای در مدرسه ایشان را نمیدید! آقای حاج شیخ عباس قوچانی(ره) میفرمود: ما در مدرسه «سید» با ایشان حجره داشتیم (البتّه دو حجره)، و وقتی که آقا شیخ محمد تقی، خدمت مرحوم قاضی ـ رحمة الله علیه ـ رسید و دستورات گرفت، ایشان دیگر همیشه وقتی که میخواست از مدرسه برود برای درس و برگردد، عبا را به سر میکشید که در راه، کسی اصلاً با او برخورد و صحبت نکند و او را به سلام و علیک مشغول نکند.
و بعد میفرمودند: به قدری ایشان در این مراقبه شدید بود که وقتی میخواست به مدرسه بیاید و به حجرهاش برود، از آن دری که دالانِ پشت مدرسه به طرف اتاق بالا و فوقانی پلّه داشت، از آنجا میرفت نه از توی صحن مدرسه، که به کسی برخورد نکند. و اینها هم مال یکی و دو روز نیست، مال هفت سال تمام است، ایشان این کار را میکرد! و خُب نتیجهاش را هم خودشان میبردند.
* سکوت یکی از دستورات اساسی این راه است
علامه حسینی طهرانی تاکید میکند: سکوت یکی از دستورات اساسی این راه است. اگر انسان سکوت نکند مطلقاً تمام دارائیهای نفس و مکتسبات نفس از بین میرود. نفس زحمتی کشیده ذکری میگوید، عبادتی دارد، منباب مثال شبی تا به صبح احیاء داشته، خب این نفس کسب میکند؛ اگر سکوت کرد آن برایش محفوظ میماند؛ و آرام و با سکینه، دنبال مکتسبات جدیدی میرود؛ و اما اگر سکوت نکرد تمام نفسش به هم میخورد...
این استاد ارجمند چهارمین مسئله را حضور قلب در نماز میداند که واجب و لازم است و میافزاید: اگر انسان حضور قلب نداشته باشد به آن مقداری که حضور قلب ندارد نمازش بالا نمیرود. روایت داریم: ملائکه نماز انسان را به مقداری که در آن حضور قلب دارد بالا میبرند، آن مقداری که حضور قلب ندارد بالا نمیبرند...
*شرط اصلی در تأثیر اعمال مراقبه است
علامه حسینی طهرانی در توضیح شرط اصلی در تأثیر اعمال چنین میآورد: من یک روز از حضرت علامه طباطبایی سؤال کردم: مثلاً فلان عمل در چه صورت مؤثر است؟ ایشان فرمودند: با مراقبه! مراقبه! بعد خودشان تفسیر کردند که میدانید مراقبه معنایش چیست؟ مراقبه معنایش این است:
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام/ ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
به گزارش فارس، «آیین رستگاری» مشتمل بر 6 مجلس و حاصل سخنرانیهای علامه حسینی طهرانی پیرامون آداب و ارکان سیر و سلوک إلی الله و رعایت امور لازمه برای سیر در راه کمال و سعادت است که از «منظور و مقصود پروردگار از خلقت انسان» شروع و به «مراقبه و تزکیه و مواظبت در سیر و سلوک» به سوی خدا ختم میشود. عناوین دیگر این کتاب عبارتند از: برای رسیدن به خدا باید از هرچه غیر خداست چشم پوشید، لزوم کتمان اسرار الهی و آثار سوء کشف سرّ، لزوم متابعت کامل از استاد در سیر و سلوک الیالله و چند رکن مهم در سیر و سلوک الیالله.
چاپ دوم کتاب «آیین رستگاری» به همراه لوح فشرده سخنرانیها، با مقدمه و تصحیحات فرزند آیتالله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی توسط انتشارات مکتب وحی در 215 صفحه و با قیمت 5500 تومان روانه بازار شده است.
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، آیتالله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسشهای شما، پاسخهای آیتالله بهجت» درباره اهانتکنندگان به پیامبر اکرم(ص) و دین اسلام فرموده است:
کسانی که واضحات دین را انکار میکنند، انسان نیستند؛ و جنگ امروز جنگ بین انسان و لا انسان است.
ما اگرچه از سلاح خارجیم ولی از دعا که اعظمالسلاحات است الحمدلله خارج نیستیم. همین دعا بود که سید بن طاوس نقل میکند:
در حرم حضرت امیر علیهالسلام یک حاکم ظالم را نفرین کردم و در همین حال احساس کردم سه روز بعد هلاک میشود و سه روز بعد هم از دنیا رفت.
برخی اهمیت و تأثیر دعا را نمیفهمند و این دعای امام صادق علیهالسلام دعای امروز ما و برای حفظ دین در عصر غیبت است.
«یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»
معنای «ثبت قلبی علی دینک» این است که: خدایا! همان مرتبهای را که مطلوب تو است ما را به همان درجه برسان و بر آن نگه دار.
باید مرتب این دعا را بخوانیم و این مرتبه از حفظ دین مربوط به بصائر و مقلب القلوب است نه ابصار؛ به همین جهت وقتی از حضرت میپرسند که ما در این دعا «والابصار» را اضافه میکنیم حضرت میفرمایند: همان طور که ما گفتیم، همان طور دعا را بخوانید. این اهانتکنندگان نه نصرانیاند و نه یهودی، بلکه در عمل با همه ادیان مخالفند و تا اینها با هم متحدند هیچگاه به گسترش اسلام راضی نخواهند بود. ما باید با تمسک به دعا، خود را از انحرافات دور کنیم گرچه دعا مستحب است اما برای حفظ دین و خارج نشدن از آن واجب.
حجتالاسلام سید محمد جواد پیشوایی از اساتید دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس در خصوص فلسفه حج گفت: حج امر واجبی است که خداوند متعال در قرآن کریم نسبت به آن تأکید کرده است. همچنین از فروع دین ما نیز به شمار میرود؛ «وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا» از برای خداست بر مردم، کسانی که مستطیع هستند خانه خدا را زیارت کنند. وی اظهار داشت: حج به معنای قصد و میل است که شخص زائر، خانه خداوند متعال را در یک اعمال و مناسک خاصی زیارت میکند که علاوه بر استطاعت مالی به استطاعت بدنی و باز بودن راه هم نیاز دارد لذا کسانی که دارای این شرایط هستند سفر حج بر آنها همانند نماز و روزه واجب است. حجتالاسلام پیشوایی درباره آثار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی حج برای جامعه اسلامی گفت: زیارت خانه خدا با انجام اعمال و مناسکی خاص، باعث صفای روح و ارتباط با خالق و مخلوق است اصولا طواف خانه خدا به خاطر کعبه دلهاست از این رو خانه خداوند متعال یک مقدمهای است برای طواف خاصی که بتوانیم تا آخر عمر در کنار مردم قرار گرفته و از کعبه گِل به کعبه دل برسیم. وی با اشاره به طواف کعبه در سفر حج گفت: خود کعبه در حکم نماز است و هفت شوط آن مربوط به هفت شهر عشق و در واقع مراتبی برای رسیدن به آخرین شهر عرفان است که علمای ما میفرمایند: طواف اول: تربیت، طواف دوم: تعلّم، طواف سوم: تعلیم، طواف چهارم: اخلاق، طواف پنجم: کشف، طواف ششم: شهود و طواف هفتم: عرفان است. این استاد دانشگاه با بیان اینکه علما در طواف کعبه از تربیت شروع کرده و به عرفان رسیدهاند، گفت: آخرین مرحله تکاملی انسان، مرحله معرفت است و کسب معرفت در این سفر و در این محدوده خاص، مقدمهای است برای تربیت انسان و نحوه ارتباط او با مردمی است که قرار است تا آخر عمر در کنار آنها زندگی کند. وی در خصوص اینکه مطالعه چه کتابهایی میتواند به کسب معرفت شخص زائر سرزمین وحی کمک کند، اظهار داشت: مطالعه آثار حضرت آیتالله جوادی آملی، استاد قرائتی و اکثر کتابهایی که سازمان حج و زیارات به زائران میدهد میتواند راهنمای خوبی در این زمینه به شمار رود.
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، شوریدگی و عشق مفاهیمی هستند که همراه با اسم مولانا به ذهن میآیند. آتشی که عشق به جان مولانا افکنده بود وی را به خلق مثنوی واداشت که پس از قرنها اثری زنده است و جالب آنکه همپای گسترش ارتباطات، پیام مولانا نیز میان ملتها نفوذ میکند. به مناسبت هشتم مهر، سالروز بزرگداشت مولانا با «غلامرضا جمشیدنژاد اول» استاد دانشگاه، نویسنده، مصحح و مترجم حوزه فلسفه و عرفان گفتوگو کردیم.
شمس یک فقیه مذهب بلخی را به عارفی جامعنگر تبدیل کرد
* اگر قبول داشته باشیم که هر متفکری فرزند زمانه خویش است به این معنا که اندیشههای او بازتابی از شرایط محیطی و فکری حاکم بر جامعه اوست، عرفان مولانا تا چه اندازه محصول زمانهای است که وی در آن میزیسته؟
ـ بله، هر اندیشمندی فرزند زمانه خویش است و در بررسی افکار او باید زمانه، عوامل بومی و جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی را نیز در نظر آورد. در واقع هر فردی فرزند زمانه خویش است و برای بررسی این فرد باید در متنی قرار داد که در آن میزیسته. حال بررسی این موضوع برای اندیشمندان، به ویژه اندیشمندانی که به اندیشهها جهت بخشیدهاند، مهمتر است.
اگر بخواهیم تاثیرات محیطی را بر مولانا بررسی کنیم باید به دورهای بازگردیم که او در سرآغاز نوجوانی به همراه پدر از بلخ به قونیه سفر میکند. او با این سفر به تعبیری از شرق تا غرب جهان اسلام آن دوران را درنوردید.
جریان دیگری که مولانا را به شدت تحت تاثیر قرار داد ملاقات او با شمس بود. او با آخرین امام اسماعیلی که همان شمس تبریزی، نوه خورشاه است ملاقات کرد که این ملاقات به تغییر مسیر زندگیاش انجامید.
خورشاهیان به دست مغولان براندازی شدند آشنا شدند. این گونه بود که میراث حکمت علوی از طریقت اسماعیلی و مذهب اسماعیلی به مولانا منتقل میشود. این اتفاقات سبب شدند شخصیت جامعی مانند مولانا پدید بیاید و از کسی که در بلخ درس فقه خوانده بود و میتوانیم از او به عنوان فقیه مذهب بلخی تعبیر کنیم، یک عارف جامع جهاننگر مست دیوانه دردیکش شراب الهی انسانی پدید آمد. این اعتقاد من درباره مولانا و چگونگی تأثیرگذاری زمانه و عوامل محیطی بر او و تکوین اندیشه اوست.
مولانا ماحصل 700 سال حکمت علوی را در اختیار داشت
* تاثیرگذاری مولانا در عرفان و علاقه عام و خاص به او نمونهای بیبدیل در تاریخ عرفان است، به نظر شما چرا پس از مولانا عارفی همپای او و اثری مانند مثنوی پدید نیامد؟
ـ به نظر میرسد که همان جهانشمولی حکمت مولاناست که او را این چنین محبوب دورههای مختلف تاریخی پس از وی کرده است. از سوی دیگر مولانا ماحصل 700 سال حکمت علوی اسلامی قرآنی در مکتب تشیع اسماعیلی را در اختیار داشت، حکمتی که طی این سالها توسط علما و عارفان به خوبی پرداخته شده بود. از مجموعه این عوامل، حکمتی جامع در مولانا پدید آمد که وی را برپایی نظام عرفانی واداشت که تمامی اقشار مردم مطلوب خودشان را در این نظام حکمی و عرفانی مییابند. به همین دلیل او شخصیتی فراگیر شد و باقی ماند.
از سوی دیگر مکان برآمدن مولانا یعنی قونیه و ارتباطی که وی با بزرگان در این شهر داشته است نیز در شکلگیری این جامعیت در وی تاثیر داشت. او در حقیقت یک حکمت عرفانی متعالی در قالب شعر فارسی ریخت و همچنین جان موزون و آهنگین او که این شعرها را پدید آورد جانی شیفته حقیقت بود.
تجلی عشق عرفانی در غزلیات شمس بیشتر است
مثنوی مولانا نیز یک منظومه آموزشی است و حکمت عرفانی در این اثر گام به گام و درس به درس آموزش داده میشود. این آموزش از نینامه که سرآغاز مثنوی است شروع میشود.
به قول خود مولانا مثنوی او «شرح درد اشتیاق» است، از جان برآمده و از این رو بر جان مینشیند. درباره غزلهای دیوان شمس نیز این سخن صادق است، با این تفاوت که غزلیات شمس جنبه آموزشی ندارد و تعلیمی نیست.
مولانا در سرودن غزلهای این دیوان آزادتر عمل میکند و به همین دلیل تجلی عشق عرفانی در غزلیات شمس بیشتر و آشکارتر از مثنوی است.
گستره فارسی در زمان مولوی، شعر و عرفان او را فراگیر کرد
این نکته را نیز نباید از یاد برد که از زمان مولانا زبان فارسی گسترهای فراتر از امروز و نیز فراتر از دوره پیش از آن داشت و عرفان مولانا بر رخش شعرهای او همراه با قند پارسی از اروپا تا هند را درنوردید. این است که نه تنها در قونیه بلکه در بوسنی، بلاروس و اروپای شرقی نفوذ عرفان مولانا را میبینیم. همچنان که این نفوذ در آسیای صغیر نیز دیده میشود.
در واقع، فارسی در تمامی این مناطق سیطره داشته است که سبب نفوذ بیشتر عرفان مولانا و مثنوی او شد. البته این اثر و اندیشه صاحب آن در هند و پاکستان و ایران مرکزی نیز گسترش یافته بود. شعر مولانا همواره در کنار احادیث و روایات ائمه(ع) و قرآن مجید خوانده میشده است، زیرا این اثر ترجمان حکمت قرآنی و حکمت متعالی آیین مقدس اسلام قلمداد میشد.
به دلایلی که گفته شد، پس از مولانا عارف و شاعری نداریم که در فراگیری و جهانشمولی شعر و عرفانش مانند او باشد.
فراعقلانیت، اوج عرفان است
* اکثر قریب به اتفاق کارشناسان عرفان تاکید دارند که عرفان مولانا از عقلانیت دور نیست. با پذیرش این نکته، میان عقلانیتی که در اندیشه مولانا وجود دارد و عقلانیت مدرن امروزی باید تفکیک قایل شد یا این دو اشتراکاتی با هم دارند؟
ـ اوج عرفان، فراعقلانیت است البته این گفته به این معنی نیست که عرفان با عقلانیت محاسبه نمیشود، با عقلانیت محاسبه میشود اما فقط تا مرحلهای از مراحل سلوک. همان طور که امام محمد غزالی در «احیاءالعلوم» و «المنقذ من الضلال» اشاره کرده است، جامعیت عرفانی در مراحلی عقل را به خدمت میگیرد، اما مرحلهای فرا میرسد که عقل پاسخگوی آن نیست، زیرا عقل یعنی دریافت باواسطه به این معنا که عقل به کمک حواس یا مقدمههایی که در منطق میچینیم، به نتیجهای خاص دست مییابد. این در حالی است که شهود عرفانی فراتر از مشاهده حسی قرار میگیرد و به بیان دیگر بصیرت فوق بصر است.
* ارتباطی که میان بصیرت و شهود قایل شدید از چه جنسی است؟
ـ بصیرت مقولهای است که از آن به چشم دل تعبیر میکنند. بصیرت جوشش درونی و خودجوش و ذائقه و کشش است.
برای نمونه، مولکولهای قند در بزاق دهان حل شده و وارد خون میشود، این گونه است که میگوییم آنچه من خوردم شیرین بود.
حال اگر بخواهیم این شیرینی را برای کسی توصیف کنیم که هیچگاه طعم شیرینی را نچشیده است چه وصفی را باید ارایه دهیم که او را به تجربهمان نزدیک کنیم؟ او هیچ درکی از شیرینی ندارد و به واسطه وصف من آن را درک میکند و در واقع من واسطهای هستم میان فراگیری او و شیرینی. حال اگر یک حبه قند به دست او بدهیم قضیه بسیار متفاوت خواهد شد. چشیدن قند به منزله بصیرت و درک باواسطه آن از طریق دیگری، بصر است.
عرفان بر معرفت فطری استوار است
* برای اثبات دور بودن عرفان مولانا از عقلانیت همواره از این بیت او که میگوید «پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بیتمکین بود» استفاده میشود. چه توجیهی برای این بیت میتوان ارایه داد؟
ـ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید مقدمهای را ذکر کنم؛ اساسا عرفان بر معرفت فطری استوار است. معرفت فطری در مثالی که غزالی ذکر میکند به چاهی میماند که آن را حفر کردهایم و از عمق آن آب میجوشد و بالا میآید. اما معرفت غیرفطری که اکتسابی است، به چاهی شبیه است که آن حفر کردهایم اما به آب نرسیده است و ناچار سطل سطل از بیرون در آن آب میریزیم و به تدریج از آن استفاده میکنیم.
در معرفت فطری ما با تمام جهان، ارتباطی فراگیر و هوشمندانه داریم که هوش آگاهمان شاید به آن توجه نداشته باشد، اما هوش یا ضمیر ناخودآگاه به آن توجه دارد. این آگاهی که در ژنوم هر فرد وجود دارد، بخشی از آگاهی کیهانی و جهانی، شعور کیهانی و جهانی است که آن نیز خود مخلوق مشیت الله است.
عقل و عشق به دنبال هم هستند نه در تقابل با هم
مولانا در این باره بی آنکه ابزار بودن عقل را در مسیر معرفت انکار کند، میگوید: «پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بیتمکین بود». مقصود وی این است که با استدلال عقلی راه به جایی خواهیم برد، اما همان بحث مستقیم بودن و اصیل یا غیراصیل بودن معرفت است که آن را به معرفت فطری و غیرفطری تعبیر میکنند.
در واقع، عقل تا مراحلی از سلوک، سالک را همراهی میکند، اما وی به جایی میرسد که به ابزاری فراتر از عقل نیاز دارد. در این جا عقل و عشق به منزله بصیرت و بصر هستند که هیچ گاه در تقابل با یکدیگر قرار نمیگیرند، بلکه در پی هم میآیند.
نکته مهمتر این که بصر یک مرحله مقدماتی برای بصیرت است، اما بصیرت ضمن اینکه در مرحلهای بالاتر از بصر است، اگر با فطرت یگانه باشد در آن صورت با همه عالم هستی یگانه است.
یونس بن عبدالرحمان از امام رضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به دعا براى صاحب الزمان علیه السلام امرمى فرمود و یکى از دعاهاى ایشان براى آن حضرت چنین بود:
پروردگارا
بر محمّد و خاندانش درود فرست، و از دوستت، خلیفه ات، حجّتت بر خلقت، و آن زبانى که معرف توست و گویاى حکمت تو، و آن چشم بیناى تو در میان مخلوقاتت، و گواه بر بندگانت... بزرگمرد مجاهد کوشا، بنده پناهنده به تو، دفاع کن .
خداوندا!
او را از شرّ آنچه آفریدى و پدید آوردى و ایجاد نمودى و پروراندى و تصویر نمودى در امان دار، و او را از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ، و از بالا و پایین محافظت فرما، آن گونه که هر که در حفاظت تو باشد ضایع نگردد.
در وجود او، پیامبرت را، و وصى پیامبرت را، و پدرانش را؛ پیشوایانت و ارکان دینت را که درود تو بر تمامى آنان باد حفظ نما و او را در امانت خودت که هرگز ضایع نگردد، و در همسایگى ات که مورد تعرّض قرار نگیرد، و در نگهدارى و حمایت خودت که مورد ظلم واقع نشود، قرار ده.
خدایا!
او را به امان محکمت درامان دار، که هر که در آن قرار گیرد هرگز شکست نخورد، و او را درحمایت خودت که هر که در آن باشد ظلم نبیند قرار ده، و او را به یارى برترت یارى ده، و به قدرتت توانایش کن، و فرشتگانت را پشت سر او قرار ده.
بارالها!
دوست دار هر که او را دوست دارد، و دشمن دار هر که با او بستیزد، و زره محکمت را بر او بپوشان، و فرشتگانت را گرداگرد او قرار ده.
پروردگارا!
او را به برتر از مقامى که عدالت گسترانِ از پیروان پیامبرانت را به آن مقام رساندى ، برسان.
خداوندا!
شکافها را با او پر کن، گسستگى ها را به او پیوسته دار، ظلم را به او بمیران، عدالت را نمایان ساز، و زمین را به عمر طولانى اش زینت بخش، و او را با یارى تأیید کن، و با بیم نصرت نما، و براى او گشایشى آسان قرار ده، و از جانب خودت براى او برهانى قاطع بر دشمنت و دشمنش مقدّر کن.
بارالها!
او را قائم منتظر قرار ده، و پیشوایى که به او مانع ظلم مى شوى ، و او را با یارى قدرتمند و پیروزى نزدیک توانا کن، و او را وارث شرق و غرب جهان که برکتشان دادى قرار ده، سنّت پیامبرت را به او زنده کن، تا هیچ حقّى را بخاطر ترس از مخلوقى پنهان ندارد، یاورش را نیرو ده، و دشمنانش را خوار، و هر که با او بستیزد و مکر کند نابود کن.
بارالها!
سرکشان کافر و سالارانشان و ریش سفیدانشان و یاورانشان را نابود ساز، و سرکردگان گمراهى و بدعت گذاران و سنّت شکنان و تقویت کنندگان باطل را درهم شکن، سرکشان را به او خوار فرما، و کافران و منافقان و بى دینان را به دست او نابود کن، ... هر وقت و هر جا که باشند... در شرق و غرب زمین، در خشکى و دریا، در دشت و کوه، تا هیچ جنبنده اى از آنان را زنده نگذارى ، و نشانى از ایشان برجاى ننهى .
بارالها!
او همان بنده توست که بر غیب او را امین دانستى ، و او را از[ارتکاب گناه] نگاه داشتى ، وبه دورى او ازبدیها حکم فرمودى ، وازهر پلیدى او را پاکیزه نمودى ، و از هر چرکى او را دور کردى ، و از دو دلى او را در امان داشتى .
بارالها!
در روز قیامت و روز وقوع آن بلاى بزرگ براى او گواهى مى دهیم که گناهى انجام نداده، و معصیتت را مرتکب نشده، و فرمانبرى ات را ضایع ننموده، و پرده اى را ندریده، و بایسته اى را تبدیل نکرده، و آیین تو را تغییر نداده است، و او امام هدایتگر، هدایت شده، پاکیزه، باتقوا، وفا کننده و پسندیده پاک مى باشد.
بارالها!
پس بر او و پدرانش درود فرست و به او و فرزندان و خاندان و نسل و امّت و تمامى پیروانش، آنچه روشنى چشم و شادمانى او را در بردارد عطایش کن، و فرمانروایى او را در تمام مکانها، دور و نزدیک، بر قدرتمداران و فرمانبران [ آن نواحى ] بگستران، تا حکم او بر تمامى احکام غالب و هر باطلى را با حقّ او نابود سازى .
بارالها!
به دست او ما را به راه هدایت و بزرگ و میانه اى ببر که تندرو بسوى او بازگردد و دنباله رو به آن برسد.
بارالها!
ما را بر فرمانبرى او نیرو، و بر همراهى او راست بگردان، و به متابعت او بر ما منّت گذار، و ما را در حزب او، که قیام کنندگان به امرت، و صبرکنندگان به همراهش، وآنان که با خیرخواهى براى او جویاى خشنودى اند، قرار ده، تا این که در روز قیامت ما را در زمره یاوران و پشتیبانان و تقویت کنندگان حکومتش محشور گردانى .
بارالها!
بر محمّد و خاندانش درود فرست، و این را از طرف ما براى خودت، در حالى که از هر شک و شبهه و خودنمایى و شهرت طلبى بدور باشد، قرار ده، تا بر غیر از تو بر آن اعتماد نکنیم، و قصدى جز تو نداشته باشیم، و ما را در جایگاه او وارد کن، ودر بهشت همراه او قرار ده، وما را در کار او به دلتنگى و خستگى و سستى و پراکندگى مبتلا مساز، وما را از کسانى قرار ده که از آنان براى یارى دینت کمک گرفته وبه آنان ولیّت را عزیزمى گردانى ، وبه جاى ما گروه دیگرى را برنگزین چه این که این کار بر تو آسان و بر ما بسیار گران و دشوار است، وتو بر هر کار توانایى .
بارالها!
بر والیان عهدش درود فرست، وایشان را به آرزوهایشان برسان، وعمرشان را طولانى ساز وآنان را یارى ده، و براى او آنچه از امر دینت را به آنان نسبت داده اى به نهایت برسان، و ما را پشتیبانان آنان و یاوران دینت قرار ده، و بر پدران پاکیزه اش و پیشوایان هدایتگر درود فرست.
بارالها!
ایشان معدنهاى سخنان تو، و خزینه داران علم تو، وحاکمان امر تو، و بندگان خالص تو، و بهترین مخلوقات تو، و دوستانت و فرزندان دوستانت، و برگزیدگانت و فرزندان برگزیدگان تواند که درود و رحمت و برکاتت بر تمامى آنان باد.
بارالها!
( درود و رحمتت بر) همکاران او در کارش، و یاورانش در فرمانبریت، کسانى که آنان را سنگر و سلاح او، و پناهگاه و مورد علاقه او قرار داده اى ، آنانى که از خانواده و فرزندان جدا شدند، وجلاى وطن کردند، و بستر راحت را ترک گفتند. ازتجارتشان دست شستند، و از روزى خود کاستند، و در جایگاههایشان دیده نشدند، بى آن که از شهرشان رفته باشند، و با بیگانگانى که در کارشان یاریشان مى کنند هم قسم شدند، و با نزدیکانى که آنان را از کارشان بازمى داشتند مخالفت کردند، و بعد از روى گرداندن و دورى از یکدیگر با هم ائتلاف کردند، وآنچه که ایشان را به برخوردارى از بهره هاى گذراى دنیایى مى رساند جدا کردند.
بارالها!
ایشان را درجایگاه استوارت و در پناه خودت قرار ده، وهرگونه گرفتارى را که از جانب دشمنان متوجّه آنان مى باشد، از ایشان دور کن، و بر کفایت و پشتیبانى و یارى دادن به آنان بیفزاى ، آن مقدار که ایشان را در فرمانبریت کمک کنى ، و به حق ایشان، باطل آنان را که درصدد خاموش ساختن نور تو مى باشند از بین ببر، و بر محمّد و خاندانش درود فرست و به ایشان تمامى آفاق زمین و کرانه هاى آن را از دادگرى و داد و بخشایش و فزونى پر کن، و به بزرگوارى و بخششت و آنچه بر بندگانت به دادگریت منّت گذاردى ، از آنان تشکّر کن، و از پاداشت آنچه درجاتشان را بالا مى برد برایشان ذخیره کن، چه آنچه تو بخواهى انجام مى دهى ، و آنچه اراده کنى حکم مى کنى ، چنین باد اى پروردگار جهانیان.
به گزارش خبرآنلاین به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در قزاقستان نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر به زبان قزاقی با همکاری مرکز ساماندهی ترجمه و نشر معارف اسلامی و علوم انسانی ترجمه و منتشر گردید.
این نامه که توسط " خاتمی" شرح و تدوین شده است توسط خانم آیناش در 106 صفحه ترجمه شده است.
علاوه بر ترجمه نامه حضرت علی (ع)، ترجمه سایر کتب و منابع اسلامی از جمله ترجمه زندگی چهارده معصوم به زبان قزاقی در دستور کار رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در قزاقستان قراردارد که بزودی منتشر خواهد شد.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به مناسبت سالروز ولادت ثامنالحجج(ع) و دهه کرامت با حجتالاسلام والمسلمین حمید احمدی جلفایی نویسنده کتاب نجمه خاتون(س)، درباره شخصیت و زندگانی مادر امام رضا(ع) گفتوگویی را ترتیب دادیم که بخش نخست آن در ادامه میآید: *نام مادر امام رضا(ع) پس از ورود به خانه امام موسیبن جعفر(ع) چه بوده است؟ ـ از آنجا که مادر بزرگوار امام رضا(ع) و حضرت فاطمه معصومه(س)، در یک کشور و فرهنگ دیگری غیر از ممالک اسلامی به دنیا آمده است و تا موقعی که ایشان، توسط یک کاروان برده فروش به عنوان یک کنیز وارد مدینه نشده بود، اطلاع چندانی از زندگی او در دسترس نیست، به همین خاطر نام اصلی او که موقع تولد، توسط پدر و مادرش انتخاب شده است، به طور قطع معلوم نیست، ولی آنچه که در میان بیشتر تاریخنویسان و محققان در این زمینه مشهور شده است، این است که اولین نامی که این بانوی بزرگوار، پس از ورود به منزل امام به آن نام شناخته شده بود، «تکتم» بوده است. مرحوم شیخ صدوق (بزرگ محدث شیعه) در کتاب عیون الاخبار خود به این مسدله تصریح میکند، آنجا که به نقل از صولی (یکی از قدیمیترین مورخین و محدثین) میگوید: «تُسَمّی تُکْتَمَ و عَلَیْهِ استَقَرَّ اسْمُهَا حِینَ مَلِکَهَا أبُوالْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ(ع)» و در این خصوص، چند احتمال کلی را میتوان در نظر رفت: احتمال نخست اینکه؛ این نام، در واقع همان نام اولیه آن بانو است که توسط پدر و مادرش برای وی انتخاب شده بود، اما هر چند که این احتمال، هیچ منافاتی با منقولات مربوطه ندارد؛ چرا که در هیچ منبعی تصریح نشده است که امام(ع) این نام را برای وی انتخاب کردهاند، ولی اگر ما این احتمال را بپذیریم، این سوال مطرح میشود که آیا این نام، با فرهنگ آن مناطقی که این بانو در آنجا به دنیا آمده است، مناسبت دارد یا نه؟! در جواب میگوییم: چنانچه در برخی از منابع تاریخی ذکر شده است، آن بانوی بزرگوار در شهر «مریس» (یکی از شهرهای شمال آفریقا و حوالی اندلس در آن زمان) به دنیا آمده است و گفته میشود که این شهر، هم اکنون در سواحل شرقی کشور الجزائر و حوالی سودان و اسپانیای فعلی واقع شده است. وی از طرفی دیگر، معنای نام «تکتم» در زبان عرب تقریباً به معنای چشمهای جوشان و یا یکی از نامهای دیگر چاه زمزم است و همچنین قرائن موجود، نشان میدهد که نواحی ذکر شده، در آن زمان دارای فرهنگ و زبان عربی بودهاند و به همین خاطر، این نام عربی، میتواند نخستین نام آن بانو باشد. احتمال دوم این است که این نام، نام اولیه او نیست، بلکه صاحبان کاروان و یا قبل از آنها، فروشندگان اولیه این کنیزان، آن نام را برای وی انتخاب کردهاند. احتمال سوم این است که؛ وجود نازنین امام کاظم(ع) پس از خریدن آن کنیز، این نام را برای او انتخاب کردهاند و البته انتخاب چنین نام معناداری از ناحیه آن حضرت، بعید به نظر نمیرسد. ولی از میان این سه احتمال، طبق تحقیقاتی که انجام شده است، احتمال اول قویتر از همه به نظر میرسد؛ چرا که قرائن و شواهد تاریخی نشان میدهد که اهالی این مناطق در آن زمان، زبان و فرهنگ عربی و یا حداقل خیلی شبیه به آن را داشتهاند و انتخاب نام نیز در میان آنها به همین زبان، مرسوم بوده است. گویا آن بانو از همان آغاز ورود به مدینه، به زبان عربی سخن میگفته است و هیچ مشکلی در تکلم با نماینده امام و یا خود آن حضرت(ع) و یا مادر آن حضرت (بانو حمیده خاتون) نداشته است. و شاهد دیگری که شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار میآورد و نتیجه میگیرد، نام اصلی آن بانو «تکتم» بوده است، این است که یکی از شاعران زمان امام رضا(ع)، در مدح آن حضرت، چنین سروده است: الا ان خیر الناس نفسا و والدا/ ورهطا و اجدادا علی المعظم انتنا به للعلم و الحلم ثامنا/ اماما یودی حجةالله تکتم یعنی: آگاه باش که بهترین مردم از حیث ارزش ذاتی و مقام پدر و اصل و نیاکان، امام علی بن موسی الرضا است که بانو «تکتم» آن امام هشتم را که مظهر علم و حلم است برای ما هدیه آورد و او حجت خداوند برای بندگان است. *معنای «تُکتَم» چیست؟ ـ «تکتم» در کلام عرب، در اصل از معنای پوشیده شدن و مخفی اتخاذ شده است و در عرف مردم عرب، بیشتر به عنوان یکی از نامهای چاه «زمزم» در مکه مکرمه که در واقع معجزهای از معجزات حضرت هاجر و فرزندش اسماعیل(ع) محسوب میشود، به کار رفته است. پس «تکتم» در فرهنگ عربی، یک نام شناخته شدهای است که علاوه بر اینکه نام این بانوی بزرگوار است، عرب این نام را برای فرزندن دختر (چه در زمان جاهلیت و چه پس از اسلام) زیاد استعمال کرده است. *اما با فرض اینکه امام کاظم(ع) خود نام این بانو را «تکتم» نهادهاند، چه حکمتی میتوان برای آن فرض کرد؟ ـ در جواب باید عرض کنم، چاه زمزم و آب آن، دو خصوصیت مهم و عمده را در خود دارد که عبارتند از: یکی گوارایی و صافی و زلالی آن (که دیدهگان هر بینندهای را به خود خیره میسازد) و دوم جوشش و جاری بودن آن (که تشنگی هر گذرندهای با آن رفع و برطرف میشود). پس اگر این احتمال را بپذیریم که وجود نازنین امام کاظم(ع) این نام را برای آن بانوی بزرگوار برگزیدهاند، شاید توجه به این معنا بوده است که این بانوی بزرگوار نیز همچون آب زمزم، از لحاظ خصوصیات روحی و اخلاقی، بسیار صاف و زلال بوده است و همچنین مثل چشمه زمزم، هرگز آثار خیر و برکتش خشک نخواهد شد؛ چرا که این بانوی مکرمه با به دنیا آوردن بهترین فرزندان روی زمین (همچون وجود نازنین امام رضا(ع) و یا بانوی کریمهای همچون حضرت فاطمه معصومه(س)) حیاتبخشترین آب حیات را به جوشش در آورده و در واقع خیر او تا ابد، به همه شیعیان و محبان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) خواهد رسید. البته احتمال هم دارد مراد از «تکتم» در اینجا، معنای واقعی آن باشد که عرض کردیم: به معنای پوشیده بودن و مستور و مکتوم است و در واقع، از ریشه «کتم» و «کتمان» گرفته شده است، چنان مورخ مشهور «حمودی» در کتاب معجمالبلدان گفته است: چاه زمزم را به آن خاطر «تکتم»نام گذاشتهاند که چون در ابتدا این چاه مخفی بوده است و تا مدتها بعد، دوباره پر از خاک شده بود و قابل استفاده نبود، ولی بعداً عبدالمطلب آن را دوباره تمیز و زنده کرد و به همان خاصر نام آن را «تکتم» نهادهاند و طبق این معنا، شاید انتخاب این اسم، اشاره به پوشیدگی، ستر، عفت و حجاب کامل آن بانوی مکرمه داشته باشد. *با توجه به اینکه حضرت نجمه خاتون(س) مادر امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) هستند، چه خصوصیات اخلاقی داشتند که چنین توفیقی را کسب کردند؟ -القابی که در منابع تاریخی و تحقیقی برای بانو تکتم معرفی شدهاند، از این حیث که بیشتر در ناحیه امام معصوم؛ یعنی وجود مبارک امام کاظم(ع) انتخاب شده است، اهمیت بسیار ویژهای در شناخت شخصیت او دارد و چون از طرفی دیگر، در تشریح شمایل آن بانو، به جز این القاب، اطلاعات دیگری در دست نداریم، بنابراین اهمیت پردازش به آنها چندین برابر میشود. در اینجا به برخی از القاب حضرت میپردازیم که به نوعی بیان کننده شمایل و ویژگیهای مختلف اخلاقی و اجتماعی و جسمانی که بزرگوار است یکی از لقبهای معرفی که مورخین و محدثین برای آن بانو ذکر کردهاند، «سمانه» است، سمانه در کلام عرب از «سمین» و «سمینه» به معنای چاق و فربه آمده است و نام مادر حضرت امام هادی(ع) نیز «سمانه» بوده است. البته برخی از محققین، از این لقب، معنای رفعت مقام و بلندی مرتبه انسانیت را نیز اراده کردهاند، ولی به نظر ما، این معنا با علم لغت عرب چندان سازگاری ندارد. بنابراین از این لقب، فهمیده میشود که آن حضرت از لحاظ شکل و شمایل جسمانی، زنی نسبتاً چاق و فربه بوده است. یکی دیگر از لقبهای آن بانوی مکرمه که در برخی از منابع مربوطه معرفی شده «خیزران» است، خیزران، در کلام عرب معنای متعددی دارد همچون، گیاهی نرم که در بلاد روم میروید، عودی معروف، نی، تیر و پیکان، هر گونه شاخهای که نرم باشد، گیاهی که دارای شاخههای نرم باشد، درخت و یا گیاهی که راست قامت و استوار باشد، سکّان کشتی و امثال آن. و این کلمه، چه به صورت «خیزران» و چه «خیزرانه»، گاهی به عنوان یک اسم، برای زنان عربی نیز استفاده شده است و ظاهراً نام مادر امام جواد(ع) نیز بوده است. از بین معانی متعددی که ذکر شد، دو معنی میتوان برای وجه تسمیه این کلمه در خصوص زنان، متحمل باشد: اول: صفت نرمخوبی و مهربانی و تواضع. دوم: صفت راست قامتی و استواری. در صورت اراده معنای اول، فهمیده میشود که آن بانو، از لحاظ خلقیات شخصی، زنی مهربان و متواضع و نرمخو بوده است. وی در صورت اراده معنای دوم، معلوم میشود که بانو تُکتُم، بانویی بوده که از لحاظ شمایل جسمانی، راست قامت و دارای عزم و اراده استوار بوده است. و در راستای معنای وم، مرحوم شیخ صدوق(ره) در کتاب عیون الاخبار گفته است که آن بانوی بزرگوار، مادر شوهر خود «حمیده مصفّاة» را بسیار تکریم و احترام میکرد، به گونهای که در طول عمر خود، هیچ گاه در مقابل او بر روی زمین ننشست. موقعی که امام کاظم(ع) میخواستند آن بانو را به عنوان کنیز خریداری کنند، ایشان به اندازهای بیمار بودند که گویا آثار بیماری او در اندام و حالات ظاهری او نمایان بوده است و به همین خاطر هم، صاحب کاروان آن بانو را به خریداران عرضه نمیکرد و همچنین اطرافیان امام(ره) نیز از خریدن کنیزی مریض و بیمار متعجب شده بودند. ولی از این لقب، اگر معنای دوم اراده شود، چنین فهمیده میشود که این بیماری، پس از گذشت مدتی، دیگر رفع شده بود و آن بانو دیگر هیچ آثار بیماری در ظاهر حالش پیدا نبود و او بانویی راست قامت و استوار بود. همچنین یکی از لقبهای مهم آن بانوی مخدره، که بسیاری از مورخین و محققین به آن اشاره کردهاند، «شقراء» است، «شقراء» در کلام عرب، به معنای زن سرخگون آمده است و این لقب، نشان میدهد که رنگ چهره آن بانوی بزرگوار، سرخگون بوده است، همانگونه که رنگ غالب مردم حوالی اندلس و شمال آفریقا، سرخ و یا سیاه بوده و هم اکنون هم اینگونه است. نجمه، اَروی، صَقَر، طاهره، سَلامه، رشیده، مریسیّه، نَوبیّه و سُکَن از دیگر القاب مادر ثامنالحجج(ع) است.
*چگونه بانو «تکتم» به محضر امام موسی کاظم(ع) رسیدند؟ ـ آن بانوی طاهره، در سال 147 هجری قمری، یعنی تقریباً در همان سالی که وجود نازنین امام کاظم(ع) در سن 19 و یا 20 سالگی به سر میبرند، در میان کاروانی که کنیزان و بردههایی را از شمال آفریقا (از شهر مریس) برای فروش به آن شهر آورده بود، وارد شهر مدینه شد. در آن کاروان، بردهها و کنیزان زیادی برای فروش وجود داشتند و این بانوی بزرگوار نیز در آن کاروان، به عنوان یکی از کنیزان فروشی حضور داشتند. همچنین در منابع مربوطه آمده است: آن بانوی بزرگوار، به هنگام ورود کاروان به شهر مدینه، به شدت بیمار بودهاند، به گونهای که صاحب کاروان، او را از کنیزان فروشی دیگر جدا کرده بود و به همین خاطر هم بود که وقتی امام کاظم(ع) برای بار اول، جهت خریداری کردن وی به آن کاروان سر زد، صاحب کاروان آن بانو را به وی نشان نداد و یا حتی وقتی که بعداً امام(ع) از صاحب کاروان، او را خریداری کرد، اصحاب و یاران امام(ع) از اینکه آن حضرت، یک کنیز بیماری را با آن همه اصرار و قیمت بالا، خریداری کرد، تعجب کردند. نجمه خاتون در بحبوحه شرایط سخت سیاسی وارد مدینه شد *اوضاع شهر مدینه و منزل امام کاظم(ع) به هنگام ورود کاروان به شهر را توصیف میکنید؟ ـ کاروان مربوط به آن بانوی طاهره، در سال 147 هجری قمری وارد شهر مدینه شد و از طرفی دیگر، چنانکه در منابع تاریخی ذکر شده است، وجود نازنین امام صادق(ع)، در سال 148 هجری قمری، یعنی تقریباً یک سال پس از ورود این کاروان به شهر مدینه، توسط زهری که از ناحیه حکومت عباسی به او خورانده شد، مسموم و به شهادت رسید. به همین خاطر، وقتی آن بانوی مکرمه وارد شهر مدینه شد، هنوز امر خطیر امامت و ولایت امت، به امام کاظم (ع) منتقل نشده بود، این دوره از تاریخ اسلام، چنانکه در منابع معتبر تاریخی آمده است، در واقع پر آشوبترین و پر فتنهترین دوره تاریخ اسلام به حساب میآید. در این دوره از تاریخ، دو خاندان فاسد بنیامیه و بنیعباس در دستهها و جناحهای مختلف، به شدت رو در روی هم قرار گرفته بودند و جنگها و خونریزیهای زیادی، هر روز به گوش مردم مسلمان میرسید. بنی امیه که قریباً تا چند دهه قبل از این، به اوج قدرت و سلطنت بر ممالک عربی دست یافته بودند و ظلم و ستم آنها در حق شیعیان و علویان به اوج خود رسیده بود، هماکنون به بهانه مقابله با دشمن سرسخت خود، یعنی خاندان بنیعباس، از کشتن علویان و شیعیان و مردمان مظلوم، هیچ ابایی نداشت و برای دفاع از قدرتی که در دست داشت، دست به هر فتنهای میزد. در اواخر عمر شریف امام صادق(ع) بنی عباس بر بنیامیه غالب شدند و توانستند قدرت را از چنگ آنان بیرون بیاورند و سرانجام، منصور عباسی که حاکمی بسیار ظالم و مستبد و فاسد بود، بر اریکه سلطنتی تکیه زد و آنگاه همه کینهها و عداوتهای خاندان عباسی را از علویان و خاندان اهلبیت(ع) ظاهر ساخت و تا میتوانست به ظلم و ستم در حق آنان و به قتل و کشتارشان اقدام کرد. بنابراین در این دوره از تاریخ، خانه امام(ع) کاملاً تحت نظارت و محاصره دستگاه فاسد حکومتی بود، به گونهای که کوچکترین ارتباط اصحاب و یاران و علویان با این خانه، تحت کنترل بود و معمولاً به قتل و اسارت اصحاب میانجامید. مادر امامان هفتم و هشتم از اهالی اندلس بودند *مادر امام کاظم(ع) نیز از اهالی اندلس بودند، در این زمینه بیشتر توضیح میدهید؟ ـ مادر امام کاظم(ع)، حمیده خاتون در ابتدا کنیزی بودند که از منطقهای از مناطق شمال آفریقا و از حوالی اندلس (اسپانیای فعلی) از قومی از اقوام بربر، برای فروش وارد مدینه شده بود و وجود نازنین امام باقر(ع) او را خریداری کردند و سپس او را به همسری فرزند معصومش امام صادق(ع) در آوردند. این زن در واقع، معلم و مربی بانو تُکتَم، مادر حضرت معصومه(س) نیز به شمار میرود و در حقیقت به نوعی، همولایتی آن بانو نیز محسوب میشود؛ چرا که هر دو بانوی بزرگوار از همان حوالی اندلس و نَوب (از نواحی شمال آفریقا) به عنوان کنیز، به مدینه آورده شده بودند و سپس از قضای لطف آمیز پروردگار متعال، افتخار ورود به منزل امام معصوم(ع) را کسب کردند و در نهایت، به نکاح بهترین مخلوقات روی زمین در آمدهاند. حمیده خاتون، از کنیزی تا بزرگترین عالمه دین بانو حمیده خاتون زنی بسیار دانشمند، فقیه، عالمه و آشنا با معارف بلند دینی بود، او به بسیاری از احادیث معصومین (ع)، به ویژه نسبت به احادیث صادر شده از زبان مبارک امام صادق(ع) آگاه بود و حتی به نشر و ترویج و نقل احادیث آن امام بزرگوار به خصوص در میان بانوان مسلمان میپرداخت. مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب کتاب مشهور مفاتیح الجنان در کتاب دیگرش منتهی الآمال چنین مینویسد: آنچه بر من از برخی روایات مفهوم شد، آن است که آن مخدره، چندان فقیهه و عالمه نسبت به احکام و مسائل دین بوده است که وجود نازنین حضرت صادق(ع) زنهای جامعه را که در مسائل دینی از آن حضرت سئوال میکردند، به آن بانوی مکرمه ارجاع میدادند تا مسائل خود را از او سوال کنند. رؤیای صادقانه امام کاظم(ع) قبل از ازدواج *ماجرای آن رؤیای صادقانهای که امام موسی کاظم(ع) قبل از ورود نجمه خاتون به مدینه دیدند، توضیحی ارائه میدهید؟ ـ برخی از محدثین و مؤرخین در منابع مربوط به زندگانی امام کاظم و یا امام رضا(ع) نوشتهاند؛ در همین اوضاع و زمان بود که وجود نازنین امام کاظم(ع) در شبی از شبها، جد اعلای خود حضرت رسول اکرم(ص) و همچنین جد بزرگوارش حضرت علی(ع) را در خواب دید که آن دو حضرت، پارچهای ابریشمی به همراه خود داشتند و وقتی آن را باز کردند، در میان آن پیراهنی بود که آن را به دستان مبارک امام کاظم(ع) دادند و امام(ع) وقتی آن پیراهن را نگریست، دید که عکس دختری نورانی و خوشسیما بر روی آن نقش بسته است. آنگاه حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت امیرالمومنین(ع) خطاب به آن حضرت فرمودند: ای موسی، بدان که از این کنیز، بهترین انسانهای روی زمین برای تو متولد خواهد شد و سپس فرمودند: «ای موسی! هرگاه که آن مولود به دنیا آمد، نام او را علی بگذار». و فرمودند: (ای موسی) همانا خداوند متعال به واسطه آن مولود -یعنی وجود نازنین امام علی بن موسی الرضا(ع)- عدالت و رأفت و رحمت خود را برای خلائق خود آشکار خواهد کرد؛ خوشا به حال کسی که او را تصدیق کند و وای بر حال آنکه با او دشمنی کرده و او را تکذیب کند. * ماجرای ورود بانو تکتم به خانه امامت را شرح میدهید؟ ـ «هاشم بن احمر» راوی این ماجرا، قضیه را چنین تعریف میکند: روزی امام کاظم(ع) مرا به حضور خود طلبیدند و از من سوال کردند: آیا خبر داری که به تازگی کاروانی از حوالی مغرب کنیزانی برای فروش وارد مدینه کرده است؟ من عرض کردم: نه فدایت شوم، من خبر ندارم. آنگاه امام (ع) فرمودند: چرا، به تازگی کاروانی وارد شهر شده است، آماده شو، تا نزد آن کاروان برویم. پس من به همراه آن حضرت راه افتادیم و آن کاروان را در شهر پیدا کردیم، وقتی از صاحب کاروان سوال کردیم، فهمیدیم که تنها هفت کنیز از آن کاروان باقی مانده است و فعلاً به فروش نرسیدهاند. صاحب آن کاروان، وقتی قصد قصد امام (ع) را برای خرید کنیز متوجه شد، همه آن ده کنیز را یک یک به آن حضرت نشان داد، ولی امام (ع) هیچ کدام از آنها را نخواست و گویا به دنبال یک کنیز خاصی میگشت، پس، از آن مرد پرسید: آیا کنیز دیگری به همراه داری؟ آن مرد گفت: نه، کنیز دیگری ندارم. آن حضرت فرمودند: چرا، باید کنیز دیگری هم به همراه داشته باشی! من از این سخن امام تعجب کردم تا اینکه پس از چندین بار پرسش امام(ع)، سرانجام آن مرد گفت: به خدا، من هیچ کنیز دیگری به همراه ندارم، مگر یک کنیزی که هم اکنون بیمار است و به درد شما نمیخورد. امام(ع) فرمودند: همان کنیز را برای من بیاور. برده فروش از آوردن آن کنیز امتناع میکرد و من تعجبم از این اصرار امام، رفته رفته زیادتر میشد. پس از آنکه چندین مرتبه آن برده فروش، حرف امام(ع) را زمین انداخت، آن حضرت به منزل خود برگشت، ولی فردای آن روز دوباره مرا به سراغ آن مرد فرستاد تا به هر قیمتی که شده، آن کنیز را برای او خریداری کنم. پس من دوباره نزدیک آن کاروان رفتم و پیغام امام(ع) را به صاحب کاروان رساندم، آن مرد در پاسخ گفت: مانعی نیست، ولی بدان که قیمت آن کنیز بسیار گران است. من پس از آنکه دیدم، آن مرد روی حرفش محکم ایستاده است، گفتم: مشکلی ندارد و بالاخره با بهایی بسیار زیادتر از بهای یک کنیز معمولی، او را خریداری کردم. اما در همان موقعی که میخواستم آن کنیز را به منزل امام(ع) ببرم، آن مرد مرا صدا زد و از من پرسید: راست بگو، آن مردی که دیروز همراه تو بود، چه کسی بود؟ من گفتم: او مردی از بنی هاشم بود. پرسید: از کدام سلسله بنیهاشم؟ گفتم: همین اندازه بدان که او از بزرگان دین اسلام است. آنگاه آن مرد گفت: من نمیدانم که او چه کسی است، ولی بدان که من این کنیز را از دورترین بلاد غرب خریداری کردهام، روزی زنی از اهل کتاب، این کنیز را دید و از من پرسید: این کنیز را از کجا آوردهای؟ من به او گفتم: من این کنیز را برای خودم خریدهام و قصد فروش آن را ندارم. گفت: چنین کنیزی سزاوار نیست که در نزد امثال تو باشد، بلکه باید این کنیز نزد بهترین مرد روی زمین باشد و همانا از آن مرد، پسری به وسیله این کنیز به دنیا خواهد آمد که اهل مشرق و مغرب زمین، همگی از او اطاعت کنند. هشام میگوید: من آن موقع، معنی کلام او را نفهمیدم، ولی بعداً که امام(ع)، آن رؤیای خود و همچنین علت خریداری آن کنیز را برای من بیان کرد، فلسفه آن را متوجه شدم. سپس هشام میگوید: آنگاه من آن کنیز را به منزل امام کاظم (ع) بردم، وقتی به خانه آن حضرت رسیدم، دیدم که آن حضرت با اصحاب خود نشستهاند و مشغول بحث و گفتگو هستند. پس من سلام کردم و همه ماجرا را که آن برده فروش به من گفته بود، برای آن حضرت بازگو کردم، آنگاه یکی از اصحاب امام(ع)، فلسفه خرید آن کنیز را از خود آن حضرت سوال کرد، آن حضرت در جواب فرمودند: به خدا سوگند که من این کنیز را جز به فرمان خداوند متعال خریداری نکردم و همانا از طرف خداوند متعال، من به خرید او، امر شدم.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در کراچی، مفتی "منیبالرحمان" از رهبران مذهبی پاکستان در جلسهای که احزاب و سازمانهای مذهبی مختلف این کشور در آن حضور داشتند از برگزاری تظاهرات گسترده مردمی در شنبه هفته آینده خبر داد. وی خاطر نشان کرد که مردم پاکستان برای نشان دادن انسجام و وحدت مسلمان بار دیگر تظاهرات بزرگی در اعتراض به ساخت فیلم موهن آمریکایی در این کشور برگزار میکنند. این جلسه در "دارلعلمای امجدیه" شهر کراچی برگزار شد و علما، روحانیون و رهبران سازمانهای مختلف مذهبی پاکستان در آن حضور داشتند. شرکتکنندگان در این جلسه از مردم خواستند تا برای شرکت در این راهپیمایی مغازهها و بازارها را تعطیل کنند. این تظاهرات ساعت 10 صبح روز شنبه با حضور گسترده مسلمانان پاکستان برگزار خواهد شد. از زمان انتشار فیلم موهن آمریکایی درباره شخصیت والای پیامبر اکرم (ص) تا کنون، کشور پاکستان شاهد تظاهراتها و اعتراضات گسترده احزاب و گروههای مذهبی این کشور بوده است و این اعتراضات همچنان در این کشور ادامه دارد.