به گزارش خبرگزاری فارس، با توجه به فرا رسیدن سالروز شهادت پیشوای فقه جعفری حضرت امام جعفر صادق(ع) هر روز یک حدیث از این امام همام با شرح آن توسط آیتالله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق منتشر میشود. روی عن الصادق علیه السلام قال: فی وصایا لقمان لإبنه قال: «فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْیَا فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ.» روایت از امام صادق صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: از جمله سفارشهای لقمان به فرزندش این است: اگر میخواهی عزّت دنیا را برای خودت جمع کنی «فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجْمَعَ عِزَّ الدُّنْیَا»، طمعت را نسبت به آنچه در دست مردم است قطع کن «فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ». عزّتهای دنیایی چند شاخه دارد. عزّت مالی هست، عزّت آبرویی هست و ... عزتها مختلفاند. حقیقت عزّت هم این است که انسان بتواند قلوب دیگران را به خودش جلب کند که گاهی از آن تعبیر میکنند به سلطه بر قلب. این خودش قدرتمندی است. گاهی سلطه بر بدن است که معمولاً عزّت حکّام، سلطه بر ابدان است که آنهم به واسطه زور و ... حاصل میشود. این عزّت نیست بلکه ذلت است. عزّت واقعی این است که انسان سلطه بر قلوب پیدا کند. به تعبیر ما تسخیر قلوب کند. لقمان به فرزندش فرمود: در دنیا عزّتهای مختلفی داریم. اگر میخواهی همهاش را طوری جمع کنی که در هر بعدی از ابعاد زندگی دنیاییات عزیز باشی و در واقع جلب قلوب کنی، طمعت را نسبت به آنچه در دست مردم است، قطع کن؛ «فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ». این جمله اشاره به این است: جز این نیست که آنچه در دست مردم است امور مادی است. سرآمد امور مادی مال و ریاست است. حالا به این کار نداریم، هر چه میخواهد باشد. تو اصلاً و ابداً چشمداشت نسبت به آنچه در دست دیگران از امور دنیایی هست، نداشته باش، بلکه بیاعتنا باش. همین موجب میشود که همه تو را عزیز بدانند، یعنی از نظر درونی تو را دوست بدارند. سپس حضرت برای مثال فرمودند: پیامبران و صدیقین با دست خالی به آن جایگاهی را که باید برسند که تسخیر قلوب مردم است رسیدند. غالب پیامبران از نظر امور مادی فقیر بودند و با همین فقر ظاهری که در بین اجتماع داشتند، به آنجایی که باید میرسیدند، رسیدند و مردم دوستشان داشتند «فَإِنَّمَا بَلَغَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الصِّدِّیقُونَ مَا بَلَغُوا». چرا به این جایگاه رسیدند؟ «بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ». چون اینها هیچ نظری به آنچه در دست مردم از امور دنیایی بود، نداشتند. لذا همه پیامبران تسخیر قلوب میکردند نه تسخیر بدن و افرادی هم که آنها را میدیدند و با آنها بودند دوستشان میداشتند.
نظر بدهید
![]() |
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، جایگاه قصاص در میان احکام شریعت اسلامی بر هیچکس پوشیده نیست، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم درباره چرایی فلسفه و مبنای مجازات در اسلام، این گونه پاسخ میدهد که در ادامه میآید: لازم است به عنوان مقدمه به مهمترین نظریه و تئوریهایی که در زمینه فلسفه مجازات از طرف فلاسفه و حقوقدانان مطرح شده است بپردازیم و سپس نظریه اسلام را در این زمینه بیان کنیم، لازم به ذکر است که پرداختن به این نظریه به اختصار حد لازم است. دیدگاه اول: سزادهی این دیدگاه معتقد است: «مشروعیت مجازات ناشی از جُرم ارتکابی است، پس باید دقیقاً متناسب با آن باشد، مجازات کردن مجرم اقامه عدالت کیفری در جامعه است و این بهترین دلیل و توجیه برای اعمال مجازات «عدالت کیفری نظم مختل شده را احیا میکند و با مجازات شبیه به بزه تعادل را در جامعه برقرار میسازد و به همین جهت باید طبق مفاهیم قصاص دقیقاً همانند جرم ارتکابی باشد و بین شدت کیفر و شدّت بِزه شباهت وجود داشته باشد». بر این اساس مجرم مورد تحقیر و توهین قرار نمیگیرد و فقط به اندازه جرمی که مرتکب شد، متحمل کیفر میشود و معیار و ضابطه تعیین نوع و میزان مجازات، عدالت است، یعنی مجازات پاداشی است که مجرم به دلیل ارتکاب جرم، استحقاق آن را پیدا میکند، به نظر میرسد نقدهایی بر این دیدگاه وارد است که به مهمترین آنها اشاره میشود. 1. این دیدگاه فقط به جرم ارتکابی توجه دارد و به دنبال جبران بیعدالتی حاصل از آن است، در حالیکه در فرآیند کیفر عواملی از قبیل خصوصیات مجرم، توجه به اصلاح و بازسازی وی و نیز توجه به تأثیر مجازات در ایجاد نظم و امنیت اجتماعی، باید لحاظ شود. 2. معیار قرار دادن جرم ارتکابی برای تعیین نوع و مقدار مجازات، در همه موارد امکان پذیر نیست و نمیتوان مجازات را دقیقاً مانند جرم تعیین و اجرا کرد، پس شناخت مقتضای عدالت در چنین مواردی به سادگی امکان پذیر نیست و باید به ناچار عوامل دیگری غیر از ماهیت جرم ارتکابی را برای تعیین نوع و میزان مجازات مورد توجه قرار داد. 3. عدالت، در نظر این دیدگاه فرشتهای است که چشم ندارد و شمشیر برندهای در دست دارد که به مجرد وقوع جرم باید فرود آید و اختلال به وجود آمده در نظم اخلاقی جامعه را بازسازی کند و عدالت را دوباره بر قرار کند، بدون اینکه کوچکترین انعطافی داشته باشد، پس عفو و عدم اجرای مجازات به هر دلیل که باشد ظلم و بیعدالتی محسوب میشود، در حالیکه در فرایند مجازات در کنار عدالت احسان نیز باید مورد توجه باشد. دیدگاه دوم: اصالت فایده کاملترین و دقیقترین شکل سازمان یافته این تئوری همان است که از طرف «جِرمی بنتام» به نام تئوری مجازات است، بر اساس این تئوری مشروعیت اخلاقی مجازات مبتنی بر نتایج آن است و قانونگذار باید با توجه به منافع عمومی و محاسبه مصالح و مفاسد به وضع قانون بپردازد و معیار صحت یا عدم صحت قانون نیز چیزی به غیر از نتایجی که بر آن مترتّب میشود، نیست که عمدهترین این فواید و نتایج عبارتند از: 1. بازدارندگی، یعنی هدف بازداشتن و جلوگیری از وقوع مجدد جرم در جامعه است و جلوگیری از جرایم بعدی هدف اصلی مجازات و توجیه عمده آن است. 2. جبران (تلافی) یعنی جبران خسارت ناشی از جرم چه خسارتهای مادی باشد چه معنوی که از وارد نمودن رنج و الم بر مجرم حاصل میشود و جبران خسارتهای روحی و معنویی که بر آن فرد وارد شده است. بر این دیدگاه نیز اشکالاتی وارد است که به بعضی از آنها اشاره میشود: 1. نادیده گرفتن استحقاق مجرم و تکیه بر آثار و نتایج مطلوب در اعمال مجازات. عدالت کیفری را به شدت نسبی و سیال میکند و به نوبه خود میتواند خطرناک باشد و مجرم را در معرض سختترین مجازاتها قرار دهد. 2. همه جرایم با انگیزههای منفعتطلبانه انجام نمیشود تا مجرم با یک محاسبه دقیق میزان نفع مورد انتظار خود را با شدت مجازات احتمالی بسنجد و پس از آن صرفاً برای به دست آوردن منافع بیشتر مرتکب جرم شود. 3ـ به تجربه ثابت شده است که نسبت بین شدت مجازات و آمار جرایم لزوماً یک نسبت معکوس نیست و شاید تشدید مجازات موجب رسوخ روح خشونت و بیاعتنایی به قانون شود، پس هدف بازدارندگی این دیدگاه مورد تردید است. با این توضیحات به نظر میرسد زمینه طرح دیدگاه اسلام درباره فلسفه مجازات فراهم شده است. دیدگاه اسلام در مورد فلسفه مجازات با توجه به خطوط کلی معارف اسلامی به نظر میرسد که دیدگاه اسلام در مورد توجیه عقلانی و اخلاقی مجازات، یک دیدگاه دوگانه و ترکیبی است و این دیدگاه به کل نظام کیفری اسلام حاکم است و همه مجازاتها اعم از حدود، قصاص و تعزیر است، براساس این تئوری قابل توجیه است، گرچه ممکن است شناخت و اثبات این تئوری در مورد همه مجازاتها به صورت یکسان امکانپذیر نباشد، ولی در مقام ثبوت به نظر میرسد، همه مجازاتها براساس این تئوری تشریع شدهاند. براساس این تئوری توجه به عدالت و استحقاق از یک طرف و رسیدن به آثار و نتایج مطلوب فردی و اجتماعی، از طرف دیگر، سطح بسیار عمیق و واقعبینانه مورد توجه قرار گرفته است و این دو به گونهای عمیق به هم پیوند خوردهاند و شاهکاری از قانونگذاری کیفری تحقق پیدا کرده است. اول: نظام حقوقی اسلام بر اساس عدالت تشریع شده است، اگر چه در عالم اثبات نتوانیم عادلانه بودن آن را ثابت کنیم، ولی در مقام نبوت این مسئله غیر قابل تردید است، زیرا از اراده تشریعی خداوند حکیم نشأت گرفته که به دور از افراط و تفریط است. از این رو مجرم را مستحق عقوبت و مجازات دانسته، چون مجرم حریم و حرمت احکام الهی را شکسته و با این حرمت شکنی به منافع غیر قانونی و نامشروع دست یافته و در این راستا با ارتکاب جرم، عواطف و احساسات فرد و بستگان او و سایر افراد مستحق مجازات شد و باید مجازات شود تا همه بی عدالتیهای قبل از وقوع جرم از بین رود و وضعیت عادلانه قبل از وقوع جرم بر قرار شود. دوم: در نظام کیفری اسلام در کنار «عدالت» دو عنصر دیگری به نام «عفو» و «توبه» وجود دارد که آن را انعطافپذیر کرده است تا ارتکاب جرم لزوماً به مجازات مجرم منتهی نشود و این نقطه افتراق دیدگاه اسلامی با دیدگاه سزادهی است که اعمال مجازات را در هر شرایطی اجتناب ناپذیر میداند و عدم اجرای مجازات را به هر دلیل بر خلاف فقهای حق و عدل میداند. از این رو در کلیه جرایمی که حقالناس محسوب میشوند، اجرای مجازات منوط به درخواست شخصی مضروب یا اولیاء او است و با عفو آنها مجازات ساقط میشود، خصوصاً در مورد قصاص که از اولیاء دم خواسته شده تا عفو کنند. چنان که در جرایمی که جنبه حقالله دارند، در صورتی که مجرم قبل از شهادت شهود و با قبل از اقرار توبه کند، مجازات او ساقط میشود و یا در مجازاتهای تعزیری قاضی با احراز شرایطی میتواند مجرم را عفو و یا تعلیق و در مجازاتش تخفیف دهد. سوم: غایتگرایی در اعمال مجازات یکی دیگر از ویژگیهای نظام کیفری اسلام است، اسلام با وضع مقررات کیفری و جرم تلقی کردن اعمالی که مهمترین منافع و مصالح فردی و اجتماعی را مورد تهدید قرار میدهد و تأکید و تسریع بر اعمال مجازات در همین دنیا اهمیت آثار و نتایج مجازات در حیات اجتماعی و مادی انسانها را نشان داده است، پس مقررات کیفری خود را به گونهای تشریع کرد، تا حالت بازدارندگی آن بیشتر باشد و به گونهای باشد که قبل از اینکه اجرا شود، تأثیر خود را در باز داشتن افراد از ارتکاب جرم داشته باشد و بر انگیزههای مجرمانه افراد غلبه کند و آنها را از ارتکاب جرم باز دارد. در کنار این اهداف، سیستم نظام کیفری اسلام به گونهای طرحی شده است که برای مجرم نیز سودمند است و آن همان تهذیب و تطهیر مجرم از آثار و تبعات ارتکاب جرم است که آنها در اثر ارتکاب جرم در روح و جان او ایجاد شده است، در واقع نظام کیفری اسلام اهداف دنیوی و اخروی را در کنار هم دیده است. در اینجا به اختصار به فلسفه مجازات بعضی از جرایم اشاره میشود: 1. با توجه به اهمیت نفوس و جان مردم از دیدگاه اسلام و برابر بودن کشتن یک انسان با کشتن همه انسانها، اسلام مجازات قصاص را برای جلوگیری از وقوع قتل و سایر جرایم علیه اشخاص پیشبینی کرده است و این مجازات در عین حال که عدالت کیفری را به صورت عینی و ملموس محقق میکند، بالاترین تأثیر را در پیشگیری از وقوع این جرایم دارد و قرآن کریم با صراحت تمام، فلسفه وضع این مجازات را حفظ حیات انسانها میداند: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ» (بقره/179). 2. از آنجا که مال و دارایی افراد یکی از مهمترین ارکان حیات فردی و اجتماعی آنها محسوب میشود و قوام زندگی انسانها به آن است و از آنجا که سرقت مهمترین تهدید علیه اموال و داراییهای مردم محسوب میشود، اسلام مجازات باز دارندهای را برای آن مقرر داشته تا از این طریق اموال مردم محفوظ بماند: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللَّهِ» (مائده/38) 3. وجود غرایز جنسی در انسان برای تحقق اهداف خاصی است که باید از مجاری خاص محقق و اعمال شود، و الا بزرگترین مفاسد فردی و اجتماعی را سبب خواهد شد. تشکیل خانواده، تولد نسل، تربیت فرزندان و معلوم بودن نسبت انسانها از مهمترین اهداف وجود غریزه جنسی است که از مجرای رابطه مشروع زناشویی محقق میشود، با آزاد بودن روابط جنسی، نه خانواده مستحکم به وجود میآید و نه اصل و نسب انسانها در جامعه معلوم میشود، پس اسلام با محکوم کردن هر گونه رابطه جنسی خارج از رابطه زناشویی مجازاتهای شدیدی را برای عدم رعایت احکام مقرر داشته تا از این طریق، هم از مفاسد وجود روابط نامشروع جلوگیری کند و هم تحقق اهداف خاص وجود غریزه جنسی را امکان پذیر کند. بنابراین، نظام کیفری اسلام در عین حال که مجرم را مستحق مجازات میداند و تحقق عدالت کیفری را در حد امکان مورد توجه قرار میدهد، مجازاتهای خود را در راستای تحقق اهداف ارزشمند فردی و اجتماعی قرار میدهد و از تشریع و اعمال هر مجازات اهداف خاصی را پیگیری میکند، به همین دلیل در روایات اسلامی آمده است که اجرای یک حد از حدود الهی در زمین، از بارش چهل شبانه روز باران مفیدتر است.
به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه فارس، آیین گشایش حوزههای علمیه تهران در سال تحصیلی جدید، پیش از ظهر امروز در مدرسه عالی شهید مطهری واقع در میدان بهارستان برگزار شد. در این مراسم آیتالله مجتبی تهرانی تنها مرجع تقلید مستقر در تهران و حججاسلام محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری، کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران، حمید محمدی قائم مقام وزیر ارشاد در امور قرآنی، سیدهاشم حسینی بوشهری مدیر حوزه علمیه برادران کشور، محمودرضا جمشیدی مدیر حوزههای علمیه خواهران کشور، علیاکبر رشاد رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران و محسن قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز کشور حضور داشتند. حجتالاسلام جمشیدی در این مراسم با بیان اینکه معیشت حوزه، با افتخار و بدون وابستگی به هیچ جا تأمین میشود، گفت: براساس آیات قرآن مبنی بر «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» ما مزد و اجر خود را از جای دیگری طلب میکنیم. وی با اشاره به حضور طلاب در مراسم بازگشایی سال جدید تصریح کرد: این مجلس علاوه بر تجدید میثاق و همایش همپیمانی با وجود امام عصر (عج) پیام دیگری را هم دارد و آن حضور اساتید، فضلا و طلاب خواهر و برادر، نمایش وحدت روحانیت انقلابی، بیدار، بصیر و عالم است. مدیر حوزههای علمیه خواهران سراسر کشور با تاکید بر این وحدت اظهار داشت: امام (ره) در آخرین پیام خود، وحدت را اولین وظیفه روحانیت انقلابی در میراثداری و پاسداری از مکتب اسلام خواند و همدستی این روحانیت انقلابی در حفظ و دفاع از کیان تشییع و کیان انقلاب اسلامی است که به فرموده مقام معظم رهبری، انقلاب اسلامی در حقیقت، فرزند حوزههای علمیه است. وی تصریح کرد: به همت امام خمینی (ره)، خون شهدا و ایستادگی مردم، خداوند تمکّنی را امروز برای حوزههای علمیه فراهم کرده که در طول تاریخ بینظیر است و آن نظام مقدس جمهوری اسلامی است لذا حوزه و نظام جمهوری اسلامی ایران همواره از هم جدا نیستند چرا که هر دو، یک هدف را دنبال میکنند و هدف حوزه این است که اگر تمکن پیدا کند به کلمه توحید، اعتلا ببخشد. * زنان، نیمی از جمعیت جامعه که در تربیت نیم دیگر نقش مؤثری دارند جمشیدی در ادامه با اشاره به تاریخچه تشکیل حوزههای علمیه در کشور تصریح کرد: تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تعداد کمی حوزه علمیه داشتیم و سابقه حوزه هم به بیش از 50 سال نمیرسید. همواره در طول تاریخ، شاهد زنان فاضلهای هم بودهایم اما هیچ گاه، حرکت واحدی را در راستای ارتقای این قشر عظیم نداشتیم. وی افزود: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با پشتیبانی امام خمینی(ره) و تلاش شخصیتهایی مانند شهید بهشتی و آیات عظام قدوسی و شرعی، امروز بعد از 34 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیش از 370 مدرسه علمیه خواهران داریم که در حال حاضر غریب به 50 هزار طلبه خواهر مشغول تحصیل و 70 هزار فارغالتحصیل در 14 رشته آموزشی داریم. همچنین حوزه علمیه خواهران بیش از 6 هزار استاد دارد که 95 درصد آنها را طلاب خواهر تشکیل میدهد. مدیر حوزههای علمیه خواهران سراسر کشور یادآور شد: به برکت ظرفیتی که انقلاب اسلامی برای خواهران ایجاد کرده است امروز ما به فرموده مقام معظم رهبری با یک پدیده سازمانی مواجه هستیم و این تشکیلات، ظرفیت عظیمی را در قشر بانوان ایجاد کرده است و شاهد تربیت هزار فیلسوف، اندیشمند و فقیه هستیم. وی با بیان اینکه شایسته نیست این ظرفیت عظیم نادیده گرفته شود گفت: هر خواهر طلبهای که تربیت میشود ابتدا خود و خانوادهاش و سپس بر حسب مشاغل جامعه به امر تبلیغ میپردازد. جمشیدی اظهار داشت: نیمی از جامعه ما را زنان تشکیل میدهند که در تربیت نیمه دوم جامعه نقش مؤثری را ایفا میکنند لذا اگر تا دیروز تلاش میکردیم خواهران را با این علوم و معارف آشنا کنیم امروز این فرصت پیش آمده است که با ارتقاء سطح علمی و مهارتی خواهران طلبه بتوانیم در عرصه تولید علم، پاسخگویی به شبهات، مقابله با افکار انحرافی و عرفانهای کاذب از این ظرفیت عظیم، حداکثر استفاده را ببریم. وی تصریح کرد: امروز خواهران حوزههای علمیه، الگوهای عملی حجاب و عفاف در جامعه هستند که حضور آنها در حوزههای آموزشی، تحقیقی، پژوهشی و تربیتی گواه این مسئله است که میتوان در عین رعایت حجاب، در عرصه اجتماع نیز فعال بود. وی گفت: تقریبا در کنار هر یک از مدارس علمیه یک کانون قرآن تاسیس کردهایم و بنای ما این است که تمام خواهران دورههای قرآنی، تدریس، آشنایی با تفسیرهای روان را بگذرانند تا از این ظرفیت عظیم حداکثر استفاده صورت گیرد. * پاسخ طلاب به این سؤال: چرا طلبه شدم حجتالاسلام رشاد، رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران نیز در بخش دیگری از این مراسم، پرسشی را مبنی بر اینکه «چرا طلبه شدم» برای طلاب مطرح کرد و گفت: علاقهمند هستم که طلاب خواهر و برادر با تأمل ، درنگ و به صورت ژرفاندیشانه و رسالت شناسانه به این پرسش پاسخ دهند. وی اظهار داشت: این پرسش که میتواند پاسخ یک صفحهای تا 15 صفحهای داشته باشد بیانگر انگیزهها، کارکردهای حوزه و طلبگی است و در واقع پاسخهای چند لایهای را میتوان از زبان خود طلاب در خصوص اینکه چرا طلبه شدهاند، دریافت کرد. رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران عنوان کرد: طلاب عزیز، یک ماه فرصت دارند تا پاسخهای خود را به مدارس علمیه ارسال کنند. همچنین کمیتهای برای مطالعه، طبقهبندی و داوری تشکیل میشود که در نهایت منشوری براساس پاسخهای جمعآوریشده فراهم خواهد شد. رشاد از حضور مدیران، مدرسان، شخصیتهای فرهنگی، طلاب برادر و خواهر، مسئولان استانی و مجموع دستگاههایی که در برپایی مراسم بازگشایی حوزههای علمیه، آنها را یاری کرده بودند، تشکر کرد.
ه گزارش خبرنگار آئین و اندیشه فارس، آیین گشایش حوزههای علمیه تهران در سال تحصیلی جدید، پیش از ظهر امروز در مدرسه عالی شهید مطهری واقع در میدان بهارستان برگزار شد.
در این مراسم آیتالله مجتبی تهرانی تنها مرجع تقلید مستقر در تهران و حججاسلام سیدهاشم حسینی بوشهری مدیر حوزه علمیه برادران کشور، محمودرضا جمشیدی مدیر حوزههای علمیه خواهران کشور، علیاکبر رشاد رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران و محسن قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز کشور حضور داشتند.
* ارزش تحصیل علوم دینی در روایات اسلامی
آیتالله تهرانی در این مراسم با اشاره به ارزشمندی علم و علمآموزی گفت: در روایات اسلامی برای جوینده علم، آثاری ذکر شده است از جمله اینکه قدمی که انسان در راه فراگیری علم بر میدارد معادل یک سال عبادت است و یا نگاهکردن به چهره عالم عبادت به شمار میرود. حال این سوال مطرح میشود که آیا مطلق این امور ارزشمند است و آیا این آثار بر مطلق علمآموزی مترتب میشود؟
وی عنوان کرد: ظاهرا علومی که به یک نحو و به یک نوعی در راستای تبلیغ و ترویج دین است از این درجه برخوردارند، از این رو با وجود اینکه دروس طلبگی به نحوی برای ترویج دین است آیا به طور مطلق باز هم جوینده آن میتواند آثار و ارزشهای والایی را نصیب خود کند، توجه به متن روایات، پاسخ روشنی را به ما میدهد.
این استاد اخلاق اظهار داشت: انگیزه فردی که در آغاز مسیر تحصیل و طلب علم قرار دارد بسیار مهم است، از این رو باید از طلابی که وارد حوزههای علمیه میشوند از چرایی ورودشان به حوزه سؤال کرد که چرا به حوزه آمدهاند؟ لذا پاسخهای گوناگونی را خواهیم شنید که بیانگر انگیزههای آنها است.
وی بالاترین انگیزه طلب علم را طلب علم برای علم دانست و آن را امری ارزشمند برشمرد و یادآور شد: عدهای از افراد، انگیزه ورود به حوزه را رسیدن به درجه فقاهت مطرح میکنند چرا که مقامی بالاتر و مقدستر از مرجعیت وجود ندارد و گروهی هم حوزه را وسیلهای برای امرار معاش میدانند و برخی دیگر نیز گرفتن مدرک را انگیزه خود در طلبگی بیان میکنند.
* هر چه دارم از استادم امام خمینی(ره) است
به گزارش فارس، آیتالله تهرانی در ادامه سخنان خود ضمن بیان یاد و خاطره از استادش حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه گفت: هر چه دارم از استادم امام خمینی(ره) است. ایشان میفرمود: علم به تنهایی فایدهای ندارد بلکه علم با معنویت، علم است. از این رو اگر در حوزههای علمیه تهذیب نفس، اخلاق و آموزش معنوی نباشد و فقط آموزش علم باشد افرادی تربیت خواهند شد که دنیا را بر هم زده و جهان را هلاک خواهند کرد.
وی افزود: کسی که انگیزه خود را از ورود به حوزه، رسیدن به درجه مرجع تقلید بیان میدارد به خودی خود ارزشمند نیست، چرا که «خدا» در آن وجود ندارد و این فرد، بدون انگیزه الهی در تحصیل و تدریس، چیزی را به دست نخواهد آورد.
* خاطره آیتالله تهرانی از امام خمینی(ره) درباره مرجعیت
این استاد اخلاق در ادامه به بیان خاطرهای از امام خمینی(ره) پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی پرداخت و گفت: روزی در اتاقی همراه امام(ره) نشسته بودم، چند عکس از آیتالله بروجردی روی دیوار بود. امام(ره) با اشاره به آنها من فرمود: این عکس آیتالله بروجردی در زمان حیاتشان است که نفوذش قلب عالم تشیع را فرا گرفته بود. چند سانتیمتر که پایینتر بیایی عکسی را میبینی که باز هم آیتالله بروجردی است اما این بار جنازهاش روی دست مقلدان و علاقهمندان است و باز هم فرمود: چند متر اگر پایینتر بیایی میبینی که آیتالله بروجردی زیر خروارها خاک تنها، خودش و اعمالش است. پس اگر میخواهی مرجع تقلید شوی، آخر سرنوشت را فراموش نکن.
* لزوم تصحیح انگیزه طلاب علوم دینی
وی ادامه داد: اولین چیزی که برای ترویج، تبلیغ و نصرت دین الهی در حوزههای علمیه لازم است و میتواند آن را از رکود بیرون آورد این است که تصحیح انگیزه تحصیل در آنجا تدریس شود. لذا یکی از آثار تصحیح انگیزه برای تحصیل و تدریس در حوزههای علمیه آن است که طلاب برای ترویج و تبلیغ دین، همت گمارند.
آیتالله تهرانی تصریح کرد: ساده زیستی، یکی از امور مهمی است که روحانیون باید توجه ویژهای به آن داشته باشند و این نیز از همان تصحیح انگیزه نشأت میگیرد. بنابراین هر فردی که یک گام برای بهبود وضعیت اقتصادی زندگی خویش بردارد به همان مقدار از معنویت و ارزش معنویات او کاسته خواهد شد.
* خاطرهای از همسفر شدن با امام خمینی(ره) در اتوبوس
این استاد اخلاق با اشاره به دوران طلبگی خود در قم به بیان خاطرهای از استادش امام خمینی(ره) پرداخت و گفت: زمانی که در حوزه علمیه قم دوران طلبگی را سپری میکردم معمولا روزهای پنجشنبه و جمعه به دیدار خانوادهام در تهران میآمدم. یکی از روزها که میخواستم به تهران بیاییم امام(ره) را در راه دیدم، هر دو سوار اتوبوس شدیم و از آنجایی که استادم میخواست من و امثال مرا با روش و منش خویش تربیت کند حتی یک ماشین کرایهای هم نداشت و به من فرمودند: ارزش انسان به خانه، باغ و اتومبیل نیست.
* تأکید امام خمینی(ره) بر سادهزیستی طلاب
وی اظهار داشت: امام(ره) خطاب به من فرمودند: زی طلبگیات را حفظ کن که اگر آن را حفظ نکنی به روحانیت لطمه خواهد خورد و لطمه به روحانیت، لطمه به اسلام است.
این استاد اخلاق تصریح کرد: منظور از زی طلبگی در تمام شئونات زندگی اعم از خوراک، پوشاک، رفتار و گفتار است و تأکید استادم حضرت امام(ره) بیشتر در برخورد با همنوع بود و میفرمودند رفتار یک روحانی با یک روحانی دیگر باید آموزنده باشد و من تاکنون به یاد نمیآورم که ایشان در مجلسی غیبت کرده باشد و یا اگر غیبتی هم میشد از آن جلوگیری نکرده باشد.
دسته ای از مردم که به د نیای خود نمی رسند و موفّق نمی شوند که به خواستهها و آرزوهای خود برسند، در راه به دست آوردن دنیایی که هرگز به آن نمی رسند هلاک می شوند.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
به دنبال دنیا رفتن تو را از این که به دنبال دینت بروی، باز ندارد. دنیا طلبان از دو حالت خارج نیستند، دسته ای هستند که به دنیای خود می رسند و دسته ای دیگری که به دنیای خود نمی رسند و موفّق نمی شوند که به خواستهها و آرزوهای خود برسند و در راه به دست آوردن دنیایی که هرگز به آن نمی رسند هلاک می شوند.(1)
شرح حدیث:
انسان در دنیا برای گذراندن زندگی و احتیاجات آن از قبیل امور معیشتی، مسکن و... باید طلب دنیاکرده و به دنبال تهیّه آن برود، اما به گونهای که او را از فراگیری مسائل و معارف دینی و شرعی و... و به کارگیری آن در امور دنیایی باز ندارد. اگرقصد و نیت او در امور دنیایی خدا بوده و برای رضایت الهی درطلب آخرت باشد، خود آن طلب آخرت است. دنیا طلبان دسته ای هستند که دنیا را به دست آورده و دین را از دست داده اند و به طور یقین ضررکرده اند.
دسته ای دیگر که دنیا را طلب کردند و به دست نیاوردند و دین را هم از دست داده اند، وضع آنان خیلی بدتر است و آنان«خَسِرَالدُّنیا والآخِرَة» می شوند، یعنی هم در دنیا به تمام معنا ضرر می کنند و هم به تمام معنا آخرت را از دست می دهند. اما انسانهایی که به دنبال دین و آخرت خویش هستند، اگربه دنیا رسیدند از دنیا برای آخرت استفاده می کنند که هم به دنیای نیکو و هم آخرت نیکو می رسند. اگر هم آنان به دنیای کوتاه و فانی نرسند، به آخرتی زیبا و جاودانه و به بهشت و... خواهند رسید. انسان برای رضای خداوند و قربة الی الله باید به دنبال دین و دنیا برود.
پی نوشت:
1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 214
ه گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس نشست تخصصی کوروش و ذوالقرنین عصر امروز در تالار اجتماعات حوزه هنری با حضور غلامرضا معصومی، پرفسور عریان، سیدمحمدعلی قدیری اصل و حجتالاسلام علی ریاحی برگزار شد،
* فریدون شاهنامه اولین کسی است که به ذوالقرنین نسبت داده شد
حجتالاسلام ریاحی اظهار داشت: از زمانی که آیات مربوط به ذوالقرنین در عصر نبوی نازل شد، مفسران گوناگون در مورد ذوالقرنین صحبت کردند.
وی افزود: یکی از قدیمیترین افرادی که به ذوالقرنین منتسب میکنند، فریدون پادشاهی است که در شاهنامه فردوسی آمده است.
ریاحی ادامه داد: مفسرین اهل تسنن، اسکندر مقدونی را ذوالقرنین معرفی کردند. 10 قرن پس از اسلام مفسران شیعه به سراغ تفاسیر روایی رفتند و بعد از آن کوروش را به ذوالقرنین نسبت دادند.
وی ادامه داد: افراد بسیاری مانند داریوش، کوروش، پادشاهان یمنی و امپراطور چینی که دیوار چین را ساخت را منتسب به ذوالقرنین میکردند و نخستین کسی که کوروش را به عنوان ذوالقرنین اعلام کرد، «ابوکلام آزاد» مبارز هندی بود. علامه طباطبایی نیز مطابق نظر ابوکلام، اینکه کوروش همان ذوالقرنین قرآنی باشد را محتمل میدانست.
قدیری اصل: شاهان گوناگون در طول تاریخ ذوالقرنین نامیده میشدند
از دیگر سخنرانان این نشست محمدعلی قدیری اصل مورخ و تاریخپژوه بود که در ابتدای سخنانش به بیان معنی ذوالقرنین پرداخت و گفت: معنی نخست ذوالقرنین این است فردی با دو شاخ است. برخی شاهان از جمله شاهان قاجار تا شاهان چین را به ذوالقرنین منتسب میکردند. گاهی اوقات ناچار میشویم از این افرادی که منتسب به ذوالقرنین شدند یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.
ریاحی افزود: «قرن» در لغتنامه عربی چند نوع معنی شده است. نخست اینکه به معنای موهای مجعد است، دیگری به معنای کسی است که دو شاخ بر کلاه دارد. همچنین به دورههای معین تاریخی معنی شده است و بعد از آنکه عربها با فرهنگ عربی آشنا شدند قرن را به معنای سده فارسی پذیرفتند.
قدیری ادامه داد: از امیر مؤمنان پرسیدند ذوالقرنین پادشاه یا پیغمبر بوده است؟ حضرت امیر فرمودند: بنده صالح خداوند بوده است که هم خدا را دوست میداشت و هم خدا او را دوست داشت.
وی ادامه داد: البته به امیرمؤمنان نیز ذوالقرنین میگفتند به این دلیل که امام حسن و امام حسین در دو طرف حضرت مینشستند.
قدیری گفت: به کوروش از این جهت که سرزمین ماد و پارس را متحد کرده بود ذوالقرنین میگفتند.
*نامهای تاریخی براساس کارکردها دچار دگردیسی میشوند
از دیگر سخنران برنامه پرفسور عریان بود که گفت: آنچه برای مورخان مهم است بررسی پدیده تاریخی در نهایت منطق و عقلانیت صورت گرفته باشد.
وی افزود: برای من مهم اینست که براساس «فکت» تاریخی آیا ذوالقرنین میتواند همان کوروش باشد یا خیر؟ چرا که بر اساس حقایق تاریخی ذوالقرنین نمیتواند کوروش باشد.
عریان گفت: در بررسی متون تاریخی زمان و مکان سیال است و به هیچ وجه با زمان و مکانی که ما امروز درک میکنیم، شباهتی ندارد. اسمهای تاریخی دارای بار معنایی اسطورهای و حماسی بودند و بعدها به مرور زمان و براساس کارکردها دچار دگردیسی شدند.
وی ادامه داد: مسئله دیگر کلیت در مفاهیم است. من در بررسی تاریخی عدالت کوروش را با تسامح میپذیرم اما نمیتوانم دو شاخ و دستیافتن به شرق و غرب عالم را بپذیرم، اگر اینگونه بود میتوان بسیاری از امروزیها را ذوالقرنین نامید چون به شرق و غرب عالم دسترسی دارند!
*کوروش شخصیت مبهم و رازآلود اسطورهای است
عریان، کوروش را شخصیتی مبهم و آمیخته به اسطوره معرفی و تأکید کرد: داریوش بسیار متشرعتر و متدینتر و همچنین بسیار عادلتر از کوروش بود. داریوش بدون اجازه اهورا مزدا آب هم نمیخورد!
وی افزود: ایرانیان خیلی علاقه داشتند که کوروش را ذوالقرنین واقعی مطرح کنند، من اینکه کوروش ذوالقرنین است را نه در روایات ائمه و در متن قرآن دیدهام.
عریان گفت: علامه طباطبایی در مقایسه اینکه کوروش و یا اسکندر مقدونی ذوالقرنین است، کوروش را احتمال نزدیکتر به ذوالقرنین میداند.
*هرودت مورخ یونانی با وجود کینه نسبت به پارسیان از کوروش با بزرگی یاد میکند
به گزارش فارس، غلامرضا معصومی نیز در این میزگرد تخصصی گفت: در زمان حضرت رسول، یهود و نصاری نزد ایشان آمدند که خواستند حضرت را امتحان کنند و از او در مورد ذوالقرنین پرسیدند. آیهای که در مورد ذوالقرنین آمده است نیز بعد از این پرسش نازل شد. یهودیان نیز به صحت سخن حضرت رسول پی بردند اما ایمان نیاوردند.
در ادامه این میزگرد هریک از اساتید حاضر به اظهار نظرهای کوتاه درباره کوروش و ذوالقرنین پرداختند. ریاحی گفت: گاهی در متون تاریخی به جایی که از اسم نام ببرند از ویژگی نام میبرند به نظر من ذوالقرنین قرآنی اسم یک نفر بوده البته ذوالقرنین کوروش نیست.
قدیری نیز معتقد بود: آنقدر کوروش بزرگ است و سجایای اخلاقی دارد و دوست و دشمن از او تعریف کردند که نیازی به این نیست که ثابت کنیم کوروش همان ذوالقرنین است.
وی افزود: هردوتی که از پارسیان خصمانه صحبت میکرد از کوروش پارسیان به نیکی یاد میکند.گزنفون شاگر سقراط است که میگفت نوری از آسمان به دو شاخ ذوالقرنین میخورد و به آسمان برمیگردد.
*کوروش بنیانگذار نخستین امپراتوری توتالیتر جهان است
عریان گفت: دوره هخامنشی و ساسانیان متفاوت است کوروش بنیانگذار نخستین امپراتوری توتالیتر جهان است و هگل در کتابی از ایرانیان به عنوان نخستین قوم تاریخی یاد میکند که پا به تاریخ گذاشتند.
وی با طرح این پرسش که چرا منابع غیر ایرانی در مورد کوروش صحبت میکنند و چرا منابع ایرانی در این باره وجود ندارد، این میزگرد را به پایان برد.
ه گزارش مشرق ، حجت الاسلام سید حمود نبویان از شاگردان برجسته آیت الله مصباح یزدی و از اساتید موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است. وی در جریان انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران کاندیدا شد و با رای بالایی از تهران به مجلس راه یافت.
وی که از شاگردان آیت الله جوادی آملی نیز هست، در مقابله با جریان روشنفکری و تجدیدنظر طلب بارها از سران این جریانات برای مناظره دعوت کرده و با بسیاری از شاگردان عبدالکریم سروش مناظره کرده است.
نبویان از مهمترین منتقدان وضعیت فعلی در دانشگاه های کشور است و بارها برای اصلاح روند موجود سخنرانی کرده است؛ اسلامی سازی دانشگاه ها یکی از اصلی ترین موضوعاتی است که وی هم اکنون در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ریاست کمیته تخصصی آن را برعهده دارد. با وی درباره راهکارها و نحوه اسلامی سازی دانشگاه ها به گفتگو نشستیم که بخش نخست این گفتگو به شرح ذیل است؛
آقای نبویان در ابتدا لطفا بفرمایید که چرا باید به دنبال اسلامی سازی دانشگاه ها رفت؟
نبویان: انقلاب اسلامی ایران، بیش از آنکه یک انقلاب سیاسی باشد، انقلابی فرهنگی است، یعنی انقلاب در باورها و ارزشها است.
نفی هر نوع فرهنگ مادی و حاکم کردن فرهنگ اسلامی، هدف اساسی انقلاب اسلامی ایران است و تحقق چنین هدف عالی ای نیازمند تحول بنیادی در فرهنگسازان جامعه ما به ویژه دانشگاههای ما است که علاوه بر تاثیر یادشده، این فرهنگ سازان نقشی بسیار مهم و تام در پرورش اغلب مدیران کشور را دارند.
دانشگاه های ایران بدون کم و کاست کپی برداری شده از غرب هستند
متاسفانه دانشگاههای ما بدون "هیچ تغییری” به صورت کامل و با همان فرهنگ مادی "سکولار” از غرب وارد ایران شده و میتوان گفت که تقریبا در تمام جهات خود، کپیبرداری شده بدون کم و کاست از دانشگاههای غرب است، بدون اینکه به وضعیت خاص فرهنگی و فکری کشور ایران اسلامی توجهی شود.
توجهی اندک به روح حاکم بر فرهنگ مدرن و سکولار غرب روشن میسازد که دانشگاه و علوم برخاسته از چنین فرهنگی، مطلوب فرهنگ الهی و اسلامی و جامعه مسلمان ما نیست، و نمیتواند اهداف انقلاب اسلامی را محقق سازد.
اندیشه مدرن که امروزه بر تمامی ابعاد زندگی بشر سیطره پیدا کرده است، اندیشهای است که در اصطلاح، یک اندیشه «این دنیایی» است. اگرچه واژه «مدرن» در لغت به معنای جدید، امروزین یا "امر بالفعل” و "حاضری” است که به جای امر موجود در گذشته نهاده شده است، اما در اصطلاح به اندیشهای اطلاق میشود که با نفی هرگونه باورهای ماورای طبیعی، صرفا دنیای مادی و تسلط بیشتر بر آن از طریق عقل ابزاری خود را هدف خود قرار داده است.
به عبارت دیگر، ماهیت اصلی اندیشه مدرن آن است که به هیچ روی تحت تأثیر آموزههای دینی نبوده و از هر گونه قیود و اندیشه دینی رها و آزاد است.
در واقع انسان مدرن، انسانی است که برخلاف انسان دینی که هر امری را از یک سو به خداوند و از سوی دیگر به معاد مرتبط و متصل میسازد، تیغی به دست گرفته و از یک طرف اتصال خودش را با مبدأ قطع کرده و از طرف دیگر رابطهاش را با معاد بریده است. در دیدگاه انسان مدرن آنچه که شایسته توجه و هدف تلاشهای نظری و عملی انسان میتواند واقع گردد، همین دنیای مادی است و بس.
بنابراین، روح اصلی اندیشه مدرن این دنیایی بودن یعنی "سکولار بودن” است.
سکولار به چه معناست؟
نبویان: واژه سکولار در مباحث مدرنیته، به معنای "دنیوی” است و مراد از سکولار، امری است که به صورت کامل از امور سنتی و دینی بریده شده و محدود به دنیای مادی و طبیعی حاضر است.
در این مفهوم، دنیایی (سکولار) متضاد با کل معنی مقدّس است؛ یعنی متضاد با معزّز و منزّه است. بنابراین فرهنگ، هنگامی دنیایی و سکولار است که پذیرش آن بیشتر مبتنی بر ملاحظات عقلی و سودگرایانه باشد تا بر حرمت و تکریم.
واژه سکولاریسم نیز که روح فرهنگ مدرن است، در لغت به معنای دنیاگرایی، روح و تمایل دنیوی داشتن است و در اصطلاح مباحث مدرنیته به معنای سیستمی از فلسفه اجتماعی یا سیاسی است که تمام اَشکال ایمان مذهبی و نیز شخصیت های مذهبی را رد میکند و با پذیرش معنای لغوی، کاملاً دنیاگرا و دارای روح و تمایل دنیوی است.
بنابراین، دین در تمام انواعش و سکولاریسم در تمام وجوهش، دو راه مختلفی در معنا دهی و ارزش بخشی به همه اشیا، تحت یک نظام منسجمی از باورها، ارزش ها و اعمال محسوب میشوند.
سکولاریسم و دین، دو گونه کاملاً متفاوت از تجدید و بازیابی حقیقت هستند؛ زیرا تکیهگاه هر یک برای سامان بخشیدن به بیسامانی تجربیات بشر و جهان طبیعی با دیگری متفاوت است.
چنانکه از نظر سکولاریست ها جهانی که در آن زندگی میکنیم خود سرچشمه نهایی ارجاع است و همه چیز را میتوان با استناد به دنیا توجیه و کشف کرد و دنیا با استناد به خودش قابل فهم و کنترل است؛ اما از نظر اهل دین، زندگی در این جهان، اگر چه قابل فهم و عقلیاب است، ولی این فهم با استناد و ارجاع به حقیقتی متعالی سامانپذیر است.
"هولیوک” معتقد است که سکولاریسم حرکتی است که قصد دارد تا زندگی، رفتار و سلوک انسان را بدون توجه به خداوند و آخرت سامان دهد و از آنجاییکه دین، مدعی تنظیم شناخت ها و رفتارهای انسان از طریق ارتباط با خداوند و جهان آخرت است، در مقابل سکولاریسم قرار میگیرد و این دو (یعنی دین و سکولاریسم) در طول تاریخ ـ مخصوصا از رنسانس به این سو ـ به صورت دو رقیب سرسخت ظاهر شدهاند و همیشه، رشد سکولاریسم با افول دین و رشد دین با افول سکولاریسم همراه بوده است.
در حقیقت، سکولاریسم معتقد است که دولت، اخلاق، آموزش و پرورش و… همه باید از دین، مستقل شوند و هیچ حوزهای نباید متأثر از دین و آموزههای دینی شود.
ارتباط میان اسلام و دانشگاه و در سوی دیگر سکولاریسم و دانشگاه در چیست؟
میتوان سکولاریسم را به معنای دقیق کلمه در مقابل دینداری قرارداد، و به همین جهت است که در قرن نوزدهم، اندیشمندان عرب واژه "دهریه” را معادل لغت سکولاریسم در زبان عربی به کار بردهاند و امروزه نیز از واژه «عَلْمانیه» (به فتح عین) استفاده میکنند و در توضیح آن گفتهاند که این لغت، منسوب به «العَلْم» به معنای عالَم است، و در مقابل دین قرار دارد.
عَلْمانیون به افرادی اطلاق میشود که به نحو گستردهای عقل را در امور گوناگون، حاکم میکنند و بدون تقید به دین و منابع دینی، صرفا مصلحت عمومی مردم را وجهه نظر خود قرار میدهند.
نبویان معتقد است که علوم برخاسته ازفرهنگ سکولار نمیتواند مطلوب اندیشه عقلانی اسلام باشد
بنابراین، سکولاریسم به معنای نفی دین و آموزه های دینی از تمام حوزههای معرفتی بشر ـ اعم از معرفتهای نظری و عملی ـ است. به عبارت دیگر، دین حق دخالت در تحلیلها و تفسیرها و نیز تصمیمگیریهای انسان را ندارد. و انسان صرفا بر اساس عقل حسابگر خود و مناسبات دنیای مادی، میتواند تفسیری برای یک پدیده ارائه کرده و بر اساس آنها تصمیمگیری کند.
حالا ارتباط سکولاریسم با دانشگاه و دانشگاهیان اینجا روشن می شود؛ از این رو، نمیتوان علوم تجربی ـ از قبیل فیزیک و شیمی ـ دینی و نیز علوم انسانی دینی و اسلامی داشت. اقتصاد، مدیریت، روانشناسی، سیاست، فلسفه،… نمیتوانند با توجه به نظریات دینی، تفسیر و تحلیل شوند، اخلاق فردی و اجتماعی را بر اساس دستورات و آموزه های دینی نباید تبیین کرد، بلکه تنها منبع تحلیل و تفسیر این علوم، همین دنیای مادی است و بس و دیگر هیچ جایی برای اسلام در دانشگاه باقی نمی ماند.
آیا پروژه سکولار کردن دانشگاه ها اینقدر جدی است؟
نبویان: بله، به اعتقاد برخی حتی امروزه سکولاریزاسیون، در سه حوزه سیاسی، معرفتی و شخصی نیز وارد شده است.
"سکولار کردن سیاست، به این معنی که دولت در وضع قوانین و تشکیلاتش توجهی بسیار کم و یا هیچ توجهی به دین ندارد”؛ ” سکولاریزاسیون در حوزه معرفتی به معنی نفی دین در حوزه شناخت و معرفت است”
بر اساس این دیدگاه، خداوند به عنوان خالق جهان، هیچ جایگاهی در این جهان ندارد و دین نیز هیچ حقیقتی را به ما نمیدهد. در این نظر، آنچه که به جای دین مینشیند و بیانگر حقیقت می باشد، علم تجربی است و حتی خود دین نیز به عنوان یک پدیده طبیعی، باید مورد بررسی قرار گیرد. از این رو، رهبران فکری جامعه، عالمان علوم تجربی، فلاسفه، هنرمندان و… خواهند بود.
"سکولاریزاسیون در حوزه شخصی نیز مربوط به رفتار و اعتقادات شخصی است. به این معنی که شخص در اعتقادات و رفتارهای فردیش، توجهی به دین ندارد.”
علت اینکه اساتید حوزه و دانشگاه بر تحول در علوم انسانی تأکید دارند، همین حمله غرب برای سکولار کردن جامعه ایران است؟
نبویان: بله؛ با عنایت به فرهنگ سکولار و ارزشهای آن، روشن میشود که علوم برخاسته از این فرهنگ نمیتواند مطلوب انسان و اندیشه عقلانی اسلام باشد لذا ضرورت تحول و بازبینی در علوم انسانی موجود در دانشگاه ها آشکار میشود.
به همین جهت است که بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی(ره) در ابتدای انقلاب، با توجه به نقش ویژه دانشگاه در فرهنگ جامعه ایران اسلامی و نیز پرورش مدیران کشور، آن را مبدأ همه تحولات کشور دانستند اما به علت وضعیت غیر اسلامی آن در ابعاد گوناگون، با اعلام انقلاب فرهنگی، قریب به دوسال و نیم، دستور تعطیلی دانشگاههای کشور را صادر کردند؛ معنای تعطیلی دانشگاهها جز این نبود که دانشگاهای موجود، با انقلاب اسلامی ایران و اهداف آن سازگار نیست.
رهبر معظم انقلاب نیز در سخنرانیهای متعدد، به "تعارض معارف و علوم انسانی” ارائه شده در دانشگاه با اندیشههای اسلامی اشاره کردهاند.
علوم انسانی موجود در دانشگاهها برای برآوردن نیازهای مادی انسانهای سکولار موجود در یک فرهنگ مادیگرای صرف تنظیم شده است
علوم انسانی موجود در دانشگاهها براساس اندیشه غیر دینی و سکولار و برای برآوردن نیازهای مادی انسانهای سکولار موجود در یک فرهنگ مادیگرای صرف تنظیم شده و از اینرو، نمیتواند پاسخگوی نیازهای انسان موجود در یک فرهنگ انسانی الهی ایران اسلامی باشد.
با توجه به اینکه محتوای علوم موجود در دانشگاهها، "سکولار” و مبتنی بر "مبانی ضددینی” بوده و صرفا در صدد رفع نیازهای مادی و شهوانی بشر است، نمیتواند الگوی مناسبی باشد تا براساس آن ساختارهای کشور را تنظیم و اسباب پیشرفت کشور را فراهم کنیم.
با این اوصاف، تحول در علوم انسانی و اسلامی کردن دانشگاه ها باید از کجا آغاز شود؟
نبویان: ابعادی که باید در دانشگاهها مورد توجه قرار گرفته و اسلامی شود، به سه دسته تقسیم می شود.
تغییر متون سکولار و ضددینی در علوم انسانی و تولید نرمافزار اسلامی از مهمترین ابعادی است که باید در این مرحله مورد توجه قرار گیرد. روشن است که این بخش نیازمند برنامهریزی دقیق بوده و رسیدن به هدف مذکور، امری است که به تلاش نخبگان حوزوی و دانشگاهی معتقد به اسلام در طول چند دهه وابسته است.
"بازآموزی اساتید دانشگاهها”، مرحله بعدی در این عملیات است چرا که بدون داشتن اساتید آشنا و معتقد به اندیشه اسلامی- به ویژه در مورد اساتید علوم انسانی- نمیتوان امیدوار به تحول در فرهنگ جامعه و نیز پرورش مدیران صالح و متناسب با نظام اسلامی بود.
بازآموزی و تربیت فکری و اخلاقی دانشجویان کشور نیز مرحله سوم این فرآیند است به نحوی که آشنا کردن دانشجویان کشور با اندیشه اسلامی و اهداف نظام اسلامی از امور ضروری است ولی در عین حال دروس معارف در دانشگاهها نیاز مزبور را مرتفع نمیسازد.
متاسفانه ظواهر دانشگاههای کشور مذکِّر شیطان است
البته تغییر در ظواهر دانشگاهها نیز مرحله چهارم از فرآیند تحول در علوم انسانی و اسلامی کردن دانشگاه هاست چرا که متاسفانه ظواهر دانشگاههای کشور، به گونهای نیست که مذکِّر ایمان و توجه به خداوند باشد، بلکه شاید بتوان گفت که مذکِّر شیطان است.
شما این پیشنهادات را مطرح کردید اما راهکار عملیاتی در این حوزه چیست؟
نبویان: رسیدن به تحول در ابعاد بیان شده نیازمند برنامهریزی دقیق، ترسیم اهداف و راهبردهای عملی دستیابی به آن اهداف است. از اینرو، نسبت به هر یک از موارد بیان شده باید تبیین درستی انجام شود.
البته از ضروریترین کار در تحقق دانشگاه اسلامی، تغییر متون موجود در زمینه علوم انسانی است.
اما قبل از بیان راهکارها لازم است تصویر درستی از علمدینی داشته باشیم؛ از اینرو، مراد از علم دینی را توضیح میدهیم.
در محل بحث، سه واژه داشته که باید روشن شود: علم، دین، و علم دینی.
1- علم
گرچه علم، مفهومی بدیهی و بینیاز از هرگونه تعریف حقیقی بوده و بلکه ارائه تعریف حقیقی از آن ممکن نیست، امّا برای آن معانی مختلف اصطلاحی ذکر شده
مراد از علم، در این بحث، یعنی مجموعه مسائلی که پیرامون "امر واحد” بحث میکنند.
2- دین
برای دین در لغت و اصطلاح، معانی گوناگونی ذکر شده است، اما جهت عدم اطاله بحث، صرفا به ذکر دو معنای اصطلاحی عام و خاص آن اشاره میکنم.
- معنای عام: مجموعهای از احکام عملی مبتنی بر بایدها و نبایدهای خاصی که برخاسته از نظامی از باورهای خاص است. در این معنای عام، دین شامل ادیان توحیدی و غیر توحیدی و حتی مارکسیسم و سکولاریسم نیز میشود، و به همین معنا نیز در قرآن کریم بکار رفته است: «لکم دینکم و لی دین».
- مجموعهای از احکام عملی مبتنی بر بایدها و نبایدهای خاصی که برخاسته از نظام خاصی از باورهای بوده و از طریق وحی به پیامبران ارسال شده است. در این معنا، دین شامل ادیان توحیدی مانند اسلام میشود، و ادیان غیر توحیدی از شمول آن خارج است.
مراد از دین، در این بحث، معنای دوم بوده و مقصود از آن "اسلام” است.
- علم دینی
پس از روشن شدن دین و علم، باید مراد از دینی یا اسلامی شدن علم را توضیح دهیم.
اسلامی و دینی شدن علم به چهار معنای قابل تصور است؛
معنای اول: تغییر در مبانی علوم و تصحیح آنها
هر علمی مرکب از قضایایی است که در آنها، محمولات برای موضوعاتشان اثبات میشوند.اما اثبات محمولات برای موضوعات در هر علم، نیازمند مقدماتی است که این مقدمات در نهایت به اصول و تصدیقاتی بر میگردد، که صحت آنها –در صورت بدیهی نبودن- باید در علم دیگر به اثبات برسد. به چنین مقدمات تصدیقیه، «مبادی تصدیقیه»، «اصول موضوعه و متعارفه» و در اصطلاح جدید، «پیشفرض» گفته میشود.
برای نمونه تمامی علوم تجربی بر اعتماد به روش تجربه به عنوان ابزار معرفت استوار هستند (مبنا و پیشفرض معرفتشناختی).
پوزیتویستها معتقدند که علم با مشاهده آغاز و سپس از طریق استقراء به تعمیم مناسب خود میرسد.
به دیگر سخن، آنچه که با مشاهده بدست میآید، گزارههای جزئی هستند در حالی که نظریات مورد قبول در علوم تجربی، کلی میباشند، از اینرو، جای این سوال هست که اگر علم بر تجربه بنا شده باشد، چگونه میتوان از امور قابل مشاهده جزئی به قضایای کلی رسید؟ پاسخ آنها آن است که علم با مشاهده آغاز میشود و سپس از طریق استقراء، به تعمیم مناسب رسیده و گزارههای کلی که معرفتهای تجربی از آن تشکیل شده است، به دست میآید.
اما سوال اساسی آن است که خود این اصل چگونه قابل توجیه است؟ به عبارت دیگر، بر فرض که بپذیریم، مشاهده به منزله نخستین گام، مجموعه مطمئنی از گزارههای مشاهدهای در اختیار ما میگذارد، اما به چه دلیلی برهان استقرایی منتهی به معرفت علمی قابل اتکا و یا شاید درست میشود؟
روشن است که استقراء هیچگاه نمیتواند نتیجه یقینی را به بشر ارائه دهد، یعنی نه منطقا قابل توجیه است و نه به لحاظ تجربی قابل دفاع است، بلکه مشتمل بر دور است، یعنی نمیتوان صحت نتایج استقرائی را براساس چند استقرای منتهی به نتیجه درست، تبیین کرد. از این رو، در نتایج استقرایی احتمال خطا موجود است و به همین جهت است، که در علوم تجربی، شاهد تغییرات گسترده در عرصه تئوریها و مواجهه با خطاهای گوناگون هستیم.
اعتماد افراطی به حس و تجربه در علوم تجربی موجب گشت که برای بسیاری این اعتقاد حاصل شود که آنچه با حس و مشاهده قابل درک نیست، وجود نیز ندارد؛ برای نمونه، بسیاری از فیزیکدانان مانند «هایزنبرگ» معتقد بوده اند که واقعیتی ورای تجربه وجود ندارد و شاید به همینخاطر است که حتی در علوم انسانی مدرن، علمی نتوان یافت که «روح مجرد» برای انسان را پذیرفته باشد و براساس آن تئوریهای خود را سامان داده باشد.
اصلاح مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی لازمه تحول در علوم انسانی
علوم تجربی و علوم انسانی بر دوش مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی متعددی استوار است و تا آن مبانی تصحیح نشود، نمیتوان انتظار دستیابی به نتایج صحیح و قابل اعتماد را داشت.
برای نمونه، یکی از مبانی هستیشناختی در علوم تجربی، قانون اول حرکت است که گالیله آن را مطرح کرده است.
اگر مثلاً خودروی شما با سرعت پنجاه مایل در حرکت باشد و شما موتور آن را خاموش کنید، سرعت آن کم شده و به تدریج متوقّف میشود. بنابراین، برای این که این خودرو به همان سرعت خود باقی باشد، لازم است که به طور مداوم نیرویی به آن خودرو وارد شود. این امر مورد تأیید همه مشاهدات متعارف مربوط به اجسام بوده است.
ارسطو نیز تصوّر میکرد که این امر یک قانون طبیعی است و به عنوان قانون طبیعی سرتاسر قرون وسطی تا عصر گالیله پذیرفته شد. همین قانون را در مورد سیّارات و ستارگان به کار می بستند. آنها دائماً در آسمان در حال حرکتند. بنابراین، نوعی نیرو باید آنها را به جلو براند یا به طرف خود بکشاند. اعتقاد همگان این بود که ارواح یا فرشتگان، آنها را به دنبال خود میکشند. حتّی عالمان بر همین فرض بودند که نیروی محرّکی لازم است. از این رو، دکارت پیشنهاد می کرد که فضا مملو از گرداب های اثیری است که سیّارات را به دوران میاندازد. آنچنان که در گرداب نیروی آب، اجسام شناور را به همراه خود به چرخش در میآورد.
امّا گالیله برعکس آن فکر می کرد. قانون اوّل حرکت به ما می گوید که هیچ نیرویی لازم نیست تا شیئی را با سرعت یکنواخت به حال حرکت نگاه داریم.
این قانون بیان می کند که یک جسم حالت سکون یا حرکت یک نواخت در خطّ مستقیم را همیشه ادامه می دهد مگر هنگامی که نیرویی برآن وارد شود. تا آنجا که به وضع یک جسم در حالت سکون مربوط می شود، این قانون با فهم متعارف سازگار است. اگر جسمی در حالت سکون باشد، همیشه در حالت سکون باقی میماند مگر این که نیرویی آن را از مکانش به سوی جلو براند یا به سوی خود بکشاند.
امّا آنچه این قانون در باره جسم در حال حرکت بیان میکند، انقلابی است بزرگ.
این قانون می گوید اگر خودرویی با سرعت پنجاه مایل در ساعت حرکت کند، با موتور خاموش به حرکت مستقیم در مسیر مستقیم خود با سرعت پنجاه مایل برای همیشه ادامه خواهد داد، مگر این که نیرویی برآن وارد شود تا آن را از حرکت باز دارد و این نیرو همان اصطکاک است و اگر نیروی اصطکاک نباشد، خودرو هرگز از حرکت باز نمیایستد.
نظریه گالیله آغازگر انحراف بشر از یکتاپرستی
این نظریه تغییر مهمی در نگرش به پدیده ها و حوادث عالم طبیعت ایجاد کرد. بر اساس این نظریه، فرض وجود خداوند فقط برای لحظه اوّل پیدایش جهان و حرکت اجسام و سیارات ضرورت داشت، ولی بقای این جهان بدون وجود خدا و دخالت او نیز به راحتی قابل تبیین بود.
موجوداتی که در این لحظه در جهان پدید می آیند و نیز تبدیل و تبدّلاتی که در جهان رخ می دهد، بدون فرض وجود خداوند و صرفا با اعتماد به پدیده های مادّی و طبیعی قابل تبیین است. براین اساس، یک چرخش کامل پدید آمد. تا قبل از گالیله و نیز علوم جدید سعی می شد تا جهان با تئوری های دینی تبیین شود. ولی از آن زمان، با فرض عدم نیاز به خداوند، در بقای موجودات و "به گوشه راندن خداوند” به لحظه پیدایش جهان، تبیین های دینی حوادث نیز رخت بربست.
ولی در فلسفه اسلامی، بطلان چنین ادعایی به اثبات رسیده است، اینکه علت، صرفا در حدوث معلول موثر است، اما در بقای آن دخالتی ندارد، سخنی است باطل و محال است که علت حقیقی، در بقای معلول دخالت نداشته باشد. در علوم انسانی نیز، همه آنها مبتنی بر تعریف خاصی از انسان هستند.
مؤمن دروغ نمیگوید و خیانت در امانت نمیکند. سپس حضرت ادامه دادند: مؤمن ممکن است هر رذیله و صفت بدی پیدا کند مگر خیانت و دروغ.
حسن بن محبوب از حضرت امام صادق علیه السلام نقل میکند که به حضرت عرض کردم: آیا انسان مؤمن بخیل میشود؟
حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: ترسو هم میشود؟
حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: مؤمن دروغ میگوید؟
حضرت فرمودند: مؤمن دروغ نمیگوید و خیانت در امانت نمیکند. سپس حضرت ادامه دادند: مؤمن ممکن است هر رذیله و صفت بدی پیدا کند مگر خیانت و دروغ.(1)
شرح حدیث:
بخل به این معناست: نعمتی را که خداوند در اختیار انسان قرار داده است در راهی که او میپسندد، امساک نموده و مصرف نکند، هر نعمتی که باشد فرق نمی کند. غیر از بخل داشتن و ترسو بودن، انسان مؤمن ممکن است رذایل و صفات بد اخلاقی مانند حرص، غرور، تکبّر و... را در خودش ملکه نموده و باعث تضعیف ایمانش شود، ولی دروغ گفتن و خیانت، هیچ گاه در مؤمن به صورت ملکه در نمیآید؛ یعنی حالتی پیدا کند که به راحتی دروغ بگوید و خیانت کند. ممکن است مؤمن خدای نکرده دروغ بگوید و یا خیانت کند، ولی این عمل به راحتی از او سرنمیزند. در نتیجه دروغ و خیانت با ایمان همسو نبوده و با او جمع نمیشود.
پی نوشت:
1. بحارالانوار، جلد 72 ، صفحه 172
از کتاب حدیثی وافی ، جلد 10، صفحه 55 آمده است:
"گاهی به واسطه عواملی چند، قیمت خواروبار و اجناس مورد نیاز عموم بالا می رود. ممکن است ترقی نرخ ها برای عده ای بی تاثیر باشد، ولی مسلم است که گرانی به توده مردم فشار می آورد، زیرا نظم مالی همه را برهم می زندو چون در موقع گرانی قدرت خرید و تهیه کم می شود، ممکن است مردم برای فراهم کردن احتیاجات زندگی خود دست به خیانت بزنند. در آن هنگام به آدم مسلمان که به هیچ وجه حاضر نیست خیانت کند سخت می گذرد.
امام صادق (ع) می فرماید: «گرانی نرخ ها در جامعه، بدخلقی می آورد و امانت را از بین می برد و مرد مسلمان را پریشان و دلتنگ می سازد.»
منبع : درسهایی از مکتب امام صادق (ع) تألیف سید محمدتقی حکیم
ما همه نعمت ها را داریم ولی ناراضی هستیم زیرا نعمت رضایت هم مانند بسیاری از مواهب الهی اکتسابی است. رضایت روحیه و حالتی است که باید با جهاد نفس، کوشش و تمرین آن را ملکه خودمان قرار دهیم.
ما در زمانی زندگی میکنیم که جامعه از نظر اقتصاد و تکنولوژی، بسیار پیشرفت کرده است. و به علت تولیدات و محصولات بسیار زیاد و متنوع کارخانهها، آخرین مدل لوازم برقی نیز خیلی زود از رده خارج میشود. در قدیم شاید هر وسیله یا ماشینی 30 الی 35 سال کار میکرد اما امروزه نهایت تاریخ مصرف شاید به 10 سال هم نمیرسد. مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما با سلیقه خاصی وسایل منزل و یا ماشینشان را نو نگه میداشتند و این را هنر میدانستند.
تحصیلات دانشگاهی بسیار بالا رفته است در قدیم فارغالتحصیلان دانشگاهی آنقدر معدود بودند که اگر کسی دانشگاه درس میخواند انگار نخبه بود. اما امروزه دکتر، مهندس و فوقلیسانس و لیسانس آنقدر زیاد شده که اگر کسی تحصیلات دانشگاهی نداشته باشد عجیب است.
با همه این امکانات و مزایا، با همه تکنولوژی ها که همه چیز از تلویزیون و کولر و پنکه گرفته تا درب خانه و پارکینگ کنترلدار شده است، چرا ما کنترل روان و اعصاب خود را نداریم و از همه چیز ناراضی هستیم؟
همه درس میخوانند اما ناراضی، چهرهها خسته و افسرده، روزگار میگذرد و با همه تلاشی که میکنند حتی لحظهای راضی نیستند. این چه حس غریبی است که بسیاری از افراد را بیمار کرده و این بیماری را به دیگران سرایت میدهند.
آری، نارضایتی حس بدی است که اگراین ویروس وارد بندهای شود ریشهاش را میسوزاند و او را به تل خاکستری تبدیل میکند که فقط دود میکند. رشد و حرکت و حیات ندارد و آن دود هم غر زدن های طولانی و نارضایتی است که به شکل ناله و آه و حسرت سر میدهد.
قصههای خیالی
ساعت ها دردمان و قصهمان را برای دیگران تعریف میکنیم در حالی که قصههای خیالی است آری اگر فرهاد باشیم همه چیز برای ما شیرین است.
ما همه نعمت ها را داریم ولی ناراضی هستیم زیرا نعمت رضایت هم مانند بسیاری از مواهب الهی اکتسابی است. رضایت روحیه و حالتی است که باید با جهاد نفس، کوشش و تمرین آن را ملکه خودمان قرار دهیم.
شمردن نعمت ها
اگر هر صبح که بیدار میشوید شروع به شمارش نعمات الهی بکنید دیگر جایی برای دیدن مشکلات نمیماند. زیرا مشکلات نیز نعمت هایی هستند که در لباس نعمت به دیدار ما میآیند. جاده زندگی اگر سرتاسرش صاف و بدون پیچ و خم باشد خوابمان میبرد پس اندکی دست انداز لازم است.
وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ
و اگر نعمت[هاى] خدا را شماره کنید آن را نمىتوانید بشمارید قطعاً خدا آمرزنده مهربان است .(نحل -18)
از ماست که برماست
وَ مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیرٍ
و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمىگذرد.(سوره شوری/آیه30)
بسیاری از گرفتاری های ما از خود ماست پس برای سامان دادن به مشکلات زندگی باید شرائط را بهبود بخشید .
طلبکار خدا نباشید
خودمان را تغییر دهیم. ترک گناهان، انجام واجبات و مراقبت بر نماز سروقت ، اعمالی است که زندگی ما را متحول می سازد. با هر قدمی که به سمت نور برمی داریم نورانی تر می شویم.
گناه و نا فرمانی ،خوشی و راحتی ما را سلب می کند ، هر گناه ما را بدبخت تر می سازد و راه های سعادت را از ما دور می کند .
عدهای مداوماً به خدا غر میزنند . هرجا بدبختی پیش میآید از خدا میدانند ، درحالی که خداوند مهربانتر از ما به ماست. آنچنان با خدا صحبت میکنند که گویی نعوذبالله خدا بنده آنان است و آنان جای خدا نشستهاند.
این را فراموش نکنیم که هر وقت دلمان را پاک کردیم ، باورهای غلطمان را تغییر دادیم و دانستیم در این دنیا چه کارهایم و برای چه آمدهایم اوضاع بهتر میشود.
إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ
در حقیقتخدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند (رعد -11)
ما برای تربیت شدن آمدهام
هدایت همه انسان ها دست خداست، هر کس را به نوعی تربیت میکند و به کسی پدر و مادری میدهد تا با خدمت به آنان این فرزند رشد کند، عدهای را با همسر بداخلاق تربیت میکند و لباس بیماری به تن گروهی میپوشاند ؛ آری تلاش و مجاهده در زندگی و ساختن آن ،درجات ایمان و یقین را بالا میبرد .
پس با خدا اینگونه سخن بگوئیم : خدایا اگر اراده کردهای مرا این چنین تربیت کنی بسیار سپاسگزارم ، تو حکیمی و بهتر از من میدانی من چگونه به تو نزدیک میشوم یا رب العالمین!
الگوی تسلیم و رضا
اسماعیل پسر ابراهیم، که خداوند سبحان در پیری و با التماس و تضرع به وی عنایت فرمود: الگویی است برای جوانانی که در مقام عبودیت خدا گام برمیدارند.
ابراهیم تا سن پیری فرزند نداشت و از خدا تقاضای فرزند کرد .
گفت: رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ
اى پروردگار من مرا [فرزندى] از شایستگان بخش (صافات- 100)
خدا نیز دعای ابراهیم را استجابت فرمود و بشارت داد: فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیم (ٍسوره صافات-101)
وقتی اسماعیل رشد کرد و بزرگ شد مأموریتی متوجه ابراهیم شد که بسیار مشکل بود و آن قربانی کردن فرزند در راه خدا بود.
قرآن می فرماید:
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُ?ْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ
و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من در خواب [چنین] مىبینم که تو را سر مىبرم پس ببین چه به نظرت مىآید گفت : اى پدر ! با من آنچه را مأمورى بکن . ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت .(صافات – 102)
اینجا بود که ابراهیم مسأله را با خود اسماعیل در میان گذاشت و نظر او را جویا شد و گفت نظر تو چیست اسماعیل پاسخ داد : پدر جان آنچه مأموری انجام بده .
هر دو تسلیم حکم خدا و آماده اجرای آن شدند چون هر دو تسلیم شدند ، صورت اسماعیل را روی خاک نهاد.اسماعیل آماده ذبح شد و ابراهیم آماده ذبح کردن که خداوند ندا داد :
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّ?ْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ : ای ابراهیم ! همین که مفاد خواب خود را تصدیق کردی و تصمیم بر انجام مأموریتِ گرفتی، کافی است.
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِین : این برنامه یک آزمایش بود و تو خوب از آزمایش بیرون آمده و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم ؛ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (سوره صافات/ آیه 102ـ107)
اسماعیل