نظر بدهید |
به نقل از خبرگزاری "نون الاخباریه":منابع خبری با اعلام این خبر افزودند تروریست های تکفیری شامگاه گذشته سه خمپاره به سمت محوطه مرقد "حضرت زینب(س)" پرتاب کردند که خسارات جانی ومالی در برنداشت.
در همین حال منابع خبری گزارش دادند مدافعان مرقد "حضرت زینب(س)" در پاسخ به این اقدام تروریستها مراکز اصلی آنها در منطقه "حجیر المشتل والحسینیه" را بمباران کردند.
رهبر معظم انقلاب صبح امروز با هزاران نفر از اقشار مختلف مردم و خانوادههای معظم شهیدان از استانهای کهکیلویه و بویر احمد،گیلان، مازندران و گلستان دیدار کردند.
رهبرانقلاب امروز دردیدار با جمعی از اقشار مختلف مردم فرمودند:هدف ملت ایران در این انتخابات با دو عامل "انتخابات گرم و پرشور" و "انتخاب فردی مومن،انقلابی با عزم و همت جهادی به ریاست جمهوری" تحقق می یابد
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، دلاورانی که با سن و سال کم حماسههای بزرگ در تاریخ ایران اسلامی آفریدند کم نبودند. آنهایی که از مردانگی، شرف و هویت میهنمان با تمام جان دفاع کردند. نگاه به سن و سال خود نمیکردند. ترس در وجود آنها مرده بود و به تنها چیزی که فکر میکردند خدا بود. آنچه پیش روی شماست نمونهای از همان موارد است که در وبلاگ الوارثین منتشر شده است:
مجتبی متولد سال 1350 بود و در کاشان متولد شد. انقلاب که پیروز شد 7 سال بیشتر نداشت. اما از کودکی با مکتب امام آشنا بود. در دارالمومنین کاشان، اهل خانه و برادرهای ایشان دستی در مبارزه داشتند. جنگ که شروع شد تازه او کلاس اول یا دوم دبستان بود. اما میدید برادرهای بزرگتر به جبهه میروند و برمیگردند. تا اینکه اواخر سال 59 دید خونه شلوغ شد و کوچه رو چراغانی کردند و تابوتی گلگون وارد منزل شد.
فروردین 66/ سمت راست شهید مجتبی دقیقی
اون پیکر مطهر داداش حمید بود که 16 سال بیشتر نداشت و به غافله شهدا پیوسته بود. اواخر سال 62 در حالی که هنوز 12 سالش تمام نشده بود که با اصرار زیاد، همراه برادر بزرگش حاج حسینکه اون موقع فرمانده سپاه کردستان بود پایش به جبهه باز شد. روزها یکی یکی سپری شد و مجتبی سر از گردان تخریب لشگر 8 نجف درآورد. در عملیات والفجر8 و در دریاچه نمک مردانه جنگید و مجروح شد و در تعقیب و گریز دشمن او و دیگر مجروحین در منطقه درگیری جاماندند و با یورش مجدد رزمندگان و باز پس گیری منطقه دریاچه نمک از دشمن، مجتبی و سایر مجروحین از منطقه تخلیه شدند.
سال 65 در حالی آغاز شد که مجتبای 15 ساله دردی در تن داشت و دردی در جان، مجبور بود به خاطر جراحت عمیق صورتش پشت جبهه بماند و از طرفی دلش برای حضور توی جبهه پر میزد.
عملیات کربلای 5 شروع شد و همه مردان خانواده دقیقی جبهه بودند و با شهادت مجید یک بار دیگر همه به کاشان برگشتند. مجید تخریبچی لشگر نجف بود و در شلمچه به شهادت رسید و پیکر دانشجوی شهید مجید دقیقی در گلزار شهدای دارالسلام کاشان آرام گرفت.
فروردین 66/ سمت راست شهید مجتبی دقیقی
مراسم شب هفت مجید رو در کاشان برگزار کردند و برادران دقیقی باز راهی جبهه شدند و مجتبی هم خودش رو به جبهه رساند و این بار لشگر سیدالشهداء(ع) را انتخاب کرد. برادرش حاج حسین فرمانده ستاد لشگر بود و پارتی مجتبی شد. او هنوز از لشگر نجف تسویه نکرده بود که به جمع رزمندگان تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) وارد شد.
چند روز به عید مانده بود که شهید حاج ناصر اربابیان که اون موقع معاون گردان تخریب بود یک رزمنده را به جمع گردان معرفی کرد. در نگاه اول چهره اش خیلی دلنشین بود. او گفت من قبلا هم تخریب بودم. او به ما نگفت داغدار غم برادر شهیدش است. هر چه دیدیم لبخند زیبا و ادب مثال زدنی مجتبی بود.
قبل از عید بچه ها به مرخصی اومدند و مجتبی به همراه تعدادی از بچه های تخریب به منطقه شلمچه برای شناسایی عملیات اعزام شدند. شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) میدونست خانواده دقیقی دو تا شهید داده. به خاطر این موضوع به بچه ها سفارش کرد که خیلی مواظب مجتبی باشند. بچه ها برای شناسایی یک شب در میون جلو میرفتند. منطقه عملیاتی غرب کانال ماهی خیلی محدود بود. فاصله خاکریز ما با دشمن 150 متر بیشتر نبود و مدام توی خط آتش میریختند. دشمن چون نگران بود که رزمنده ها عملیات کنند مقابل خط خودش رو مین پاشیده بود. یعنی نقطهای نبود که مین روی زمین نباشه و چون فاصله خط نزدیک بود ترددها را به شدت زیر نظر داشت. بچه ها برای شناسایی که میرفتند با خطر رفتن روی مین مواجه بودند و هم ممکن بود تیر و ترکش بخورن. چون خط آروم نبود.
با این وجود بعضی از تیم های شناسایی از خاکریز دشمن عبور میکردند و به پشت دشمن برای شناسایی میرفتند. هر شب که بچهها مهیای رفتن میشدند، مجتبی التماس عالم رو میکرد که من هم همراه تیم های شناسایی راهی شوم. اما فرماندههان اجازه نمیدادند. کار مجتبی شده بود تنظیم گزارش تیمهای شناسایی. چون باید هر شب گزارش تیمهای شناسایی ثبت میشد و برای فرماندهی لشگر ارسال میشد.
فروردین 66-مقر شهیدپوررازقی/ از چپ ایستاده: شهید مجتبی دقیقی-شهیدحمید محمدی/نشسته از سمت چپ: شهید حمیدرضا دادو
13 روز از فروردین 66 گذشته بود. به خاطر فرا رسیدن ماه شعبان و ایام ولادت امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع) و امام سجاد(ع) بچههای توی خط مقدم مجلس شادی برگزار میکردند. از پشت جبهه هم شیرینی و شربت رسیده بود و بچه ها خوش بودند.
دستور رسید که تیم های شناسایی با دقت بیشتر کار کنند. چون دشمن روی منطقه حساس شده. شب که بچه های تخریب جلو میرفتند مواظب بودند خاک رو زیاد جابجا نکند. تا اونجا که امکان داشت بدون اینکه دشمن متوجه شود بعضی از مینهای سر راه رو خنثی میکردند. بچهها شبهای آخر مسیر عبور را با سیم موشک مالیوتکا نشانه گذاری کردند. چون امکان پهن کردن نوار معبر وجود نداشت.
محور لشگر سیدالشهداء(ع) خیلی محدود بود و در این محدود چند صد متری باید چند گردان وارد عمل میشدند. فاصله بعضی از معابر ما حتی به صد متر نمیرسید.
روز 17 فروردین 66 بود که بچه ها تخریب به گردانها برای باز کردن معابر در میادین مین مامور شدند. این بار هم مجتبی هر چه التماس کرد نگذاشتند با بچه ها وارد میدون مین بشه. مجتبی کاملا به منطقه توجیه بود و راه کارها و معابر و حتی آرایش موانع و میدون مین دشمن رو دقیق میشناخت و توقع داشت که از او استفاده کنند. اما دستور بود و باید اجرا میکرد. بچه ها رفتند و مجتبی در سنگر تخریب که در کنار قرارگاه تاکتیکی لشگر بود در انتظار نشست. مجتبی اون شب دائم ذکر میگفت و برای سلامتی و موفقیت بچه ها دعا میکرد. ساعت حدود یک یا دو نیمه شب بود که عملیات با رمز یا صاحب الزمان(ع) شروع شد. سمت راست ما لشگر 25 کربلا و سمت چپ ما لشگر19 فجر عملیات میکرد. چون محدوده عملیات گسترده نبود، معابر یگانها به هم نزدیک بود و حجم بالایی از نفرات و امکانات باید از معابر عبور میکرد. با شروع عملیات همه معابر باز شد اما گذشتن از آن و رسیدن به خاکریز دشمن به کندی صورت میگرفت و دشمن هم از جهت آتش رو منطقه برتری داشت. مدام تیر بارهای سنگین و سبک دشمن روی معابر کار میکرد و تلفات میگرفت. به علت شلوغی منطقه و عملیات چند لشگر قدرتمند، یک مقدار ناهماهنگی به چشم میخورد.
به دلیل فشار دشمن روی یکی از معبرهای ما که به نام فاطمه زهرا(س) نام گذاری شده بود قرار شد گردان زهیر(ع) وارد عملیات بشه و این بار چون همه بچهها درگیر عملیات بودند، مجتبی جلو دوید و گفت من راه رو بلدم و گردان رو از معبر عبور میدهم. اینجا دیگه دست فرماندهها بسته شد و مجتبی هم سر از پا نمیشناخت. تا گردان به منطقه وارد بشه وقت بود. مجتبی خودش رو به برادرش حاج حسین که فرمانده ستاد لشگر بود و در قرارگاه تاکتیکی عملیات رو هدایت میکرد رسوند.
نقشه هوایی عملیات کربلای 8
حاج حسن دقیقی از اون شب می گفت:
مجتبی پیش من اومد. مجتبی خیلی بچه با حیا و مودبی بود. به من گفت داداش، دارم میرم جلو. لباسم یک مقدار احتیاط داره، لباست رو به من بده، من برم عملیات و برگردم. من هم لباسم رو به مجتبی دادم. گفتم مجتبی پلاک جنگی گرفتی؟ گفت پلاک نمیخوام. گفتم داداش اگه یه طوری شدی ما از کجا پیدات کنیم. گفت میخوام گمنام باشم، میخوام اثری از من رو زمین نمونه. دیدم هرچه اصرار میکنم حرف خودش رو میزنه. گفتم داداش لااقل پلاک منو با خودت ببر. خانواده بعدا اذیت میشوند تو میخواهی پدر و مادر اذیت بشن ؟
دیدم اصلا توی این دنیا نیست. تا من لباس رو در آوردم و مجتبی پوشید فرصتی بود که خوب نگاهش کنم. این نگاههای آخر یک برادر بزرگتر به برادر کوچکترش بود. مجتبی خیلی بزرگ شده بود. اونقد که آماده پریدن بود. صورتش که هنوز مو توش سبز نشده بود زیر نور اندک ماه میدرخشید. مجتبای 16 ساله حالا شده بود جلو دار گردان. خیلی کیف کردم. جای بابام خالی بود که وقت رفتن پهلوانش رو ببینه. گردان از راه رسید و مجتبی با عجله خودش رو توی بغل من انداخت و گفت: داداش منو حلال کن. به پدر و مادر سلام منو برسون و از اونها بخواه منو حلال کنند. من هم روش رو بوسیدم و از هم جدا شدیم. مجتبی رفت و من ماندم. مجتبی که رفت من به قرارگاه رفتم و مشغول هدایت عملیات بودم. روی بیسیم میشنیدم که درگیری سختی توی معبر حضرت زهرا(س) در جریان است. تا اینکه خبر دار شدم مجتبی مجروح شده و توی خط بین ما و دشمن افتاده. برادر بزرگ به برادر کوچکترش خیلی علاقه داره. فاصله ما با جایی که مجتبی افتاده بود 200 متر بیشتر نبود. میتونستم برم دنبالش. اما مگه فقط مجتبیای ما بود! مجروحین دیگه هم بودند و از طرفی هم نمیتونستم قرارگاه رو رها کنم. مجتبی بین ما و دشمن موند و دشمن منطقه غرب کانال ماهی را زیر آتش کاتیوشا شخم زد و مجتبی رو ملائکه به آسمان بردند.
هنوز چهلم برادر شهیدم مجید نشده بود که پدر و مادرم سومین داغ رو هم دیدند. هنوزم که هنوز است هیچ اثری از او نیست. من حکایت اون شب رو داخل دفترم نوشتم و هر وقت دل تنگ بشم به اون نوشته رجوع میکنم و حال و هوای اون شب و اون روز برای من زنده میشه. به خودم میگم ای کاش میشد و میرفتی مجتبی رو از زیر آتیش میآوردی. ای کاش و ای کاش... من توی کاشکی موندم.
عملیات کربلای 8 غم سنگینی رو به دل بچه های تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) گذاشت. آخه تا اون موقع سابقه نداشت توی عملیاتی به این وسعت این تعداد تخریبچی شهید شوند.
شهید حسن پارسائیان، مجتبی دقیقی، جعفرصادق نصرتخواه، حسین صیادی، سید حسین نوراللهی، محمد قنبر، علی شریفی، علی اصغر صادقیان و...
شهدایی که از معبری که به نام حضرت زهراء(س) نام گذاری شده بود عبور کردند. هرگز برنگشتند و بی مزاری ارثیه ای بود که از جانب بی بی دو عالم به اونها رسید. سلام بر فاطمه مادر شهیدان بیمزار...
راوی:جعفر طهماسبی
لعنت خدا به قوم ظالم
/ تروریست تکفیری قلب شهروند سوری را از سینه درآورد (18+)
برای دیدن این کلیپ اینجا کلیک کنید
ایسنا- جعفر، کنیه او ابوعبدالله و مشهور به "جعفر طیار" پسرعموی پیغمبر و از شهدای بزرگ صدر اسلام. پدرش ابی طالب و مادرش فاطمه بنتاسد و برادرش عقیل، طالب و علی(ع) است.
جعفر بن ابیطالب 20 سال بعد از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. آن زمان که خشکسالی مکه بود، جعفر به دلیل معیشت سخت و تنگ پدرش، در خانه عمویش عباس بزرگ شد و همچنان نزد او ماند تا در سال اول بعثت پیغمبر اسلام(ص)، اندکی بعد از برادرش علی(ع)مسلمان شد و اسلام آورد.
چرا به او جعفر طیار میگویند؟ دلیل معروفیت نماز ایشان چیست؟
شاید یکی از سوالاتی که در ذهن ما وجود داشته باشد وجه تسمیه لقب "طیار" یا " ذوالجناحین" برای آن حضرت است.
در تاریخ و اخبار و روایات ذکر شده است که "طیار" لقب جعفربن ابی طالب پسر عم پیغمبر اکرم (ص) و برادر ارشد امیرمؤمنان(ع) امام اول شیعیان است که در سال هشتم هجری در جنگ موته واقع در شام پرچمدار مسلمین بود او آن قدر جنگید تا هر دو دستش به ضرب شمشیر دشمنان از بدن جدا شد ولی جعفر که مردی شجاع و مؤمن بود با آنکه دو دست در بدن نداشت پرچم اسلام را با دو بازوی بریده خویش بر سینه برافراشته داشت تا مسلمین روحیه خویش را نبازند و وحشت زده نشوند. در این حال بود که در اثر ضربات دشمن از میان دو نیم شد و به گفته یعقوبی: «پس هر پستی برای رسول خدا (ص) برافراشته شد و هر بلندی برای او پست گردید تا شهادت گاههای آنها را دید و گفت: " ای جبرئیل، من زید را پیش داشتم و خدا جعفر را برای خویشی تو پیش داشت. رسول خدا (ص) با آگاه شدن از خبر شهادت جعفر بسیار اندوهگین شد و گریست و فرمود که خداوند به جای دو دست، به وی دو بال داد که با آنها در بهشت، پرواز میکند از همین رو جعفر به ذوالجناحین (دارای دو بال) و طیار مشهور شد.
پیامبر برای دادن خبر شهادت جعفر و دلداری از خانواده وی، نزد همسر او اسماء بنت عمیس آمد، فرزندان جعفر را خواند و با آنان مهربانی کرد و به اسماء تعزیت گفت و از خداوند خواست که در میان فرزندان و ذریه جعفر، جانشین صالح و نیکی برای وی قرار دهد فاطمه زهرا (س) نیز که جعفر پسرعموی وی بود بر او گریست. رسول خدا(ص) فرمود که بر مثل جعفر باید که گریه کنندگان بگریند، همچنین سفارش کرد که به آل جعفر رسیدگی شود؛ زیرا که آنان سرگرم عزا هستند و به فاطمه فرمود که برای خانواده جعفر به مدت سه روز غذا تدارک بیند، بعدها رسول خدا(ص)، خود به امور فرزندان جعفر رسیدگی میکرد.
اما درباره علت معروفیت نماز جعفر طیار گفته شده از آن لحاظ است که وی بیشتر اوقات شبانه روز خود را به نماز و دعا در پیشگاه پرودگار میگذرانید و نمازهای طولانی میخواند به طوری که کمتر کسی از این بابت به پای او می رسیده است.
فضائل و مناقب جعفربن ابیطالب
او در عصر جاهلیت به داشتن چهار خصلت، متمایز بود. پرهیز از شرابخواری، دروغ، فحشاء، و بت پرستی. جعفر خطیبی توانا و مردی شجاع، سخاوتمند، بردبار و متواضع و شخصیتی نافع داشت و دارای عقل و درایت و هوش زیاد و اراده قوی بود. این سردار برجسته، آگاه به مسائل دینی و آشنا به فنون و اصول جنگ بود و از سابقین در اسلام بود. درباره فضایل او روایاتی از پیامبر نقل شده که جعفر در ردیف بهترین مردم و با پیامبر از یک طینت و سرشت و از نظر خلق و خوی شبیهترین افراد به پیغمبر بوده است.
رسول خدا(ص) چه لقبی به جعفر داد؟
پیغمبر، او را از "ابوالمساکین" یعنی پدر بینوایان دادند، زیرا او بسیار به فقرا و مستمندان رسیدگی میکرد و اموالش را میان آنها تقسیم نمود. ارادت و علاقهاش به برادر خود، علی بن ابیطالب هم بسیار زیاد بود. او از پیامبر روایت نقل کرده و پسرش عبدالله، ابوموسی اشعری، عبدالله بن مسعود، عایشه، ام سلمه و دیگران هم از او نقل حدیث کردهاند.
وفات شخصی که به منزله عبا برای رسول خدا بود
بنا بر قول مشهور، او در هنگام شهادت 41 سال داشت و در همان منطقه (موته) شهید شد و مزار او و سایر شهدای موته، در منطقهای معروف به شهر مزار در اطراف موته (شهری در استان کرک اردن) قرار دارد. همانطور که گفته شد دو دست جعفر در رکاب رسول خدا از تن بریده شد اما پرچم اسلام را در دهان خود و بر روی سینهاش برافراشته نگاه داشت، همان رشادت و ایثاری که ابالفضل العباس(ع) در جوار امام حسین(ع) در صحرای کربلا داشتند و این درس را از عموی رشید خود یعنی حضرت جعفربن ابی طالب(ع) آموخته بودند. ظاهرا قبر آنها قبلا مخفی بود ولی امروزه شناخته شده و امروز زیارتگاه است. گفته میشود که "ظاهر بیترس اول" چهارمین سلطان مصر، مزار جعفر را تجدید بنا کرد و اوقاف بسیاری به آن اختصاص داد.
منابع برخی از روایات نقل شده:
صدوق ،177.1
ابویعلی،350.11
ابن حبان، 521.15
ابن ابی شیبه، 516.7
عبدالرزاق، 550.3
برقی، 2/419؛ حلی، 2/127
هیثمی، 5/155
مشایی در دوران حضور در دولت احمدینژاد دیدگاهها و رفتارهایی داشته است که منجر به بروز انتقاداتی از سوی اصولگرایان شده است. اظهاراتی همچون «دوران اسلامگراییبه پایان رسیدهاست. البته این دوره تمام نشده بلکه رو به پایان است.»،[103] «در ایران استفاده از حجابآزاد است و هیچ فشاری از طرف حکومت در استفاده از حجاباعمال نمیشود.»، «جلوگیری از برپایی شادی اهانت به اسلام و استفاده از رنگ سیاه مکروهاست.»، «آذربایجان غربی، ایلامو کرمانشاهمتعلق به کردستاناست و این قوم از برترین قومهای ایرانی است.»، «علی خامنهای و احمد جنتیتا دو سال دیگر نخواهند بود که بتوانند از کاندیدا شدن برای ریاست جمهوریجلوگیری کنند»،[104] «اگر حجابالزام نداشت، چند درصد خانمها با حجاب بودند؟»،[105] «ملائکه مرتب در عرصه کشور در حال پرواز هستند.»، «چرا نمیتوانید سحرم را باطل کنید و احمدینژادرا نجات دهید؟!»، «اهل سکته پکته هم نیستم، ولی باور کنید که به خاطر من بعضیها سکته میکنند، بعداً میبینیم.»،[106] «کسی که ریاضیاترا درک نکند، بهشت را نخواهد دید.»،[107] «موسیقی را نمیفهمند و میگویند حراماست.»،[108] «ایران امروز با مردم امریکاو اسرائیل دوست است.»، «20 میلیون از 24 میلیون نفری که به احمدینژادرای دادند منتقد نظام هستند.»،[109] «شاید رازیو بوعلی سینادر عصر خود قامتی برجسته داشتند، اما قرار نیست افتخار هزار سال بعد آدمیان باشند.»، «"از ذکر چه میجویند شاعران، همان را بجویند از ایران" ایران ذکر است و تاریخ ایران آکنده از ایمان است.»، «انسان را که حذف کنیم، خدا خودش حذف میشود.»،[110] «ما مردم امریکارا از برترین ملتهای دنیا میدانیم.» و «نام خلیج فارسو دریای پارسی از 30 میلیون سال پیش به موازات شکلگیری تمدنهای انسانی در منطقه موجودیت یافتهاست.»[111] و اقداماتی همچون حضور در مجلس رقصی در ترکیه، مراسم حمل قرآنهمراه با نوای دف، ادغام سازمان حج و زیارت با سازمان میراث فرهنگی گوشهای از عملکرد جنجالی مشایی است.[112] به نظر صاحب نظران سیاسی هیچ فردی به اندازه مشایی در تخریب اهداف اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران قدم بر نداشتهاست. همچنین میتوان گفت که وی جنجالیترین فرد در دوران انقلاب است و سرپیچیهای او از نظرات اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از بنی صدرمیباشد. گفته میشود او برای برنامهریزیهای خود از مشورت مرتاضان هندی سود میبرد.[113]
1388/04/27
نامه رهبر معظم انقلاب به رئیس جمهور در مورد آقای مشایی
در پی انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور، مقام معظم رهبری در نامهای به رییسجمهور دستور عزل وی را صادر کردند.
متن کامل این نامه بدین شرح است:
تصویر دستخط رهبر معظم انقلاب
بسمه تعالی
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت
انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است.
لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.
سیدعلی خامنهای
27 /4/ 88